eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃خاطرات طنز😂 جبهه🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔹آقای نورانی سوخته🔹 بعد از سه ماه دلم برای اهل و عیال تنگ شد و فکر و خیالات افتاد تو سرم. مرخصی گرفتم و روانه شهرمان شدم. اما کاش پایم قلم می شد و به خانه نمی رفتم. 😥 سوز و گداز از مادر و همسرم یک طرف، پسر کوچکم که مثل کنه چسبید بهم که مرا هم به جبهه ببر، یک طرف. مانده بودم معطل که چگونه از خجالت مادر و همسرم در بیایم و از سوی دیگر پسرم را از سر باز کنم. تقصیر خودم بود ، هر بار که مرخصی می امدم آن قدر از خوبی ها و مهربانی های بچه ها تعریف می کردم که بابا و ننه ام ندیده عاشق دوستان و صفای جبهه شده بودند، چه رسد به یک پسر بچه ده، یازده ساله که کله اش بوی قرمه سبزی می داد و در تب می سوخت که همراه من بیاید و پدر صدام یزید کافر! را در بیاورد و او را روانه بغداد ویرانه اش کند.😂 آخر سر آنقدر آب لب و لوچه اش را با ماچ هایش به سرو صورتم چسباند و آبغوره ریخت و کولی بازی در آورد تا روم کم شد و راضی شدم که برای چند روز به جبهه ببرمش. کفش و کلاه کردیم و جاده را گرفتیم آمدیم جبهه. شور و حالش یک طرف، کنجکاوی کودکانه اش طرف دیگر. از زمین و آسمان و در و دیوار ازم می پرسید. - این تفنگ گندهه اسمش چیه؟ - بابا چرا این تانک ها چرخ ندارند، زنجیر دارند؟😂😂😂 - بابا این آقاهه چرا یک پا ندارد؟ - بابا این آقاهه سلمانی نمی رود این قدر ریش دارد؟☹️ بدبختم کرد بس که سوال پرسید و من مادر مرده جواب دادم.😭😰 تا این که یک روز بر خوردیم به یک بنده خدا که رو دست بلال حبشی زده بود و به شب گفته بود تو نیا که من تخته گاز آمدم. قدرتی خدا فقط دندان های سفید داشت و دو حدقه چشم سفید. پسرم در همان عالم کودکی گفت: «بابایی مگر شما نمی گفتید که رزمندگان نوارنی هستند ؟» متوجه منظورش نشدم:😥 - چرا پسرم، مگر چی شده؟ - پس چرا این آقاهه این قدر سیاه سوخته اس؟ ایکی ثانیه فهمیدم که منظورش چیه؛ کم نیاوردم و گفتم: «باباجون، او از بس نورانی بوده صورتش سوخته، فهمیدی؟!» ☺️☺️☺️ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃کرامات شهـــــدا🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔹شفای درد🔹 محمدعلي عبودي چند بار در جبهه مجروح شد. وقتي براي بار دوم از ناحيه ي هر دو پا فلج شد، ديگر قادر به راه رفتن نبود و در بيمارستان بستري شده بود. روزي اذعان كرد كه ديگر خسته شده است. پدرش گفت: به خدا و ائمه اطهار توكل كن. چند روز به تولد امام رضا (عليه السلام) مانده بود كه ايشان به سمت بارگاه قدسي ايستاده و دلش را روانه ي ضريح منور آن امام همام ساخت و گفت: يا ضامن آهو! شفاي پسرم را از تو مي خواهم. همان شب از درد فرياد مي زد و دستانش را به تخت بسته بودند و با تزريق مسكن سعي در آرام كردن او داشتند. فردا صبح، محمد پرستارها را صدا كرد تا دستانش را باز كنند. بلند شد و به سمت وضوخانه رفت. او شفا گرفته بود و با ديدن اين صحنه همه نماز شكر به جاي آورديم. راوي : مادرشهيد🕊 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
✅امام خامنه ای را همانند امام علی (ع) خانه نشين نكنيد، چرا كه در اين دنيا ، "تنها چيزی كه مرا آرام می نمود، نگاه زيبا و قشنگ و پر درد اين آقا بود" #شهید_حسن_غفاری
🌸🍃خداوند به حضرت آدم علیه السلام وحي كرد : 🔹من همه سخن (حکمت) را در چهار كلمه براي تو جمع مي كنم ؛ كه همين چهار دستور، جامع و فراگيرنده همه وظايف انساني و در بر گيرنده همه كمالات بشر است . آدم: آن چهار كلمه چيست؟ خداوند فرمود: ❣يكي از آنها از آن من است ❣و يكي از آنها، از آن تو است ❣و سومي از آن ميان من و تو است ❣و چهارمي ميان تو و مردم است. 🔸آدم: خدايا! برايم شرح بده تا بدانم . خداوند، چهار موضوع فوق را چنين شرح داد: 1⃣ آن كه از آن من است، اين است كه " تنها مرا پرستش كني و كسي را شريك من نسازي." 2⃣ آن كه از آن تو است، اين است كه " پاداش عمل نيك تو را بدهم، در آن هنگام كه از همه وقت، به آن نيازمندتر هستي." 3⃣ آن كه بين من و تو است، اين است كه " تو دعا كني و من دعايت را به اجابت برسانم." 4⃣ و آن كه بين تو و مردم است، آن است كه: " آنچه را براي خود مي پسندي براي ديگران بپسندي و آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران نيز نپسندي."
