نُجَباء: به هر حمله پاسخ دوچندان میدهیم
دبیرکل نُجَباء:
🔹اشغالگران شرور بدانند که شهادت، مسیر ماست و ما کفنپوش برای نبرد بزرگ، غسل شهادت کردهایم.
🔹تا آزادی کامل عراق از شر شما، عقبنشینی نخواهیم کرد، کوتاه نخواهیم آمد و به هر حمله، پاسخ دوبرابری خواهیم داد.
🔹 امروز مقاومت نظامی حرف آخر را در میدان جنگ میزند.
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجری تلویزیونی: شفاف بگویید در احداث نیروگاه کمکاری داشتیم که دچار بی برقی شدیم. چرا از رمز ارز و بیت کوئین لولو درست میکنید؟!
🆘 @shahidmostafamousavi
🔴 همتی: جفایی که دولت در حقم کرد هیچوقت یادم نمیرود/ برخی بزرگان اصلاحات، امروز و فردا کردند و در نهایت حمایتی نکردند/ برخی اصلاحطلبان هی میگفتند چرا کاندیدا شدی؟ فکر میکنند ما شهروند درجه دو هستیم، و آنها درجه یک
♦️نامزد انتخابات ریاست جمهوری:جفایی که دولت در حق من کرد که هیچوقت یادم نمیرود. حتی یک نفر از آنها به حمایت از من برنخواستند، درحالیکه من چوب آنها را در انتخابات خوردم، مشکلات اقتصادیای که ناشی از عملکرد برخی دوستان بود و من تلاش کرده بودم بخشی از مشکلات را در بانک مرکزی رفع کنم.
♦️من در واقع قربانی عملکرد ضعیف برخی دیگر شدم، در مناظرات البته با قدرت از آنها دفاع کردم، چون وظیفه خود میدانستم و دو سال و نیم در این دولت کار کرده بودم.
♦️من را یک ماه پیش، از مسئولیتم عزل کردند، به خاطر آنکه براساس نظر آنها تصمیم نگرفته بودم. هیچ وقت یادم نمیآید دولتی بخواهد با یک عضوش که انقدر خدمت کرده اینطور رفتار کند.
♦️یکی از بزرگان به من گفت دولت باید خیلی قدر شما را بابت اقداماتت بداند مخصوصا از زمانیکه آن نوسانات و التهابات در بازار ایجاد شده بود.
♦️انتظار داشتم که بزرگان اصلاحطلب تصمیم بگیرند، اینکه فقط اطلاعیه بدهند و غیر مستقیم حرف بزنند، طوری که یک نفر شاید فکر کند از همتی حمایت کرده باشند، اینکه کاری نداشت و همه میتوانستند چنین اطلاعیهای بدهند. متاسفانه امروز فردا کردند و چانه زدند که ببینیم فردا پس فردا چه میشود، که درنهایت هم اتفاقی نیافتاد. درخصوص برخی جریانات سیاسی و بزرگان در صحنه من گفتم شرط بندی روی اسب برنده که هنر نیست.
♦️دائم میگویند چرا کاندیدا شدی؟ مگر بقیه کی هستند؟ بعضی دوستان اصلاح طلب فکر میکنند ما شهروند درجه دو هستیم، و انها درجه یک. دائم میگفتند چرا برخی رد شده اند رد شده اند، من متاسفم در این باره، ولی دلیلی نمیشود بگوییم بنده کمتر از انها هستم. چرا فکر میکنید من درجه دوم هستم؟ من چهل سال است که مدیرارشد کشورم. حالا ما که امدیم باید به هزار نفر جواب پس میدادیم؟ که عملکرد وقدرت تصمیم گیری همه را دیده ام و همه تان رو میشناسم، چرا فکر میکنید کاندیداتوری فقط حق عدهای خاص است و بقیه چنین حقی ندارند؟
🆘
@shahidmostafamousavi
▪️ هفته #حقوق_بهشر_آمریکایی
6 تیر= ترور آیت الله خامنه ای
7 تیر= ترور شهید بهشتی و 72 یار انقلاب
7تیر= بمباران شیمیایی سردشت
11 تیر=ترور آیت الله صدوقی
12 تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران
🆘 @shahidmostafamousavi
✍خدایا!
من شمعم،مے سوزم
تا راہ را روشن ڪنم، تنها از تو
مے خواهم ڪہ وجود مرا تباہ نڪنے
و اجازہ دهے تا آخربسوزم و
خاڪسترے از وجودم باقے بماند.
#شهید_محمد_سبزی
#صبحتون_شهدایی🌷
@shahidmostafamousavi
#خـــاطرات_شهدا
( دستخطی که از شهید ابراهیم هادی بر جای مانده است )
راستی اینجا به ما خیلی خوش می گذرد ، چون رزق مومنین دائما برقرار می باشد.
