eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
332 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍رمان   ۵۱ : ❤️آُسمان ابری بود و چکیدنِ نم نمِ باران رویِ صورتم. از فرطِ درد و تهوع، تک تک سلولهایِ بدنم خستگی را فریاد میزد و پاهایم هوسِ قدم زدن ، داشت.  اینجا ایران بود. بدون رودخانه، میله های سرد، عطر قهوه و محبتهایِ عثمانِ همیشه نگران.  اینجا فقط عطر چای بودو نان گرم، و حسامی که نگرانی اش خلاصه میشد در برقِ چشمان به زمین دوخته اش و محبتی که در آوازه قرآنش، گوشواره میشد به گوشهایم.  دیگر از او نمیترسیدم اما احساس امنیتی هم نبود.. فقط میدانستم که حسام نمیتواند بد باشد.. به قصد بیرون رفتن، در را باز کردم که حسام مقابلم ظاهر شد. با همان صورت آرام و مهربان (جایی تشریف میبرین سارا خانوم). ابرو گره زدم (فکر نکنم به شما مربوط باشه.. اینجا خونه ی منه..  و اینکه چرا مدام انجا پلاسید، سر درنمیارم..). زبانی به لبهایش کشید ( هر جا خواستید تشریف ببرید من در خدمتتونم.. به صلاح نیست تنها برید.. چون مسیرها رو بلد نیستید و حالِ جسمی خوبی هم ندارید..) برزخ شدم (صلاحمو ، خودم بهتر از تو میدونم.. از جلوی راهم برو کنار..) از جایش تکان نخورد. عصبی شدم. با دست یک ضربه به سینه اش زدم که ماننده برق کنار رفت و از حماقتِ مسلمانان در ارتباط با زنانِ به قول  خودشان نامحرم خنده ام گرفت. قدمی به خروج نزدیک شده بودم که به سرعت مانتوام را کشید. چنان قوی و پر قدرت که نتواستم مقاومت کنم و تا نزدیکِ حوضِ وسط حیات به دنبالش کشیده شدم. به محض ایستادن به سمتش برگشتم و سیلیِ محکم به صورتش زدم. صدای ساییده شدنِ دندانهایش را میشنیدم، اما چیزی نگفت و من هر چه بدو بیراه در چنته داشتم حواله اش کردم و او در سکوت فقط گوش داد. بعد از چند ثانیه سرش را بالا آورد  ( حالا آروم شدین؟ میتونیم حرف بزنیم؟ ) شک نداشتم که دیوانگی اش حتمی ست. (اگه عصبانی نمیشین باید بگم تا مدتی بدون من نباید برید بیرون از منزل.. بیرون از این خونه براتون امن نیست.. ) معده ام درد میکرد  (چرا امن نیست؟؟ هان؟؟  تا کی باید صبر کنم ؟ اصلا من میخوام برگردم آلمان) دستی به جایِ سیلی روی صورتش کشید (فعلا امکان برگشتن هم وجود نداره.. فقط باید کمی تحمل کنید.. به زودی همه چی روشن میشه.. سلامت شما خیلی واسم مهمه.. ) سری از روی عصبانیت تکان دادم و بی توجه به حسام و حرفهایش به سمت در رفتم که کیفم را محکم در مشتش گرفت و با صدایی نرم جمله ایی را زمزمه کرد ( دانیال نگرانتونه..) ایستادم ( چرا درست حرف نمیزنی؟ داری دیوونم میکنی؟ اون قصابی که صوفی ازش تعریف میکرد چطور میتونه نگران خواهرش باشه..) به معده ام چنگ زدم و او پروین را برای کمک به من صدا زد. هیچ کدام از پازلها کنار هم قرار نمیگرفت. اینجا چه خبر بود..؟؟ هروز حالم بدتر از روز قبل میشد و حسام نگرانتر از همیشه سلامتیم را کنترل میکرد. و هر وقت درد امانم را میبرد؛ میانِ چهارچوبِ درِ اتاقم مینشست و برایم قرآن میخواند. خدایِ مسلمان، خودش هیچ اما کلامش مسکنی بی رقیب بود و حسام مردی که در عین تنفر حسِ خوبی به او داشتم. و بالاخره بدیِ حالم باعث شد که به تشخیص پزشک  چند روزی در بیمارستان بستری شوم. آن چند روز به مراقبتِ لحظه به لحظه ی حسام از من گذشت.  تمام وقتش را پشت در اتاق میگذراند و وقتی درد مچاله ام میکرد با صدایِ قرآنش، آرامش رابه من هدیه میداد.  گاهی نگرانیش انقدر زیاد میشد که نمازش را در گوشه ایی از اتاقم میخواند و من تماشایش میکردم، با حسی پر از خنکی… خدای مسلمانان نمازش هم تله بود برایِ عادت کردن به خدایی اش .. دیگر نه امیدی به زندگی داشتم، نه زنده ماندن.. نیمه های شب یک پرستار وارد اتاق شد. حسام بیرون از اتاقِ رویِ صندلی کنارِ در خوابش برده بود. پرستار بعد از تزریق چند دارو در سِرُم، با احتیاط جعبه ایی کوچک را به طرف من گرفت و با صدایی آرام گفت که مالِ من است، سپس با عجله اتاق را ترک کرد. جعبه را باز کردم یک گوشی کوچک در آن بود. ترسیدم. این راچه کسی فرستاده بود؟  خواستم از تخت پایین بیایم و جریان را به حسام بگویم که چراغِ گوشی، روشن شد. جواب دادم. صدایی آشنایی سلام گفت. ( سارا.. منم، صوفی.. سعی کن حرف نزنی.. ممکنه اون سگ نگهبانت بیدار شه..) حسام را میگفت؟؟ او مگر ما را میدید. (من ایرانم.. پیداش کردم.. دانیالو پیدا کردم.. اون ایرانه.. ) درباره ی برادر من حرف میزد؟ مجالِ فکر کردن نداد (سارا.. همه چی با اون چیزی که من دیدم وتو شنیدی فرق داره.. جریانش مفصله ..الان فرصت واسه توضیح دادن نیست..... ادامه دارد. ♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ 🍂 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 0⃣2⃣ ◀️ ‌ 👈 17 _بخش سوم:ابلاغ درود ⏺سلام به امام زمان عجل الله فرجه در این دعا از جهت کمیت، جهانی واز حیث کیفیت به اندازه عرش خداست. ⏺ کیفیت سلام به امام در این دعا، بلندنظری منتظر را می‌رساند.انسان منتظر، بلندنظر است و اندیشه جهانی دارد و وقتی خواسته ای هم دارد،با نگاهی عمیق و طولانی، آن را مطرح می‌کند. برخی، امام را فقط برای رفع مشکلات خود طلب می‌کنند؛ اما منتظران واقعی، دغدغه جهانی دارند و هنگامی که مشکلی در غیر جغرافیای خود اتفاق می‌افتد، نگران می‌شوند. دعای عهد به منتظران، افق جهانی می‌بخشد. ⏺ دراین بخش دعا می‌خوانیم: 💠...عن جمیع المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الارض و مغاربها... ؛ از طرف همه مردان و زنان باایمان در مشرق‌های زمین و مغرب‌های آن...💠 ◀️منتظران با قرائت این دعا در ابتدای صبح از طرف همه مؤمنان سراسر جهان، به امام خود سلام می‌دهند.این فراز از دعا نشان میدهد که امام را تنها برای خود خواستن، غلط است. منتظر واقعی، دغدغه جهانی دارد و چنین انتظاری، انتظار مثبت و پویاست. ◀در این قسمت، از خداوند متعال درود و سلام برای امام زمان درخواست می‌کنیم که دوازده فراز دارد: 💠۱. اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الاِمامَ الْهادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقائِمَ بِاَمْرِک/خدایا به مولای ما، آن امام راهنمای راه یافته و قیام کننده به فرمان تو [رحمت وسلام برسان]💠 ◀️اشخاص والا مرتبه و مشهور، دارای اسامی، القاب و کنیه‌های مختلف و واقعی هستند که هر یک، نمایان گر بعدی از ابعاد شخصیتی و وجودی آنان است؛ لذا وقتی در ادعیه و زیارات،اسما و القاب فراوان برای حضرت مهدی علیه السلام بیان شده است، درمی یابیم که ابعاد