امیرالمؤمنین علی علیه السلام : 〽 وَ قَالَ (عليه السلام): كُنْ سَمْحاً وَ لَا تَكُنْ مُبَذِّراً وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَكُنْ مُقَتِّراً. ✨ و درود خدا بر او فرمود: بخشنده باش اما زیاده روی نكن، در زندگی حسابگر باش، اما سختگیر مباش. 📚 حکمت ۳۳
✅باید بیاریش! ✍راوی: علی دهکردی مقدم 📖جوانی گریان آمد توی ستاد و گفت: می خوام دکتر چمرانو ببینم. بردیمش پیش دکتر، دکتر گفت:چی شده؟ جوان گفت: عراقی ها مادرمو کشتن، خواستم دفنش کنم، نذاشتن، از دست شون فرار کردم، اومدم بگم کمکم کنید. من گفتم:این همه فرمانده و نظامی سر راهت بود، چرا یه راست اومدی اینجا؟ گفت: من فقط چمرانو رو می شناسم. رفت دست دکتر را گرفت و به حالت التماس به او گفت: می خوام خودم خاکش کنم، برام میارینش؟ دکتر گفت: انقدر گریه نکن. به بچها می گیم برن مادرتو بیارن. بعد از گرفتن آدرس، بما گفت: باید برین بیاریدش. چطوریش مهم نیست. خود دکتر هم می دانست، رفتن به آن روستا خیلی خطرناک بود. حتی چندتا از بچه ها هم عنوان کردند خطرناک است، اما دکتر گفت: من قولم را به این جوان دادم. تا اون جایی که یادم میاد، شما هم یه قول هایی بمن داده بودین. بما فهماند که نباید روی حرفش حرف بزنیم. به هرحال بچه ها رفتند و جنازه مادر آن جوان را آوردند و تحویلش دادند. وقتی جنازه مادرش را تحویل گرفت، خیلی صحنه دیدنی بود. جوان نمی دانست چه کند و چطونه از دکتر تشکر کند. در حالیکه عزیزترین کس خود را از دست داده بود، اما با لبخند از ما و دکتر تشکر می کرد. 📚 چمران مظلوم بود،ص۹۱
🔅♨️🔅♨️🔅♨️🔅 از مرحوم محدّث قمی (رضی الله عنه) نقل شده که فرمود: من سفری به همدان رفتم و بر شخص معتمدی وارد شدم. یک شب او به من گفت: فلان جا شام مهمانم، دلم می خواهد خدمت شما باشم. با هم آنجا برویم. من امتناع کردم. گفت: آقا اگر شما همراه من بیایید آبروی من بیشتر می شود، برای من خوب است. با هم رفتیم. شام آوردند و خوردیم، بعد از شام به منزل برگشتیم. 🔸من صبح برخلاف هر شب که با کمال راحتی برای نماز شب بر می خاستم، زمانی از خواب بیدار شدم که نزدیک طلوع آفتاب بود و نزدیک بود، نماز صبحم قضا شود. خیلی ناراحت شدم. 🔸عجب! آدم یک عمر زحمت بکشد که نماز شبش ترک نشود، ولی حالا چطور شده که نماز صبحم نزدیک است قضا شود؟ با عجله برخاستم، با ناراحتی وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم تا قضا نشود بعد به فکر افتادم چرا این طور شد؟ یعنی چه؟ برای من مصیبتی شد. 🔸برای ما خیلی مهم نیست که نماز صبحمان هم قضا شود؛ امّا آن ها که خود را منظّم کرده اند، تطهیر کرده اند، برایشان سنگین است. 🔸من فکر کردم چرا این طور شد؟ گفتم: شاید به خاطر شام دیشب بوده است. غیر از این دیگر توجیهی ندارم. صاحبخانه آمد، به او گفتم: صاحب آن منزل که دیشب رفتیم چه کاره بود؟! قدری تأمّل کرد و گفت: ایشان بانک بعد از ظهر است. من نفهمیدم یعنی چه؟ بعد ادامه داد بانک ها قبل از ظهر، می دهند. این آقا بعداز ظهر ربا می دهد. من خیلی ناراحت شدم، گفتم: عجب! مرا به خانه یک رباخوار بردی و سر سفرهء او نشاندی. چرا این کار را کردی؟ به من خدمت کردی؟! این مهمان نوازی بود؟ 🔸ایشان فرمود: اثر این غذا این طور شد که تا چهل شب نمی توانستم خوب برای نماز شب برخیزم. تا چهل شب موفّق نشدم آن گونه که باید، نماز شب را انجام بدهم. 🔸به ما می گویند، اگر می خواهید صالح العمل باشید، غذایتان را پاک کنید. امّا ما دائم سعی در آلوده کردنش داریم. (صفیرهدایت (انفال/17)📚
