داشتیم روستاهای اطراف را میگرفتیم، آخرین نقطه های تحت اشغال داعش را. حاجی نشست ترک موتورم. رو کرد به بچه های خط و گفت:« ما منطقه رو ببینیم و برمیگردیم.»
سر حرفم باز شده بود. حاجی هم از فرصت استفاده کرد و مدام میگفت:« بریم اینجا رو ببینیم بریم اونجا رو ببینیم.»
خمپاره ها همراهیمان می کردند. این ور آن ورمان میخوردند و گردو غبار میرفت هوا.
شناسایی پانزده دقیقه ای، یک ساعت طول کشید.
تکریت؛
حتی یکبار به چشم ندیدم. نه جلیقه ضد گلوله میپوشید نه با ماشین ضد گلوله می آمد توی خط.
خمپاره ای آمد و خورد کنارش. صاف صاف راه می رفت. انگار نه انگار چیزی به زمین خورده. بعد هم خونسرد نشست روی موتور. زد به خط. رفت تا وضعیت دشمن را شناسایی کند.
فرمانده کلاسیک نبود؛ از آنهایی که مینشینند در اتاق های لوکس شیشه ای و از مانیتورینگ صحنه جنگ را مدیریت میکنند.
در خطرناکترین نقطه ها رد پای حاجی را می دیدی؛ همان جاهایی که فکر میکرد شاید از توان نیروهایش خارج باشد. یک وقت هایی که کار گره میخورد،عقب نمی نشست دستور بدهد.
بلند میشد میرفت توی خط. هیچ وقت نشنیدم حاجی به نیروهایش بگوید بروید. اول خودش میرفت بعد به بچه ها میگفت بیایید.
راویان: سردار شهید شعبان نصیری / خبرنگار شبکه المنار/ سردار جعفر جهروتی زاده
منابع: برایم حافظ ،بگیر، زینب سوداچی انتشارات شهید کاظمی / شبکه المنار/ برنامه تلویزیونی شب ،روایت پخش شده از شبکه چهارم سیما
#خاطراتۍازحـاجۍ
#جان_فدا
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
هیچ وقت با لباس نظامی نیامد توی خط.یک پیراهن ساده تنش بود که آن را هم میانداخت روی شلوار خاکی اش؛ بسیجی بسیجی.
بعضی وقت ها کلاه لبه دار سرش میگذاشت و گاهی هم سرش را با چفیه می بست. زیر تیر و ترکش،پا در خطرناک ترین نقطه ها می گذاشت. رزمنده ها جان تازه می گرفتند،وقتی میدیدند فرمانده مقاومت آمده توی خط و دارد نفس به نفس آن ها میجنگد.
اسمش را بگذاریم تواضع،نترسی و جگرداری یا مدیریت فرماندهی یا چه و چه. هرچه بود این جور رفتارهای حاجی قفل دهان دشمن آمریکایی را هم باز کرده بود.
مگ وایر افسر سابق CIA وقتی تصویر حاج قاسم را در خط مقدم جبهه ها دیده بود گفته بود:«آن آدم رده پایینی که ۲۵ سالش است و بدون جلیقه ضد گلوله دارد در یک گروه شبه نظامی می جنگد،چگونه ممکن است انگیزه نگیرد و عملکرد خوبی نداشته باشد،وقتی میبیند رئیسش که هم سن پدربزرگش است با یک پیراهن دارد در میدان جنگ و در میان شلیک گلوله ها قدم میزند.
این کار یک پیام الهام بخش برای آن سرباز است که ترس در وجود این آدم وجود ندارد و ما هم باید همین گونه باشیم.»
منبع: خبرگزاری حادثه ۲۴
#خاطراتۍازحـاجۍ
#جان_فدا
┄┅ ❥❥❥ ┅
#جان_فدا
مکتب زینبیون شهید حاج قاسم سلیمانی خواهران انقلابی