تولد مامان بزرگ۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت یازدهم
۰۰۰ سید داد زد آلان واست آب میارم جیگر سوخته ی پدر سوخته ، تُندی رفت ، حاج آقا دلبری داد زد سید ؟ تُو رو جَدّت سخت نگیر ، تنبیه ش نکنی هااا ؟ مدارا کن فکر کن بچه خودته ، بچه خودت ، چند دقیقه که گذشت سید که دست یه بچه ده یازده ساله رو که گریه می کرد گرفته بود وارد اطاق شد ، بابا جان ؟ عزیزم ؟ خوب شیرینی می خواستی به خودم می گفتی ، واست می خریدم ، نه اینکه بری بی اجازه از سر یخچال برداری ، بابا جان ؟ پسر بچه با گریه همونجور که از سوختن دهنش تند ُو تند ( ها ها ها ) ، می کرد گفت خوب بابا بزرگ من دیدم جعبه رو شما تُو یخچال گذاشتی ، فکر کردم واسه تولد مامان بزرگ که اِمشبه شیرینی گرفتی ، سید یه دفعه خُشکش زد ، داد زد چی اِمشبه ؟ امشب ، تو مطمئنی که اِمشبه ؟ دو دستی زد تُو سرش ُ و گفت : وای بیچاره شدم ، من فکر می کردم فردا شبه ، هممون زدیم زیر خنده ، چند دقیقه می خندیدیم ، سید با عصبانیت گفت : هِه هِه هِه خنده داره ؟ بیچاره شدم ، به جای خنده یه فکری به حال منه بدبخت بکنین ، بابا ؟ تازه دو روز با عیال آشتی کردم ، خدایی من قطره اشک رو گوشه چشم سید دیدم ، پیش خودم گفتم ، مرد هم اینقدر زن ذلیل ، نوبره والله ، یه هو باصری کنار گوشم گفت : عاشق زنشه ، میمیره واسش ، گویا چند سال اول بچه دار نمی شدن ، ولی بعدا" خدا دوتا پسر بهشون میده ، سید گفت : دیگه بدتر تازه کادو هم نگرفتم ، اصلا" قضیه شیرینی ُ و آقا موشه فراموش شد ، آقای صاحب بصیر رو کرد به خانمش ، خانم اَفشانه ُ و گفت : حاج خانم چیزی آماده تُو دست و بالِت نداری ؟ خانم اَفشانه یه کمی فکر کرد ُ و گفت : چرا ، هممون چادری که مامانِت از سوریه واسم آورده هست ، می خای بّرم سریع کادوش کنم بیارم ، ولی اَگه خان جوون بفهمه ،هم پوست سر تو رو که پسرشی می کَنه هم پوست سر منو که عروسشم ، آقای صاحب بصیر یه نگاه به سید انداخت ، یه نگاه به حاج آقا دلبری و با یه حالت خیلی جدی گفت : آقایون و خانم ها ؟ گفته باشم قضیه جنبه سِری داره و اطلاعاتیه ، خبر نباید از اطاق فرماندهی به بیرون دَرز کنه ، بعد با خنده و التماس گفت : بچه ها جون ِ مادرتون لُو ندید هااا ؟ وگرنه خان جون من و خواهر افشانه رو بیچاره میکنه ، مخصوصا" که امروز طبق قرار هر روزه من بِهش زنگ نزدم و حالش ُ و نپرسیدم و حاضریمو اعلام نکردم ، حتما" آلان حسابی عصبانیه ، یه دفعه خواهر افشانه با تعجب پرسید ؟ زنگ نزدی ؟ آخه چرا ؟ آلان میگه باز این دختره ، عروس بازیش گُل کرد ُ و نمی دونم ، چِی خورد ِ این پسره داده که قاپ ِ پسرم ُ و دزدیده و کاری کرد که اون رو به من ترجیح بده ، وای وای ؟ وای از دست ِ شما مردا ؟ یه هو باصری زد زیر خنده ُ و گفت : آقای عبدی به مسجد زن ذلیل ها خوش اومدی ، یه هو سید نه ورداشت و نه گذاشت ُ و بلند گفت : کجای کاری اَخوی ؟ آقا عبدی ، از ما زن ذلیل تره ، اون روز واسه اینکه نون گرفتنش چند دقیقه دیر شده بود از ترس زنش ، پا برهنه دوئید تُو کوچه ، پرسیدم کجا با این عجله ، گفت : اَگه نون نگیرم ، عیال خونه راهم نمی ده ، همه زدیم زیر خنده ، حاج آقا دلبری گفت : خُوب خدارو شُکر جمعمون کامل شد ، سید یه نگاه به خانم اَفشانه انداخت ُ و با التماس گفت : خواهر اَفشانه میشه خواهش کنم بِری چادر و کادو کنی ُ و بیاری ، تُو راه هم یه جعبه شیرینی واسه من بخری ، تُو رو خدا ، کِسی نفهمه هااا ؟ خواهر افشانه یه نگاه به آقاشون انداخت ُ و با اشاره کسب تکلیف کرد ، آقای صاحب بصیر بلند گفت : حاج خانم برو ، برو زود بیا ، ما میریم خونه مادر شهید جمال عشقی ، بیا اونجا ، مراقب باش کسی شما رو نبینه ، خبر به خان جوون نرسه هااا ، خانم افشانه فوری رفت دنبال ماموریت محوله ، حاج آقا دلبری گفت ، پس زود حرکت کنید داره دیر میشه ، آقای ولی زاده رو کرد به سید ُ و گفت : سید بهتر نیست مملی کوچیکه رو زودتر بفرستیم تا به مادر بزرگش اطلاع بده ، آقای باصری پرید وسط حرف ، فکر خوبیه ، مملی رو زود صدا کن ، یه هو سید گفت ببخشید ، سید منم یا شما ؟ آقای باصری خندید ، مملی زودتر رفت تا اومدن مارو اطلاع بده ، وقتی به در خونه مادر شهید رسیدیم خشکم زد ، همیشه وقتی از کنار پارک محل رد می شدم تعجب می کردم کنار در اصلی ورودی پارک یه قواره زمین بزرگ مسکونی بود که شهرداری نتونسته بود اون رو بخره و به پارک مُلحق کُنه یه تیکه زمین پانصد یا شش صد متری که خودش شبیه یه باغ زیبا وسط پارک بود ، هر وقت از کنار در این باغ کوچولو رد می شدم با تعجب به در نگاه می کردم یه در چوبی بزرگ مثل در قلعه های قدیم که علاوه بر دو تیکه بودن و کَنده کاری های قدیمی که اکثر کنده کاری ها اسماء الهی و القاب پاک حضرت علی(ع) بودن ، یه در محرابی کوچیک مثل در زورخونه های قدیمی داشت که اَگه می خواستی وارد بشی باید دولا می شدی ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
✅برخی از تاکتیکهای مأیوسسازی
🔹یکی از تاکتیکهای اصلی در مأیوسسازی، توسعه، ایجاد و اجرای مداوم مجموعهای از «استانداردهای دوگانه» بین کشور هدف و کشور برانداز در افکار عمومی کشور هدف است. تاکتیکهای دیگری که میتوان به آن اشاره کرد عبارتند از؛ تبلیغات آشکار و پنهان و ایجاد شرکتها و سازمانهای خبری برای ایجاد مشروعیت و احترام نسبت به ملتی که قصد براندازی دارند، تحریک و دستکاری تظاهرات و تجمعات تودهای، انتشار شایعات و اطلاعات موثق از کشور برانداز ،انتشار روایتهای ساختگی در رسانههای محلی، ایجاد صدها روزنامه حمایتی و پرداخت یارانههای تبلیغاتی به منظور تامین مالی جریان نفوذ و همینطور استفاده از ایجاد کارشکنی، ترور شخصیت کسانی که مخالف کشور برانداز هستند و ...
مقام معظم رهبری هم در بیانیه گام دوم به تاکتیکهای مأیوسسازی چنین اشاره داشتهاند:«خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند.»
✅برخی از تاکتیکهای مأیوسسازی
🔹یکی از تاکتیکهای اصلی در مأیوسسازی، توسعه، ایجاد و اجرای مداوم مجموعهای از «استانداردهای دوگانه» بین کشور هدف و کشور برانداز در افکار عمومی کشور هدف است. تاکتیکهای دیگری که میتوان به آن اشاره کرد عبارتند از؛ تبلیغات آشکار و پنهان و ایجاد شرکتها و سازمانهای خبری برای ایجاد مشروعیت و احترام نسبت به ملتی که قصد براندازی دارند، تحریک و دستکاری تظاهرات و تجمعات تودهای، انتشار شایعات و اطلاعات موثق از کشور برانداز ،انتشار روایتهای ساختگی در رسانههای محلی، ایجاد صدها روزنامه حمایتی و پرداخت یارانههای تبلیغاتی به منظور تامین مالی جریان نفوذ و همینطور استفاده از ایجاد کارشکنی، ترور شخصیت کسانی که مخالف کشور برانداز هستند و ...
مقام معظم رهبری هم در بیانیه گام دوم به تاکتیکهای مأیوسسازی چنین اشاره داشتهاند:«خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند.»
@shahidmostafamousavi
12.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موفقیت ایران در ساخت تسلیحات نظامی
🔹 کلیپ جالبیه حتماً ببینید
@shahidmostafamousavi
🔸جواد خیابانی گزارشگر فوتبال: روسیه به اوکراین حمله میکنه کل روسیه محروم میشه، چرا اسرائیل به غزه حمله میکنه محروم نمیشه؟
چطور عربستان به یمن حمله میکنه محروم نمیشه؟
وقتی شعار جدایی ورزش از سیاست را میدهند این دوگانگیها چه معنایی دارد؟
کاری که بچه های تیم ملی مراکش کردند (حمایت از مردم فلسطین) آفرین دارد. حتی بچه های تیم ملی ایران تا حالا همچین کار نکردند.
@shahidmostafamousavi
📌 مردمی که به پیکار برنمیخیزند باید منتظر بلا و گرفتاریهای پی در پی باشند...
✍ فرازی از وصيت نامه شهيد
🔹 «باقی ماندن و پایداری یک جامعه نیاز مبرمی به فداکاری و از جان گذشتگی دارد؛
◇ و جامعه ای که مردم آن بی تفاوت باشند و از حیثیت و شرف و انسانیت خویش دفاع ننمایند
◇ تجاوزگران برآنها مسلط شده و نکبت و بیچارگی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد.
◇ چنین جامعه ای نمی تواند شرافتمندانه و سربلند زندگی کند و لباس ذلت زیبنده ترین جامه آنان است.
◇ مردمی که به پیکار برنمیخیزند باید منتظر بلا و گرفتاریهای پی در پی باشند...»
#روحانی_شهید_سیدمهدی_اسلامیخواه🌷
@shahidmostafamousavi
یک بسیجی دیگر در تهران به شهادت رسید
🔹بسیجی مدافع امنیت «حسن مختارزاده» طلبه پایه ۶ مدرسه علمیه عترت قم و عضو گردان بسیجیان امام علی(ع) سعادت آباد تهران که به دلیل مصدومیت توسط اغتشاشگران داعشی از ۲۲ روز پیش در بیمارستان در حالت کما بستری بود، سرانجام به فیض شهادت نائل آمد.
🔹مراسم وداع با پیکر مطهر این شهید مدافع امنیت، فردا شنبه ۱۹ آذر بعد از نماز مغرب در معراج شهدای تهران برگزار خواهد شد.
@shahidmostafamousavi
.🔰 ۱۷ آذرماه ، #سالروز_شهادت حُر انقلاب #شهید_شاهرخ_ضرغام گرامی باد . 🥀
🌷قهرمان جوانان جهان در وزن یکصد کیلو بود. اما قدرت بدنی، نبود راهنما، رفقای نااهل و...همه دستبهدست هم دادند که از او انسانی ساخته شود که هیچکس جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقوکشی و... از کسی حساب نمیبرد، مادر پیرش هم نمیتوانست کاری کند الا دعا. میگفت: هیچوقت او را نفرین نکردم و فقط از خدا میخواستم که او را از سربازان امام زمان (عج) قرار دهد، درحالیکه دیگران به من میخندیدند...
💠مدتی از پیروزی انقلاب گذشته بود، شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد میشدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده. با تعجب گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی!؟ با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم. 🌿...عصر بود که آمد خانه کاباره را رها کرد
بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد! مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی! گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم. باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم.
در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.عصر همان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته، رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد. مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.خدایا منو ببخش!
یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم. اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد. دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد...
🌷آنقدر دلاورانه جنگید که دشمنان برای سرش جایزه تعیین کردند. آنقدر شجاعانه رفت تا کسی به گرد پایش نرسد. رفت و رفت.. آنقدر رفت تا با ملائک همراه شد. شاهرخ پروازی داشت تا بی نهایت.. شمال آبادان این پرواز را ثبت کرد.. پروازی با جسم و جان... کسی دیگر او را ندید، حتی پیکرش پیدا نشد...
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه
📽 امروز سالروز شهادت کسی است که محافظ #کاباره میامی بود و #شراب_خوار ولی دم مسیحایی روح الله دوباره زنده اش کرد.
فرمانده گروهان فداییان اسلام
شهادت: ۱۵ آذر ۵۹
عملیات پاکسازی جادهٔ آبادان-ماهشهر
نحوه شهادت : اصابت گلولهٔ تیربار تانک به سینهاش
+ شهید شاهرخ ضرغام مشهور به حر انقلاب
@shahidmostafamousavi