«من به ولی فقیه خودم که نایب بر حق امام زمان (عج) من است، لبیک گفتم. مگر دختر من از حضرت رقیه عزیزتر؟ مگر پسر من از علی اصغر مهم‌تره؟ جانم، مالم، همسرم، مهلا، علی، همه و همه فدای بی بی زینب (س).» #شهید_مدافع_حرم "حسن غفاری"
🔴گریه شدید امام صادق علیه السلام ! ⬅️گریه و ناراحتی شدید امام صادق علیه السلام برای مومنین در زمان غیبت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف! 📌سدير صيرفى مى گويد: من با سه نفر از صحابه محضر مولای ما حضرت امام صادق صلوات الله علیه رسيديم، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند شیدای جگر سوخته مى كرد. آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود: آقای من (خطاب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه) غيبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده . ⬅️ آقاى من تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است. گفتم :خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و ازديده اشك مى بارى ؟ چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟ 📌حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود: واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب جفر نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده، درباره تولد ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم همچنين دقت كردم درگرفتارى آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج مى شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند.... اينها باعث من شده است 📙كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص352
نازنینا‌ چهل سالگی زمینی ات مبارک نازنینا یادت هست،شوخی هایمان برای جشن چهل ساله شدن را... یادت هست جمله حضرت امام خمینی(ره) را... : جوانان! سن جوانی را دریابید که تا قبل از۴۰سالگی تغییر خصائل اخلاقی ممکن و بعداز آن بسیار سخت است، چون دیگر تثبیت میشود.... وجمله ام بعدازهر جشن وکیک وفوت شمعهای تولدت را... : جانا دیگه وقتی نداریا حواست هست،۴۰سالت بشه دیگه نمیتونی این اخلاقتو درست کنی...! وجوابت لبخند و گاه قهقهه مستانه بود... امروز وقت خرید شمعها ،وقتی که متوجه عدد شدم،چونان قلبم فشرده شد که راه برای نفس نماند... نازنینا دلتنگمو اشکها روان است در این جشن چهل سالگیت، که شُکر در جمع دوستان سپری شد... که قلبم توان یک لحظه تنهایی را نداشت... اما حال در پس تاریکی و خلوت شب که مینویسم برایت... اشکهایم این آب دلِ سوخته که تو آن را دُرهای راه گشا میخواندی ؛ مانع از دیدن سطر و قلم و کلام است... از مفهوم زمان در آنجا که اکنون اقامت داری هیچ نمیدانم... اما به سال مردمِ زمین ،اکنون جوانی که روزی ستون وتکیه گاه و مرد خانه ام بود ،حال باید مردی جاافتاده و تارموسپیدکرده و قابلل احترام همگان میبود... برای اولین بار گفتم کاش ؛ اما چیزی برای ادامه جمله ام نداشتم!!! ،نمیدانستم باید چه بگویم... !!! کاش چه... !!؟؟ کاش جشن ۴۰سالگی اش را کنارم بود.. !؟ کاش جشن ۴۰ سالگی اش را کنارش بودم... !؟ مگر نبود ... !!؟؟؟ مگر نبودم... !!!؟؟؟؟ بودی و بودم ، هستی و هستم ، باش تا باشم از هرآنچه که برایم باقی گذاشتی فقط همین مانده و امید دیداری دوباره ... و ادامه راه عاشقی در دیاری دیگر إن شاءالله... اما دلِ دلتنگ ، تنگ است برای دیدار یاری که همه وجودش وقف رضایتم بود... إن شاءالله جشن چهل سالگیِ زمینی ام را در کنار تو، در دیارِ تو باشم إن شاءالله ای دوایِ دردهایِ نهان و آشکارِ دردمندان العجل...
: 🔅 هر روز در یمن، ست... دنیای ما به لحظه‌ی پایان رسیده است یعنی به انتهای زمان، جان رسیده است گویی که کفر، از پس ایمان رسیده است جامانده‌ایم... زخم به جریان رسیده است باید دوباره پرچم حق را علم کنیم وقتش رسیده پای عدو را قلم کنیم امروز عمقِ زخمِ یقین بیشتر شده چشمان اشک‌بار و حزین بیشتر شده در وسعت زمان، غمِ دین بیشتر شده کودک‌کشی، به روی زمین بیشتر شده یا فارس‌َالحجاز! به لب آمده‌است جان یک آیه از صحیفه‌ی صبرت، بخوان! بخوان! ما زخم و غم و اشتیاق‌ها ما را بخوان به معرکه‌ درد و داغ‌ها تا جان دهیم در قدمت از فراق‌ها آتش گرفته‌ایم در این احتراق‌ها چون لاله، داغدار تو هستیم تا ابد لب دوختیم در تب این لحظه‌ها، مدد... دل‌خسته‌ایم، عطر اویس قرن کجاست؟ یوسف ندیده‌ایم، بگو پیرهن کجاست؟ سر روی دست آمده... اما بدن کجاست؟ کرب‌وبلا کجاست؟ زمین یمن کجاست؟ هرروز کربلاست در این خاک روسیاه این روضه می‌برد دل ما را به قتلگاه انگار روضه تا سر بابا رسیده است یک کودک سه‌ساله به صحرا رسیده است مادر کنار حضرت دریا رسیده است شش‌ماهه داده است.. به اینجا رسیده است حالا دوباره صف کشیده‌اند زیر گلوی حضرت شش‌ماهه دیده‌اند تاریخ، از شکوه غم شیعه، خون شده از ظلم، خانه‌های جهان بی‌ستون شده هفت‌آسمان، به حرمت‌تان نیلگون شده باور کنید کاخ ستم سرنگون‌شده بس نیست بُهت مبهم دنیا در این سکوت؟ این خانه، سست‌تر شده از بیت عنکبوت فریاد می‌زنیم در این عصر بی‌امان موعود! رحم کن به دلِ‌پاک کودکان آقا! بیا که ظلمِ فراگیر در جهان ما را رسانده است به الغوث و الامان آقا! زمین پر است از این ظلم آشکار ای وارث همیشه‌ شمشیر ذوالفقار! رو بر دروغ‌گویی و افسانه کرده‌ایم ما در سکوتِ مرگِ جهان لانه کرده‌ایم در کنج عافیت‌طلبی خانه کرده‌ایم در خود تنیده‌ایم.. چه کاشانه کرده‌ایم؟ با رعدوبرق چشم، شما جان به ما بده شدیم، رونقِ به ما بده
اگر چه عشق هنوز از سرم نیفتاده👇👇
اگر چه عشق هنوز از سرم نیفتاده ولی مسـیر مـن و او به هم نیفتاده   به خواب سخت فرو رفته پای همت من وگـرنـه اسـم کسـی از قـلـم نـیـفـتـاده   به غیر، کار ندارم به خویش میگویم چرا هنوز به ابرویت  خم نیفتاده ؟!   بقیع شاهد زنده ، شبیه سامرا که اتفاق از این دست کم نیفتاده   بماند اینکه به آن قوم رحم کرده حسین هـنـوز سـفـره ی شـاه از کـرم نـیـفتاده   بماند اینکه چه خمپاره ها که آمده است ولـی به حـُرمـت او در حـَرم نـیـفـتـاده   گذار پوست به دباغخانه می افتد هنوز کار به دست عجم نیفتاده   اگـر کـه پرچم عباس ، روی گنبد رفـت سه ساله خواست بگوید علم نیفتاده   سه ساله خواست بگوید که دختر علیست هـنـوز قـیـمـت تـیـغ دو دم ، نـیـفـتـاده !  
