کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور 15
.... سردار حاج علی هاشمی ....
من در اتاق سپاه منتظر نشسته بودم تا رئیس دادگاه بیاید.
خیلی هم عصبانی بودم....
تا رئيس داخل آمد، گفتم: «چرا زن و بچه این بسیجی ها رو بازداشت کردی؟»
حالتی به خودش گرفت که انگار اصلا روحش هم خبر ندارد و گفت: «من نمی دانم موضوع چیست؟» سعی کردم بر خودم مسلط باشم، گفتم: موضوع اینه که اینها یک سیم برق به خاطر روشنایی چادرشون از تیر برقی گرفتند شما هم دستور دادید خانواده ها بازداشت شند، شما نباید موقعیت رو بسنجيد؟ اینها خودشان در جبهه هستند. زندگی شان از بین رفته، وظيفه ماست چون بسیجی هستند و در حال جنگ، جا و مکانی برایشان تهیه کنیم. حالا که اینها حجب و حیا داشتند و دنبال این کار نیامدند و رفتند در بیابان چادر زدند، سزاواره که حرمت اینها شکسته بشه و خانوادشان بازداشت شند؟»
نگاهش را بالا انداخت و با بی تفاوتی گفت: «جرم، جرمه». تا این را گفت از کوره در رفتم. اصلا فکر نمی کرد ما در موقعیت جنگی هستیم.
جلو رفتم و یک سیلی توی گوشش خواباندم و گفتم: «تو نباید درست تشخیص بدهی؟ عقل نداری؟ همین الآن به کلانتری زنگ میزنی و اینها را آزاد می کنی و گرنه تصمیم انقلابی میگیرم». رئیس دیگر چیزی نگفت و بیرون رفت. بعد از چند ساعت خبر دادند که زن و بچه ها از زندان آزاد شدند.
ادامه دارد
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
در لحظہ ے شهادت ترڪشے بہ پهلویش اصابت ڪرد.
وقتے بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم.
وقتے روے پایش ایستاد رو بہ ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جارے ڪرد
السلام علیڪ یا ابا عبداللہ...
بعد هم بہ همان حالت بہ دیدارارباب بے ڪفن خود رفت...
#عارف_شهید_احمد_علے_نیرے🌷
✅ شهید عبداللهی و شهید سلطانمرادی در درگیریهای کفر نساج در شمال غرب درعا شهید شدن
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
✅ شهید عبداللهی و شهید سلطانمرادی در درگیریهای کفر نساج در شمال غرب درعا شهید شدن [Forwarded fro
✅ سیدابراهیم، همرزم شهید
✅ شهید عبداللهی و شهید سلطانمرادی در درگیریهای کفر نساج در شمال غرب درعا شهید شدن
✅اتفاقا بعد از شهادت شهید سلطانمرادی و شهید عبداللهی عملیات شکست نخورد و منجر به فتح تل قرین و هباریه شد.
🔰البته شهدای زیادی دادیم از جمله شهید توسلی و شهید فاتح و صابری و صاحبکرم و....
مراسم تشییع پیکر شهید بزرگوار در روز شنبه ساعت 16در محله شماره 2،خلیج فارس.
#نماز_در_قدس
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برسد به دست پدرها و مادرها
کلیپ بسیار زیبا و #دلنشین از مراسم آغاز زندگی مشترک زوج دانشجو در معراج شهدا
این بار روی سخن ما باپدرها و مادرهایی است که از ترس فقر ، گرانی نگران آینده فرزندانشان
هستند
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
[Forwarded from سروش]:
https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
هدایت شده از 🔘رِسانـه دَمِشـق🔘
🔴 واکنش جالب دختر #شهید شیرودی به هشتگ #فرزندت_کجاست
شهدا رفتند تا مسئولین بی کفایت غارت کنند بخورند و ببرند و به امثال مادهن کجی کنند..
#تلگرام_رسانه_دمشق
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
خاڪ پاے آزادگـــان، سُرمہ چشمان وطـــــن سالـــــروز ورود ازادگـــــان مبارڪ باد.. #سید_
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی
✍از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجہتان میکنند یا نہ؟همه بہ آقا سید نگاه کردند
ولے آقا سید چیزی نگفت مأمور صلیب سرخ گفت: آقا شما را شکنجہ میکنند یا نه؟ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید.
آقا سید باز هم حرفے نزد. پس شما را شکنجہ نمیکنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمی گفت.نوشتند اینجا خبری از شکنجہ نیست.افسر عراقی کہ فرمانده اردوگاه بود، آقاے ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:تو بیشتر از همہ کتک خوردی، چرا بہ اینها چیزے نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند..دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند.
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی کہ سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشت روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش می زد
می گفت شما الحق #سربازان_خمینی هستید.
روایت در مورد
#سید_آزادگان_شهید_ابوترابی"
سلام برآنهایی کہ از همه چیز گذشتند تامابه هرچہ میخواهیم برسیم
سلام برآنهایی کہ قامت راست کردند تاقامت ماخم نشود..سلام برآنهایی ک بہ نفس افتادندتا ما از نفس نیافتیم،،
#_26_مرداد_سالروز
#ورود_آزادگان_بہ_وطن_مبارک_باد 🍃 🌺🍃
🚨ماجرای جانباز خراسانی چیست؟!
🔻"قاسم رضایی"، جانباز اعصاب و روان اهل فریمان، بعلت شباهت به مهاجرین افغانستانی به آن کشور دیپورت میشود و زمستان گذشته در غربت به علت سرما و گرسنگی در یکی از روستا های افغانستان فوت میکند
مصاحبه فارس با همسر مرحوم رضایی:
🔹چندی روز قبل خبری عجیب و تاسف بار در رسانه ها منتشر شد که طی آن یکی از جانبازان اعصاب و روان سال های دفاع مقدس در یکی از مناطق تهران گم شده و مدتی بعد در یکی از شهر های افغانستان فوت میکند. آنها یک سال قبل برای دیدار با یکی از بستگان به تهران آمدند. قاسم در یکی از پارکهای افسریه گم شده و دیگر از او خبری نمیشود.
🔹همسرش میگوید: حال قاسم از ابتدا کم کم بدتر می شد تا اینکه دیگر نمی دانست چه کار می کند. حتی یک بار می خواسته تمام خانواده را آتش بزند که برادرش مانع شده ولی خانه آتش می گیرد. در تهرات هم به او قرص داده بودند تا آرام باشد ولی در یک آن غافل شدن، قاسم گم می شود.
🔹همسر: پسر بزرگم هر هفته با چند تن از دوستانش به تهران میآمد تا شاید ردی از پدرش پیدا کند تا اینکه یک روز با ما تماس گرفتند و گفتند همسر شما چون شبیه افغانستانیها بوده از اصفهان توسط ماموران رد مرز شده و از زابل او را به افغانستان فرستادند. مجددا به اداره مهاجرین در مشهد رفتم تا کارش را پیگیری کنم. آنجا مشخصات قاسم را دادم. آنها هم عکسی را نشانم دادند که قاسم نبود. خیلی گریه کردم و با التماس از کارمندان آنجا خواهش کردم که عکس شوهر من را هم بزنند شاید او هم پیدا شود. آن کارمند گفت سیستم ما سراسری است و اگر همسرت اینجا باشد پیدا میشود. وقتی مشخصات را زد 10 دقیقه بعد او را پیدا کردند و مشخص شد همسر من در افغانستان از شدت سرما و نداشتن جا، درحالیکه تنها پلاستیکی روی خود کشیده بود، بعد از 4 روز گرسنگی فوت کرده است.
🔹به دادسرای قم رفتم و شکایت کردم.گفتند:خانم با مامور دولت نمیتوانید کاری کنید.او کارش را انجام داده و شوهرت هم هیچ مدرکی همراهش نبوده، گفتم هرکس با شوهرم صحبت میکرد متوجه میشد که او حالت عادی ندارد. آیا شما هرکس که مدرک دنبالش نباشد بدون هیچ حساب و کتاب به افغانستان میفرستید؟
🔹دیروز از بنیاد شهید به خانه ما آمدند و قرار شد پیکر همسرم را برگردانند. مدارک ما را هم برای پیگیری گرفتند و البته گفتند که چرا رفتید با رسانه ها صحبت کردید؟ من هم گفتم در این یک سال همه جا رفتم و کسی جوابم را نداده است. الان هم به دنبال عذرخواهی نیسیتم، فقط می خواهیم که پیکر شوهرم را برگردانند. محل دفن او مشخص است اما نمی دانند در کدام قبر دفن شده است.
🔹حالا هم تنها خواستهای که ما داریم این است که پیکر همسرم را به ما برگردانند. وقتی فکر میکنم او چطور از دنیا رفته آنقدر ناراحت میشوم که آرزو میکنم ای کاش خودم هم بمیرم. تصور اینکه او در آن روزها چه کشیده، برایم غیرقابل تصور است.
