eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
318 دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
14.7هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 تازه می‌فهمیدم پیکر برادرم سپر من بوده که پیراهن سپیدم همه از خونش رنگ گُل شده بود، کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین نوری که به نگاهش مانده بود، دنبال من می‌گشت. اسلحه مصطفی کنارش مانده و نفسش هنوز برای می‌تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم می‌گشت مبادا زخمی خورده باشم. 💠 گوشه پیشانی‌اش شکسته و کنار صورت و گونه‌اش پُر از شده بود. ابوالفضل از آتش اینهمه زخم در آغوشش پَرپَر می‌زد و او تنها با قطرات اشک، گونه‌های روشن و خونی‌اش را می‌بوسید. دیگر خونی به رگ‌های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال سنگین می‌شد و دوباره پلک‌هایش را می‌گشود تا صورتم را ببیند و با همان چشم‌ها مثل همیشه به رویم می‌خندید. 💠 اعجاز نجاتم مستش کرده بود که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری می‌کرد، صورتش به سپیدی ماه می‌زد و لب‌های خشکش برای حرفی می‌لرزید و آخر نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست و سرش روی شانه رها شد. انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود که شیشه اشکم شکست و ضجه می‌زدم فقط یکبار دیگر نگاهم کند. 💠 شانه‌های مصطفی از گریه می‌لرزید و داغ دل من با گریه خنک نمی‌شد که با هر دو دستم پیراهن ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را می‌بوسیدم و هر چه می‌بوسیدم عطشم بیشتر می‌شد که لب‌هایم روی صورتش ماند و نفسم از گریه رفت. مصطفی تقلّا می‌کرد دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم که هر چه بیشتر شانه‌ام را می‌کشید، بیشتر در آغوش ابوالفضل فرو می‌رفتم. 💠 جسد ابوجعده و بقیه دور اتاق افتاده و چند نفر از رزمندگان مقابل در صف کشیده بودند تا زودتر از خانه خارج‌مان کنند. مصطفی سر ابوالفضل را روی زمین گذاشت، با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه تمنا می‌کرد تا آخر از پیکر برادرم دل کندم و به‌خدا قلبم روی سینه‌اش جا ماند که دیگر در سینه‌ام تپشی حس نمی‌کردم. 💠 در حفاظ نیروهای مردمی از خانه خارج شدیم و تازه دیدم کنار کوچه جسم بی‌جان مادر مصطفی را میان پتویی پیچیده‌اند. نمی‌دانم مصطفی با چه دلی اینهمه غم را تحمل می‌کرد که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد و به راه افتادیم. 💠 دو نفر از رزمندگان بدن ابوالفضل را روی برانکاردی قرار داده و دنبال ما برادرم را می‌کشیدند. جسد چند در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان‌های اطراف شنیده می‌شد. یک دست مصطفی به پتوی مادرش چسبیده و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود که به قدم‌هایم رمقی نمانده و او مرا دنبال خودش می‌کشید. 💠 سرخی غروب همه جا را گرفته و شاید از مظلومیت خون شهدای در و دیوار کوچه‌ها رنگ خون شده بود که در انتهای کوچه مهتاب پیدا شد و چلچراغ اشک‌مان را در هم شکست. تا رسیدن به آغوش (علیهاالسلام) هزار بار جان کندیم و با آخرین نفس‌مان تقریباً می‌دویدیم تا پیش از رسیدن تکفیری‌ها در حرم پنهان شویم. گوشه و کنار صحن عده‌ای پناه آورده و اینجا دیگر آخرین پناهگاه مردم زینبیه از هجوم تکفیری‌ها بود. 💠 گوشه صحن زیر یکی از کنگره‌ها کِز کرده بودم، پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی کنارمان بود و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود. در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستاره‌های اشک می‌درخشید و حس می‌کردم هنوز روی پیراهن خونی‌ام دنبال زخمی می‌گردد که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم :«من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!» 