🌸 خاطره ای زیبا و خواندنی
از خواهر بزرگوار #شهید_محمدتقی_سالخورده
- شهدا زنده اند
- ما را میبینند و صدایمان را میشنوند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
دی ماه ۹۶ بود و تولد آقا سید رضا طاهر
دعوتنامه ی مراسم تولدشون رو ، که قرار بود کنار مزارشون برگزار بشه ،توی کانالشون دیدم.
خیلی دلم می خواست منم برم
به همسرم گفتم، امروز تولد آقا سیدرضاست ، میریم هریکنده؟
همسرم عذرخواهی کرد و گفت شرمنده امروز خیلی کار دارم ، اصلاً امکانش نیست .
منم چون مشغله شو دیدم، اصرار نکردم اما خیلی دلم بود....
بعد از مدتی رفتم آشپزخونه که ناهار درست کنم، ....همینجور که مشغول برنج درست کردن بودم، با آقاسید رضا صحبت و درد دل میکردم....
گفتم آقا سید، اگه تو بخوای که من امروز بیام مزارت، همه ی برنامه ها ردیف میشه، کافیه تو بطلبی...🌷
همزمان که برنج رو میریختم توی آبکش، سرمو برگردوندم طرف همسرم و با شوخی گفتم، خیلی بدی....
همسرم خندید گفت چرا!!!!!!
گفتم چرا منو نمیبری مزار آقا سید رضا؟
گفت: باشه......باشه..... آماده شو بریم..
اصلاً باورم نمیشد، آقا سید رضا، به این سرعت جوابمو بده!!!!!
موضوع درد دل کردن و بلافاصله جواب گرفتن از سید رو به همسرم گفتم..
همسرم گفت من کی باشم که بخوام رو حرف آقاسید رضا، حرفی بیارم....😊زنگ بزن برای پدر و مادرت، که باهم بریم، امروز ما دعوت شده ی سیدیم🌷
در عرض چند دقیقه همگی آماده شدیم
همش چنددقیقه بعد از اینکه از آقا سید رضا خواهش کردم، همه ی برنامه ها ردیف شد و همگی به طرف هریکنده به راه افتادیم.
واقعاً حس قشنگی داشتم، اون روز🌸
- ما دعوتی آقا سید رضا بودیم🌷
✅ #روای_خواهر شهید محمد سالخورده
یاد شهید با صلوات❤️
کپی با ذکر صلوات جایز است
فرماندهاے متواضع...🌙
شهید محمد تقی سالخورده🌷
تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱ / ۱۳۹۵
محل تولد:شهابالدین،نکا،مازندران
محل شهادت: سوریه
*🌷همسرشهید← روز شهادت محمد دلشوره عجيبی داشتم🥀دخترم خيلی بيقرار بود. عكسهای بابايش را در گوشی نگاه میكرد و صدايش میزد.🥀صبح كه بيدار شد فقط بابايش را صدا میكرد.🍂 آن لحظه دلم هزار راه رفت، با خودم گفتم نكند اتفاقی افتاده باشد.⁉️میخواستم زينب را برای خريد بيرون ببرم تا فكرش عوض شود.🍃اما دقیقا همان روز خبر شهادتش را شنیدیم🕊️همرزم← محمد تقی فرماندۀ نیروهای فاطمیون بود🌙و به ما سفارش میکرد که بریم و با نیروهایتحت امرش صمیمی بشیم.💫 یه شب من باهاش رفتم برای سرکشی از سنگرها. یکی از برادران افغانی گفت: این فرمانده کیه؟ ما داریم اینجا این همه سختی می کشیم ، چرا نمیاد بهمون سر بزنه محمد تقی رو بهش نشون دادم وگفتم: ایشون فرمانده هستند..اون برادر افغانی با دیدن محمدتقی خیلی خجالت کشید.بعداً بهم گفت: این آقا خیلی بهمون سر زده بود، اما اونقدر متواضع و بیادعا کار میکرد ، که تصور نمی کردیم فرماندۀ گردان باشه.. همسرش محمد شال سبزی داشت تو هر ماموریتی که می رفت یا به سرش می بست یا دور گردنش میانداخت تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن،او در نبرد با تکفیریها در منطقه خانطومان در اثر برخورد ترکش خمپاره به جمع شهدای مدافع حرم پیوست*
#شهید_محمدتقی_سالخورده
#شادی_روح_پاکش_صلوات
🗣 مطالب را منتشر کنید
کانال جوانترین شهید مدافع حرم
سید مصطفی موسوی🔻
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر🔻
@shahidaghseyedmostafamousavi