eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.....: 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 قصه از اون جایی شروع شد از دانشگاه پیام اومد میخوان ببرن راهیان نور منم از خدا خواسته دوست داشتم از زندگی روز مره ام یکم جدا باشم ولی خیلی مانع وجود داشت تا بتونم برم و اولین سفر دور از خانواده و بدون اونا بود بعد از چند روز که پیام ها رو دیده بودم و مانع هایی که وجود داشت رفتنم به کل کنسل شد ....اما یه روز دانشگاه کلاس داشتم بعد از کلاس رفتم نماز خونه دقیقا بعد از خوندن نماز دیدم کنار پاهام یه برگه افتاده برداشتمش نوشته بود اردو راهیان نور زمان تا فردا باز گفتم خدایا چیکارکنم این کاغذ چرا کناره من افتاده...... همه چیو سپردم به خودش ...همه چیو ول کردم کار و درس و ..... و راهیه راهیان شدم😊 قشنگ ترین سفر عمرم بود و هرگز فراموشش نمیکنم اونجا که رفتم هیچ کدوم از دوستام نیومدن و تقریبا تنهای تنها بودم...... تو قطارم کسی رو نمیشناختم برای همین با کسی زیاد حرف نمیزدم و گوشیم دستم بود و داشتم با دوستم حرف میزدم که یه دفعه گفت،، این عکسه چیه گذاشتی پروفایلت نکنه رفتی راهیان گفتم اره ...گفت منم اومدم تو کجایی کدوم کوپه ای من باور نکردم و بهش گفتم خب دیگه شوخی بسته چیکار میکنی گفت باور کن منم تو قطارم اینو که گفت دیگه داشتم شک میکردم همه آدرس هایی که میداد درست بود از کوپه اومدم بیرون دنبالش گشتم و پیداش کردم از دوران راهنمایی با هم دوست بودیم و من خیلییییی خوشحال شدم دیدمش چون خیلی احساس تنهایی میکردم اونجا که رسیدیم خیلی جاها رفتیم شرهانی...کانال کمیل...فکه ...شلمچه....جزیره مجنون ولی یه خاطرش یادم نمیره .....توی اوتوبوس بهمون یه برگه هایی میدادن که نامه هایی بود از طرف شهدا و این شهدا اسمشون و تاریخ شهادتشون کاملا متفاوت بود نامه ای برای من بود از طرف شهید سید مصطفی موسوی بود😊 من اصلا نمیشناختمش و نمیدونستم اهل کجاست فقط اینو میدونستم که شهید مدافع حرمه و سال ۹۴ شهید شدن بعد از اینکه از راهیان برگشتم یک هفته بعدش رفتم بهشت زهرا اولین بار دومین بار سومین بار دیگه زندگی بدون دیدن اونا معنی نداشت اونا آرامشِ محض هستند سومین بار سومین بار که رفتم بهشت زهرا ظهر شد منم خسته با دوستم داشتیم دور خودمون میچرخیدیم و تقریبا اینم بگم گم شده بودیم😅 که یه دفعه چشمم خورد به عکسه یه شهید بالای سنگ قبرش خودش بود شهید سید مصطفی موسوی راستش این ما نیستیم که دوست شهید انتخاب میکنیم.... اونا خودشون مارو انتخاب میکنن امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که بتونم راهشونو ادامه بدم. ان شالله یا زهرا کانالهای جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://eitaa.com/shahidmostafamousavi sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk sapp.ir/javantern https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❗️ ... 🍃امام موسی کاظم علیه السلام : ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن، فَيُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ، إلاّ كانَ كَشْفُ ذلِكَ الْبَلاءِ وَشيكاً، وَ ما مِنْ بَلاء يَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن فَيُمْسِكُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ كانَ ذلِكَ الْبَلاءُ طَويلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَيْكُمْ بِالدُّعاءِ، وَ التَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. 🍃بلا و گرفتارى بر مؤمنى وارد نمى شود مگر آن كه خداوند جلّ و على بر او الهام مى فرستد كه به درگاه بارى تعالى دعا نمايد و آن بلا سريع بر طرف خواهد شد. و چنانچه از دعا خوددارى نمايد ، آن بلا و گرفتارى طولانى گردد. پس هرگاه فتنه و بلائى بر شما وارد شود ، به درگاه خداوند مهربان دعا و زارى نمائيد. 📚الكافي: ج 2، ص 471، ح 2 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/537067524C7c1112bb54
جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی» روز پنج شنبه 18 آبان 1374 به دنیا آمد و در پنج شنبه 21 آبان ماه 1394 بفیض شهادت رسید گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 مهدے جان 😞😞 تا بازجای خالی توحس شود🎈🍂 تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود آفتاب پشت ابرم نام تو دارم به لب خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود🎈🍂 تعجیل در ظهور و سلامتی مولا عج پنج " اللهم عجل لولیڪ ألفرج "   @shahidmostafamousavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دنیا بہ وسعت قفسے تنگ میشود وقتے دلت براے حـ😍ـسـ😍ـیـ😍ـن تنگ می شود... @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 برای آمدنت! نه! برای آوردنت! جمعه به جمعه ایستاده رو به روی کعبه ندبه های انتظار خوانده ایم "متی ترانا و نراک؟!" برایمان حکم انتظار بریده اند عجب سخت می گذرد... حبس در زمانه ای شده ایم که امام ما غائب است... یار مهدوی من! بیا تا برای آوردن اماممان هم پیمان شویم، بیا تا میله های قفس نفسمان را بشکنیم، بیا تا دست در دست هم برای دیدن روی گل مهدی فاطمه دعا کنیم، بیا تا ما هم زمینه ساز پایان یافتن ناآرامی های دوران باشیم. عجب حس خوبی است... سازندگی برای ایجاد دولت پاینده ی مهدی موعود. @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت میثم مطیعی از ۹۸ میهن من! باز زخم از نابرادر خورده ای گرم جنگ رو به رو، از پشت خنجر خورده ای @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چگونه در #مقابل #شیطان ایستادگی کنیم⁉️ 🔑 کلید آن چیست؟🍀 🌼 #کلیپ بسیار زیبا و دیدنی...🌼 گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
مادر شهید مدافع امنیت با اشاره به روز شهادت فرزندش می‌گوید: ملارد شلوغ شده بود. مرتضی هم سه روز شبانه‌روز برای حفظ امینت شهر آنجا حضور داشت و خانه نمی‌آمد. من تلفنی با او صحبت می‌کردم، می‌گفت "مادر، نترس هیچ خبری نیست."، می‌گفتم "بیرون نرو."، می‌گفت "کار ما همین است که حضور داشته باشیم تا اشرار نتوانند به اهدافشان برسند". درگیری پیش آمد و به شهادت رسید. هیچ چیز به من نگفتند. من دل‌نگرانش بودم و بعد از غروب که آخرین تماس تلفنی را با مرتضی داشتم به او گفتم "زیاد تماس بگیر تا من بتوانم تلفنی صدایت را بشنوم و نگرانی‌ام برطرف شود". از آن به بعد خیلی با او تماس می‌گرفتم اما جوابگو نبود و گوشی‌اش خاموش بود. آخر سر به پایگاهش زنگ زدم و گفتم "از مرتضی چه‌خبر؟ هرچه به او زنگ می‌زنم پیدایش نمی‌کنم."، گفتند "یکی از بچه‌ها زخمی شده و پیش او رفته تا او را به بیمارستان برساند". مرتب به بیمارستان‌ها زنگ می‌زدم تا از او خبر بگیرم اما هیچ کس جواب درستی نمی‌داد. ساعت 12 شب بود که خبر شهادتش را شنیدم. مادر شهید ابراهیمی با بیان اینکه انتظار شهادت فرزندش را داشت، می‌گوید: همیشه فکر می‌کردم شهید شود، همیشه می‌آمد و می‌گفت "مادر، دعا کن شهید شوم."، من هم می‌گفتم "حالا زود است بگذار 120ساله شوی بچه‌هایت را بزرگ کنی و سروسامان بدهی آن موقع در پی شهادت باش."، می‌گفت "نه، آن موقع خیلی دیر است. شهادت باید در جوانی نصیب شود". او به نگاه فرزندش به نحوه آشوب اشرار خیابانی پرداخته و می‌گوید: @shahidmostafamousavi 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
مرتضی می‌گفت "این‌ها منافق هستند، مردم عادی کاری ندارند". ما هم می‌دانیم شهدا زنده‌اند و دشمنانی که به‌دنبال آشوب بودند کمرشان شکست و نابود شدند. خودشان هم به‌خوبی می‌دانند که آمریکا در این بازی بازنده است. درخت انقلاب ما با خون همین شهیدان آبیاری می‌شود. هرچه بیشتر شهید بدهیم درخت انقلاب شکوفاتر می‌شود. خون امام حسین باعث شده بعد از 1400 سال اسلام و انقلاب ما تا کنون پابرجا بماند. ضدانقلاب با این کارها فقط ریشه خودشان را می‌زنند اما ریشه درخت انقلاب هرچه می‌گذرد محکم‌تر می‌شود. مادر شهید ابراهیمی از توقعش نسبت به  پیگیری مطالبات مردم چنین می‌گوید: از دولت می‌خواهم به مشکلات ملت برسند، جلوی سوءاستفاده‌ها را بگیرند، چرا برخی مسئولین برای خودشان تنها می‌تازند. ما خون دادیم که انقلاب را نگه داریم. من یک پسرم را در راه انقلاب دادم، دو پسر دیگر دارم، اگر لازم باشد دو پسر دیگرم را هم در این راه می‌دهم. اگر 10 پسر دیگر هم داشتم، می‌دادم. این شهید دو فرزند 40روزه و پسر 7ساله دارد که مادرش می‌خواهد این دو فرزند را هم مثل پدرشان شجاع و انقلابی بزرگ کند، پا جای پای پدر خواهند گذاشت. ما پشت رهبر و انقلابمان ایستاده‌ایم. او ادامه می‌دهد: قاتل پسرم یک نفر نبود، یک لشکر او را دوره کردند و به شهادت رساندند. مرتضی برای خودش یلی بود و به‌تنهایی کسی نمی‌توانست حریفش باشد. قد و قامت بلندی داشت و تابوتی اندازه‌اش نمی‌شد. برای او جداگانه تابوت ساختند، مثل صاحب اسمش رشید و قوی بود، همیشه به من می‌گفت "مادر، نترس من حریف همه هستم". رابطه مرتضی با شهدای مدافع حرم خیلی خوب بود با شهید صدرزاده و آژند و ابیاری اهل یک هیأت بودند و در هیأت با هم دوست شده بودند، همیشه می‌گفت "مامان، دعا کن برایم. من از رفقایم عقب مانده‌ام. آن‌ها همه شهید شدند. مصطفی و محمد رفتند اما من مانده‌ام". در نهایت هم به دوستان شهیدش پیوست. @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سید مصطفی موسوی دانشجوی رشته مهندسی مکانیک واحد تهران غرب جوانترین شهید مدافع حرم است که تنها ۳ روز پس از قدم گذاشتن به سن ۲۰ سالگی در دفاع از حریم اهل بیت(ع) و آرمان های انقلاب و دفاع از مرزهای کشورمان به دست تروریست‌های تکفیری در روز پنج‌شنبه ۲۱ آبان سال ۱۳۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسید. این شهید بزرگوار متولد ۱۸ آبان‌ ۱۳۷۴ و از نسل دهه ۷۰ بود که خیلی زود راه و هدف خود را انتخاب کرد و با کوشش، مطالعه و گوش به فرمان رهبر بودن به اهداف بزرگ خود رسید و به خیل عظیم آسمانی‌ها شتافت. شهید سید مصطفی موسوی به همگان ثابت کرد که جنگیدن با دشمنان اسلام، سن و سال نمی‌شناسد بلکه شجاعت و قلبی مطمئن به وعده خداوند می‌خواهد که همه دردها و رنج ها را به جان بخرد و برای رضای خدا از همه چیز خود بگذرد. به مناسبت سالروز شهادت آن شهید غیور و حماسه ساز بر آن شدیم، درباره نحوه شهادت این شهید گرامی به نقل از والدین بزرگوارش مطالبی منتشر کنیم. مادر شهید سید مصطفی موسوی درباره روزی که مصطفی برای رفتن به سوریه از وی رضایت گرفت می‌گوید:‌ «یک روز مصطفی آمد و به من گفت که برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که آقا امام حسین(ع) ندای «هل من ناصر» را سر داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، اما کسانی که نرفتند چه چیزی از آنها مانده است؟ تعجب کردم و گفتم: مصطفی جان مگر تو صدای «هل من ناصر» شنیدی؟ گفت: دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟ گفت: مامان می‌خواهم یک مژده به تو بدهم، اگر از ته قلب راضی بشوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی گفتم: از کجا معلوم می‌شود که من قلباً راضی نشدم؟ مصطفی گفت: من هر کاری می‌کنم بروم سوریه، نمی‌شود، علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید، اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود، اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌دهی؟» مادر شهید موسوی ادامه می دهد: «من در مقابل این حرف، هیچ چیزی نتوانستم بگویم و از ته قلبم راضی شدم. قبل از رفتن، به من گفت: خیلی برایم دعا کن تا دست و دلم نلرزد و دشمن در نظرم خوار و ذلیل بیاید.» مادر شهید موسوی با بیان اینکه فرزندش هر سال از دانش‌آموزان ممتاز مدرسه بود می‌گوید: «اصلاً اهل بیرون رفتن و گردش و تفریح نبود تا وقتی که عاشق تفکرات شهید بابایی شد و مرتب در اینترنت اطلاعات و خاطرات مربوط به شهید بابایی را پیدا می‌کرد و می‌خواند و فیلم‌های مربوط به وی را می‌دید؛ دیپلمش را که گرفت در دانشگاه دولتی واحد بیرجند در رشته فیزیک اتمی قبول شد، اما نرفت و سال بعد در رشته فیزیک دانشگاه دولتی دامغان و در رشته مکانیک دانشگاه آزاد قبول شد و ترجیح داد در رشته مکانیک که دوست داشت ادامه تحصیل دهد، پس از آنکه در دانشگاه آزاد تهران غرب ثبت‌نام کرد، می‌خواست بعد از برگشت از سوریه ادامه تحصیل دهد که دیگر برنگشت.» مادر شهید موسوی از روز رفتن مصطفی و جدایی از پسرش می‌گوید :‌«صبح دیدم که مصطفی این پا و اون پا می‌کند که برود. تکیه داد و نگاهم کرد. گفت مادر نمازت را نمی‌خوانی؟ همیشه عادت داشت مهرش را جای مهر من می‌گذاشت و نمازش را می‌خواند. نمازم را شروع کردم. رفتم سجده دیدم مصطفی بلند گفت «مامان من رفتم» و صدای در خانه بلند شد، ته دلم خالی شد. در را باز کردم، دیدم نیست. گفتم خدایا بچه‌ام را سپردم به تو. بعد از آن روز دیگر ندیدمش. زمانی که خبر شهادت او را دادند پرسیدم مصطفی چطور شهید شده؟ گفتند عین علی اصغر امام حسین (ع) .... همیشه به من می‌گفت مادر از مادر وهب یاد بگیر. اینها داستان نیست درس زندگی برای من و تو است... از شهادتش به بعد خداوند صبر عجیبی به من داده است؛حتی وقتی معراج الشهدا رفتیم، باز هم صبور بودم.» پدر شهید موسوی که از بدو تولد مصطفی آرزوی شهادت او را داشته است می‌گوید:‌ «وقتی مصطفی به دنیا آمد، از خدا برای وی شهادت خواستم. می‌خواستم خودم را جبران کنم، خودم از قافله عشق جا مانده‌ام، در دوران دفاع مقدس به جبهه رفتم و شهید نشدم و لیاقت شهادت نداشتم، اما پسرم این لیاقت را داشت. من خودم چون در جبهه بودم و همیشه برای مصطفی از جنگ صحبت می‌کردم، از زمانی که خودش را شناخت با این روحیات آشنا بود. وی یک سال و نیم آموزش می‌دید اما به خاطر سن و سالش او را اعزام نمی‌کردند. مصطفی یک هفته و ۱۰ روز خانه نمی‌آمد، می‌گفت: نمی‌خواهند من را به سوریه ببرند. من آنقدر در گردان می‌مانم که جا نمانم.» پدر ادامه می‌دهد: «از گردان با من تماس گرفتند و گفتند جنگ است و شما همین یک پسر را دارید. من هم اصلاً با رفتنش مخالف نبودم. فقط گفتم مصطفی چند سال درس را ادامه بده ان‌شاءالله سال بعد که سن و سالت بیشتر شد خواهی رفت. گفت: بابا، اطمینان داری یک سال دیگه من همین آدم باشم که بخواهم سوریه بروم؟ با👇👇👇👇
این حرفش قانع شدم. مصطفی نهایت تلاش خود را کرد و رفت.» پدر شهید موسوی از شهادت پسرش خم به ابرو نیاورد اما همه می‌دانند در دلش چه غوغایی است. وی در این باره می‌گوید:‌ «من بعد از شهادت مصطفی هم پسرم را از دست دادم و هم رفیقم را. خیلی با هم صمیمی بودیم. مصطفی همیشه شاگرد اول بود. اما سال‌های آخر که فکر جنگ در سرش بود، کمی از درس غافل شده بود. خیلی ولایت‌مدار بود و اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند، از چند شبکه تلویزیونی باز هم نگاه می‌کرد. به مادرش توصیه کرده بود که صحبت‌های حضرت آقا را ضبط کن و یا برایم بنویس که من از سوریه آمدم، گوش کنم.» وی گفت: «مصطفی یک طرح زیر دریایی داشت و من چندین بار به بنیاد نخبگان رفتم که ثبت کنم ولی متاسفانه پیگیری صورت نگرفت. گفتند این طرح، هزینه بالایی دارد و مدت زمان زیادی می‌برد. مصطفی خودش طرح را برای کانادا فرستاد و تایید هم شد. اما مصطفی گفت من دوست دارم این طرح را به کشور خودم ارائه بدهم و از دادن طرحش صرف نظر کرد. وی برای همه کارهایش برنامه‌ریزی داشت. مثلا برای رفتن به سوریه دو نسخه رضایت نامه تنظیم کرده بود که اگر یکی را مادرش پاره کرد، یکی دیگه داشته باشد. ولی در عین حال با پاره شدن نسخه اول خیال مادرش را هم راحت کرده باشد ولی به خواسته‌اش از طریق من برسد.» پدر درباره شنیدن خبر شهادت پسرش می‌گوید:‌ «سه روز قبل از شهادتش زنگ زد و حال و احوال همه را جویا شد. گفتم شاید دلتنگ شده است. ۱۰ دقیقه صحبت کردیم. خیلی خوشحال و هیجان زده بودم. البته هیچوقت سابقه نداشت که وی این‌قدر با تلفن مکالمه طولانی داشته باشد ولی من از تماسش هم متعجب بودم و هم خوشحال. در آسانسور را باز کردم حاج خانم گفت خیلی خوشحالی چرا؟ چیزی شده است؟ دوشب بعد خواب شهادتش را دیدم. روز جمعه به من زنگ زدند. گفتند که مصطفی مجروح شده و داریم می‌آییم منزل شما... من خودم متوجه شده بودم. گفتم که لطفا خانه نیایید ... همان سر کوچه باشید من خودم را به شما می‌رسانم. آن شب به سختی خودم را تا صبح حفظ کردم. همسرم به مصطفی خیلی وابسته بود. از نظر من معجزه است. من خودم اطمینان داشتم که اگر همسرم بفهمد یک اتفاقی برایش می‌افتد. فردایش به همسرم گفتم خانه را تمیز کن شاید برایمان مهمان بیاید. فردا صبح گفتم ذهن همسرم را آماده کنم بعد بروم. این‌طور گفتم که من خواب دیدم یه اتفاقی برای مصطفی افتاده است. همسرم مرا آرام کرد و گفت چیزی نیست ان‌شاءالله صدقه بگذار. دخترم هم خبر نداشت که برادرش مصطفی سوریه است. همه فکر می‌کردند مصطفی دامغان درس می‌خواند. خودم به همه گفتم که مصطفی شهید شده است.» تقی همتی از همرزمان شهید موسوی نیز درباره توانایی و هوش بالای این شهید بیان می‌کند: «پسر آرامی بود و چهره‌ای بسیار دلنشین داشت، اما آنچه وی را از دیگر بچه‌های همسن و سالش متمایز می‌کرد این بود که از زمان خودش بسیار جلو‌تر بود و افکار و ایده‌های بزرگی در سر داشت، و من تا امروز پسری با این وسعت تفکر و توانمندی ندیده بودم، وی هم از نظر فنی پسر بسیار ماهری بود و هم از نظر علمی و اعتقادی در مقام بالایی قرار داشت. مصطفی خیلی کتاب می‌خواند؛ یک روز کتاب جستاری در خاطرات حاج قاسم سلیمانی نوشته علی اکبری مزدآبادی را می‌خواند که سردار سلیمانی آمد و سید مصطفی از وی خواست که کتاب را امضا کند، اما سردار امتناع کرد و گفت: درست نیست کتابی را که در مورد من نوشته شده امضا کنم و به شما که روح بزرگی دارید اهدا کنم و پیشانی سید را بوسید.» این شهید بزرگوار، بیست و یکم آبان همراه با شهیدان مسعود عسگری، احمد اعطائی و محمدرضا دهقان امیری در شهر العیس حلب به شهادت رسید و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. http://eitaa.com/shahidmostafamousavi
💢 اثر لقمه حرام در بدبختی و هلاکت انسان 😞😞 ❗️ در كتاب نفیس « » مال حرام را از بزرگ‌ترین عوامل هلاكت انسان و مهم‌ترین موانع رسیدن به سعادت [دنیوی و اُخروی] معرفی می‌كند و می‌فرماید ❗️«بیش‌تر كسانی كه به هلاكت رسیده‌اند، به سبب خوردن مال حرام بوده و اكثر مردمی كه از فیوضات و سعادت ها محروم مانده‌اند، به واسطه آن است. كسی كه تأمل كند، می‌داند كه خوردن حرام، مانع بزرگی است كه بندگان را از وصول به درجه نیکان [باز داشته] و قوی‌تر مانعی است برای اتصال به عالم انوار.» ❗️ایشان در ادامه می‌فرماید «آری، دلی كه از لقمه‌ حرام روییده شده باشد كجا؟ و قابلیت انوار عالم قدس كجا؟ و نطفه را كه از مال مردم به هم رسیده باشد با مرتبه رفیعه انس با پروردگار چه كار؟ چگونه پرتو عالم نور، به دلی تابد كه بخار غذای حرام، آن را تاریك كرده؟ و كی پاكیزگی و صفا از برای نفس حاصل می‌شود كه كثافات مال مشتبه آن را آلوده و چرك نموده باشد؟» 📙معراج السعاده، ص ۴۲۸ @shahidmostafamousavi گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردیس جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی در دانشگاه تهران غرب #شهید_سیدمصطفی_موسوی #مدافع حرم گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
سردیس جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی در دانشگاه تهران غرب #شهید_سیدمصطفی_موسوی #مدافع حرم گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
📌 قوانین و شرایط معرفی کانال در ✨ دسته بندی کانال ها✨ 🔻🔻🔻 1⃣ معرفی کانال ها به صورت ماهانه می باشد. 2⃣ حداقل تعداد اعضای فعلی کانال در ایتا باید 5k و حداقل مدت یک ماه باید از ثبت و فعالیت کانال در ایتا گذشته باشد. 3⃣ از پذیرش تبلیغات گروه ها، کانال ها و ربات هایی که در زمینه معرفی و افزایش ممبر و لینکدونی فعالیت می کنند، معذوریم. 4⃣ معرفی کانال ها در لیست دسته بندی فعلا به صورت رایگان و مطابق قوانین انجام می شود. 5⃣ تمامی مسئولیت محتوای کانال به عهده صاحب آن است. 6⃣ محتوای کانال به طور منظم و مستمر در حال به روزرسانی باشد. 7⃣ کانال ها در صورتی که مغایر با قوانین وضع شده در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نباشند، معرفی می شوند https://samandehi.ir/SitePages/Law.aspx 8⃣ کانال ها یا بنرهایی که به گزارش کاربران دارای محتوای نا مناسب باشند حذف خواهند شد. 9⃣ در صورتی که بعد از معرفی کانال، محتوای کانال تغییر یابد یا توسط لینک به کانال دیگری هدایت شود، کانال حذف خواهد شد. 🔸کانال ها به ترتیب درخواست ارسال شده در ✨ لیست دسته بندی کانال ها✨ معرفی می شوند. 🔹 زمان بررسی و تایید کانال های 3 الی7 روز کاری می باشد. 🔶 جهت مشاهده لیست دسته بندی به لینک زیر مراجعه کنید: https://eitaa.com/Eitaa_Channel/186 💫 جهت معرفی کانال خود درلیست دسته بندی کانال های ایتا فقط در صورت دارا بودن شرایط بنر معرفی خود را به آی دی @group_ad ارسال نمایید.💐 ⚠️⚠️ معرفی کانال فقط از طریق تگ کانال(شناسه عمومی) امکان پذیر می باشد. از پذیرش لینک عضویت مستقیم معذوریم. @shahidmostafamousavi