فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #کلیپ_صوت_مذهبی
💽 مشکل امیرالمومنین(ع) با مردم چه بود⁉️
🔴داستان عجیب و تاریخی که تا حالا نشنیدهاید..
🔵 شکوه های شدید و دردآور امام علی (ع)از مردم زمانش...😔
🔻مگر مردم زمانش با او چه کردند ، که اینگونه از آن ها #ابراز_تنفر میکند؟؟
با وجودمان لمس کنیم، اگر مردم جامعه و #یارانش به حرف #امام_جامعه توجه نکنند، چگونه آن شخصیت عظیم، زجر میکشد...اینگونه است که باید با چاه درد دل کند...
🔸از خودمان بپرسیم،آیا ما پشتیبان آخرین ذخیره خدا، بقیه الله الاعظم(عج) می مانیم ؟؟آیا فورا حرف او را می گیریم و #پشتیبانی میکنیم یا #منفعل و #بیتفاوت از کنارش رد میشویم؟؟
آیا اکنون #درد_دین داریم و پشتیبانی میکنیم، یا #منفعل و بی تفاوتیم؟؟
🎤 #استاد_پناهیان
🖥 ببینید و نشر دهید📡
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
4_5882040617625716665.mp3
7.37M
#تلنگری 💌
دو تا فرصت عظیمِ #ليلة_القدر ، گذشت !
آخریش هم در راهه!
💢 چکار کنم،
آخرین فرصت رو، از دست ندم؟
یا ازش نهایتِ استفاده رو ببرم؟
#استاد_شجاعی 🎤
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
حرف های من و خدا_21.mp3
5.42M
#حرفهای_من_و_خدا
یَا مَنْ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِین 💫
و خدا اهل طهارت را دوست میدارد!
#شباهت ؛ محور دوستی است...
محور محرمیّت!
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
آرزوی نخودی.mp3
8.07M
#قصه_رمضان ۲۰
آرزوی نخــودی 🔮
نویسنده؛ ندبه محمدی 🖋
قصهگو؛ زهرا نجد 🎤
تدوینوصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧
طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
4_872278501716131913.mp3
6.92M
💠ختم روزانه کلام الله مجید
#جزء_بیست_و_دوم_قرآن
💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
🌹 #مهدی_جان
🌹کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
🌹سحری با نظر لطف تو بیدار شوم
🌹کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان
🌹تا که همسفره تو لحظه افطار شوم
#غروب_جمعه...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج 14 مرتبه #صلوات
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
#سحر_بیست_و_دوم
اولین روزےکه
فرزندان حیدر، بےعلے(ع)
جاےاطعام سحر
در گوشه اےغم مےخورند...
اولین سحر بدون علے(ع)😭
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
#روضه_سحر
علی آرام شداماجهان ازگریه بی تاب است
زمین ازغصه لبریزوزمان ازگریه بی تاب است
کنارناله های جاودان چاه ونخلستان
گلوی حضرت صاحب زمان ازگریه بی تاب است
#آجرڪ_الله_یاصاحب_الزمان💔
#التماس_دعای_فرج
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
🌹 #سحر_بیست_و_دوم
😔ملاقات علی و فاطمه تماشایی باشد...!
😔علی با فرق خونین و شکسته..!
😔فاطمه پهلوی بشکسته..!
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهیدی که زرتشتی بود و معلم قرآن و حافظ نهجالبلاغه شد!
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
سردار راز ۲۱که بود؟
۲۱رمضان متولد شد
۲۱رمضان به شهادت رسید
۲۱ساله بود که شهید شد
نام: سیدعلی
"شهید سیدعلی دوامی"
چه زیبا گفت شهید آوینی:
در عالم رازی است که جز با خون فاش نمی شود.
"حلماا"
نشر با ذکر #صلوات🌹
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
✨ شب تقدیر...
🔹 امام صادق علیه السلام فرمودند:
🔹أَنَّ لَیْلَةَ الثَّالِثِ وَ الْعِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ هِیَ لَیْلَةُ الْجُهَنِیِّ فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ وَ فِیهَا تَثْبُتُ الْبَلَایَا وَ الْمَنَایَا وَ الْآجَالُ وَ الْأَرْزَاقُ وَ الْقَضَایَا وَ جَمِیعُ مَا یُحْدِثُ الله فِیهَا إِلَی مِثْلِهَا مِنَ الْحَوْلِ فَطُوبَی لِعَبْدٍ أَحْیَاهَا رَاکِعاً وَ سَاجِداً وَ مَثَّلَ خَطَایَاهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ یَبْکِی عَلَیْهَا فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ رَجَوْتُ أَنْ لَا یَخِیبَ إِنْ شَاءَ الله
🔹وَ قَالَ: یَأْمُرُ الله مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فِی الْهَوَاءِ أَبْشِرُوا عِبَادِی فَقَدْ وَهَبْتُ لَکُمْ ذُنُوبَکُمُ السَّالِفَةَ وَ شَفَّعْتُ بَعْضَکُمْ فِی بَعْضٍ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ إِلَّا مَنْ أَفْطَرَ عَلَی مُسْکِرٍ أَوْ حَقَدَ عَلَی أَخِیهِ الْمُسْلِمِ.
🔸 #شب_بیست_و_سوم ماه رمضان، شب جُهَنی(۱) است که در آن هر کار استواری [به اراده خدا] فیصله مییابد و گرفتاریها و مرگها و عمرها و روزیها و قضا و قدر و هر آنچه از این قبیل که خداوند در آن شب برای یک سال رقم میزند، مشخص میشود. پس خوشا به حال بنده ای که آن شب را با رکوع و سجود احیا کند و گناهان خویش را روبروی چشمانش حاضر کند و بر آنها بگرید. پس اگر چنین کند، امید آن دارم دست خالی باز نگردد ان شاء الله.
🔸همچنین فرمودند: در ماه رمضان خداوند به فرشته ای دستور میدهد که هر روز در آسمان ندا دهد: به بندگانم بشارت دهید، گناهان گذشته شما را بخشیدم و برخی از شما را در شب قدر شفیعان برخی دیگر قرار دادم، مگر کسی را که شراب بخورد یا به برادر مسلمان خود کینه داشته باشد.
📚 بحارالانوار ج ۹۴ ص ۴
(۱) جُهَنی نام شخصی است، که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درخواست کرد چون رفت و آمدش به مدینه سخت است، شب قدر را برایش معین کند تا فقط همان شب به مدینه بیاید، حضرت خصوصی جوابش را دادند. اصحاب هرسال او را فقط در شب ۲۳ میدیدند که به مدینه می آمد، لذا بمرور زمان این شب بین مردم به #لیلةالجهنی معروف شد...
امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا
کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_سی_هفت
❤️مدتی گذشت و حالِ مادر روز به روز بدتر میشد.سکوت.. خیره شدن.. چسبیدن به اتاق و سجاده.. نخوردنِ غذا.. همه و همه عثمان را نگرانتر از قبل میکرد. و من را بی تفاوتتر از سابق
عثمان مدام در گوشم از دوستِ روانشناسش میگفت و وضعیت بد مادر. و من فقط نگاهش میکردم. نگرانی برای دیگران در خانواده ی ما بی معنی ترین حس ممکن بود.. اینجا ما حتی نگران خودمان هم نمیشدیم.
تا اینکه یک روز بی خبر از همه جا و دلزده از فضای سنگین خانه و خاطرات دانیال به رودخانه و میله های سردش پناه بردم. هنوز هم دانیال حل نشده ترین معمای زندگی آن روزهایم بود و کینه ایی شتری از جوانی مسلمان که این معما را در دامنِ جهنمِ خاموشِ زندگیمان گذاشته بود. افکاری پاشیده و بی نظم که بی انسجامش چنگال میکشید بر تکه ی یخ زده ی قلبم.
حوالی عصر به خانه برگشتم. برقهای خانه روشن بود. و این نشان از حضور عثمان میداد. آرام وارد خانه شدم. صدایی ناآشنا و مردانه به گوشم رسید. تعجب کردم. آنجا چه خبر بود؟ بی سرو صدا به سمت منبع صدا رفتم از جایی داخل آشپزخانه. کنار دیوار ایستادم و گوش کردم. عثمان با مردی حرف میزد.
مرد مدام از شرایط بد روحی مادر میگفت و با اصطلاحاتی که هیچ از آنها سردرنمیآوردم برای عثمان توضیح میداد که مادر باید به ایران برود. و عثمان با لحنی عصبی از او میخواست تا راه حل دیگری پیدا کند. راهی که آخرش به رفتن از این شهر منتهی نشود. اما مرد پافشارانه تاکید میکرد که درمان فقط برگشتن به سرزمین مادریست و بس. و این عثمان را دیوانه میکرد.
ناراحت بودم. از اعتمادی که به عثمان پیدا کردم، از غریبه ایی که در خانه بود و از تجویزی که برای مادر داشت.. ایران ترسناکترین نقطه ی زمین بود. پر از مسلمان.. غوطه ور در کلمه ی خدا.. آنجا ته ته دنیا بود.. تصور سفر به آن خاک بعد از سالیان، با توجه به شرایط تبلیغاتی دولتهای غربی علیه این کشور و تصویری که پدر برایم ساخته بود، غیر قابل باور می نمود.. حتی اگر میمردم هم پا به آنجا نمیگذاشتم.
هر چند که در آخرین سفر، جز زنانِ چادر به سر و مردانِ ریش دار، تجربه ی بدی در ذهنم نماند اما از آن سفر سالها میگذشت و شرایط بسیار تغییر کرده بود. حالا منشا اصلی خون ریزی و مرگ و زن کشی در دنیا، ایران بود. تا زمانی که پدر زنده بود جنایات و هرج و مرجهای ایران مدام از طریق تلوزیون و برشورهای…
جنایات و هرج و مرجهای ایران مدام از طریق تلوزیون و برشورهای سازمان در خانه دنبال میشد. هر چند که هیچ وقت برایم مهم نبود اما خواسته و ناخواسته به گوشم میرسید…
صدای عثمان کمی بالا رفت: (تونمیفهمی دارم چی میگم.. انگار یادت رفته که قبل از اینکه اینجوری دربه در بشم، منم رشته ی تو رو خووندم.. پس یه چیزایی حالیمه.. انقدر جریانو پیچیده نکن.. سارا نباید از اینجا بره.. اینو بکن تو کله ات.. هر درمانی .. هر تجویزی.. هر چی که فکر میکنی درسته باید همینجا انجام بشه.. تو همین شهر..)
مرد با لحنی پر آرامش جواب داد: (آروم باش پسر.. تو انگار بیشتر از اینکه نگران این خوونواده باشی، نگران خودتی.. اگه درسایی که خووندی یادت مونده باشه، الان باید بدونی که اون زن بیشتر از هر چیزی به دوری از اینجا و رفتن به خاک خودش احتیاج داره.. تو منو آوردی اینجا که مشکل اون زنو حل کنم یا به فکرِ علاقه ی تو باشم؟؟ )
روی زمین چمپادمه زدم. پس حرفهای صوفی در مورد عثمان کاملا درست بود. کاش دنیا چند لحظه ساکت میشد.
صدای گام های تند و سپس ایست عثمان را شنیدم:( سا.. سارا.. تو اینجایی؟؟ )
پیشانی به زانوام چسباندم. دوست نداشتم چشمانِ تیره رنگش را ببینم. مسلمانها، همه شبیه به هم بودند. در هر چیزی به دنبال منفعت خود میگشتند.. محبتهای این مرد هم به خاطر خودش بود نه مهربانی های یک انسان یا مسلمانِ ترسو…
عثمان رو به رویم زانو زد. صدای قدمهای آن مردِ روانشناس را شنید. در جایی در کنارِ عثمان ایستاد. بی حرف.. بی کلام..
حرکت محتاطانه و آرام دستان عثمان را روی انگشتانم حس کردم:( سارا جان.. از کِ.. کی اینجایی؟ منظورم اینکه کی اومدی؟) چقدر صدایش ترسیده و دستپاچه به نظر میرسید… نفسهایش تند بود و عمیق.. سکوت کرد.
احساس کردم مردِ روانشناس بازوی عثمان را گرفت و از جا بلندش کرد:(میشه یه لیوان آب برامون بیاری؟؟)
عثمان اعتراض کرد:( آخه.. ) مرد ایست داد:(هیییییس.. ممنون میشم..)رفت . با بی میلی و این و آن پا کردنی کوتاه..
مرد درست رو به رویم، تکیه زده به دیوار نشست: (ببخشید که بی اجازه وارد خونت شدیم.. تو الان میتونی با پلیس تماس بگیری و یا حتی از هر دومون شکایت کنی.. یا اینکه ) مکث کرد.. طولانی(یا اینکه به چشم یه دوست که اومدیم اینجا تاکمکت کنیم، نگاهمون کنی.. باز هم میل خودته)
راست میگفت..میتوانستم شکایت کنم.. اما.. عثمان مهربانی هایش هرچند
هدفدار،اما زیاد بود.
ولی من کمک نمیخواستم