eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 متولد ٢ تیر ماه سال ١٣۶۰ و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود   🌹اینجا 👇 @shahidmostafamousavi
 متولد ٢ تیر ماه سال ١٣۶۰ و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد شهید بزرگوار ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در در پی نقض آتش‌بس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به ، به شهادت رسیدند پیکر وی در منطقه  و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت... . با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند.همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته....  متولد ٢ تیر ماه سال ١٣۶۰ و اهل محله مهرآباد تهران بود. وی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که برای دفاع از حرم عمه سادات داوطلبانه به سوریه اعزام شد شهید بزرگوار ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در در پی نقض آتش‌بس توسط عوامل تکفیری در اطراف حلب سوریه و حملات وحشیانه آنها به ، به شهادت رسیدند پیکر وی در منطقه  و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت... . با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند.همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته.... 🌹اینجا 👇 @shahidmostafamousavi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
4⃣ قسمت چهارم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم گروه http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . 🌹"مقام معظم رهبری"🌹 روایتی: از شهید سید مرتضی آوینی اینها سربازان امام زمان عجل ا.. تعالی فرجه هستند و موعود خویش را باز یافته‌اند. اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا به خونخواهی او آمده‌اند و همین پیمان است که آنان را در زیر علم صاحب‌الزمان گرد می‌آورد، چرا که علم امام زمان نیز علم خونخواهی سیدالشهداست. یالثارات الحسین  لینکهای کانال وگروهای جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی اینستاگرام 🅾https://instagram.com/shahidmostafamousavi کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه تلگرام https://t.me/shahidaghseyedmostafamousavi کانال سروش sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی : حمله زینبی ❤️بیچاره نمی دونست … بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم … با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست … از حالتش خنده ام گرفت … – بزار اول بهت شام بدم … وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم … 🦋کارم رو شروع کردم … یا رگ پیدا نمی کردم … یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد … هی سوزن رو می کردم و در می آوردم … می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم … نزدیک ساعت ۳ صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم … ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم … ❤️ – آخ جون … بالاخره خونت در اومد … یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده … زل زده بود به ما … با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد … خندیدم و گفتم … – مامان برو بخواب … چیزی نیست … انگار با جمله من تازه به خودش اومده بو د … – چیزی نیست؟ 🦋 … بابام رو تیکه تیکه کردی … اون وقت میگی چیزی نیست؟ … تو جلادی یا مامان مایی؟ … و حمله کرد سمت من … علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش … محکم بغلش کرد… – چیزی نشده زینب گلم … بابایی مرده … مردها راحت دردشون نمیاد … سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت … ❤️محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد … حتی نگذاشت بهش دست بزنم … اون لحظه تازه به خودم اومدم … اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم … هر دو دست علی … سوراخ سوراخ … کبود و قلوه کن شده بود . ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی ✍: مجنون علی ❤️تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود … تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت … علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش … تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم … 🦋لیلی و مجنون شده بودیم … اون لیلای من … منم مجنون اون … روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت … مجروح پشت مجروح … کم خوابی و پر کاری … ❤️تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد … من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود … اون می موند و من باز دنبالش … بو می کشیدم کجاست … 🦋تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم … هر شب با خودم می گفتم … خدا رو شکر … امروز هم علی من سالمه … همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه … بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت … ❤️ داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد … حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه … زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن … این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت … و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم … 🦋تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد … تو اون اوضاع … یهو چشمم به علی افتاد … یه گوشه روی زمین … تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود … 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
5⃣ قسمت پنجم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم 💐کانال جوانترین شهید مدافع حرم👇 https://sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊نمایشنامه 1️⃣1️⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان: 04:30 دقیقه http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
🍃♥️ ⁉️از چه راهی به امام زمان (عج) نزدیک بشویم!؟ 2⃣راه دوم: انجام مستحبات 👇🏼👇🏼 👌🏼مستحباتی که امام عصر(عج)زیاد تأکید کرده اند!👇🏼 ☀️در ملاقات با سید رشتی امام زمان (عج) چه گفت؟ خواندن نافله (نوافل مستحبی منظور است، نماز صبح دو رکعت نافله، نماز ظهر هشت رکعت، نماز عصر هشت رکعت، نماز مغرب چهار رکعت و نماز عشاء دو رکعت نشسته و نافله ی شب یازده رکعت، حالا هر چه قدر که توانستید، نمی گوییم همه را بخوانید هر مقداری که توانستید) ″نافله،زیارت عاشورا و زیارت جامعه کبیره″ سه چیزی که امام زمان (عج) در ملاقات با سید رشتی تأکید داشت. 👈🏼در ملاقاتی که با حاج علی بغدادی داشتند وقتی در حرم ائمه کاظمین (مرقد امام جواد و کاظم ) رفتند، آنجا امام زمان (عج) از علی بغدادی می پرسند بهترین زیارت در حرم ائمه چیست؟ علی بغدادی جوابی ندارد بدهد! امام زمان (عج) می گوید؛ بهترین زیارت، ″زیارت امین الله ″ است. یعنی زیارت امین الله مورد تأکید امام زمان (عج) است. ☀️در ملاقات با آیت الله مرعشی نجفی، امام زمان تأکید داشت ″بر خواندن قرآن و هدیه ی آن به شیعیانی که از دنیا رفته اند و وارث ندارند یا بد وارث هستند″ 👌🏼به آیت الله مرعشی نجفی گفتند؛ بعد از نماز صبح ←سوره ی یاسین بخوانید، بعداز نماز ظهر ←سوره ی نبأ بخوانید، بعد از نماز عصر ←سوره ی نوح بخوانید! (البته در بعضی روایت ها نوشته سوره ی والعصر بخوانید. یا نوح یا والعصر) بعد از نماز مغرب← سوره ی واقعه و بعد از نماز عشاء سوره ی←ملک اینها توصیه ی امام زمان (عج) است. 👌🏼پس بهتر است، توصیه ها و مستحباتی که امام زمان (عج) تأکید داشتند را بهتر و بیشتر انجام بدهیم! 🔹ادامه دارد ..... 🎤استاد احسان عبادی 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 ‌@shahidmostafamousavi
حتما بخوانید 👇 ویروس کرونا کووید۱۹ را آزمایشگاه آمریکا علیه ژنوم مردم ایران ساخته است!!! این ادعای بزرگی است اما ما برای اثبات آن سند و مدرک داریم ( شما بگو تحلیل) ... 1⃣ سوال اول: اگر ضد مردم ایران بوده برای چه از شهر ووهان چین شروع شده؟ 📌 پاسخ: برای این جنگ غیرمستقیم طراحی و سناریو از قبل در نظر گرفته شده تا طبیعی جلوه کند. ایران به دلیل تحریم های آمریکا و اروپا، مقصد کالاهای چینی است. هر بیماری اپیدمیک در چین به سرعت به ایران خواهد رسید. 2⃣ سوال دوم: اگر کروناویروس کووید۱۹ بر اساس بیشترین تاثیر بر ژنوم ایرانی ها طراحی شده، چرا از مردم چین و کره و ایتالیا و ۹۰ کشور دیگر جهان کشته گرفته است حتی آمریکا؟؟ 📌 پاسخ: در چین با بیش از ۱.۵ میلیارد جمعیت تنها ۹۰ هزار نفر بیمار شده اند و آمار مرگ و میر ۲ تا ۳درصد است. در کره جنوبی که همسایه چین است آمار مرگ و میر فقط پنج دهم درصد است! اما ایتالیا. به نظر شما چرا آمار مرگ و میر در ایتالیا دقیقا مانند ایران و نزدیک به ۶ تا ۷ درصد است؟ مشخصا ژنوم ایتالیایی ها نزدیک ترین ژنوم به ایرانی هاست! و برای همین آمار مرگ و میر در ایران و ایتالیا بیش از تمام کشورهای دنیا و حتی چین است! (لطفا نسبت بیماران به فوتی های مثبت در جهان را خود محاسبه کنید) 3⃣ سوال سوم: اگر آمریکا خود سازنده این ویروس علیه مردم ایران است، برای چه مردم آمریکا هم بیمار شده و تاکنون چند نفر هم کشته شده اند؟ آیا آمریکا نمی دانست با این جنگ احتمال سرایت بیماری به کشور و مردم آمریکا وجود دارد؟ 📌 پاسخ: آمریکا رسما ارائه آمار به رسانه ها و سازمان جهانی بهداشت در رابطه با کرونا را ممنوع کرده و خیال خود را راحت کرده است. در تبلیغات ترامپ را احمق و دیوانه معرفی می‌کنند. البته این درست است. ترامپ در روز اولی که خبر شیوع کرونا در آمریکا پخش شد، پشت تریبون رفت و اظهار داشت: " ما نگران این بیماری در آمریکا نیستیم و واکسن آن را تولید کرده ایم! " تمام مختصصان پزشکی و بهداشتی می دانند تولید یک واکسن جدید، نیازمند یک سال کار تحقیقاتی و آزمایشگاهی است. اینکه ترامپ دروغ گفته یا طرح یکساله تولید واکسن را لو داده است، ما بر این نظر هستیم که ترامپ احمق، طرح یکساله را لو داده است. یعنی آمریکایی که سال پیش کروناویروس کووید۱۹ را بر اساس ژنوم ایرانیان ساخته بود، قطعا واکسن آن را هم ساخته و یک سال هم دوره طبیعی تست آن را طی کرده و پس از اطمینان از اینکه می تواند از شیوع احتمالی ویروس در آمریکا پیشگیری کند، فاز عملیاتی آن را ماه گذشته در چین استارت زده است. ⚠آیا به آمار فوتی ها و نسبت مسئولان به مردم عادی بین فوتی ها دقت کرده اید؟ ⚠ آیا به زمان و مکان شیوع بیماری در ایران دقت کرده اید؟ ⚠ آیا به محاصره کشور و تحریم های همسایگان و حتی کشورهای دوست ایران از ترس شیوع کرونا دقت کرده اید؟ ⚠ آیا به شدید رسانه های نظام سلطه و خیانت رسانه ای اپوزیسیون وطن فروش در این ایام دقت کرده اید؟ ⚠ آیا به پیام ریاکارانه آمریکا برای کمک به ایران و در عین حال تحریم دارویی مردم ایران و موج سواری پادوهای دشمن در داخل مانند زیباکلام و تاجزاده و عباس عبدی و معارضان فارسی زبان خارجی دقت کرده اید؟ همه این براهین و مستندات نشان می دهد، پس از شدید و سردار ایرانی و و کشتار مردم و حالا با و مستمر آمریکا روبرو هستیم. ⚠ از دی ماه۹۶ تا اسفند۹۸ یک دوره‌ی ‌کامل توسط آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است. این یک پیام جدی برای همه مردم ایران است. پس از شکست در آخرین حلقه جنگ های دو سال اخیر، این بار نوبت آمریکاست و غرق شدن آمریکا همانند تایتانیک رسما آغاز خواهد شد!! 🍃🌱↷ 『 https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و مرحوم حاج شیخ عباس قمی(ره) در کتاب مفاتیح الجنان می‏نویسد: از چیزهایی که مناسب است نقل شود حکایت سعید صالح متقی حاج علی بغدادی(ره) است که شیخ ما در جنة‏المأوی و نجم الثاقب نقل فرموده: «که اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنه صحیحه، که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکی‏ها واقع شده، هر آینه کافی بود.»(1) حاج علی بغدادی نقل کرده است که: هشتاد تومان سهم امام به گردنم بود و لذا به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن پول را به جناب «شیخ مرتضی» دادم و بیست تومان دیگر را به جناب «شیخ محمدحسن مجتهد کاظمینی» و بیست تومان به جناب «شیخ محمدحسن شروقی» دادم و تنها بیست تومان دیگر به گردنم باقی بود، که قصد داشتم وقتی به بغداد برگشتم به «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» بدهم و مایل بودم که وقتی به بغداد رسیدم، در ادای آن عجله کنم. در روز پنجشنبه‏ای بود که به کاظمین به زیارت حضرت موسی بن جعفر و حضرت امام محمدتقی علیهماالسلام رفتم و خدمت جناب «شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس» رسیدم و مقداری از آن بیست تومان را دادم و بقیه را وعده کردم که بعد از فروش اجناس به تدریج هنگامی که به من حواله کردند، بدهم. و بعد همان روز پنجشنبه عصر به قصد بغداد حرکت کردم، ولی جناب شیخ خواهش کرد که بمانم، عذر خواستم و گفتم: باید مزد کارگران کارخانه شَعربافی را بدهم، چون رسم چنین بود که مزد تمام هفته را در شب جمعه می‏دادم. لذا به طرف بغداد حرکت کردم، وقتی یک سوم راه را رفتم سید بزرگواری را دیدم، که از طرف بغداد رو به من می‏آید چون نزدیک شد، سلام کرد و دست‏های خود را برای مصافحه و معانقه با من گشود و فرمود: «اهلاً و سهلاً» و مرا در بغل گرفت و معانقه کردیم و هر دو یکدیگر را بوسیدیم. بر سر عمامه سبز روشنی داشت و بر رخسار مبارکش خال سیاه بزرگی بود. ایستاد و فرمود: «حاج علی! به کجا می‏روی؟» گفتم: کاظمین(علیهما‌السلام) را زیارت کردم و به بغداد برمی‏گردم. فرمود: امشب شب جمعه است، برگرد.» گفتم: یا سیدی! متمکن نیستم. فرمود: «هستی! برگرد تا شهادت دهم برای تو که از موالیان (دوستان) جد من امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و از موالیان مایی و شیخ شهادت دهد، زیرا که خدای تعالی امر فرموده که دو شاهد بگیرید.» این مطلب اشاره‏ای بود، به آنچه من در دل نیت کرده بودم، که وقتی جناب شیخ را دیدم، از او تقاضا کنم که چیزی بنویسد و در آن شهادت دهد که من از دوستان و موالیان اهل بیتم و آن را در کفن خود بگذارم. گفتم: تو چه می‏دانی و چگونه شهادت می‏دهی؟! فرمود: «کسی که حق او را به او می‏رسانند، چگونه آن رساننده را نمی‏شناسد؟» گفتم: چه حقی؟ فرمود: «آنچه به وکلای من رساندی!» گفتم: وکلای شما کیست؟ فرمود: «شیخ محمدحسن!» گفتم: او وکیل شما است؟! فرمود: «وکیل من است.» اینجا در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل که مرا به اسم صدا زد با آن که مرا نمی‏شناخت کیست؟ به خودم جواب دادم، شاید او مرا می‏شناسد و من او را فراموش کرده‏ام! باز با خودم گفتم: حتماً این سید از سهم سادات از من چیزی می‏خواهد و خوش داشتم از سهم امام(علیه‌السلام) به او چیزی بدهم. لذا به او گفتم: از حق شما پولی نزد من بود که به آقای شیخ محمدحسن مراجعه کردم و باید با اجازه او چیزی به دیگران بدهم. او به روی من تبسمی کرد و فرمود: «بله بعضی از حقوق ما را به وکلای ما در نجف رساندی.» گفتم: آنچه را داده‏ام قبول است؟ فرمود: «بله» من با خودم گفتم: این سید کیست که علماء اعلام را وکیل خود می‏داند و تعجب کردم! با خود گفتم: البته علما در گرفتن سهم سادات وکیل هستند. سپس به من فرمود: «برگرد و جدم را زیارت کن.» من برگشتم او دست چپ مرا در دست راست خود نگه داشته بود و با هم قدم زنان به طرف کاظمین می‏رفتیم. چون به راه افتادیم دیدم در طرف راست ما نهر آب صاف سفیدی جاری است و درختان مرکبات لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن همه با میوه، آن هم در وقتی که موسم آنها نبود بر سر ما سایه انداخته‏اند. گفتم: این نهر و این درخت‏ها چیست؟ فرمود: «هر کس از دوستان که جد ما را زیارت کند و زیارت کند ما را، اینها با او هست.» گفتم: سؤالی دارم. فرمود: «بپرس!» گفتم: مرحوم شیخ عبدالرزاق، مدرس بود. روزی نزد او رفتم شنیدم می‏گفت: کسی که در تمام عمر خود روزها روزه بگیرد و شب‌ها را به عبادت مشغول باشد و چهل حج و چهل عمره بجا آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از دوستان حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نباشد! برای او فائده‏ای ندارد! فرمود: «آری والله‏ برای او چیزی نیست.» سپس از احوال یکی از خویشاوندان خود سؤال کردم و گفتم: آیا او از دوستان حضرت علی (علیه‌السلام) هست؟ فرمود: «آری! او و هر که متعلق است به تو.» گفتم: ای آقای من سؤالی دارم. فرمود: «بپرس!» گفتم: روضه خوان‏های امام حسین(علیه‌السلام) می‏خوانند: که سلیمان اعمش از شخص
ی سؤال کرد، که زیارت سیدالشهدا(علیه‌السلام) چطور است او در جواب گفت: بدعت است، شب آن شخص در خواب دید، که هودجی(مرکبی) در میان زمین و آسمان است، سؤال کرد که در میان این هودج کیست؟ گفتند: حضرت فاطمه زهرا و خدیجه کبری(علیهما‌السلام) هستند. گفت: کجا می‏روند؟ گفتند: چون امشب شب جمعه است، به زیارت امام حسین(علیه‌السلام) می‏روند و دید رقعه‌هایی را از هودج می‏ریزند که در آنها نوشته شده: «امان من النار لزوار الحسین(علیه‌السلام) فی لیلة الجمعة امان من النار یوم القیامة»؛ (امان‌نامه‏ای است از آتش برای زوار سیدالشهدا (علیه‌السلام) در شب جمعه و امان از آتش روز قیامت). آیا این حدیث صحیح است؟ فرمود: «بله راست است.» گفتم: ای آقای من صحیح است که می‏گویند: کسی که امام حسین(علیه‌السلام) را در شب جمعه زیارت کند، برای او امان است؟ فرمود: «آری والله‏». و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریه کرد. گفتم: ای آقای من سؤال دارم. فرمود: «بپرس!» گفتم: در سال 1269 به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) رفتم در قریه درود (نیشابور) عربی از عرب‏های شروقیه، که از بادیه‌نشینان طرف شرقی نجف اشرف‌اند را ملاقات کردم و او را مهمان نمودم از او پرسیدم: ولایت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) چگونه است؟ گفت: بهشت است، تا امروز پانزده روز است که من از مال مولایم حضرت علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‏خورم نکیر و منکر چه حق دارند در قبر نزد من بیایند و حال آن که گوشت و خون من از طعام آن حضرت روئیده شده. آیا صحیح است؟ آیا علی بن موسی الرضا(علیه‌السلام) می‏آید و او را از دست منکر و نکیر نجات می‏دهد؟ فرمود: «آری والله‏! جد من ضامن است.» گفتم: آقای من سؤال کوچکی دارم. فرمود: «بپرس!» گفتم: زیارت من از حضرت رضا(علیه‌السلام) قبول است؟ فرمود: «ان شاءالله‏ قبول است.» گفتم: آقای من سؤالی دارم. فرمود: «بپرس!» گفتم: زیارت حاج احمد بزازباشی قبول است یا نه؟ (او با من در راه مشهد رفیق و شریک در مخارج بود) فرمود: «زیارت عبد صالح قبول است.» گفتم: آقای من سؤالی دارم. فرمود: «بسم‏الله‏» گفتم: فلان کس اهل بغداد که همسفر ما بود زیارتش قبول است؟ جوابی نداد. گفتم: آقای من سؤالی دارم. فرمود: «بسم‏الله‏» گفتم: آقای من این کلمه را شنیدید؟ یا نه! زیارتش قبول است؟ باز هم جوابی ندادند. (این شخص با چند نفر دیگر از پولدارهای بغداد بود و دائماً در راه به لهو و لعب مشغول بود و مادرش را هم کشته بود). در این موقع به جایی رسیدیم، که جاده پهن بود و دو طرفش باغات بود و شهر کاظمین در مقابل قرار گرفته بود و قسمتی از آن جاده متعلق به بعضی از ایتام سادات بود، که حکومت به زور از آنها گرفته بود و به جاده اضافه نموده بود و معمولاً اهل تقوا که از آن اطلاع داشتند، از آن راه عبور نمی‏کردند ولی دیدم آن آقا از روی آن قسمت از زمین عبور می‏کند! گفتم: ای آقای من! این زمین مالی بعضی از ایتام سادات است تصرف در آن جایز نیست! فرمود: «این مکان مال جد ما، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و ذریه او و اولاد ماست. برای ما تصرف در آن حلال است.» در نزدیکی همین محل باغی بود که متعلق به حاج میرزا هادی است او از ثروتمندان معروف ایران بود که در بغداد ساکن بود. گفتم: آقای من می‏گویند: زمین باغ حاجی میرزا هادی مال حضرت موسی بن جعفر(علیهما‌السلام) است، این راست است یا نه؟ فرمود: «چه کار داری به این!» و از جواب اعراض نمود. در این وقت رسیدیم به جوی آبی، که از شط دجله برای مزارع کشیده‏اند و از میان جاده می‏گذرد و بعد از آن دو راهی می‏شود، که هر دو راه به کاظمین می‏رود، یکی از این دو راه اسمش راه سلطانی است و راه دیگر به اسم راه سادات معروف است، آن جناب میل کرد به راه سادات. پس گفتم: بیا از این راه، یعنی راه سلطانی برویم. فرمود: «نه! از همین راه خود می‏رویم.» پس آمدیم و چند قدیم نرفتیم که خود را در صحن مقدس کاظمین کنار کفشداری دیدیم، هیچ کوچه و بازاری را ندیدیم. پس داخل ایوان شدیم از طرف «باب المراد» که سمت شرقی حرم و طرف پایین پای مقدس است. آقا بر درِ رواق مطهر، معطل نشد و اذن دخول نخواند و بر درِ حرم ایستاد. پس فرمود: «زیارت کن!» گفتم: من سواد ندارم. فرمود: «برای تو بخوانم؟» گفتم: بلی! فرمود: «أدخل یا الله‏ السلام علیک یا رسول الله‏ السلام علیک یا امیرالمؤمنین...» و بالاخره بر یک یک از ائمه سلام کرد تا رسید به حضرت عسکری(علیه‌السلام) و فرمود: «السلام علیک یا ابا محمدالحسن العسکری.» بعد از آن به من فرمود: «امام زمانت را می‏شناسی؟» گفتم: چطور نمی‏شناسم. فرمود: «به او سلام کن.» گفتم: «السلام علیک یا حجة‏الله‏ یا صاحب الزمان یابن الحسن.» آقا تبسمی کرد و فرمود: «علیک السلام و رحمة‏الله‏ و برکاته.» پس داخل حرم شدیم و خود را به ضریح مقدس چسباندیم و ضریح را بوسیدیم به من ف
رم ود: «زیارت بخوان.»  گفتم: سواد ندارم. فرمود: «من برای تو زیارت بخوانم؟» گفتم: بله. فرمود: «کدام زیارت را می‏خواهی؟» گفتم: هر زیارتی که افضل است. فرمود: «زیارت امین الله‏ افضل است»، سپس مشغول زیارت امین الله‏ شد و آن زیارت را به این صورت خواند: «السلام علیکما یا امینی الله‏ فی ارضه و حجتیه علی عباده اشهد انکما جاهدتما فی الله‏ حق جهاده، و عملتما بکتابه و اتبعتما سنن نبیه(علیه‌السلام) حتی دعا کما الله‏ الی جواره فقبضکما الیه باختیاره والزم اعدائکما الحجة مع ما لکما من الحجج البالغة علی جمیع خلقه...» تا آخر زیارت. در این هنگام شمع‏های حرم را روشن کردند، ولی دیدم حرم روشنی دیگری هم دارد، نوری مانند نور آفتاب در حرم می‏درخشند و شمع‏ها مثل چراغی بودند که در آفتاب روشن باشد و آن چنان مرا غفلت گرفته بود که به هیچ وجه ملتفت این همه از آیات و نشانه‏ها نمی‏شدم. وقتی زیارتمان تمام شد، از طرف پایین پا به طرف پشت سر یعنی به طرف شرقی حرم مطهر آمدیم، آقا به من فرمودند: آیا مایلی جدم حسین بن علی(علیهما‌السلام) را هم زیارت کنی؟» گفتم: بله شب جمعه است زیارت می‏کنم. آقا برایم زیارت وارث را خواندند، در این وقت مؤذن‏ها از اذان مغرب فارغ شدند. به من فرمودند: «به جماعت ملحق شو و نماز بخوان.» ما با هم به مسجدی که پشت سر قبر مقدس است رفتیم آنجا نماز جماعت اقامه شده بود، خود ایشان فرادا در طرف راست امام جماعت مشغول نماز شد و من در صف اول ایستادم و نماز خواندم، وقتی نمازم تمام شد، نگاه کردم دیدم او نیست با عجله از مسجد بیرون آمدم و در میان حرم گشتم، او را ندیدم، البته قصد داشتم او را پیدا کنم و چند قِرانی به او بدهم و شب او را مهمان کنم و از او نگهداری نمایم. ناگهان از خواب غفلت بیدار شدم، با خودم گفتم: این سید که بود؟ این همه معجزات و کرامات! که در محضر او انجام شد، من امر او را اطاعت کردم! از میان راه برگشتم! و حال آن که به هیچ قیمتی برنمی‏گشتم! و اسم مرا می‏دانست! با آن که او را ندیده بودم! و جریان شهادت او و اطلاع از خطورات دل من! و دیدن درخت‌ها! و آب جاری در غیر فصل! و جواب سلام من وقتی به امام زمان(علیه‌السلام) سلام عرض کردم! و غیره...!! بالاخره به کفشداری آمدم و پرسیدم: آقایی که با من مشرف شد کجا رفت؟ گفتند: بیرون رفت، ضمناً کفشداری پرسید این سید رفیق تو بود؟ گفتم: بله. خلاصه او را پیدا نکردم، به منزل میزبانم رفتم و شب را صبح کردم و صبح زود خدمت آقای شیخ محمدحسن رفتم و جریان را نقل کردم او دست به دهان خود گذاشت و به من به این وسیله فهماند، که این قصه را به کسی اظهار نکنم و فرمود: خدا تو را موفق فرماید. حاج علی بغدادی(ره) می‏گوید: من داستان تشرف خود، خدمت حضرت بقیة‏الله‏ (عج الله‏ تعالی فرجه الشریف) را به کسی نمی‏گفتم. تا آن که یک ماه از این جریان گذشت، یک روز در حرم مطهر کاظمین سید جلیلی را دیدم، نزد من آمد و پرسید: چه دیده‏ای؟ گفتم: چیزی ندیدم، او باز اعاده کرد، من هم باز گفتم: چیزی ندیده‏ام و به شدت آن را انکار کردم؟ ناگهان او از نظرم غائب شد و دیگر او را ندیدم.(2) (ظاهراً همین برخورد و ملاقات باعث شده است تا حاج علی بغدادی(ره) داستان تشرف خود را خدمت آن حضرت، برای مردم نقل کند). @shahidmostafamousavi
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . 🌹"مقام معظم رهبری"🌹 روایتی: از شهید سید مرتضی آوینی اینها سربازان امام زمان عجل ا.. تعالی فرجه هستند و موعود خویش را باز یافته‌اند. اصحاب آخرالزمانی سیدالشهدا به خونخواهی او آمده‌اند و همین پیمان است که آنان را در زیر علم صاحب‌الزمان گرد می‌آورد، چرا که علم امام زمان نیز علم خونخواهی سیدالشهداست. یالثارات الحسین  لینکهای کانال وگروهای جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی اینستاگرام 🅾https://instagram.com/shahidmostafamousavi کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه تلگرام https://t.me/shahidaghseyedmostafamousavi کانال سروش sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی : ✍جبهه پر از علی بود ❤️با عجله رفتم سمتش … خیلی بی حال شده بود … یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش … تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد … عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد … اما فقط خون بود … چشم های بی رمقش رو باز کرد … تا نگاهش بهم افتاد … دستم رو پس زد … 🦋زبانش به سختی کار می کرد … . – برو بگو یکی دیگه بیاد … بی توجه به حرفش … دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم … دوباره پسش زد … قدرت حرف زدن نداشت … سرش داد زدم … . – میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ … مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود … سرش رو بلند کرد و گفت … ❤️. – خواهر … مراعات برادر ما رو بکن … روحانیه … شاید با شما معذبه … با عصبانیت بهش چشم غره رفتم … . – برادرتون غلط کرده … من زنشم … دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم … محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم … 🦋تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم … علی رو بردن اتاق عمل … و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم … مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن … اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب … ❤️دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم … از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر … یا همسر و فرزندشون بودن … یه علی بودن … جبهه پر از علی بود … ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ "بر اساس داستان واقعی : ✍طلسم عشق ❤️بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم … دل توی دلم نبود … توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم … اما تماس ها به سختی برقرار می شد … کیفیت صدای بد … و کوتاه … برگشتم … 🦋 از بیمارستان مستقیم به بیمارستان … علی حالش خیلی بهتر شده بود … اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد … به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود … ❤️ – فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای … اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی … خودش شده بود پرستار علی … نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم … 🦋چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه … تازه اونم از این مدل جملات … همونم با وساطت علی بود … خیلی لجم گرفت … آخر به روی علی آوردم … . – تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ … من نگهش داشتم… ❤️ تنهایی بزرگش کردم … ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم … باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه … و علی باز هم خندید … اعتراض احمقانه ای بود … وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم .. @shahidmostafamousavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سرلشکر سلامی: 🔸همه سپاه‌های استانی در کنار دانشگاه علوم پزشکی آرایش واقعا جنگی گرفته اند. 🔸سپاه کار‌ها را بر اساس گسترش جغرافیایی تطبیق داد و به شرایطی رسیدیم که امروز کشور برای مهار این پدیده خود را بازیابی کرده است. 🔸حدود ۱۰۰ هزار بسته معیشتی به عنوان هدیه رهبری برای آسیب دیدگان معیشتی کرونایی درنظر گرفته شده است. 🔸۳۸۰ درمانگاه سپاه در شهر‌های مختلف برای خدمت رسانی مهیاست. 🔸از مردم عاجزانه استدعا می‌کنیم، التماس می‌کنم، خواهش می‌کنم اصلا سفر نروند، بیرون از خانه هایتان نروید چرا که ویروس کرونا در اتصال مردم خودش را نشان می‌دهد. @shahidmostafamousavi