رزق مومن که می دانید چیست؟
از همان سورهای امام حسینی که دائم برقرار است و ما هم آن را توی رگ می زنیم که قوت بگیریم که اگر با دشمن روبرو شدیم با یک مشت ، به درک واصلشان کنیم. والسلام.....
#شهیدابراهیم_هادی
@shahidmostafamousavi
بسم رب الشھـدا
#شھـید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_و_هفتم
🌺 محسن سیزده سال در صورت همان ها که جفا می کردند، لبخند زد و دم بر نیاورد.
با همه قاری های شهرش رفیق بود.
به شهر های دیگر که می رفت، حتی با قاری های تازه کار دوست می شد.
🌹 مشهد که می آمدند، می رفت دنبالشان می آوردشان خانه و پذیرایی شان می کرد.
خیلی از قاریان کشور، روزها و شب ها مهمان اتاق دوازده متری محسن بودند.
🍁 یک وقت به خودش آمد و دید خیلی از مسیرهایی که پی گیرشان است از کانال مسابقات می گذرد.
خورده بود به درهای بسته ای که کلیدشان رتبه ای بود که در مسابقات، انتظار محسن را می کشید.
🌻 می خواست فعالیتش را توسعه بدهد و صدای قرآن را به گوش های بیشتری برساند.
اما نگاه های تنگ نظر مانع بود.
مظلومیت شیعه در دوره های مختلف مسابقات بین المللی قرآن، داغ بزرگتری بود روی دل محسن.
💝 حالا بابا، مامان، مصطفی، جواد، اساتید و شاگردهایش همگی یک چیز از محسن می خواستند؛ شرکت در مسابقات ..
تصمیمش را گرفت.
💕 در عرض یک سال از مرحله استانی رسید به کشوری و دست آخر رفت مسابقات جهانی.
جهش یک ساله از مرحله شهرستانی به بین المللی بین قاریان ایرانی، یک رکورد فوق العاده بود.
🌸🍃🌸🍃🎀🍃🌸🍃🌸
✍ ادامه دارد ...
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست
مقام معظم رهبری
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 داستان یک انحصار!
🔺پشت پردهی حمایت مقامات ارشد دولت از انحصارطلبی یک شرکت خارجی
🔺افشای دستهای پنهان در تعطیلی کارخانههای تولیدی سلولزی، ایجاد کمبود مصنوعی #پوشک و #نوار_بهداشتی
🆘 @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 آنهایی که میگویند #واکسن ها کلا مشکل دارند و فرقی بین ایرانی و خارجی نیست !!
🔴🎥 جواب #پروفسور_کرمی رو گوش کنید☝️☝️
▪️غرب تصور میکند ما از مجوز های آنها تبعیت میکنیم
▪️زمانی که ما واکسن میساختیم #WHO نبود
▪️ما برای ساخت واکسن هیچ نیازی به WHO نداریم
🆘 @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکوت در برابر یک جنایت وحشیانه!
@shahidmostafamousavi
💞بسم رب الشهداء والصدیقین
🌷ماجرای حقیقی معجزه ی دعای شهدا
با سلام خدمت شما عزیزان که عاشقان و رهروان راه شهدا هستید
من دبیر زبان در یکی از مدارس تهران و فردی بسیااار شاداب و پرانرژی و سرشار از شور و شادی بودم.
حدودا شانزده یا هفده سال پیش بود که بطور ناگهانی احساس کردم موقع پیاده روی استخوانهام از داخل شروع به لرزیدن میکنن تا حدی که مجبور میشدم بنشینم و محکم خودم رو به آغوش بگیرم تا شاید کمی از شدت لرزش استخوانهام کمتر بشه. کسی از بیرون چیزی متوجه نمیشد ولی در درونم این رو حس میکردم. این مسئله ادامه پیدا کرد تا متوجه شدم میلم به غذا کاهش یافته و شروع کردم به کاهش وزن، به پزشک داخلی مراجعه کردم و سوال و جوابهایی کرد و منو ارجاع داد به پزشک متخصص اعصاب، با کمال تعجب متخصص اعصاب گفت که افسردگی شدید به میزان ۶۰ تا ۷۰ درصد دارید😳
با همسرم در مطب کلی خندیدیم و همسرم به پزشک گفت که ایشون بقدری شاداب و پرانرژی هست که اصلا صحبت شما قابل قبول نیست ولی پزشک گفت اگر داروها رو استفاده نکنه دچار مشکل جدی میشه.😔
یک نایلون بزرگ داروهای اعصاب که روز به روز حالمو بدتر میکرد.
کم کم خواب شدید و خواب رفتن ذهنم به علائم افسردگی اضافه شد.
شرایط بسیاااار سخت شده بود بخصوص اینکه دو فرزند کوچک هم داشتم که نیاز به رسیدگی داشتن و من هیچ توانی برای رسیدگی به فرزندانم نداشتم. حتی ساعتها بدون غذا و گرسنه می موندن ولی من نه تنها توان بلکه اصلا به فکرمم نمی رسید که باید بهشون غذا داده بشه.😔
چندین دکتر و آزمایشات مختلف و پزشکهای حاذق ولی.......... اصلا تاثیری در اوضاعم نداشت.
این شرایط بیش از شش ماه طول کشید و حدود سی و پنج کیلو وزن کم کردم و واقعا شرایط خسته ام کرده بود.
از آنجا که با آقا علی ابن موسی الرضاع💖 ارتباط قلبی خاصی داشتم از همسرم درخواست کردم که بریم پابوس امام رضاع برای متوسل شدن و انشاالله شفا گرفتن.
بارها شده بود که در سختیها با سفر به مشهد و توسل به آقا، مشکل برطرف شده بود ولی این بار با وجود اینکه هشت روز در مشهد بودیم و من تماما در حرم آقا بودم ولی با کمال تعجب هیج اتفاق خاصی نیفتاد و بسیاااار ناراحت و ناامید از همه جا برگشتیم تهران و بقدری بهم ریخته بودم و احوالم نامناسب بود که برای گلایه از اینکه چرا آقا امام رضاع این بار دست خالی منو از حرمش راهی منزل کرده، یک سفر کوتاه به قم و حرم خانمحضرت معصومه س رفتم. بسیااار گریه کردم و از برادرشون پیش خواهر عزیزشون گلایه کردم ولی باز هم هیچ فرجی اتفاق نیفتاد.
تا اینکه یک روز ظهر که خوابیده بودم،( تلویزیون همیشه خاموش بود چون بچه هام علاقه ای به دیدن برنامه های اون ساعت نداشتن و واقعا نمیدونم چه کسی تلویزیون رو روشن کرده بود و روی برنامه ی آفتاب شرقی بود که خانم دباغ داشتن صحبت میکردن و در مورد برآورده شدن حاجات میگفتن.)
ایشون گفتن که خیلی زمانها پیش میاد که بیماری یا مشکل خاصی براتون پیش میاد ولی هر چه توسل به ائمه اطهار دارید باز هم مشکل برطرف نمیشه. اینجاست که ائمه دارن شما رو ارجاع میدن به دعای شهدا.
باید چله ی شهدا بگیرید به این شکل که اسم چهل شهید رو روی کاغذی بنویسید و نیت کنید برای سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات بفرستید و صوابش رو هدیه کنید به روح پاک و مطهر شهید همانروز .
روز اول شهید اول
روز دوم شهید دوم و الی آخر تا روز چهلم برای شهید چهلم صد صلوات بفرستید.
توان بلند شدن نداشتم ولی واقعا گویا کسی کمکم کرد که بلند شوم و کاغذ و خودکاری دستم گرفتم و گوشی تلفن رو برداشتم و از پدر و خواهرم کمک گرفتم و اسم چهل شهید رو نوشتم.
و شروع کردم به صلوات فرستادن.
چهار روز صلوات فرستادم و بقدری حالم بد بود که وسط صلوات فرستادن خوابم می برد و ساعتها میخوابیدم . وقتی بیدار میشدم میدیدم تسبیح از دستم افتاده.
روز چهارم ساعت دو بعد از ظهر وقتی روی تخت دراز کشیده بودم تسبیح رو برداشتم و نوبت شهید علی اصغر قلعه ای بود و نیت کردم و گفتم شهدا قربونتون برم این صلواتهای من چه به درد شما میخوره. من که چندتا بیشتر نمیتونم صلوات بفرستم و بعدش خوابم می بره. قربونتون برم که اینجوری دارم.......
خوابم برد و طولانی ترین خواب رو اون روز داشتم. در خواب یا شاید بیداری بوده واقعا نمیتونم بگم خواب بود.
دیدم که با همسرم همراه با کاروان داریم از مرز مهران میریم کربلا.
در مرز مهران جلوی اتوبوس مون رو چندتا بسیجی گرفتن که سربند (سبز رنگ ) یا فاطمه زهراس ، به سرشون بسته بودن، و اومدن بالا . به من اشاره کردن و اسمم رو گفتن و گفتن همراه همسرتون برای استراحت پیاده بشید.
بقیه ی همسفرها گفتن ما هم خسته هستیم پیاده بشیم . گفتن نه فقط ایشون و همسرشون
به همراه همسرم از اتوبوس پیاده شدیم و همراه بسیجیان به سمت سنگر حرکت کردیم در مقابل درب ورودی سنگر با کمال احترام ایستادند و به من و همسرم تعارف کردند که وارد سنگر