✍ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_پانزدهم
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریههایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه میکنی؟ ترسیدی؟»
خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندانبان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس میتپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!»
💠 بدنم بهقدری میلرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بیروح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!»
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی #مرگ میداد که به سمت سعد چرخیدم و با لبهایی که از ترس میلرزید، بیصدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!»
💠 دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد.
نفسهایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه میترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای #جهاد بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!»
💠 نمیدانست سعد به بوی غنیمت به #ترکیه میرود و دل سعد هم سختتر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟»
شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هقهق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!»
💠 روی نگاهش را پردهای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی #چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. بهسرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از #خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟»
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن #جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بیپروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو #نامحرم صداتو بلند کنی؟»
💠 با شانههای پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای #جهاد کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن #ارتش_آزاد به داریا، ما باید ریشه #رافضیها رو تو این شهر خشک کنیم!»
💠 اصلاً نمیدید صورتم غرق اشک و #خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانهام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟»
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«#افغانیه! بلد نیس خیلی #عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهاییام قلقلکش میداد که به زخم پیشانیام اشاره کرد و بیمقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت میزنه؟»
💠 دندانهایم از #ترس به هم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کردهام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت میکنه، میخوای #طلاق بگیری؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
⭐️☄⭐️☄⭐️☄⭐️☄⭐️
☄
⭕️ #ارزش_حجاب و علت برتری #چادر در حجاب (بخش پنجم)
🔶باید توجه داشت كه همانطور كه بقیه واجبات داراى مراتب مختلفى مىباشند، #حجاب نیز داراى مراتب خوب، متوسط و خوبتر است و #چادر #حجاببرتر_بانوان محسوب مىگردد. در این جا چند نكته وجود دارد كه براى روشن شدن آنها باید دید اساسا #فلسفه_حجاب چیست؟
💠به صورت خلاصه #فلسفه_حجاب (پوشش) مىتواند ناشى از امور زیر باشد: (۲)
2⃣حفظ و تحكیم بنیان خانواده
🔷بىتردید نهاد #خانواده، یكى از مقدسترین نهادهاى اجتماعى است كه بشر تا به حال خود دیده است. #نقش_خانواده در پروسه ایجاد جامعه سالم، یك نقش بىبدیل است و در این میان، نقش #حجاب و #پوشش_اسلامى در سلامت و استمرار پیوند خانوادگى، غیر قابل انكار است. در مقابل، برهنگى، سمّ كشنده نظم و پیوند موجود در نهاد خانواده است. آمارهاى مستند نشان مىدهد كه با افزایش برهنگى در جهان، #طلاق و از هم گسیختگى زندگى زناشویى در دنیا همواره بالا رفته است؛ زیرا «هر چه دیده بیند، دل كند یاد» و هر چه دل در مقوله هوسهاى سركش بخواهد، به هر قیمتى باشد، به دنبال آن مىرود و به این ترتیب، هر روز دل به دلبرى جدید مىبندد و با قبلى وداع مىكند؛ اما در محیطى كه #حجاب حاكم است و شرایط دیگر اسلامى رعایت مىشود، دو همسر تعلق به یكدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان، مخصوص یكدیگر است. در بازار آزاد برهنگى، قداست پیمان زناشویى مفهومى ندارد. خانوادهها به سادگى متلاشى مىشوند و كودكان بىسرپرست مىمانند.
3⃣پیشگیرى از فحشا و فروپاشى نظم جامعه
🔷گسترش دامنه فحشا و افزایش فرزندان نامشروع، از دردناكترین پیامدهاى بىحجابى و آزادىهاى بىحد و حصر جنسى است كه در جوامع غربى و سایر جوامع مشابه، كاملا مشهود است. عامل اصلى فحشا و ازدیاد فرزندان نامشروع، منحصر به فرهنگ برهنگى و بىحجابى نیست؛ بلكه یكى از عوامل اصلى و مؤثر در گسترش دامنه فحشا و جریان رو به رشد تولد فرزندان نامشروع، مسأله برهنگى و بىحجابى است. امروزه یكى از مشكلات جوامع غربى، تولد رو به رشد فرزندان نامشروع و بدون شناسنامه است. فرزندانى كه داراى پدر و مادر نامشخصى هستند و از نظر حقوقى، مشكلات فراوانى را به همراه آورده، نظم اجتماعى جوامع غربى را تهدید مىكنند.
4⃣جلوگیرى از نگاه ابزارى به زن و ابتذال وى
🔷یكى از مسائل مطرح پیرامون حقوق زنان و بىتوجهى به آنان، نگاه ابزارى به زنان است. هنگامى كه جامعه، زن را با اندام برهنه بخواهد، طبیعى است روز به روز تقاضاى آرایش بیشتر و خودنمایى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طریق جاذبه جنسىاش وسیله تبلیغ كالاها و عاملى براى جلب جهانگردان و مانند اینها قرار دهد، در چنین جامعهاى شخصیت زن تا حد یك عروسك یا یك كالاى بىارزش سقوط مىكند و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مىشود و به این ترتیب، زن، وسیلهاى براى اشباع هوسهاى سركش برخى مردان آلوده و فریبكار مىشود.
🔷عنصر #حجاب و پوشش اسلامى، نه تنها #زن را از صحنه اجتماع و فعالیتهاى اجتماعى دور نمىكند، بلكه زمینههاى حضور مستمر و فعال #زنان را در عرصه اجتماع - به همراه حقوق اجتماعى برابر - تضمین مىكند و شخصیت خدادادى زن را از دستبرد نگاه ابزارى دیگران، مصونیت مىبخشد. #ادامهدارد...
منبع: پرسمان / حقوق زن
#زن #حجاب #حجاب_برتر #فلسفه_حجاب #پوشش_اسلامی #آثار_حجاب #بی_حجابی #بدحجابی #خانواده
@shahidmostafamousavi
بسمـ رب الشـهدا
🍃حلب، و چه نام آشنای غریبی. نامش را بارها شنیدهام، سرزمینی غریب که لالههای زیادی در آن آرمیدهاند، لالههایی که هر کدامشان رنگ و بوی ویژهای از #یار داشتند.
ایمان، هم جز این قافله است. #جوان متقیای که آخر، آرام جانش را در راه #دفاع از حریم آلالله در میانهی این لالهزار پیدا کرد.
🍃آسمان عاشقانهی پاییز ۱۳۹۴، #ایمان
وهبگونه برخاست و از نوعروس
بیست و چند روزهاش دل را پرواز داد، #غزل خداحافظی را گرفت و راهی کاروان #حسین زمانش شد.
🍃لالهی قصهی ما دنیا را با تمام دلبستگیهایش #طلاق داده بود، سبکبال و سبکبار رفت تا از نوامیس #اسلام دفاع کند و اجازه ندهد بار دگر زبانهی آتش پَرِ معجری را بسوزاند و گوشوارهای خونآلود از دختر بچهای غصب شود. آری
ایمان رفت تا بازار شام دیگری رخ ندهد. رفت و #بصیرت را به آموخت...
🍃به وضوح روشن است، ایمان و ایمانها اهل این وادی نبودند.
خوشا به حالتان ای لالههای #عاشق، شهادت مبارکتان باد💜
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_ایمان_خزایی_نژاد
🔷تاریخ تولد : ٣ خرداد ۱٣۶۶
🔷تاریخ شهادت : ٢٣ آبان ۱٣٩۴
🔷محل شهادت : سوریه
🔷مزار شهید : جهرم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج 🌹
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است