وجودی آن حضرت فراوان و دارای حقیقت است. ◀️در این فراز به پنج ویژگی حضرت مهدی علیه السلام اشاره شده است که به تبیین و توضیح این عناوین ذکر شده می‌پردازیم 🔴مولی 🍃«مولی» از ماده (و ل ی) اشتقاق یافته است. این واژه از پر استعمال ترین واژه‌های قرآن کریم است که به صورت‌های مختلفی به کار رفته است. معنای اصلی این کلمه، سرپرست است و سایر معانی با توجه به قرینه استفاده می‌شود. امام مهدی علیه السلام مولای ماست؛ او ولایت دارد و سرپرست ماست. 🔴امام 🍃خداوند متعال او را امام قرار داده است. امام تنها راهنما نیست؛ بلکه امام است. تنها سرپرست نیست؛ بلکه امام است؛ یعنی کار و عبادت، خوردن و جنگیدن، سکوت و فریادش برای ما الگو و درس است 🍃امام به گفته‌ها و نظریه ها، عینیّت می‌بخشد. امام، طرح ذهنی اسلام را به حقیقت خارجی، تصوّر را به واقعیّت، و خیال را به حقیقت تبدیل می‌کند و بیان می‌کند که اسلام، تنها اسم بی مسمّا نیست 🍃امام با آن صفات و افکار و اعمال، همه جا و در همه وقت و برای همه افراد، امام است؛ چنانکه ابراهیم علیه السلام اکنون نیز امام است. چه جالب تعبیری است و چه نیکو مقامی است و چه زیبا واژه ای است کلمه «امام»! 🍃این کلمه به قدری بار و محتوا دارد که هرگز لغات دیگر از قبیل معلم، مرشد، هادی، مبلغ و واعظ چنین معنایی را ندارند؛ زیرا همه لغات دلالت بر آموزش و ارشاد می‌کند؛ نه حرکت و پیشوایی؛ ولی امام یعنی کسی که خود می‌رود و عملًا پیشواست و دیگران از او پیروی می‌کنند 🔴هادی 🍃تنها کسی که جریان هدایت به دست اوست خاتم الاوصیاء حضرت مهدی علیه السلام است. خداوند متعال به خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله و سلم در سوره رعد، آیه ۷ می‌فرماید: إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ/[ای پیامبر! ] تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی، راهنمایی است 🍃 با آنکه دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی شود، خداوند حجت خود را بر همه مردم تمام می‌کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند (وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ). در تفاسیر مجمع البیان و کنزالدقائق، حدیث آمده است که مراد از «هاد» امامان معصوم علیهم السلام هستندو اکنون امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تنها هدایت کننده عالم از سوی خداوند متعال است 🔴مهدی 🍃یکی از القاب مشهور امام زمان «مهدی» است. مهدی به معنای هدایت یافته و هدایت گر است. در واقع، او تجلّی واقعی «هدایت و راهنمایی» انسان‌ها در مهم ترین برهه از تاریخ بشری است. آن حضرت، همه انسان‌ها را به اوج کمال و تعالی رسانده، از غرقاب ضلالت و فساد، نجات خواهد داد ◀️در روایتی آمده است: انّما سمّی القائِمُ مَهدِیاً لأنّه یهدی إلی أمر مضلول عنه./.قائم را بدان سبب، مهدی گویند که مردم را به امری که گم کرده اند، هدایت می‌کند. ◀️بنابراین امام دوازدهم می‌تواند همگان را به قله رستگاری و ایمان رهنمون شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi
☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ ادامه ۶۴- واقعی پس اول به وسیله ی عثمان مطمئن شدن که شما هیچ خبری ازش ندارین.. تو قدم دوم نوعی امنیت ایجاد کردن که اگر دانیال شما رو زیر نظر داشت، یقین پیدا کنه که هیچ خطری اون و خوونوادشو تهدید نمیکنه و درواقع نمایشِ اینکه سازمان و داعش بی خیالش شده. اینجوری راحت تر میتونستن دانیالو به سمت تله یعنی شما بکشن.. از طرفی با ورود شما به اون گروه، اتفاق خوبی انتظارشونو نمیکشید. حالا چرا؟؟ اونا میدونستن که اطلاعات به دست نیروهای ایرانی رسیده. پس اگه شما عضو این گروه میشدین، یقینا دانیال واسه برگردوندن خواهرش به ما متوسل میشد و اونوقت موضوع، شکل دیگه ایی به خودش میگرفت. یعنی رسانه ایی.. اونا میدونستن که اگه ما جریان رو رسانه ایی کنیم خیلی خیلی واسه وجهه ی خودشون و قدرتشون تو منطقه در برابر ابر قدرتها، گرون تموم میشه.. اینکه تو تمام اخبارها از نفوذ ایران در زنجیره ی اصلی داعش و جمع آوری اطلاعات سری و نظامیشون گفته بشه، نوعی شکست بزرگ و فاجعه محسوب میشد.. پس سعی کردن بی صدا پیش برن...) و من حیران مانده بودم از این همه ساده گی خودم.. ادامه دارد... سلام همراهان گرامی از به هم ریختگی چینش رمان معذرت میخام دیشب از سایت دیگه گرفتم قسمت درست داستان رو پوزش مارو بپذیرید ✅‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری ادمین تبادلات @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
رمان واقعی ۶۵  بعد ازحرفهایِ حسام، تازه متوجه دلیل مخالفتهایِ عثمان با ورودم به داعش شدم. و من چقدر خوش خیال، او را مردی مهربان فرض میکردم. پرسیدم ( اون دختر آلمانی.. اونم بازیگر بود ؟) حسام آهی کشید ( نه.. یکی از قربانی هایِ داعش بود و اصلا نمیدونست که عثمان هم یکی از همونهاست و واقعا میخواست کمکت کنه تا به اون سمت نری..) مشتاقانه و جمع شده در خود باقی ماجرا را طلب کردم ( و نقش یان تو این ماجرا چی بود؟) لبانش را جمع کرد (خب… شما باید میومدین ایران.. به دو دلیل.. یکی حفظ امنیتتون و قولی که به دانیال داده بودیم.. دوم دستگیری ارنست.. یه دو رگه ی ایرانی انگلیسیه، و مامور خرابکاری تو ایران.. از خیلی وقت پیش دنبالش بودم اما خب اون زرنگتر از این حرفا بود که دم به تله بده.. پس از طریق شما اقدام کردیم. چون جریان رابط و دانیال انقدر مهم بود که به خاطرش وارد کشور بشه.. به همین خاطر یان رو وارد بازی کردیم. اون و عثمان چندین سال پیش تو دانشگاه با هم دوست و همکلاسی بودن. اما همون سالها، عثمان با عضویت تو گروههای سیاسی قید دانشگاه رو زد و تقریبا دیگه همدیگه رو ندیدن.. یان هم بعد از مدتی عضو یکی از گروههای محلیِ حمایت از حقوق بشر شده بود و به عنوان روانشناس برای درمان مهاجران جنگ زده ، توی این انجمن ها فعالیت میکرد. پس من هم به عنوان یه فعال وارد انجمنی شدم که یان توش حضور داشت. و با نزدیک شدن و جلب اعتمادش، اون رو برای کمک وارد بازی کردم.. و از دانیالو خوونوادش گفتم.. و اینکه از داعش فرار کرده و چون من یکی از دوستان قدیمش بودم ازم خواسته، قبل از اینکه آسیبی از طرف افراطیون متوجه خوونوادش بشه، هر چه زودتر بی سرو صدا اونا رو راهی ایران کنم. وازش خواستم تا با برقراری ارتباطِ مثلا اتفاقی، با عثمان رو به رو بشه و بدون اینکه اجازه بده تا اون از موضوع بویی ببره، خودش رو به شما برسونه و با استفاده از ترفندهای روانشناختی ازتون بخواد تا به ایران بیاید..) منظورش را درست متوجه نمیشدم. ( خب یعنی چی؟؟ یان نپرسید که چرا خودت مستقیم به خوونواده اش، چیزی نمیگی؟؟ یا اینکه چرا عثمان نباید از موضوع چیزی بدونه ؟؟ ) سری به نشانه ی تایید تکان داد ( قاعدتا باید میپرسید.. پس من زودتر جریان رو به شیوه ی خودم توضیح دادم.. اینکه سارا با مسلمون جماعت به خصوص من، مشکل داره. چون فکر میکنه که من باعث عضویت برادرش تو داعش و تنها موندش شدم. در صورتی که اینطور نیست و تمام تلاشم رو برای منصرف کردنِ دانیال انجام دادم.. اما نشد.. و برایِ اینکه یان حرفهامو باور کنه، کلی عکس و فیلم از خودمو دانیال بهش نشون دادم و با یه تماس تلفنی از طرف برادرتون اطمینانشو جلب کردم.. در مورد قسمت دوم سوالتون.. اینکه چرا عثمان نباید چیزی بدونه؟ اینطور گفتم که.. چون عثمان هم به واسطه ی خواهرش هانیه به نوعی با این گروه درگیره و ممکنه علاقه اش به سارا باعث بشه تا فکر کنه میتونه ازش محافظت کنه و مانع سفرش به ایران بشه، اونوقت جون خودش و خوونواده ی دانیال رو به خطر میندازه.. از اونجایی که یان یکی از فعالان انجمنهایی مدافع حقوق بشر و مهاجرین بود به راحتی قبول کرد.. ) تقریبا با شناختی که عثمان داشتم، این نقشه برایم قابل قبول نبود (یعنی اینکه یه درصد هم احتمال ندادین که عثمان و رفقاش از این نقشه تون بویی ببرن.. اینکه شما از یان کمک خواستین؟؟) لبخندش عمیق شد و چالِ رویِ گونه اش عمیق تر ( خب ما دقیقا هدفمون همین بود.. اینکه عثمان از تلاش ایران ونزدیکی حسام به یان و کمک خواستن ازش، برایِ برگردوندنِ سارا به ایران مطلع شه..) اصلا نمیتوانستم منظورش را بفهمم.. چرا باید عثمان متوجه نقشه ی ایران برای کشاندنم به این کشور میشد؟؟ مبهوت و پر سوال نگاهش کردم.. و با تبسم ابرویی بالا داد ( خب بله.. کاملا واضحه که گیج شدین.. در واقع طوری عمل کردیم تا عثمان و بالا دستی هاش به این نتیجه برسن که ما داریم به طور مخفیانه و از طریق یان، شرایط برگردوندنتون به ایران رو مهیا میکنیم.. و این اجازه رو بهشون دادیم تا از هویت حسام، یعنی بنده با خبر بشن.. اینجوری اونا فکر میکردن که دانیال ایرانه و خیلی راحت میتونن از طریق شما بهش برسن.. که اگر هم دستشون به دانیال نرسید، میتونن حسام رو گیر بندازن و اون رابط رو شناسایی کنن.. و در واقع یه بازی دو سر برد رو شروع میکنن.. غافل از اینکه خودشون دارن رو دست میخوردن و ما اینجوری با حفظ امنیت شما، ارنست رو به خاکمون میکشونیم.. پس بازی شروع شد.. یان به عنوان یه دوست قدیمی به عثمان نزدیک شد و عثمان خودشو به سادگی زد.. به اینکه یه عاشقِ دلسوخته ست که هیچ خبری از نقشه ی ایران و نزدیکیِ من به یان نداره.. حتی مدام با برگشت شما مخالفت میکرد.. میگفت که بدون شما نمیتونه و اجازه نمیده.. ✅‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبری ادمین
