یک روز که با آقای رجایی در خیابان عینالدوله بودیم، به ایشان گفتم: دایی جان، مشکلی برای من پیش آمده که به مقداری پول احتیاج دارم. گفت: برو منزل، توی کتری مقداری پوله، هر چقدر که نیاز داشتی بردار. وقتی به منزل آمدم و به حاج خانم گفتم، ایشان هم مثل همسرشان با کرامت و بزرگواری خاصی چون میخواستند پول را به دست من ندهند تا مبادا در من ایجاد احساس خاصی بشود، گفتند: از هرجا که خودشون گفتند، بردارید. پول را برداشتم. پس از مدتی که خواستم پول را در موعد مقرری که گفته بودم، به ایشان برگردانم، گفتم: دایی جون، پولتون حاضره. گفت: مگه شما پول رو از من گرفتی که میخوای به من بدی؟ از هرجا که برداشتی، دوباره همونجا برگردون و سر جای خودش بذار. ایشان حتی در پس گرفتن پول، اینطور لطیف و بزرگوارانه برخورد میکرد و حتی از من نپرسید چقدر پول برداشتهای!
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
🔴خلبان شهید عبدالحسین حاتمی، شهیدی که توسط بعثیها زندهبهگور شد!
🔹۲ آبان ۵۹، خلبان حاتمی بهعنوان لیدر دسته پروازی با یک فروند جنگنده F5 برای بمباران مواضع دشمن در هویزه به پرواز درمیآید؛ در حین پرواز گلولههای ضدهوایی دشمن هواپیمای او را مورد اصابت قرار میدهند که منجر به خروج اضطراری او از جنگنده میشود.
🔹او پس از خروج اضطراری در نزدیکی روستای کرخه هویزه فرود میآید که آن زمان توسط بعثیها محاصره شده بود. مردم روستا او را مخفی میکنند. اما پس از چند روز بعثیها از مردم روستا میخواهند که او را تحویل دهند ولی مردم روستا مقاومت میکنند.
🔹بعثیها برای یافتنش به روستا حمله میکنند و پس از به شهادت رساندن عده زیادی از مردم روستا، خلبان حاتمی را بههمراه ۲۹ نفر از اهالی روستا با خود میبرند و بیرون روستا زندهبهگور میکنند.
🔹آنزمان تصور میشد آنها اسیر شدهاند. اما در سال ۶۰ پیکرشان اطراف روستا شناسایی میشود.
🔹فیلم سینمایی "ماهورا" به کارگردانی آقای حمید زرگرنژاد بر اساس داستان شهادت خلبان حاتمی و اهالی روستای کرخه ساخته شده است.
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
#زیارت_امام_رضا_(ع)
۲۳ ساله شده بودم ولی تا به آن روز حرم امام رضا رو فقط از پشت صفحه تلویزیون دیده بودم نه اینکه نخواسته باشم بروم ، نه، طلبیده نشده بودم.
سال سوم دانشگاه بودم یک شب اوائل بهمن ماه سال ۹۶ بود بعد از نماز مغرب وعشاء وقتی همه از مسجد رفته بودند من به همراه چندنفری از دوستان صمیمی توی مسجد دور هم نشسته بودیم و صحبت می کردیم تا اینکه صحبت از سفر مشهدی که بچه های پایگاه چند ماه قبل با هم رفته بودند به میان آمد.
پشت سر هم خاطره می گفتند، اما من دریغ از یک خاطره، دلم گرفت یکی از بچه ها پیشنهاد داد برویم گلزار شهدا ، تاگفت همه موافقت کردند ، گویا آن شب باید ما دور هم جمع می شدیم تا به زيارت شهدا برویم ساعت حدود ۱۰ شب بود ، که به آنجا رسیدیم طبق روال همیشه چند دقیقه ای سر مزار شهید امام رضایی نشستیم وبعد راه افتادیم که برویم من به بچه ها گفتم شما بروید تا من بیایم به شهيد موسوی گفتم سید، امشب دلم خیلی سوخت این ها همه چند بار مشهد رفتن و من هنوز یک بار هم نرفتم. از آن شب دو هفته گذشت، تا اینکه یک روزصبح رفتم سر مزار سید یادم هست که آن هفته هرجا می رفتم نشانه ای از امام رضا(ع) می دیدم، حتی بلند گوهای گلزار شهدا هم پشت سر هم تصنیف و مداحی های امام رضا(ع) رو پخش می کرد.
نمی دانم چی شد که دلم شکست و به سید گفتم به شما می گویند سردار شهید امام رضایی پس چرا من با این همه ارادتم به شما هنوز مشهد نرفتم آن روز از دانشگاه که به خانه برگشتم فقط پدرم خانه بود، ساعت حدود
۱۵ : ۲۰ بود که تلفن خانه زنگ خورد ، جواب دادم یکی ازهمکاران پدرم بود گوشی را به ایشان دادم پدرم بعداز اینکه صحبت هایش با دوستش تمام شد به من گفت فهمیدی چی شده ؟
گفتم نه! پدرم گفت: از طرف کانون بازنشستگان اداره بود، اسمم در قرعه کشی برای سفر یک هفته ای رایگان به مشهد در آمده و می توانم یک نفر را همراه خودم ببرم، در ضمن گفت: رفت و برگشتش هوایی است بهمراه هتل و سایر امکانات، من مات و مبهوت بودم که پدرم گفت وحید، بیا با هم برویم.
بعد از شنیدن این حرف ها و پیشنهاد پدرم، رفتم سمت اتاق ام ، حالم دست خودم نبود فقط می دانم چشمانم بی امان می باریدن
اصلا باورم نمی شد چطور به این سرعت درخواستم اجابت شد، من و پدرم مشرف شدیم و من خودم را روبه روی حرم آقا امام رضا (ع) دیدم ، این بار نه از پشت تلویزیون بلکه واقعیت داشت و این سفر را مدیون سردار شهید موسوی بودم.
بعد از یک هفته سفر معنوی و فراموش نشدنی و میهمان نوازی ویژه ای که آقا برامون تدارک دیده بودن ساعت ۴ صبح به فرودگاه شیراز رسیدیم صبح همان روز برای عرض تشکر از سردار شهید امام رضایی سر مزارش رفتم و از سید تشکر کردم.
#راوی_وحید_آبیرنگ
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_شهدا / #شهدای_امنیت | فداییان امت
🔹امنیت امروزمان مرهون زحمات تک تک افرادی ست که از جان خود برای دور ساختن دست دشمنان از این مرز و بوم دریغ نکردند...
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📡 استعلام اولویت های اسناد عمره
1⃣ اولویت 1 تا 600
با مراجعه به سایت بانک عامل می توان از اولویت فرد متقاضی مطلع شد
2⃣ احتمال اعزام اولویت های 300 تا 400 در سالجاری
3⃣ تعیین تکلیف از طریق سامانه فاخر
⛔ تحقق موارد فوق در صورت بازگشایی و آغاز عملیات عمره در سالجاری می باشد
🖥 لینک استعلام اسناد بانک ملی
https://omreh90.bmi.ir/
💻 لینک استعلام اسناد بانک ملت
http://haj.bankmellat.ir/haj/welcomeSecond.bm
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
«فاطمه طوسی» مادر شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان و خواهر شهیدان محمدرضا و محمدعلی طوسی اظهار داشت: افتخار دارم که ۲۸ سال در آموزش و پرورش خدمت کردم. در آموزش و پرورش سند تحول بنیادین داریم که متشکل از منویات حضرت امام خامنهای است. در این سند گام اول و دوم انقلاب آمده است که رهبر معظم انقلاب اسلامی وظایف معلمها را نسبت به دانش آموزان بیان کردهاند. همچنین ایشان ۱۷ صفت را برای دانش آموزان برشمردهاند.
وی افزود: یکی از افتخارات من این است که قبل از این که سند تحول بنیادین را بر روی دانش آموزان اجرا کنم، بر روی فرزندانم اجرا کردم. جوان ۲۰ ساله من برای دفاع از حرم آل الله به سوریه رفت و ۲۱ آبان ۹۴ همراه با سیدمصطفی موسوی، مسعود عسگری و احمد عطایی در حلب به شهادت رسید. این شهدا به «شهدای اربعه حلب» معروف هستند.
مادر شهید دهقان خاطرنشان کرد: روز بعد از شهادت محمدرضا، سردار سلیمانی از منطقه بازدید کرد و گفت که «این شهدا پیشمرگ دیگر رزمندگان شدند. اگر ماشینی که روی آن توپ ۲۳ میلیمتری نصب شده بود، ۱۵ متر عقبتر را گلولهباران میکرد، ۱۵۰ نفر به شهادت میرسیدند.
وی با بیان این که باعث خوشحالی ماست که هدیه کوچک ما را حضرت زینب (س) پذیرفتند، گفت: مادرم دو فرزندش به شهادت رسیدند، اما همچون کوه ایستاد و خم به ابرو نیاورد. مادرم به مدت شش ماه به یک فرزند شیر داد. این فرزند رضاعی مادرم نیز در جبهه به شهادت رسید.
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت سالگرد شهدای اربعه عملیات محرم حلب سوریه
جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
شهید مدافع حرم احمد عطایی
شهید مدافع حرم مسعود عسگری
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
شهید سید مصطفی موسوی
تاریخ تولد: 1374/8/18
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: 1394/8/21
محل شهادت: العیس حلب سوریه
وضعیت تأهل: مجرد
تحصیلات: مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی
زندگینامه
مصطفی روز پنج شنبه هجدهم آبان ۱۳۷۴ در ساعت ده و نیم صبح متولد شد. نوزاد سالمی بود که جای شکر کردن داشت. پنج سالش بود که تجربه جدیدی در بازیهایش پیدا کرد. مصطفی از گل چیزهای قشنگی میساخت که در آن سن دور از انتظار بود. آجرهای گلی ریز میساخت و بعد از خشک شدن با آنها خانههای زیبایی میساخت. خیلی به جعبه ابزار علاقه داشت. برایش یک جعبه ابزار اسباب بازی پلاستیکی تهیه کردیم؛ اما باز سراغ ابزار واقعی میرفت. آشنایی با جعبه ابزار، زمینه ابتکار و خلاقیت را در او زنده کرد. کاردستیهای بسیار زیبایی میساخت. اول یک تراکتور، بعد خانههای زیبا و ظریف، چراغ خواب و … ساخت. ذهن خلاقی داشت و استعداد مهندسیاش از همان دوران کودکی شکوفا بود. اولین تابستانی که سرکار رفت، شانزده ساله بود. همراه پسر خاله اش رنگکاری وسایل چوبی انجام میدادند. با اولین حقوقش برای من بلیت سفر مشهد خرید.
در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد.
از انتخاب رشته ریاضی در دبیرستان هدف داشت. فقط بحث علاقه نبود. میگفت: «میخواهم در آینده طراح ناو شوم. یک روزی میرسد که ناوی را طراحی کنم و ناظر ساختن آن میشوم. حتماً مهندسیاش را خودم به عهده میگیرم و کامل نظارت میکنم تا به بهترین نحو ساخته شود.» اولین سال کنکورش، فیزیک اتمی دانشگاه دولتی بیرجند قبول شد. سال بعد مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب و رشته فیزیک مهندسی دانشگاه دولتی دامغان قبول شد، اما بخاطر علاقه زیاد به مکانیک رشته مهندسی مکانیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد.
شهیدان عباس بابایی، شهید آوینی و شهید چمران الگوی خود قرار داده بود. کتابهای دکتر شریعتی، شهید چمران، شهید آوینی، رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه میکرد. میگفت رویای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تلآویو بزنم.
مصطفی بسیار نوآور بود اول راهنمایی که بود به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جهت نمایشگاه مدرسه هلیکوپتر و زیر دریایی ساخت.
روزی که میخواست عازم سوریه شود، آرام و قرار نداشت. منتظر ماند تا اذان ظهر شود. سجده رکعت دوم بودم که متوجه بستن در و صدای مصطفی شدم که گفت: «مامان، من رفتم خداحافظ».
علاقهی مصطفی به کتابخوانی به قدری بود که سه کتاب از جمله زندگی نامه حاج قاسم سلیمانی را با خود به سوریه برد. مصطفی در دیدارش با حاج قاسم خواسته بود کتابش را امضاء کند که سردار گفته بود من دست شما را میبوسم و شما باید به من امضاء بدهید.
وصیت نامه
وصیت نامه کوتاهی با این مضمون نوشته که مختصری نماز و روزه بدهکارم و پدرش را وصی خود انتخاب کرده است. خواسته بود او را کنار شهدای گمنام پارک قائم(منطقه 18)دفن کنیم و اگر نشد، هر جایی پدرش راضی بود دفن شود. همچنین وصیت کرده بود او را در امامزاده زید، دفن نکنیم. شاید به این خاطر بوده که میگفتم: «من را در امامزاده زید به خاک بسپارید.» وقتی مصطفی دلیلش را میپرسید، میگفتم:«چون نزدیک است و راحت میتوانید کنار مزارم بیایید.» به نظرم فکر میکرده اگر اینجا دفن شود، تمام کار و زندگیام را تعطیل میکنم و دائم سر مزارش میروم و به همین دلیل، نخواسته بود اینجا به خاک سپرده شود. چند روز پیش وسایلش را برایمان آوردند. خیلی ناراحت شدم و تک تک لباسهایش را بو کردم. یک تسبیح شاه مقصود از مشهد خریده بود و همیشه همراهش بود. توی وسایلش یک تسبیح قرمز رنگ بود که گفتم این برای مصطفی نیست، ولی وقتی مهرههای آن را در دستانم فشردم، متوجه شدم خونهای پسرم، روی آن خشک شده و آن را قرمز رنگ کرده است
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق میخواند. او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت میرسد.
احمد آقا علاوه بر این که پاسدار بود ، در مسجد محل فعالیت داشت. کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی ، عرفانی و سبک زندگی ، خیلی مطالعه میکرد. به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi