eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
333 دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
13.7هزار ویدیو
194 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت شصت و هفتم:ایجاد نفاق و تفرقه بین اسرا 🔹️تو هر آسایشگاه بین شصت تا هفتاد نفر مستقر شدیم. ایجاد بین بچه ها به بهانه ارتشی و بسیجی در دستور کار بعثیا قرار گرفت. لبه تیز توهین و تحقیرشون متوجه بسیجیا بود و تلاش داشتند بین بچه ها بنام ارتشی و بسیجی دو دستگی ایجاد کنن. بعثیا برای هر آسایشگاه یه نفر به عنوان مسئول قرار دادن و اکثر مسئول آسایشگاهها رو از بین عرب زبونها و ارتشی ها انتخاب کردند. انتظارشون از مسئول آسایشگاه این بود که هر روز تعدادی رو بعنوان افراد خرابکار، شامل پاسدار، روحانی، نیروی اطلاعاتی و شلوغکار معرفی کنه. هیچ مجازاتی برای فرد تو اون شرایط بالاتر از این نبود که مقام و ریاست بگیره و بشه مسئول آسایشگاه. یا باید تن به جاسوسی میداد و هر روز عده ای بیگناه رو بفرسته زیر شکنجه و کابل یا هر روز خودش کتک بخوره. 🔹️صبح اولین روز استقرار در آسایشگاه با آمار از داخل آسایشگاه با ضربات کابل شروع شد و همین کار در محوطه تکرار شد. "آمار"، کلمه نام آشنای هر اسیر بویژه در اردوگاه تکریت یازده است که مترادف شده بود با تحقیر و کابل. شبانه روز ده بار آمارگیری داشتند. اول صبح داخل آسایشگاهها توسط مسئول هر آسایشگاه. بعد از حدود نیم ساعت تکرار آمارگیری توسط درجه دار عراقی. همین کار دوباره توسط مسئول بند عراقی در محوطه بیرون انجام می شد. بعد از آمار سوم دو ساعت وقت داشتیم تا سه آسایشگاه از شش توالت استفاده کنیم که خودش حکایتی داره. وقت هواخوری ما دو ساعت بود که یه روز از ۸ تا ۱۰ و روز بعدش از ۱۰ تا ۱۲ بود. بعد از اتمام هواخوری یه بار داخل هواخوری و بار دیگه آمار گیری در داخل آسایشگاه انجام میشد. 🔹️نوبت صبح با پنج مرحله آمار پایان می یافت و عصر هم همین وضعیت تکرار میشد. بعدازظهر هم یه ساعت و نیم هواخوری داشتیم. نوبت های دهگانه آمار برای بعثیا بود که به هر بهانه ای به جون بچه ها بیفتند و بزنند. حداقل در سه نوبت از آمارها یعنی مرحله سوم و چهارم و پنجم همراه با کتک کاری بود. در تمامی آمارهای ده گانه برای تحقیر کردنمون باید سر رو روی زانو قرار می دادیم و حق نداشتیم توی صورت نگهبانا نگاه کنیم. سر بلند کردن گناه و جرم نابخشودنی محسوب میشد و اگه کسی به هر دلیلی و لو برای یه ثانیه سرشو بلند میکرد، مورد هجوم قرار می گرفت و تاسر حد مرگ باید کابل و لگد و سیلی می خورد.تا شش ماه هر روز این کتک های عمومی ادامه داشت و به ندرت اتفاق میفتاد که روزی بدون شکنجه رو به شب برسونیم... ☀️   دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*این داستان واقعی بسیار زیبا و منقلب کننده است حتماً بخوانید و اگه حالو هواتون امام حسینی شد،من حقیر رو از دعای خیرتان دریغ نفرمایید*🥺😭🤲🏻 *التماس دعای فرج* 💖💖💖💖 یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربلا بودو300 مرتبه به کربلا مشرف شده بود ، تعریف می‌کرد: سال1396 شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. تعدادی از زائران به من گفتند: تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد، آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند، گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌ها.. ربوده اند... همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد. وقتی به ما رسیدند گفتند: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم: بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. من که بعد از حدود 300بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود) می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود با حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت: حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است،شاید بخاطر عدم توجه ما، او فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، چون آرزوی هر پدر و مادری عاقبت بخیری فرزندش می‌باشد. دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، او به اتاق می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. *صبح روز اول که در کربلا* *بودیم به لابی هتل آمده* *و دیدم خانمی* *با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل* *منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد*. *وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت*: ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. من که شوکه شده بودم گفتم: اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود. به او گفتم تا نگویی چه شده من نمی‌گذارم.. باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند: دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی. او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا... بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه می‌درخشید و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود. حضرت فرمودند: پ
سرم را درمان کن. (خا نم دکتر در حالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد: حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟) من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد. بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. با خوش‌رویی ار من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام 📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕 علیرضا ثبتی گجوان 💟خدایا به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام، خون آن مظلومی که به فرموده امام صادق علیه السلام "اگر یک قطره از آن بر روی زمین ریخته می شد، خداوند قهار بساط زمین و آسمان را جمع می کرد" قَسَمت می‌دهیم آخرین خلیفه و جانشینت را بدون وقوع علائم حتمی در عالم، ظاهر بفرما آمین یا رب العالمین... 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 این داستان زیبا را برای افراد و گروه های مختلف ارسال کنید.امید است در این ایام مورد لطف وعنایت آقا ابا عبدالله الحسین (ع ) 🚩اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَج یاحسینــــ‌ـے. ‌ https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 🌹‌شهـــید آوینی: همین الان اگر ملک الموت سر رسد! و تو را به عالــم باقی فراخواند؛ هر چنــد با شهــادت، آماده ای؟! شهادت به آسمان رفتن نیست به خود آمدن است @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«علی ­اکبر بشنیجی»: 🌷«خواهرانم! همان‌طور که ما در جبهه­‌ها با این دشمن کافر می‌جنگیم، شما نیز به نوبه­‌ خود با صبر و بردباری و با و پوشش خود با دشمنان داخلی بجنگید، زیرا پیروزی از آن ماست. @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『🎞| 』 خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفسی نشد ، و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت... خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند ، وَ بال، وَبال جانشان نشد . -خوشا به حال آنان که ….. خوشا به حال ما ، اگر شهید شویم🕊 •۰ @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیستانیان، اولین خونخواهان امام حسین (ع) TasnimNews واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo ایتا @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍🌷💫 افشای پشت پرده جریان صادق شیرازی .. 🔹 آیة‌الله محسن اراکی 🚨بزرگ‌ترین خطری که شیعه امامیه را تهدید می‌کند. 👆حتما" تا آخر گوش کنید واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo ایتا @shahidmostafamousavi ┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈ 🌴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرای خطرهای پیاده‌روی اربعین چه بود؟ از دهه ۳۰ شمسی پیاده‌روی اربعین به‌ویژه در مسیر نجف تا کربلا به‌تدریج شلوغ شد و تا دهه ۵۰ شمسی جمعیت این پیاده‌روی هزاران نفری شده بود و بعد این‌طوری شد: «سال ۱۳۵۴ شمسی جمعیت بزرگی به سمت کربلا راه افتاد و به عربی شعاری دادند که ماندگار شد: ای آقا و سرور ما حسین بن علی (ع)، اگر دست و پای ما را هم قطع کنند سینه‌خیز به‌سوی تو خواهیم آمد... در میان راه نظامیان دولت بعث به شدت با آنان برخورد کردند و جمع بسیاری بازداشت شدند... در نهایت شش نفر از شیعیان نجف و از برنامه‌ریزان این سفر اعدام شدند». پس از آن پیاده‌روی اربعین مخفیانه بود و زائران در گروه‌های کوچک ۲ یا ۳ نفری از مسیرهای بیابانی و از میان مزارع و دشت‌های خشک می‌گذشتند تا در مسیر گرفتار بعثی‌ها نشوند و چنین بود: «شیعیان عراقی از جنوب تا شمال به‌صورت پنهانی به کربلا می‌رفتند و اگر گیر می‌افتادند یا باید قصدشان را انکار می‌کردند یا کارشان به زندان و حتی اعدام کشیده می‌شد... بسیاری از عراقی‌ها و شیعیان از آن روزها خاطرات تلخی دارند؛ آنها که برادر یا پدر یا اعضای خانواده‌شان بعد از لو رفتن زیارت، مفقود شده و بعدها یا جسدش را تحویل گرفتند یا اساسا هیچ اثری از آن عزیزانشان یافت نشد... در آن‌ ایام به زائران امداد و کمک هم می‌شد و اهالی روستاها و ساکنان خانه‌های در مسیر، درها را می‌گشودند و بساط پذیرایی را آماده می‌کردند و به‌صورت پنهانی زائران حسینی را پذیرایی می‌کردند و وقتی مأموران بعثی به خانه‌هایشان می‌ریختند، می‌گفتند که این‌ها مهمانان ما هستند». @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴دنیایی که آخرش دو متر کفن و دو متر قبره به هیچ وجه ارزش دلبستن نداره...
هرکۍآرزوداشتہ‌باشہ‌ خیلےخدمت‌کنہ‌ شهید‌میشہ‌ . . !🕊️ یہ‌گوشہ‌دلت‌پابده شهدا‌بغلت‌میکنن . .❤️ ما‌بہ‌چشم‌دیدیم‌اینارو . . از‌این‌شهدا‌مدد‌بگیرید✋🏻 مدد‌گرفتن‌از‌شهدارسمہ‌ . . دست‌بذار‌رو‌خاک‌‌قبر‌شهید‌بگو . . حسین(؏)بہ‌حق‌این‌شهید🥀 یہ‌نگاه‌بہ‌مابکن . .💔 [حاج‌آقاپناهیان]