◾چه فرقی هست بین اون یازده نفری که برای وطن تو زمین فوتبال میجنگن و اون یازده نفری که برای دفاع از وطن ، وسط میدون میجگن و شهید میشن؟ برا اولی اون همه هیاهو و برا دومی این همه سکوت؟ #شهدای_مریوان
افتخارم اینه ساداتم...: ❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ 💠مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س ) 🔰شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 😞 سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭 بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها اصلا نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم 😳 گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 💪 چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد 😭 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.😳 قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی☝️ گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭 گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی😍 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❃↫✨«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬✨❃ بنام داریوش رضایی نژاد 🌹رضایی نژاد و احمدی روشن در واقع پیش آھنگ و پیشقراول یک در کشور هستند و نداشتن مدرک تحصیلی نزد این طور افراد از نظر علمی یک موضوع غیر قابل طرح تلقی می شود. اینها حکم را دارند.شب عملیات، خط شکن ها بودند که راه را باز می کردند، مین ها را خنثی می کردند، خاکریز اول دشمن را، منکوب و نابود می کردند، نوار می کشیدند تا نیروهای خودی در معبر امن پیش بیایند. ممکن است در باز کردن معبر، خط شکنها هم نثار کنند که این اتفاق می افتاد و در مورد علمی هم همین اتفاق افتاد، ولی راه را به هر حالی برای نیروهای دیگر باز می کند و پیروزی مسجل می شود.. بدانیم زمانی که مردم سرگردانند، شهدا راهنمایی های آنها نور است. نوری که شهدا با نثار جانشان در راه ایجاد کرده اند، حالا عزیز راہ برای روندگان پیداست و سرگردانی از بین میرود. 🌹به عمل رضایی نژاد و احمدی روشن که به ظاهر مدرک تحصیلی نداشتند هشدار می دهد که مبادا بود و نبود مدرک تحصیلی، شما را بفریبد. درس را بخوانید، آموختن را محکم بچسبید لازم شد مدرک هم بگیرید، بگیرید اما بدانید که قرار است اینها وسیله پیشرفت کشور در ساحت علم باشد. آنها راه را به وضوح نشان دادند. ثابت کردند که آموختن پیشرفت دارد و اگر اخذ مدرک قرار باشد موانع ایجاد کند، لازم نیست خود را در این موضوع متوقف کنید به ممکن است در این میانه مجاهدات علمی که در کشور ما رفته رفته به یک روال دارد تبدیل می شود، جاهلانی چیزهای در خصوص مدرک تحصیلی بالا نداشتن تسخیر کنندگان ساحات های تازہ علمی و به زبان بیاورند؛ اینها از گروه سوء استفاده کنندگان از مدرک تحصیلی هستند که ناگهان پیدا می شوند و از فوق لیسانس یا دکتری نداشتن و سخن میگویند. غافل از آنکه اینگونه سخن گفتن جاهلان، سبب می شوند همگان بدانند که گروه سوء استفاده کننده از مدرک تحصیلی، فهم ناقصی از علم دارند. معلوم است؛ سخن جاهلان جایگاہ و پایگاہ و اساسی ندارد. 🌹دکتر روستا آزاد استاد تمام شیمی دانشگاہ صنعتی شریف: داریوش رضایی نژاد سدی را در ساخت ممنوعه علمی شکست که حکم فجیعترین شکل ترور خیابانی در مقابل چشم دختر خردسال و همسرش، برای او صادر کردند. شواهد و اطلاعات موثق نشان میدهد که طراحان پازل علمی دنیا، ترور خونین مقابل چشمان را برای داریوش رضایی نژاد کافی ندانسته اند.آنها هنوز هم دلشان از داریوش ما خنک نشده است. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
سلام آقا... ای آستان قدس تو تنها پناه من ای چلچراغ چشم تو، خورشید راه من ای مظهر عنایت حق هشتمین امام ای خاک پاک مرقد تو بوسه گاه من میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد