eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای این دختر بچه داره جهانی میشه سرود زیبایی که این دختر بچه در مدح شهید حاج قاسم سلیمانی خونده واقعا شنیدن داره بر ریتم آهنگ مختارنامه نشرحداکثری لطفا ذخیره کنید و هرازگاهی به عشق سردار دلها نشر دهید
🌹شكوه رهبر ما 🌹شكوه رهبر ما خيره كرده دنيا را چگونه وصف كنم اين بلند بالا را؟ 🌹شكوفه‌وار تر از هر شكوفه خنده او دهد مجال به رويش گل تماشا را 🌹خدا بزرگ خدا مهربان خدا خوب است خداست آنكه به او داده روح دريا را 🌹چه رهبري چه بلند اختري چه با قدري چگونه شكر كنم آن شكوه اعلا را؟ 🌹بزرگ‌زاده‌ترين مرد روزگار منست چگونه فهم كند نخبه اين معما را 🌹شب است عالم و صبح است اين جمال منير به روز مي‌سپرد صبح شام يلدا را 🌹خدا، خداي من اي خوب و مهربان درياب مكن دريغ ز مجنون خيال ليلي را 🌹يقين كنيد كه او جانشين موعود (عج)است يقين كنيد كه ياري رساند او ما را شاعر: امیر عاملی دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس 🇮🇷
🌹 چراغی در تاریکی ♦️ قال امیرالمؤمنین علیه السلام: إنّما مثلي بینَکم کمثلِ السّراج فی الظلمة، یَستضیء به مَن وَلَجَها. ♦️ حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام فرمودند: " مثل من در میان شما مثل چراغی است در تاریکی، که هر کس به ظلمت در افتاده، از من نور و روشنی می گیرد." 📚 نهج البلاغه، خطبه 187 🇮🇷 ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🌹 چراغی در تاریکی ♦️ قال امیرالمؤمنین علیه السلام: إنّما مثلي بینَکم کمثلِ السّراج فی الظلمة، یَستضیء به مَن وَلَجَها. ♦️ حضرت اميرالمؤمنين علیه السلام فرمودند: " مثل من در میان شما مثل چراغی است در تاریکی، که هر کس به ظلمت در افتاده، از من نور و روشنی می گیرد." 📚 نهج البلاغه، خطبه 187 🇮🇷 ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
✫⇠(۲۳۱) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و سی و یکم:از اردوگاه به زندان 🍂درها باز شد و با پای پیاده، البته با مراقبتهای ویژه، به راه افتادیم. مسافت نزدیک بود و چون داخل پادگان نظامی بودیم دست و چشامونو نبستن. وارد محیطی شدیم که شبیه زندان بود. یه محوطۀ کوچیک و تعدادی اتاق بزرگ و کوچیک با در و میله‌های آهنی. 📌اسمش قلعه بود و با دیوارای بسیار بلند محصور شده بود بطوریکه جز آسمون هیچی اطراف ما پیدا نبود. همه جوره اتاق داشت. دوتا آسایشگاه بزرگ که هر کدوم حدود هشتاد، نود نفر جا می‌شد تا اتاقهای ۴۰، ۲۰، ۱۵ و ۱۰ نفره. همه اتاقها بصورت دایره وار دور تا دورِ محوطه زندان ساخته شده بود و درها روبروی هم بود که کنترل زندانیها رو برای زندانبانها راحت‌تر می‌کرد. 💥بین اتاقها تقسیم شدیم و به هوای ملحق چند نفر از بین خودمون بعنوان ارشد انتخاب کردیم و تلاش داشتیم که وضع و اوضاع رو در اختیار خودمون بگیریم. ولی خیلی زود بعثیها دخالت کردن و وقتی متوجه شدن ما ارشد و انتظامات برای خودمون انتخاب کردیم سریع همه اونها رو کنار زدن و یه نفر بنام علی‌کُرده که ظاهرا علی‌اللهی بود و با بعثیها همکاری می‌کرد رو بعنوان رئیس اردوگاه تعیین کردن و اونم چند نفر از دوستاش رو سرپرست اتاقهای مختلف کرد و اوضاع تحت کنترل کامل بعثیها قرار گرفت. 