کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
کلنا عباسک یا زینب
کلنا عباسک یا زینب
ما را ز خاندان کرم آفریدهاند
یک موج از تلاطم یم آفریدهاند
ما را فدائیان پسرهای فاطمه
ما را شهید میر و علم آفریدهاند
ما را به اعتبار عنایات فاطمه
گریه کنان حضرت غم آفریدهاند
بهر بریدن سر اولاد عمروعاص
در جان ما غرور و غژم آفریدهاند
هر یک ز ما حریف دو صد لشکر یزید !
زین روز شیعه عده کم آفریدهاند
دجال ها و حرمله ها را مهاجم و ...
... ما را " مدافعان حرم " آفریدهاند
💎کانال سید مصطفی موسوی↙️
#-لینک کانال
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
#_لینک گروه
http://eitaa.com/joinchat/3318284292G79ac8406e3
شروس
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
کلنا عباسک یا زینب
این شام را با جیگر سوخته روشن کرد
نمک روزه همین است که بی سر باشیم
از شهیدان غم قحطی معجر باشیم
کشته روزه نمک زار کند عالم را
از حرم دور کند شورش نامحرم را
ما همانیم که با خون جیگر خو کرده ایم
کوچه حادثه را با مژه جارو کردیم
روضه هر شب ما شرب مدام شهداست
سند کوچه اعجاز به نام شهداست
سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده ایم
اول روضه گریزی به شهیدان زده ایم
مرگ بر بی کسی و واهمه بر عشق درود
تشنه جان داد حسین بن علی بین دو رود
تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم
نگران بود حرامی نرود سوی حرم
قرن ها رفت و کنون نوبت لب خوانی شد
وقت کوثر شدن چشمه ایرانی شد
ابرها صاعقه زا معرکه طوفانی شد
سامرا تا به حلب جمع پریشانی شد
نوبت خشم تبر بر بت سفیانی شد
تیر خیبرشکنی ارث سلیمانی شد
وقت آن شد که جگر شعله ور از روضه شود
سینه زن دور حرم با خبر از روضه شود
وقت آن شد ببینیم گل یاس کجاست
دختری ناله زند پس عمو عباس کجاست
وای اگر آبروی قوم غدیری می رفت
وای اگر دختر ارباب اسیری می رفت
شک مکن بر دل عباس مقرب بوده است
آن شهیدی که نمک خورده زینب بوده است
ابرها معجر غیرت سر ما اندازند
وقت آن شد که یلان معرکه راه اندازند
وقت آن شد نفس عبری تازی گیرد
سر ما نیزه تکفیر به بازی گیرد
سجده کردم به حرم عبد و عبیدش باشم
منت روضه کشیدم که شهیدم باشم
هر جوانمرد که در راه حرم جان می داد
خبر پوچی صهیون می شد جولان می داد
خطبه خوان زینب کبراست بگو با صهیون
کربلا آخر دنیاست، بگو با صهیون
در عطش چاره همین بود که دریا باشیم
اربا اربا شده اکبر لیلا باشیم
بذر خون دل خود دور حرم می کاریم
خصم اگر حرمله باشد همگی مختاریم
پا سر نیزه نهادیم سرپا اثریم
یک سر و گردن از این نیزه تکفیر سریم
فاتحان جلوه ای از وصل و فراغ آورده اند
خبری بی کفن از شام و عراق آورده اند
گوش شیطان کر از نعره طوفانی ما
رقص شمشیر خدا شور رجز خوانی ما
ما نمک خورده عشقیم به زینب سوگند
پاسبانان دمشقیم به زینب سوگند
جان من کاش که بی دغدغه بر لب برسد
وای اگر زخم به غمخانه زینب برسد
روضه خوان گفت شبی که خیمه به غارت رفته است
روضه خوان گفت که زینب به اسارت رفته است
نبریدم ز تو از غصه بریدم بانو
خاک بر سر شده ام از آنچه شنیدم بانو
مادری گفت دلم نذر صدایت زینب
پدری گفت جوانم به فدایت زینب
سامرا تا به حلب جبهه پیشانی ماست
نقشه قدس پی نقش سلیمانی ماست
هدایت شده از عکس نوشته و استیکرمذهبی
الــهي
امروزتــون
پر از بهترينها
و غـرق خوشبختی باشه
الهی بی دلیل
دلِ مهربونتون شاد بشه
الهی کاراتون
راس و ريس بشه
الهی تنتون سالم
و عاقبتتون بخیر باشه
"سلام روزتون گلبارون"
♥️🌹♥
هدایت شده از عکس نوشته و استیکرمذهبی
#سوالات_مهدوی
پاسخ به تناقضات و شبهات مهدوی
🔰سوال: وقتی خداوند محافظ حضرت مهدی است دعا برای سلامتی ایشان چه فایده ای دارد و دعا برای تعجیل فرج، وقتی به دست خداست ⁉️
✅پاسخ: تردیدی نیست که دعا، از عبادتهای بزرگ است و آثار فراوانی دارد و دعا کردن برای سلامتی امام عصر (عج) از ...
💠♻️💠♻️💠♻️💠
1_10367983.mp3
880.6K
🔊 دعای روز سیزدهم ماه رمضان
💎کانال سید مصطفی موسوی↙️
#-لینک کانال
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
#_لینک گروه
http://eitaa.com/joinchat/3318284292G79ac8406e3
شروس
https://sapp.ir/900404sha
هدایت شده از خبرگزاری فارس
هشدار فوری درباره احتمال خطر انتشار یک بدافزار در کشور
🔹مرکز ماهر از خطر احتمالی بدافزار VPNFilter در روزها و ساعات آینده در کشور خبر داده که تاکنون بیش از ۵۰۰ هزار قربانی در جهان داشته است.
fna.ir/bml0la
@Farsna
🍃خاطرات طنز☺️🍃
🍃🍂🍃🍂🍃
سه چهار ساعتی به رفتنمان به خط مقدم برای شروع عملیات مانده بود.
نیروهای گردان هر کدام در حال کاری بودند.
یا وصیتنامه می نوشتند و یا سلاح و تجهیزاتشان را امتحان می کردند و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند.
یک موقع دیدم از یکی از چادرها سرو صدا بلند شد😯 و بعد يك نفر پرید بیرون و بقیه با لنگه پوتین و فانسقه و بند و سنگ و کلوخ دنبالش.
اوضاع شیر تو شیر شد.
پسرک فراری بین خنده و ترس نعره می زد و کمک می طلبید و تعقیب کنندگان با دهان های کف کرده و عصبانی ولش نمی کردند. 😱
فراری را شناختم.
اسماعیل بود.
از بچه های شر و شلوغ گردان.👦
اسماعیل خورد زمین و بقیه رسیدند بهش و گرفتندش زیر ضربات فانسقه و کتک. 😰
اسماعیل پیچ و تاب می خورد و می خندیدند و نعره می زد.😬
به خود آمدم.
مثلاً من فرمانده گردان بودم و باید نظم و انظباط را بر گردان حاکم می کردم.
جمعیت را شکافتم و رفتم جلو و با هزار مکافات اسماعیل را زیر مشت و لگد نجات دادم. 😇
اسماعیل در حالی که کمر و دستانش را می مالید شروع کرد به نفرین کردن.
- الهی زیر تانک بروید. شما بسیجی هستید یا یک مشت بازمانده قوم مغول!؟
- الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید!
- ای خدا، دادِ مرا از این مزدورهای مسلمان نما بگیر!
بچه های گردان هرهر می خندیدند😂 و کسانی که اسماعیل را کتک زده بودند به او چنگ و دندان نشان می دادند و تهدید به قتلش می کردند. 😠
فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟»
یکی از آنها که معلوم بود حال و روز درست و حسابی ندارد گفت:
«از خود خاک بر سرش بپرسید.
آهای اسماعیل دعا کن تو منطقه عملیاتی گیرت نیاورم.😥
یک آر پی جی حرامت می کنم!»
اسماعیل که پشت سر من پناه گرفته بود، هرهر خندید😆 و آنها عصبانی تر شد.
گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!»
اسماعیل گفت:
«بابا اینها دیونه اند حاجی.
بهتره اینها را بفرستی تیمارستان.
خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟»
- خب بلبل زبانی نکن.
چه دسته گلی به آب دادی؟💐
- هیچی.
نشسته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم که یک هو چیزی یادم افتاد.
قضیه مال سه چهار ماه پیش است.
آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم.
یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم.
موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر، سرش را سبک كرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.» 🐴😷
یکی از بچه ها نعره زد:
«می کشمت نامرد. حالم بهم خورد»😷 و دوید پشت یکی از نخلها.
اسماعیل با شیطنت گفت:
«دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود.
ثانیاً بچه ها گشنه بودند.
بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند و بعد بردم دادم بچه ها، 🙁😷
همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...»😂😂😂
بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند.
خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم، راه افتادم که بروم سر کار خودم.
اسماعیل ولم نمی کرد.
گفتم: «دیگر چی شده؟»
- حاجی جون می کشندم.
- نترس. اینها به دشمنشان رحم می کنند.
چه برسد به تو ماست فروش!
تا اسماعیل ازمن جدا شد، بیسکویت ملس خورها دنبالش کردند و صدای زد و خورد و خنده و ناله های اسماعیل بلند شد.😅😅😅
🍃🍂🍃🍂🍃🍂
1_8114615.mp3
1.48M
🔊 دعای ربنا
💎کانال سید مصطفی موسوی↙️
#-لینک کانال
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
#_لینک گروه
http://eitaa.com/joinchat/3318284292G79ac8406e3
#افطاری
🌿ماه #رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسرهای ارشد سوری ما را به ضیافت #افطار دعوت کرد؛
با تعدادی از #رزمندگان از جمله، #شهید_بیضائی به میهمانی رفتیم و خیلی هم تشنه بودیم؛
دو سه دقیقه بیشتر تا افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم اما #محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم؛
🌿رزمندگان لبنانی #اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود و من نیز مصر بودم که دلیل برگشتنش را بدانم #شهید_بیضائی به من گفت شما ماشین را به من بده که برگردم و شما بروید و افطارتان را بخورید، من هم بعد از #افطار که بر گشتید دلیلش را برایتان می گویم بعد از افطار علت انصرافش از میهمانی را پرسیدم و او در جوابم گفت: اگر خاطرت باشد این افسر
🌿قبلا نیز یکبار ما را به #میهمانی ناهار دعوت کرده بود؛ آن روز بعد از ناهار دیدم که ته مانده ی غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها نیز از فرط گرسنگی با ولع غذای ته مانده را می خورند امروز که داشتم وارد سالن می شدم #فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این سربازها بدهند، من آن افطار را نمی خورم...
💠 نقل از سرهنگ پاسدار محمدی جانشین تیپ امام زمان عج سپاه عاشورا
💠 #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🌹 شادی روح مطهر #شهدا #صلوات