💠 نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد :«پشت در که رسیدیم، بچه‌ها آماده حمله بودن. من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.» و همینجا در برابر ابوالفضل به من کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد :«وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.» 💠 من تکان‌های قفسه سینه و فرو رفتن هر گلوله به تنش را حس کرده بودم که از داغ دلتنگی‌اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا می‌کرد :«قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.» چشمانش از گریه رنگ شده بود و اینهمه غم در دلش جا نمی‌شد که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت و تاب دیدن آن‌ها را هم نداشت که آشفته دور خودش می‌چرخید... ✍️نویسنده: ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬پسر ترامپ خواستار جنگ تمام عیار شد! پسر ترامپ در صفحه توییترش نوشت: بهترین کار برای آینده آمریکا این است که دونالد ترامپ وارد جنگ تمام عیاری با این انتخابات سراسر تقلب، دغل کاری، دارای رای دهندگان مرده و خارج از ایالت، که بیش از حد هم طولانی شده، بشود. وقتش رسیده که این کثافت کاری را جمع کنیم و شبیه ملتی پخمه نباشیم! ✅‌‌کانال ما را به بهترین دوستان و همکاران خود سفارش کنید.💐 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه میگفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. از پله های شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی میخوای؟ گفتم: کار. گفت: فردا بیا سرکار! باورم نمیشد! فردا رفتم مشغول شدم. بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه. بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت میشد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود. چه بی شمارند باکری هایی غلابی که امروز بر کرسی های مسئولیت جلوس کرده اند😐 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📸 عکسهای ماندگار 🌹شهید محمدحسین محمدخانی معروف به حاج عمار ، 12ساعت قبل از شهادت ، در ڪنار سردار حاج قاسم سلیمانی ... ✅ سردار حاج قاسم سلیمانی : عمار برای من ، مثل همت بود ...! ولادت : ۶۴/۴/۹ تهران شهادت : ۹۴/۸/۱۶ لاذقیه ، سوریه مزار شهید : قطعه ۵۳ بهشت‌زهرا (س) تهران ، در جوار عموی شهیدش ، شهید ولی الله محمدخانی (شهید دفاع مقدس ) 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Aghasi Shayad In Jome Biayad.mp3
3.9M
شاید این جمعه بیاید شاید.... 🎤 مرحوم ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری(ع) به روش عجیب یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره‌اندیشی بودم. در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای طلا داخل خاک‌ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده‌ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه‌ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم. بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی‌هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی‌های منزل و خانواده‌ام را تهیه و تأمین کردم 📚چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی به بهانه خبر ورود سپاه و بسیج به مقوله مبارزه با گرانیها. مقدمه:‌ ریشه گرانیها از کجا شروع میشود؟‌ برای تثبیت قیمت کالاهای اساسی چه تدابیری باید اندیشه میشد؟‌ 📚 برای رسیدن به تثبیت قیمتها باید اقدامات لازم جهت تولید انبوه و مورد نیاز بخش تولید صورت میپذیرفت. بودجه لازم برای تولید باید به وزارتخانه ها تخصیص می یافت. مشوقهای دولتی برای کسانیکه تولید را افزایش میدهند باید در نظر گرفته میشد. 