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
ماجرای عقـد شهیـد نویـد صفـری❤️
مراسم عقد این شهید در کنار مزار شهدا و
خطبه عقد این شهید به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شده است. همسر شهید با اشاره به آن روز خاطره انگیز میگوید: نوید سر سفره عقد، قرآن را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحهای که آمد باهم بخوانیم☺️؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند زد🙂 و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق میزد، آیه 23 سوره احزاب دلش را آرام کرده بود.
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»: «برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند مانند عبیده و حمزه و جعفر) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند.»
چه زیبا به عهدت با خدا وفا کردی که به جرگه شهدا پیوستی مرد آسمانیام...🌹🍃
@modafeaneharaam
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
#حتمـا_بخونیـد☺️☺️
داستان ازدواج شهید مدافع حرم مرتضی زارع
💍عروسی بدون گناه ...
🌷ازدواج به سبک شهدا
زیباترین عروسی با دعوت اهل بیت و حضور ۲ شهید مدافع حرم در شب میلاد امام حسین (ع) ...💕
↩️جملاتی تکان دهنده از همسر شهید مرتضی زارع
💝من و همسرم قصد داشتیم تا آغاز زندگیمان را در شب میلاد بهترین سرور کائنات حضرت سیدالشهداء علیه السلام آغاز کنیم.
✍دعوتنامه را خودمان نوشتیم. آقا مرتضی با اشتیاق تمام اصرار داشت تاریخ عروسیمان شب میلاد امام حسین (ع) باشد و روز پاسدار اشتیاقش را دوچندان می کرد.
💌کارت های عروسی را که توزیع می کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی علیه السلام، امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع)، امام جواد، امام موسی کاظم، امام هادی و امام حسن عسگری علیهم السلام و دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که راهی کربلا بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم.😍
🙏از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در عروسی ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای توسل خواندیم.
😇چند شب قبل عروسی خواب دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته اند، یک دفعه به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند.❤️
خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار خوشحال شد و گفت: خوشا به حال شما؛ من می دانم که شما شهید می شوید، من به او گفتم اما به نظرم شما شهید می شوی چون مدت کوتاهی در خوابم بودید.
👰عروسیمان رنگ و بوی خاصی داشت، مسئول تالار به آقا مرتضی گفت: عروسی مذهبی در این تالار زیاد برگزار شده اما عروسی شما خیلی متفاوت بود.
📜برگه هایی را که در آن احادیث و جملات بزرگان نوشته بودیم، بین مهمان ها توزیع کردیم و جالب آن که عده ای به ما گفتند آن جملات، راه زندگیمان را عوض کرد! برای ما خیلی جالب بود که تاثیر یک کلام معصوم در مکانی به نام تالار عروسی، شاید تاثیرگذارتر باشد تا روی منبر…
عروسیمان متفاوت بود و شاید به خاطر حضور دو شهید بزرگوار شهیدسجادمرادی و
شهیدمرتضی زارع
در این جشن بود…🎊
آقا مرتضی همیشه می گفت: ازدواجم را مدیون حضرت زهرا (س) هستم و برای همیشه مدیون حضرت هستم.
😅شاید خنده دار باشد اما احتمالا ما اولین عروس و دامادی بودیم که قبل از آن که مهمانان به تالار بیایند ما آن جا حضور داشتیم، دلمان نمی خواست مهمانان را معطل کنیم. با گل زدن به ماشین عروس، مخالف بودیم و آن را خرج اضافه می دانستیم البته یکی از همسایه ها به اصرار دوستان چند شاخه گل به ماشین عروسمان زد.