📍مقداری اذیت و آزار و کتک‌کاری کردن البته نه به اون شدت تکریت۱۱. بیشتر هدفشون، زهرِچشم گرفتن از ما و تسلط بر اوضاعی بود که در ملحق از کنترل و اختیارشون خارج شده بود. می‌شه گفت یه کاری شبیه کودتا انجام دادن. اما داشت کار از جای دیگر خراب می‌شد. دو سه تا سرباز و درجه دار بسیار عقده‌ای و بعثی هم بودن که خیلی دلشون می‌خواست بچه‌ها رو توی این ماههای پایانی بزنن و شکنجه کنن. از همه خبیث و خشن‌‎تر یه درجه دار ارمنی بنام یوسف و یکی دیگه بنام یحیی بودن. همین یوسف یه بار که توی ملحق می خواست افرادی رو بزنه همه هوِش کردن و این عقده شده بود براش و منتظر فرصتی بود که زهر خودشو خالی کنه. به محض ورود ما به زندانِ قلعه شروع کردن به اذیت و آزار‌کردن... ☀️ ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
بُغض ِ حسن۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت هفتاد و ششم ۰۰۰ دو هزارتا عکس شهید سلیمانی رو گرفته و بدون اینکه به حوزه تحویل بده آورده ُ و تُو محله و محدوده خودش پخش کرده ، دو هزارتایی که سهم بیست و پنج تا مسجد بوده حالا واسه همین مسجد جامع مصرف شده به طوری که هر کس یه عکس تُو دستشه اون هم عکس های بزرگی که اَگه بخای از بازار بخری چهار پنج هزار تومن قیمتشه ، آقای افکاری راست می گفت چون من هم متوجه عکسهایی که تُو دست نماز گزارهای مسجد بود شده بودم ، یه هو مملی صدا کرد عمو سلام ، آقای باصری گفت : این بسته رو بِدم به شما تا بدید به آقای فکری ، نه تفکری ، نه اسمش یادم رفت ، توک زبونمه ها ، گفتم مملی جان منظورت آقای افکاریه ، فورا" دوزاریش افتاد ُ و گفت : آره آره عمو جون ؟ آقای افکاری ، گفت بدید به آقای افکاری ، یه نگاه به بسته کردم دیدم حدود چهل پنجاه تا عکس شهید سلیمانیه ، آقای افکاری با عصبانیت یه نگاهی به من انداخت ُ و گفت : بفرما ، از دو هزار تا عکس ، پنجاه تاش به ما رسیده ، بقیه اش که سهم مساجد بوده به سلیقه آقایون پخش شده ، یکی نیست بگه شما معاون فرهنگی می خای چیکار ، خوب جناب باصری به جای اینکه من رو به عنوان معاون فرهنگی حوزه معرفی کنی خودت با حفظ سمت هم فرمانده بسیج مسجد جامع باش هم معاون فرهنگی حوزه این رو گفت ُ و رفت داخل مسجد وای خیلی عصبانی بود ، می ترسیدم کار دست خودش بده ، البته حق داشت ، چون به نظرم می رسید که این دوستان به خاطر فعال نشون دادن مسجد جامع تُو زمینه فرهنگی به بقیه موارد توجهی نکردن ، راستش رو بخاید حوصله برگشتن به داخل مسجد ُ و وساطت بین آقای باصری ُ و آقای افکاری رو نداشتم ولی پیش خودم فکر کردم که آقای دکتر فروزنده دوست فرمانده ناحیه بسیج رفیق فابریک آقای باصریه و حتما" آقای باصری با توجه به این رفقات این کار ُ و کرده ، ولی بعد به خودم نهیب زدم که نباید پیش داوری کنم و یه تنه به قاضی برم که این کار درستی نیست یه دفعه صحنه عوض شد دیدم تو سنگر پشت دریاچه ماهی شلمچه نشستم ، محمد پرسید ؟ چیه حسن ، با خودت حرف می زنی ، چی درست نیست ؟ گفتم : هان چی میگی ؟ گفت : منظورت از درستت نیست چیه ؟ گفتم ببین محمد ، احمد و مهدی بخشی دوتایی با هم حرکت کردن ، چه اتفاقی افتاده که اینا دوتا از هم جدا شدن ، و چرا مهدی بخشی رسیده اون هم زخمی ، ولی احمد نرسیده ، محمد سرش رو انداخت پائین و با غم و اندوه سنگینی گفت : خدا کنه سالم باشه ، نتونستم طاقت بیارم دلم مثل سیر و سرکه می جوشید ، محمد متوجه حالت های غیر عادی من شده بود ، گفتم باید برم ، پرسید کجا ؟ گفتم می رم از آقا قلعه قوند اجازه بگیرم ، باید برم دنبال احمد ، پرسید ، الان این موقع شب ، خطرناکه ، گیر گشتی های عراقی می افتی ، صبر کن صبح بشه ، گفتم طاقت ندارم ، شهادت ناصر کمرم رو شکست ، دیگه طاقت رفتن احمد رو ندارم ، اومدم پیش حاج آقا قلعه قوند ، قبل از اینکه حرفی بزنم ، یه نگاهی بهم انداخت ، بغلم کرد ُ و پیشونیم رو بوسید و گفت : حسن جان ، میدونم خیلی نگرانی ، ولی ما چاره ایی نداریم ، واسه اینکه موقعیت اینجا رو حفظ کنیم باید صبر کنیم ، صبر ، تا صبح صبر کن یه تصمیمی می گیریم ، گفتم آقا ، میشه یه بیسیم بزنی و یه حالی از مهدی بخشی بگیری ُ و ببینی از احمد خبری داره یا نه ؟ گفت حسن جان ، دستور دادن ارتباط به کمترین حد برسه ، بعثی یا میان رو خط ُ و شُنود می کنن ، ممکنه موقعیتمون لو بره ، گفتم : آقا یه استخاره از قرآن بگیریم ، اَکه خوب اومد ، بیسیم بزنیم ، با مهربونی قبول کرد ، قرآن جیبیش رو درآورد و سه تا صلوات فرستاد ُ و یه حمد ُ و سوره خوند ُ و دعای استخاره رو زمزمه کرد ُ و بعد قرآن رو باز کرد ، با عجله پرسیدم آقا چی شد ؟ اَشک تُو چشاش جمع شد ُ و گفت (و جعلنا من بین ایدیهم سدا" و من خلفهم سدا" فاَغشیناهم فهم لا یبصرون) ، گفتم آقا یعنی چی ؟ گفت : این آیه رو می خونیم ُ و بیسیم می زنیم این آیه ما و صدای ما رو از دشمن پنهان می کنه ، خوشحال شدم ، دوئیدم بیسیم رو آوردم ، یه هو محمد داخل شد ، آقا قلعه قوند گفت : محمد جان ، بیا یه تماس رَمزی با مقعر بگیر ببین حال مهدی بخشی چه طوره ، و خبری از احمد داره ؟ یه نگاه به محمد کردم گفتم : محمد تُو رو خدا هر کاری می تونی بکن تا یه خبری بگیری ، محمد لبخند تلخی زد ُ و گفت : چَشم به روی چشم ، بیسیم رو برداشت ُ و گفت : (حسن حسن ، کریم) چند بار تکرار کرد ، خبری نشد ، گفتم : محمد جان برو رو خط دوم ، محمد کانال رو عوض کرد ُ و دوباره گفت : (حسن حسن ، کریم) ، باز خبری نشد گریه ام گرفت ، بلند بلند شروع کردم به گریه کردن ، بغضم درکیده بود ، یاد خواب آمام رضا(ع) افتاده بودم ، نمی تونستم خودم رو نگه دارم ، آقا قلعه قوند گفت : حسن جان تا صبح صبر کن حتما" خبری میشه ، گفتم آقا نمی تونم اجازه بده من شبونه راهی بشم ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
یخ در بهشت۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت هفتاد و هفتم ۰۰۰ گفتم آقا نمی تونم ، اجازه بده من شبونه راهی بشم ، قول میدم تا صبح برگردم ، قول میدم ، طاقت ندارم ، آقا قلعه قوند یه آهی کشید ُ و خودکارش رو درآورد ُ و دو تا عدد روی کاغذ نوشت ُ و داد دست محمد ُ و گفت : محمد جان برو رو این کانال ، محمد با تعجب کاغذ رو گرفت ُ و گفت : آقا ، این چیه ، آقا قلعه قوند گفت یه خط رَمزی پوششی واسه روز مبادا ، گفتم آقا یعنی خط سومی هم وجود داشته ، گفت : بله در صورت لزوم شاید هم بیشتر ، خوشحال شدم که اطلاعات ُ و عملیات ما انقدر دقیق ُ و حرفه ایی عمل می کنه ، محمد بیسیم رو برد رو کانال جدید ُ و گفت(حسن حسن ، کریم) ؟ کریم جان بگوشی ؟ یه هو خوده حاج آقا کریمی از پشت بیسیم گفت : آره حسن جان بگو دارمت ، محمد پرسید حاجی ، از کفترای ما چه خبر ، دومی نشسته رو پشت بوم شما یا هنوز تُو آسمونه ، حاج کریمی جواب داد کفتر اولی بهوش اومده حالش خوبه میگه موقع اومدن تُو شب اشتباهی راه رو گم کردن رفتن تُو جالیز خار خارک ها ، پَر کفتر دومی گِیر کرده تُو خارا ، مثل اینکه لاشخورا کفترمون رو دوره کردن ، حدس می زنیم زنده باشه ولی کفتر اولیه صدای انفجار مین والمری رو شنیده ُ و از دور نورش رو دیده ، لاشخورا با تیر زدنش ولی سالمه ، دو دستی زدم تُو سرم وای خدا بیچاره شدم ، چه خاکی به سرم بریزم شروع کردم به گریه ، دیدم جمشید و علی شاهرخی هم اومدن تُو سنگر هممون گریه می کردیم ، جمشید گفت : خدا ؟ اَکه احمد اسیر شده باشه چی ، اَگه شهید شده باشه چی تُو تاریکی رفتن تُو میدون مین ، منظور حاج آقا کریمی از خارخارک ، سیم خاردارای میدون مین بود ، احتمالا" احمد بین سیم خاردارها گیر کرده ولی صدای انفجار چی ؟ ممکنه پاش رفته باشه رو مین اَگه نرفته پس چی باعث انفجار مین والمری شده ، باید برم از نزدیک ببینم ، ولی چطوری ، ولی اول باید خودم با مهدی بخشی صحبت کنم ، گفتم حاج آقا قلعه قوند ، اگر اجازه بدید فردا صبح من خودم برم مَقر و با مهدی بخشی صحبت کنم ، و جایی که احمد افتاده رو پیدا کنم ، آقا قلعه قوند به سختی قبول کرد ولی از من قول گرفت که قبل از اذان ظهر برگردم ، چه نتیجه بگیرم چه نتیجه نگیرم ، می گفت نباید موقعیت قبضه ها به خطر بیفته والبته حق هم داشت نباید سرنوشت یه عملیات و جون صدها نفر به خاطر یک یا چند نفر به خطر بیفته و این از اصول یه مبارزه و جنگه و تُو جنگ اُحد وقتی شایعه کردن پیامبر(ص) از دنیا رفته یکی فریاد زد اَگه پیامبر رفته خدای پیامبر هنوز زنده است ، آخره وقت حاج آقا قلعه قوند از حاج آقا کریمی فرمانده واحد خمپاره کسب تکلیف کرد و موضوع رو به صورت رمز توضیح داد حاج آقا کریمی گفت صبح اول وقت یه نفر بلده می فرسته مَقر ، تا من رو همراهی کنه ، اول صبح نماز رو که خوندیم بلده اومد ، یه بسیجی عرب ایرانی اهل خرمشهر و از کوله برهای قدیمی شلمچه که با بو کردن باد و هوا جهت رو تشخیص میداد قبل از اومدن به خواست حاج آقا کریمی با مهدی بخشی صحبت کرده بود ولی چون هوا تاریک بوده مهدی نتونسته بود توضیح زیادی از میدون مین بده ، اسم بلده ابوتراب بود ، از ابوتراب پرسیدم از روی صحبت های مهدی بخشی تونسته مکان رو تشخیص بده ؟ ابوتراب گفت : مهدی بخاطر تاریکی هوا و زخمی بودن نتونسته توضیح زیادی بده ، ولی می گفت اون جا بر عکس اینجا چاله چوله های زیادی داشته زمین شلمچه چاله چوله طبیعی زیادی نداره ، پس باید اونجا جایی باشه که قبلا" مورد حمله سنگین توپخونه و کاتیوشاهای عراقی قرار گرفته و این چاله چوله ها محل اصابت گوله های زیادی که بعثی ها زدن و از روی این علامت من یه حدس هایی زدم ، چون ما یه نقطه تو شلمچه داریم که اوایل جنگ پاسگاه موقت ژاندارمری بوده و بعثی ها واسه تصرف اون اونجا رو گوله بارون کردن جوری که با خاک یکسان شد و تعدادی از مرزبان های ما رو اونجا شهید کردن و شهید و زخمی ، همه رو زنده به گور کردند من اسم اونجا رو گذاشتم (یخ در بهشت) ، گفتم چه اسم قشنگی ، چرا این اسم رو گذاشتی ؟ گفت آخه از قدیم بیشتر وقت ها یه ابر کوچیک تُو آسمون ، رو اونجا سایه مینداخت ، تُو گرمای تابستون که تُو آسمون ابری نبود اونجا خنک بود ، از قدیم یه چاه آب همه اونجا زده بودن و ژاندارمری اواخر زمان حکومت شاه اونجا پاسگاه زده بود ولی موقت بود تا این که بعثی ها اون رو تصرف کردن بعدش ما اونجا رو بعد آزاد سازی خرمشهر پس گرفتیم چند بار دست به دست شد آلان همه مونده بین ما و عراقیا چند وقت پیش بچه ها می گفتن عراقیا اونجا تله انفجاری کار گذاشتند ولی من نمی دونستم که اون منطقه مین گذری شده و حتی ' سیم خاردار هم کشیدن پس حتما" اونورا خبرهایی هست که عراقیا یه چنین استحکاماتی ایجاد کردند ، گفتم میشه منو ببری اونجا ، گفت من یه پیشنهاد دیگه ایی دارم ، بزار دفعه اول من تنهایی برم ببینم شرایط چجوریه ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴آقای خاتمی! با کافران چه کارت گر بت نمی‌‌پرستی؟! (یادداشت روز) ✍ حسین شریعتمداری ♦️یادداشت پیش‌روی اشاره‌ای گذرا و مستند به هویت آقای خاتمی است که به بهانه بیانیه اخیر ایشان نوشته شده است. بخوانید و خودتان قضاوت کنید؛ ۱- آقای خاتمی! جنابعالی دوبار در آمریکا با جورج سوروس، سرمایه‌دار صهیونیست و از دشمنان تابلودار اسلام و انقلاب اسلامی، ملاقات داشته‌اید که شرح آن مثنوی هفتاد من کاغذ است و در این مختصر فقط به دو سند غیر‌قابل انکار از انجام این ملاقات اشاره می‌کنیم و باقی اسناد را به فرصتی دیگر و ترجیحاً به جلسه علنی دادگاه موکول می‌کنیم. البته اگر مثل چند سال اخیر از حضور در دادگاه طفره نروید! و افراد بی‌هویت و دم‌دستی را برای دروغ جا زدن این ملاقات اجیر نکنید! الف: آقای کیان تاجبخش نماینده رسمی بنیاد سوروس در ایران و در دوران ریاست جمهوری جنابعالی که به جرم جاسوسی در جریان فتنه ۸۸ بازداشت شده بود، در چهارمین جلسه رسیدگی به اتهاماتش که از سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز پخش شد، می‌گوید «‌‌بعد از تشکیل دولت اصلاحات در سال ۱۳۷۶ قرار شد تغییراتی در شیوه براندازی به‌وجود آید‌» و در ادامه توضیح می‌دهد «‌اگر ما یکی از اولین نمونه‌های براندازی را در ارتباط با ملاقات عطریانفر با سوروس بدانیم که در سال ۱۳۷۶ به همراه کاملیا انتخابی‌فر و ارغنده‌پور و برخی از اعضای انجمن صنفی روزنامه‌نگاران در آمریکا صورت گرفت، می‌توانیم نهایت آن را در ملاقات مستقیم خاتمی همراه با محمد‌جواد ظریف با جورج سوروس ببینیم که در سال ۱۳۸۶ در نیویورک صورت گرفت و یک ارتباط مستمر بود‌»‌. آقای خاتمی! جنابعالی که اگر بخشدار یک منطقه دور‌افتاده کشور سخنی علیه شما بر زبان آورد، تمام صفحات روزنامه‌های زنجیره‌ای را از پاسخ به او پُر می‌کنید! چرا این اعتراف صریح آنهم ادامه👇👇 ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎐 | | | | 🏷 حماسه‌ی خلبانان ▫️ سخنان کمتر شنیده شده حاج قاسم سلیمانی در جمع خلبانان و کارکنان پروازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ▫️ حاج قاسم سلیمانی: اون چیزی که به عنوان حماسه‌ی خلبانان در سوریه اتفاق افتاد با حماسه‌ی مجاهدین در زمین برابری میکرد. یک خلبان ندیدم رد بکند یا تمرد از رفتن بکند یا شانه از این مسئولیت خالی بکند... 🌟 به مناسبت روز نیروی هوایی | مکتب حاج قاسم
💟 🌸برادر شهید نقل میکند:سجاد ارادت عجیبی به شهدا داشت.دایی‌های‌مان مرتضی و داود کمانی از شهدای دفاع مقدس هستند.سجاد عاشق شهادت بود. ازهمان بچگی از لحاظ چهره هم خیلی شبیه دایی داود بود.وقتی بستگان او را شهید داود صدا میکردند انگار که قند در دلش آب میشد. 💐سجاد ارادت خاصی به یکی از شهدای آرمیده در بهشت زهرای تهران داشت و همراه من و دوستانش به این شهید بزرگوار سر میزد.برادرم علاقه عجیبی به شهید حمیدرضا باقری داشت که در قطعه ۲۴ردیف۲۵شماره۲۸به خاک سپرده شده است.هفت سالی میشد که این ارتباط بین سجاد وشهید باقری وجود داشت.من ودوستانش نمیدانیم چرا سجاد این شهید را انتخاب کرده بود!اما به گفته خود سجاد همه حوائج وخواسته‌هایش را از برکت وجود شهیدباقری گرفته بود.به نظر من آمین‌گوی دعای شهادت سجاد شهید حمیدرضا باقری بود شهید باقری در سال۱۳۵۹به شهادت رسیده است. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تو خلق شده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 🌹کانال سروش شهدای مدافعان حرم🕊
🌹🌹🌹🕊🌹🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 ‌💐با هجوم دشمنان تکفیری به سوریه رفت و پس از رشادت ها و دلیرمردی های فراوان در راه دفاع از حرم عقیله بنی هاشم در آخرین روز ماموریت خویش در تاریخ ۱۹ بهمن ماه سال ۱۳۹۴ در عملیات تسخیر ارتفاعات طاموره در شمال شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا که به تازگی آزاد شده بودند  هنگامی که شاهد کمین سنگین تکفیری ها بود به دل تکفیری ها زد و پس از پاک سازی سنگرهای آنان در بالای تپه ندای تکبیر الله اکبر حاج حسین از پشت بیسیم طنین انداز شد که به دلیل آتش سنگین دشمن تکفیری پشتیبانی نیروهای خودی از وی میسر نشد و در دل نیروهای تکفیری در بالای تپه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در منطقه ماند.🕊😭 ‌ 🌹 🕊 🌹کانال سروش شهدای مدافعان حرم🕊
🔴‏کشورهایی که به سوریه کمک کردند ⚫کشورهایی که به ترکیه کمک کردند دنیای نژاد پرست و مستکبر بدیه واقعاً...