🗝️سرفصل دسبسه های دولتی ـ بودجه را مصوب کردند ،‌ اما به وزارتخانه تحویل ندادند. ـبرای صادر نکردن مجوز تولید سر راه تولید کننده هزاران پیچ و خم اداری و غیر اصولی تراشیدند. ـ تولید کننده داخلی را با واردات بی رویه ورشکست کردند. ـ ارزهای دولتی را به دلالان تخصیص دادند. ـ صادرات و خام فروشی را توسعه دادند. ـ با سختگیری برای صادرات به کشورهای همسایه عملا تولید کننده را به ضرر دهی رساندند. مصداق برای تولید انبوه برنج و گندم و دیگر نهاده ها نیاز به تهیه بذر و کود و سم در زمان مناسب میبود. اما این مهم را انجام ندادند. (‌دسیسه در امر جلوگیری از تولید انبوه نهادها زمینه ساز عدم تولید و به التبع گرانی در بازار گوشت ،‌ مرغ و ماهی می باشد) کشاورز باید برای تولید انبوه تشویق میشد و امکانات لازم را دریافت میکرد و تضمین خرید محصول دریافت میکرد. اما دولت هیچ کدام را انجام نداد. حالا پس از فصل برداشت با کمبود مواجه گشته ایم. 🛎️هنگام کم شدن عرضه تقاضا بیشتر شده و به تبع آن قیمتها افزایش یافت. از این دست تخلفات دولتی🗝️ در زمینه ورشکستگی تولید کننده در تمام زمینه ها شاهد هستیم،‌ و بر اهل فن کاملا آشکار است . 🌹 امروز با فرصت بدست آمده ب سپاه و بسیج ،‌ ١. مستقیما به سازمان برنامه و بودجه رفته و از بالا مقصران اصلی عدم پرداخت بودجه به وزارتخانه ها جهت بخش تولید را شناسایی نمایند. ٢. سپاه و بسیج به راس وزارتخانه های صمت و کشاورزی ورود کرده و مقصران عدم تولید را شناسایی نماید. ٣. سپاه و بسیج به بانک مرکزی ورود پیدا کرده و مقصران ورشکستگی و توقیف و تعطیلی کارخانجات به بهانه دیر کرد بازپرداخت وام تولید را شناسایی نمایند. 🌹 تنها با این روش هوشمندانه است که میتوان ریشه گرانیها را پیدا کرده و برخورد قاطع کرد. در این حالت نیروهای پایین دستی نیز هواسشان را جمع کرده و دست از دسیسه برخواهند داشت. به محض اینکه قوانین در ریل اصلی خود قرار بگیرند ،‌ موانع دولتی به کنار رفته و تولید رونق می یابد. با رونق تولید و امیدواری که بوجود می آید ،‌ ابتدا بازار به ثبات رسیده و سپس با عرضه تولیدات از مجاری اصولی و بدون دست اندازی دولتیها قیمتها رفته رفته واقعی میشوند. 🖐️هشدار اگر سپاه و بسیج از پایین وارد شود و با اجزای بازار درگیر گردد ‌:‌ ١. بر همگان ثابت خواهد شد که رفتار رفتار قهرآمیز و بدون کارشناسی است. ٢. بعلت ورود از پایین مجبور به برخورد با مردم و کسبه خواهد شد که تاثیری بر افزایش تولید و کاهش و تثبیت قیمتها ندارد .(‌کسبه خود یکی از قشرهایی است که با دسیسه های دولتی و گرانی بی رویه بسیار متضرر شده اند) ٣.برخورد با بازار از پایین مستلزم درگیری با مردمی است که خود قربانی دسیسه های دولتی هستند. ٤. برخورد از پایین یک برخورد غیر کارشناسی و تنش زا میباشد که وجه سپاه و بسیج را مخدوش نموده و سپاه را حامی دسیسه های دولت معرفی میکند. ☢️هشدار سیاسی با ورود غیر کارشناسانه از پایین به بازار ،‌ مردم آگاه و سختی کشیده به این باور سوق داده میشوند که سپاه حامی دسیسه های دولت است. امیدوارم برادرانم در سپاه و بسیج با مطالعه و کار کارشناسانه تمامی نظرات و راهکارها را بررسی نموده و از هر گونه حرکت احساسی و غیر حرفه ای پرهیز نمایند. محمدرضا اسماعیلی پور ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 وعده‎های جو بایدن درباره ایران شما هم دعوت هستید 👇 در کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa @shahidmostafamousavi
مداحی آنلاین - ای صنم بگذشت از حد انتظارم کی میایی - حمید علیمی.mp3
11.01M
احساسی (عج) ای صنم بگذشت و از حد انتظارم کی میایی کی شود یک شب بیایی در کنارم کی میایی 🎤 💔 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤هم‌مداح‌بودوهم‌فرمانده. سفارش‌کرده‌بودروی‌سنگ✏️ 📌قبرش‌بنویسند:یازهرا. 📎اینقدررابطه‌اش‌باحضرت زهراقوی‌بودکه‌مثل‌بی‌بی🙄 شهیدشد.😭 💣خمپاره‌خوردبه‌سنگرش‌ وبچه‌هارفتندبالای‌سرش‌🤭 😔دیدندکه‌خمپاره‌خورده ‌پهلوی‌چپ‌وبازوی‌راستش.😱 ''شهیدمحمدرضاتورجی‌زاده'' شما هم دعوت هستید 👇 در کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa @shahidmostafamousavi