🚗در راه آرایشگاه به تالار، زندگیمان را با شنیدن کلام وحی آغاز کردیم. یادم می آید چون نزدیک اذان مغرب بود، آقا مرتضی آن قدر با سرعت رانندگی می کرد که فیلمبردار به او تذکر داد. در ماشین به من می گفت: نماز اول وقت مهم تر است تا فیلمبرداری! و وقتی وارد تالار شدیم آقا مرتضی به مهمانان گفت:
برای تعجیل در فرج حضرت صلوات بفرستید.🌹
🌧آن شب باران شدید می بارید عده ای گفتند ته دیگ خوردن های زیادی کار دستتان داد اما من مطمئن بودم که خداوند با بارش باران رحمتش به من یادآوری می کرد که همسرت سرسبد نعمت هایی است که من از روی رحمت به تو عطا کرده ام؛ چرا که صدای رحمت خدا مانند صدای پای پروانه روی گل ها بی صداست…
😌حدود دویست غذای اضافه، تاوان عروسی مذهبی گرفتنمان بود😐
عده ای نیامدند و اظهار کردند چگونگی عروسی شما قابل پیش بینی است! صبح فردای عروسی آقا مرتضی غذاهای باقیمانده را بسته بندی کرد و به خیریه داد، همان شد خیر و برکت در زندگیمان…
همسر عزیزم،❤️ خوشا به حالت! من با تمام ظلماتم روی زمین ماندم و تو در بهشت، در جوار امام حسین (ع) با تمام برکاتش…🌺🍃
پس بیراه نیست که لحظه جان دادن، نام مبارکش را بر زبان جاری کردی… برای همسفر جا مانده ات دعا کن😔
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
مهریه همسران #شهدا چه بود؟
مهریه شهید #ابراهیم_همت: بنا به درخواست همسر شهید هیچ مهریه ای در نظر گرفته نشد♥️
مهریه همسر شهید سید #محسن_صفوی: #شهادت سید محسن صفوی♥️
مهریه همسر شهید #جهان_آرا: یک سکه طلا♥️
مهریه همسر لبنانی شهید #چمران: یک جلد قرآن کریم و یک لیره لبنانی♥️
مهریه همسر شهید #جلال_افشار: یک چک با مبلغ بسیار پایین♥️ مبلغ چک پس از ازدواج به فرمانده سپاه اصفهان تقدیم شد تا خرج رزمندگان در جبهه ها شود.
مهریه همسر شهید #مهدی_باکری: سلاح کلت کمری شهید و یک جلد قرآن♥️
مهریه همسر شهید #ناصر_کاظمی: یک سکه طلا به عشق امام خمینی(ره)♥️
مهریه همسر شهید مدافع حرم #حسن_غفاری: زیارت شهرهای مکه، مدینه، مشهد، سامرا، کربلا، نجف، کاظمین♥️که همگی انجام شده و مهریه ادا شده است.
مهریه شهید مدافع حرم #صادق_عدالت_اکبری: یک سفر حج♥️
مهریه شهید مدافع حرم #محسن_حججی: ۱۲۴ هزار صلوات، حفظ قرآن، ۵ سکه طلا و ۱۴ شاخه گل نرگس به عشق امام زمان(عج)♥️
شب میلاد حضرت زینب(س)، مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. به دلم نشسته بود. با همان ریش بلند و تیپ سادهی همیشگیاش آمد. از در حیاط که وارد شد، با خالهام از پنجره او را دیدیم. خالهام خندید: "مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست."😁
با خنده گفتم: "خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام."😊
🌹🌹🌹
برای صحبت رفتیم اتاق من.
زیاد سوال میپرسید. خاطرم هست که پرسید: "نظر شما دربارهی حضرتآقا چیه؟"
گفتم: "ایشون رو قبول دارم و هرچی بگن اطاعت میکنم!"☺️
دلش روشن بود که این ازدواج سر میگیره.😌
نزدیک در به من گفت: "رفتم کربلا زیر قبه به امامحسین گفتم: برام پدری کنید، فکر کنید منم علیاکبرتون! هرکاری قرار بود برای ازدواج پسرتون انجام بدید، برای من بکنید!"
🌹🌹🌹
مادرم گفت: بهتره چند جلسه دیگه باهم صحبت کنن.
سر همان ساعتی که گفتهبود رسید. یادم نیست از کجا شروع شد که بحث کشید به مهریه. پرسید نظرت چیه؟
گفتم: همون که حضرتآقا میگن!
بال درآورد. قهقهه زد😂😅: یعنی چهارده تا سکه!😀
از زیر چادر سرم را تکان دادم که یعنی بله!😌 میخواست دلیلم را بداند. گفتم مهریه خوشبختی نمیاره!🙂
حدیث هم برایش خواندم: بهترین زنان امت من زنی است که مهریه او کمتر از دیگران باشد.☺️
🌹🌹🌹
همه عجله داشتند که باید زودتر عقد خوانده شود تا به شلوغی امامزاده نخوریم.
همیشه در فضای مراسم عقد، کفزدن و کلکشیدن و اینها دیده بودم.
رفقای محمدحسین زیارتعاشورا خواندند و مراسم وصل به هیئت و روضه شد. البته خدا درو تخته را جور میکند. آنها هم بعد روضه مسخره بازیشان سر جایش بود. شروع کردند به خواندن شعرِ *رفتند یاران، چابکسواران...*😁
چشمش برق میزد😍. گفت: تو همونی که دلم میخواست، کاش منم همونی شم که تو دلت میخواد!❤️
🌹🌹🌹
بابت شکلو شمایل و متن کارت عروسی، خیلی بالاپایین کرد. نهایتاً رسید به یک جمله از #حضرتآقا با دستخط خودشان.