🥀🕊 🌾فرزند شهید نقل می کند:محبت پدرم شهید صالح صالحی به اهل بیت(ع) و عشق به شهادت از مهمترین ویژگی‌هایش بود.شهید صالحی خیلی با تعصب و با شجاعت بود و از اسلام و رهبری دفاع می‌کرد و از کسی هراسی نداشت.پدرم عاشق شهادت بود و بعد از سال‌ها خدمت به آرزویش رسید. 💐وی افزود:از دیگر وصایای شهید صالح صالحی به ما و خانواده این بود که همیشه اطرافیان خود را امر به معروف و نهی از منکر بکنیم و خود نیز به واجبات عمل کرده و محرمات را ترک کنیم. 🌹 🕊 🌹کانال سروش شهدای مدافعان حرم🕊
♥️فراز زیبایی از زیارت زیبای امین الله اللّٰهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ ، راضِيَةً بِقَضائِكَ ، مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَدُعائِكَ ، مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيائِكَ ، مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَسَمائِكَ ، صابِرَةً عَلَىٰ نُزُولِ بَلائِكَ ، شاكِرَةً لِفَواضِلِ نَعْمائِكَ ، ذاكِرَةً لِسَوابِغِ آلائِكَ ، مُشْتاقَةً إِلىٰ فَرْحَةِ لِقائِكَ ، مُتَزَوِّدَةً التَّقْوىٰ لِيَوْمِ جَزائِكَ ، مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيائِكَ ، مُفارِقَةً لِأَخْلاقِ أَعْدائِكَ ، مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْيا بِحَمْدِكَ وَثَنائِكَ خدایا قرار ده نفسم را آرام در برابر تقدیرت، خشنود به قضاوتت، حریص به ذکر و دعایت، عاشق به برگزیده دوستانت، محبوب در زمین و آسمانت، شکیبا بر نزول بلایت، سپاسگزار بر فزونی نعمت‌هایت، یادکننده کامل عطاهایت، مشتاق به شادی دیدارت، توشه برگیرنده تقوا برای روز پاداشت، پیرو روش‌های اولیایت، جداکننده از اخلاق دشمنانت، غافل از دنیا به سپاس و ثنایت # یا الله♥️
♥️فراز زیبایی از زیارت زیبای امین الله اللّٰهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ والِهَةٌ ، وَسُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شارِعَةٌ ، وَأَعْلامَ الْقاصِدِينَ إِلَيْكَ واضِحَةٌ ، وَأَفْئِدَةَ الْعارِفِينَ مِنْكَ فازِعَةٌ ، وَأَصْواتَ الدَّاعِينَ إِلَيْكَ صاعِدَةٌ ، وَأَبْوابَ الْإِجابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ ، وَدَعْوَةَ مَنْ ناجاكَ مُسْتَجابَةٌ ، وَتَوْبَةَ مَنْ أَنابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ ، وَعَبْرَةَ مَنْ بَكَىٰ مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ ، وَالْإِغاثَةَ لِمَنِ اسْتَغاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ ، وَالْإِعانَةَ لِمَنِ اسْتَعانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ خدایا دل‌های فروتنان، سرگردان به سوی توست و راه‌های مشتاقان به درگاهت نمایان است و نشانه‌های قاصدان کوی‌ات پیداست و دل‌های عارفان از تو هراسان است و صدای خوانندگان به جانب تو بلند است و درهای اجابت به رویشان گشوده و دعای آنکه با تو مناجات کرد مستجاب است و توبه‌ی کسی که به‌سوی تو بازگشت پذیرفته است و اشک کسی که از ترس تو گریه کرد مورد رحم است و فریادرسی برای کسی که از تو فریاد خواست آماده است و کمک برای کسی که از تو کمک خواست رایگان است یا اله العالمین♥️
💌امام حسن مجتبی علیه السلام؛ مَن عَبَدَ اللّه عَبَّدَ اللّه لَهُ کلَّ شَیءٍ هر کس خدا را بندگی کند، خداوند همه چیز را بنده او گرداند. ♥️
یَا مَنْ لا یُرْجَى إِلا فَضْلُهُ اى که امیدى نیست جز به نیکى او ♡♡♡ وَ هُوَ لِلدَّعَوَاتِ سَامِعٌ وَ لِلْكُرُبَاتِ دَافِعٌ وَ لِلدَّرَجَاتِ رَافِعٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ قَامِعٌ‏ اوست كه دعاى بندگان را مستجاب مى‏ گرداند و گرفتاري های شان را دفع می كند و مقامشان را بالا می برد و گردنكشان را سركوب می کند. سبحان ربک عما یصفون ♥️
♥️فرازی زیبا از دعای زیبای جوشن کبیر ۶۶ ای آن‌که مرا آفرید و بیاراست، ای آن‌که مرا روزی داد و پرورید، ای آن‌که به من خورانید و نوشانید، ای آن‌که مرا نزدیک نمود و به کنار خویش برد، ای آن‌که مرا نگاه داشت و کفایت نمود، ای آن‌که مرا حفظ کرد و حمایت کرد، ای آن‌که به من توانمندی بخشید و بی‌نیازم ساخت، ای آن‌که توفیقم داد و راهنمایی کرد، ای آن‌که همدمم شد و جایم داد، ای آن‌که مرا بمیراند و زنده کند ♥️
♦️‌ شاهی که اختیار مملکت خود را ندارد vs رهبری که ابرقدرت دنیا برای صحبت با او واسطه میفرستد 🚨به لشکر سایبری قدس بپیوندید