eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ✅‌ پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مي فرمايند: در آن زمان، بازارها به هم نزديک مي گردد و در آن ها يکي به ديگري مي گويد چيزي نفروختم و ديگري بدو مي گويد سود و منفعتي نبردم. پس نمي بيني ايشان را مگر اين که خداوند کريم را مذمّت مي کنند. و در آن وقت، ربا ظاهر مي گردد و به سلف و رشوه دادن معامله مي کنند و دين پست و خوار مي شود و دنيا بالا مي رود. در آن زمان، فجّار بازار بر اهل بازار رياست مي کنند. در آن زمان، حرام خوردن را غنيمت مي شمرند و شريک ها در معامله به يکديگر خيانت مي کنند. در آن زمان، مردان امّت من خود را به طلا مي آرايند و لباس ابريشم و ديبا بر تن مي کنند و پوست هاي پلنگان را خريد و فروش مي نمايند.( نوائب الدهور، ج1، ص180 به نقل از: تفسير علي بن ابراهيمي قمي )
تصویرے از دیدار شهيدحسین لشگری با رهبر انقلاب در تاریخ ۱۳۷۷/۱/۱۹ بہ مناسبت سالگرد شهادت گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍اولین اسیر و آخرین آزاده جنگ، وقتی رفت 28 ساله بود، وقتی برگشت 47 سال از عمرش می گذشت. پیر و شکسته شده بود و موی سیاه در سر نداشت؛ دندانهایش همه ریخته بود و اینها همه آثار شکنجه ها بود. شیرینی دیدار چهره تغییر کرده اش را از یادم برد. پسر چهار ماه مان حالا 18 ساله شده بود و برای اولین بار پدرش را می دید... اینها گوشه ای از صحبت های خانم حوّا لشکری همسر سرلشکر خلبان شهید حسین لشگری است؛ درد روزهای نبودن و 18 سال اسارت همسر کم کم داشت به دست فراموشی سپرده می شد که شهادت برای همیشه این دو را از هم جدا کرد و دیدار را به قیامت انداخت.. راوے : گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
گمشده هور 10 سردار حاج علی هاشمی زمانی که در کنار ارتشیها کار میکردیم، مشکلاتی برایمان پیش می آمد که خارج از قاعده و قانون جنگ بود. آنها امکانات و شرایط خوبی داشتند، اما ما چیزی نداشتيم. مجبور بودیم خیلی جاها با امکانات کمتر، کارهای بیشتر و بزرگتری انجام بدهیم. یک روز یکی از بچه ها آمد و به من گفت: من میخوام پشت دشمن رو ببینم چه خبره؟ یک دوربین می خوام نداریم. برجک میخوام، نداریم». گفتم: «برو فعلا یک دوربین از ارتشی ها قرض بگیر، کارتو راه بنداز تا بعد او هم رفته بود و برای دو روز دوربین گروهبانی را قرض گرفته بود، دو روزش شده بود دو ماه. گروهبان آمد و پیش من شکایت کرد که این نیروی شما دوربین من را قرار بوده دو روزه بدهد، الآن دو ماه است که نداده. حالا هم که رفتم و به خودش گفتم، منکر همه چیز است و می گوید کدام دوربین؟ صدایش کردم و گفتم: «فلانی! چرا دوربین آقا رو نمیدی؟» - تو از ما کار میخوای، علی. ما هم که وسیله نداریم، مجبور میشیم بدزدیم دیگه!! - تو دوربین آقا رو بده من برات دوربین می آرم رفتم و هر طور بود دو تا دوربین تلسکوپی گرفتم و تحویلش دادم تا کارش راه بیفتد و دیگر از این کارها نكند. تا دوربین را گرفت گفت: «خب. دستت درد نکنه، ما یک برجک هم نیاز داریم». . - برجک برای چی میخوای؟ . . . . . میخوایم عراقی ها رو ببینم، یه بولدوزر بده برجک خاکی بزنیم. به بچه ها گفتم یک لودر و بولدوزر بدهند تا ببینیم چه فکری در ذهنش دارد. او هم به راننده گفته بود یک برجک خیلی بلند بزند. نزدیک صبح که هوا کمی روشن شد دیدم همین طور اطراف سنگر خمپاره به زمین می خورد. تعجب کردم تا روز قبلش اینقدر آتش دشمن شدید نبود. بیرون آمدم، دیدم یک برجک به چه بلندی نزدیک هشت متر کنار سنگر فرماندهی بالا رفته. هم عصبانی بودم، هم خنددام گرفته بود. طراح برجک را صدا کردم و گفتم: این کی زده؟! خرابش کن، جاش اینجاست؟ بغل سنگر فرماندهی به این بلندی؟!» کمی اخم هایش را به هم کشید و ناراحت شد، اما به راننده لودر گفت که خرابش کند. بعد هم آمد و دوربینش را پس داد و گفت: «من کار نمی کنم. باید گزارش هام دقیق باشه. من به خاطر اینکه کارم درست باشه برجک خواستم». ادامه دارد. گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