بسماللهالرحمنالرحیم
همسری شما جوانان عزیزم را که پیوند دلها و جسمها و سرنوشتهاست، صمیمانه به همه شما فرزندان عزیزم تبریک میگویم.
سیدعلیخامنهای🌹
دستخط را دانلود کرد و ریخت روی گوشی. انتخابمان برای مغازهدار جالب بود. گفت: من به رهبر ارادت دارم، ولی تابحال ندیدم کسی خط ایشون رو داخل کارت عروسیش چاپ کنه!
🌹🌹🌹
یه روز موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکس صفحهگوشیم اشاره کرد و پرسید: این عکس کدوم شهیده؟
خندیدم که: این هنوز شهید نشده، شوهرمه!
🌹🌹🌹
برگرفته از کتاب *قصهدلبری*
خاطرات شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر🌹
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور16
سردار حاج علی هاشمی ....
در بین عشایر هم، سپاه و فرماندهی جایگاه خود را پیدا کرده بود و مورد احترام بزرگان بود. وقتی درگیری طایفه ای در جنوب و در بین عشایر پیش می آمد، سادات وساطت میکردند و قضيه فيصله پیدا می کرد. ولی اگر سادات با هم درگیری پیدا می کردند، کار خیلی بالا می گرفت و دنبال ما می فرستادند. ما هم می رفتیم و همین حضور سبب پایان یافتن مسئله می شد.
گاهی پیش می آمد که میخواستیم از نیروها یک گردان تشكيل بدهیم. فرماندهی محور و فرماندهی پایگاهی را که نیروها می بایست به آنجا اعزام
شوند صدا میکردم و میگفتم: «پس فردا صبح این گردان را به این جا معرفی کنید تا به منطقه برود». بچه ها هم دیگر با این نحوه کار آشنا شده بودند و به موقع و با سازماندهی مناسب کار را انجام می دادند،
با اینکه حمیدیه، بستان، هويزه و كل هور زیر نظر سپاه سوسنگرد بود اما از کارهای عملیاتی دور شده بودم. با راه اندازی واحد حراست مرزی، شناخت از هور، مناطق داخلی آن، پاسگاه های موجود و مواضع و موانع آن بیشتر شد، دستور شناسایی منطقه را به این واحد تا نقطه صفر مرزی داده بودم و آنها توانسته بودند اطلاعات بسیار با ارزشی جمع آوری کنند. هر چند وقت یک بار با بومی ها جلسه میگذاشتم و نحوه پیشرفت کار را پیگیری می کردم.
ادامه دارد.
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ:
✾ ✾ ✾ ══════💚══
#فرازی_از_خطبه_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
خداوند بر من وحی فرستاده است، به نام خداوند بخشنده مهربان، ای پیغمبر برسان آنچه را که فرستاده شد به سوی تو از پروردگارت و اگر انجام ندهی تبلیغ رسالت نکرده ای و خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد نمود.
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
✍🏻بخونید
#حجة_الوداع
📌حَجَّةُ الوَداع، تنها حج پیامبر اکرم(ص) بعد از #اسلام است. رسول اکرم(ص) پس از هجرت به مدینه، سه بار برای عمره به مکه رفت، اما به گفته مورخان و محدّثان، فقط یک بار در مراسم #حج حضور یافت و آن چند ماه پیش از وفاتش بود. از آنجا که این حج در آخرین سال عمر آن حضرت(ص) واقع شد و پیامبر در آن با #مسلمانان وداع کرد، به #حجة_الوداع (حج خداحافظی) مشهور است.
📝بنابر باور #شیعه، پیامبر(ص) در بازگشت از این سفر، در #غدیر_خم، به دستور #خداوند #امامت و #ولایت #امیرالمؤمنین #امام_علی(علیه السلام) را به صورت عمومی اعلام کرد و از مردم بر این امر، بیعت گرفت؛ بدین رو این حج، برای #شیعیان اهمیتی ویژه دارد.✌️🏻
👈🏻نام دیگر این حج حِجَّةُ البَلاغ است؛ زیرا آیه تبلیغ در بازگشت از این سفر بر پیامبر نازل شد. از دیگر نامهای این حج، حِجَّةُ الاسلام است؛ زیرا تنها حجی است که پیامبر در دوره حاکمیت اسلام به جا آورد و مراسم آن طبق آیین اسلام بود.
#انتشار_دهید