#جانم_امام_جواد(ع)🏴 💔گوشه حجره یکی بال و پرش می سوزد نفس و حنجره و چشم ترش می سوزد 💔یک نفر نیست کمی آب بیارد؟ به خدا پسر فاطمه دارد جگرش می سوزد
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ویژه شهادت امام جواد علیه‌السلام 🎙 صوت| امام جواد علیه‌السلام، نشانه‌ی مقاومت @Farsna
🔸درجه های من را بردارید روی دوش این پسر چهارده ساله بگذارید🔸 🌷علی صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش، بسیجی نوجوان شهید محمد محسن روزی طلب را در جبهه دید. گفت: این پسر بچه را بفرستید عقب، اینجا خطرناک است! 🌷گفتیم: به قد و قواره کوچکش نگاه نکنید، این یک شیر بچه است، بی ترس و واهمه برای شناسایی مى رود در دل دشمن! صیاد وقتی نتیجه کار محسن را دید، گفت: درجه های من را بردارید روی دوش این پسر چهارده ساله بگذارید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨💢وحشت و در اجلاس آیپک از افزایش قدرت ایران در منطقه و رسیدن ایران به مرزهای اسرائیل 📢فعالیت حداکثری انقلابیون در نشر حداکثری
#تلنگر ✤ کسانی به #امام_زمانشان خواهند رسید که اهل سرعت باشند و الا تاریخ کربلا نشان داده که قافله حسینی معطل کسی نمی ماند. #شهید_آوینی
گمشده هور 11 ... سردار حاج علی هاشمی ... طراح برجک را صدا کردم و گفتم: اینو کی زده؟ خرابش کن، جاش اینجاست؟ بغل سنگر فرماندهی به این بلندی؟!» کمی اخم هایش را به هم کشید و ناراحت شد، اما به راننده لودر گفت که خرابش کند. بعد هم آمد و دوربینش را پس داد و گفت: «من کار نمی کنم. باید گزارش هام دقیق باشه. من به خاطر اینکه کارم درست باشه برجک خواستم». دستش را گرفتم و گفتم: «بیا بریم تو سنگر» یک چایی ریختم و جلویش گذاشتم. گفتم: «اگر می خوای چیزی بزنی، برو ۲۰۰ متر اون طرف تر بزن. میگم سه چهار تا لودر و بلدوزر دیگه هم بیان و سه ساعته برات بزنن». خیالش که راحت شد، چهره اش از هم باز شد، چایی اش را سر کشید و دوربینش را برداشت و از سنگر بیرون رفت. *** سرانجام عملیات بزرگ بیت المقدس با موفقیت انجام شد و خرمشهر در مقابل چشمان بهت زده دشمنان آزاد شد. از شوق بیسیم را گرفته بودم دستم و داد میزدم: خرمشهر آزاد شد، خرمشهر آزاد شد»، بعد از عملیات با بچه های تیپ به جفیر رفتیم و در پاسگاه شمالی مستقر شدیم. عراقی ها وقتی عقب نشینی میکردند پشت سرشان مین می انداختند تا حرکت ما را کند کنند. آنجا که بودیم قرارگاهمان موقت و دور تا دورمان خاکریز بود. بعد از چند روز به پاسگاه برزگر برگشتیم که عراق با تانک های تی ۷۲ و ادوات زرهی سنگین دوباره حمله کرد. ما را دور زد و جلو آمد، داشت بچه ها را قتل عام میکرد. شب که شد به جودی گفتم: «بریم پیش عراقی ها ببینیم چه خبره؟» گفت: «منطقه خطرناکه. نمیشه بریم. تو فرمانده ای» گفتم: «اتفاقا برای همین باید بریم ببینیم چه خبره». بالأخره راضی شد و سوار موتور شديم و سمت سیل بند دوم که نزدیک هورالهویزه بود رفتیم تا پشت سر عراقی ها در بیاییم. از نزدیک عراقی ها را می دیدیم. سیل بند حالت شيب مانندی داشت. سرم را کنار آن گذاشتم. اما آنقدر خسته بودم که نفهمیدم چشمانم بسته شد. شاید ده ثانیه خوابم برد. در همان حالت خواب دائم میگفتم: «به گوشم، به گوشم، بله...» که ناگهان از صدای جدی به خود آمدم ادامه دارد.
شهادت مظلومانه جوان ترين شمع هدايت ونهمين بحرکرامت،تسليت و تعزيت باد.
سردار شهید مدافع حرم احمد مجدی
فرازی_از_وصیت_نامه_شهید دفاع از ولایت فقیه، ماندن در خط انقلاب، زندگی سالم و به دور از تجملات و مدگرایی، اداء فریضه نماز، دستگیری از افراد مستمند و ناتوان، دوری از غیبت و تهمت خدای ناخواسته از جمله اموری است که باید به آن احتمام بورزیم که ان شاءالله مورد رحمت و مغفرت خداوند سبحان قرار بگیریم. آنجا که بعضی افرادی شایعه می کنند که کسانی که به سوریه و عراق برای دفاع از حرمین به جهاد می روند انگیزه مالی دارند،بدانید که این حرف توطئه دشمنان برای بی ارزش قلمداد کردن این جهاد مقدس است. به الله که هیچ یک از رزمندگان برای پول نیامده و آنچه که بعد از ماه ها به رزمندگان بدهند بسیار ناچیز و حقیر است.و البته بنده به نوبه خود هیچ گونه نیاز مالی یا بدهی به کسی ندارم که مادیات و پول برایم با ارزش باشد و اصلاً در قید آن نبوده و نیستم و اداء تکلیف بر همه چیز ارجحیت دارد. دعا برای همه رزمندگان را فراموش نکنید و بیتابی نکنید که این راه عشق من بود گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
گمشده هور 12 ..... سردار حاج علی هاشمی .... آنقدر خسته بودم که نفهمیدم چشمانم بسته شد. شاید ده ثانیه خوابم برد. در همان حالت خواب دائم میگفتم: «به گوشم، به گوشم، بله...» که ناگهان از صدای جودی به خود آمدم - على بلند شو داره پی ام پی میاد. بلند شو. اصلا عین خیالم نبود. در عالم دیگری سیر می کردم و متوجه دور و برم نبودم. جودی دائم میگفت: «بلند شو، بلند شو» موتور را سر و ته کرد. نشسته بودم روی خاک و میگفتم: «باشه، باشه، عجله نکن، عجله نکن» به آرامی بلند شدم و ترک موتور نشستم. جودی گاز میداد، تازه آنجا متوجه شدم چه خبر است. از عراقی ها رد شدیم و آنها موتور را دیدند و شروع به تیراندازی کردند. جودی با سرعت میرفت و می گفت: «اشتباه کردم تو رو آوردم. اگر تیر بخوری خیلی بد میشه. تو ناسلامتی فرماندهی». حواسش نبود بادمجان بم آفت ندارد، با هر دردسری بود به سلامت به مقر خودمان برگشتیم. روزهای بعد از آن مواضعمان را تثبیت کردیم و شجاعانه دشمن را عقب زدیم و عراق تا امروز نتوانسته به خرمشهر وارد شود. بعد از آن که منطقه پاکسازی شد، پدرم به بهانه ی اینکه مناطق آزاد شده را ببیند به منطقه آمد. بیشتر دلتنگ شده بود. دیر به دیر به خانه سر می زدم و پدرم هر روز که از کار بر میگشت از ننه سراغم را می گرفت. فكر میکردم عادت کرده اند و موقعیت را درک میکنند اما دلتنگی می کردند و همیشه برایم نگران بودند. اوایل جنگ هم که در سپاه حمیدیه بودم یکی دو بار پدرم آمده بود دم در سپاه؛ اما به او گفتم که دیگر نیاید. بعد هم که در پاسگاه شهابی مستقر شدیم، رادیو مرتب اسم جفير و پاسگاه را اعلام میکرد و میگفت: «پادگان استراتژیک "حميد" به دست رزمندگان اسلام آزاد شد». پدرم آمده بود و میخواست پادگان حمید را ببیند. من هم گفتم چشم و به سمت پادگان حمید راه افتادیم. وقتی رسیدیم آنجا و چند ساختمان نیمه ويران را دید با تعجب گفت: «هی میگویند پادگان حمید، پادگان حمید اینه؟! بريم جفیر رو ببینم». به طرف جفیر حرکت کردیم. جفير چهارراهی بود که فقط چند خانهی گلی و چند تا درخت داشت و یک تانکر زنگ زده آب هم کنارش افتاده بود . پدرم گفت: «جفير اینه؟ » - بله. - خونتون خراب، این همه جوون کشته دادید برای اینجا؟ محل پرتاب موشک جفیر اینه؟ من فکر کردم یک چیزیه مثل پالایشگاه آبادانه خیلی شوکه شده بودم و جوابی نداشتم، میدانستم تمام اینها بهانه های دلتنگی است، برگشتیم و فرستادمش رفت خانه ادامه دارد. گروه سبد مصطفی موسوی جوانترین شهید مدافع حرم http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا زینب الکبری(س) 🔹تصویر ویژه از حرم مطهر حضرت زینب(س) روز شهادت امام جواد (ع) ادامه کف سازی صحن حرم سیده زینب سلام الله علیه