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ ✍رمان واقعی  ۶۶ ❤️عثمان کلافه در اتاق راه میرفت. رو به صوفی کرد ( ارنست تماس نگرفت ؟؟). صوفی سری به نشانه ی منفی تکان داد.. هر جور پازلها را کنار یکدیگر میگذاشتم، به هیچ نتیجه ایی نمیرسیدم.. حسام. صوفی. عثمان. یان. و اسمی جدید به نام ارنست.. اما حالا خوب میدانستم که تنهایِ تنها هستم. در مقابلِ گله ایی از دشمن. راستی کجایِ این زمین امن بود؟؟ عثمان سری تکان داد ( ارنست خیلی عصبانیه.. به قولِ خودش اومده ایران که کارو یه سره کنه.. صوفی تمامِ این افتضاحات تقصیر توئه.. پس خودتم درستش کن. تو رو نمیدونم اما من دوست ندارم بالا دستیا به چشم یه احمقِ بی دست و پا نگام کنن.. چون نبودم و نیستم.. میفهمی که چی میگم؟ این ماجرا خیلی واسه سازمان حیاتیه..) صوفی مانندِ گرگی وحشی به حسام حمله ور شد (مثه سگ داری دروغ میگی..مطمئنم همه چیزو میدونی.. هم جایِ دانیالو.. هم اسم اون رابطو.. ) عثمان با آرامشی نفرت انگیز صوفی را از حسامِ نیمه جان جدا کرد ( هی.. هی.. آروم باش دختر.. انگار یادت رفته، ارزشِ این جوونور بیشتر از دانیال نباشه، کمتر نیست..) ناگهان گوشی عثمان زنگ خورد و او با چند جمله ی تلگرافی مکالمه را قطع کرد. سری تکان داد (ارنست رسید ایران.. میدونی که دلِ خوشی از تو نداره.. پس حواستو جمع کن..) هر دو از اتاق خارج شدند. و باز من ماندم و حسام.. دیگر حتی دوست نداشتم صدایِ قرآنش را بشنوم. اما درد مهلت نمیداد.. با چشمانی نیمه باز، حسام را ورانداز کردم. صدایم حجم نداشت( نمیخوای زبون باز کنی؟؟ توام یه عوضی هستی لنگه ی اونا، درسته؟؟ یان این وسط چیکارست؟ رفیق تو یا عثمان؟؟ اونم الاناست که پیداش بشه، نه؟؟) رمقی در تارهایِ صوتی اش نبود ( یان مُرده.. همینا کشتنش.. اگرم میبینی من الان زندم، چون اطلاعات میخوان.. اینا اهل ریسک نیستن.. تا دانیال پیداش نشه، منوشما نفس میکشیم..) باورم نمیشد.. یان، دیوانه ترین روانشناس دنیا مرده بود؟؟ زبانم بند آمده بود ( چ.. چرا کشتنش؟؟) ناگهان صوفی با فریاد و به شدت در اتاق را باز کرد. اسلحه ایی رویِ سرم قرار داد و عصبی و مسلسل وار از حسام میخواست تا بگوید دانیال در کجا پنهان شده . مرگ را در چند قدمی ام میدیدم. از شدتِ ترس، دردی حس نمیکردم. وحشت تکه تکه یخ میشد در مسیرِ رگهایم و فریادهایِ گوش خراشِ صوفی که ناخن میکشید بر تخته سیاهِ احساسِ امنیتم. به نفس نفس افتاده بودم. لحظه ایی از حسام چشم برنمیداشتم. انگار او هم ترسیده بود. فریاد میزد که نمیداند.. که از هیچ چیز خبر ندارد.. که دانیال او را هم پیچانده.. که اگر مرا بکشد دیگر برگه برنده ایی برایِ گیر انداختنِ دانیال ندارد.. فریادهایش بلند بود و مردانه، عمیق و گوش خراش.. عثمان در تمامِ این دقایق، گوشه ایی ایستاده بود و با آرامشی غیرِ عادی ما را تماشا میکرد. صوفی اسلحه اش را مسلح کرد.( میکشمش.. اگه دهنتو باز نکنی میکشمش.. ) وحسام که انگار حالا اشک میریخت،اما با صلابت فریاد میزد که چیزی نمیدانم.. صوفی انقدر ترسناک شده بود که امیدی برایِ رهایی نداشتم. شروع به شمردن کرد.. حسام تا شماره ی پنج وقت داشت، جانم را نجات دهد ولی لجبازانه حرفی نمیزد. یک.. دو.. سه.. چهار.. چشمانم را با تمامِ قدرت بستم.. انقدر پلکهایم را روی هم فشار دادم که حسِ فلجی به صورتم تزریق شد.. پنج.. صدای شلیکی خفه و فریاد بلندِ حسام.. ادامه دارد.. ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 3⃣3⃣ 💠‌ 👈 32 _ وَاَعْوانِهِ؛ و کمک کارانش. 💠 🔵در آیات و روایات، بر کمک به هم نوع، مسلمان و مؤمن سفارش و تأکید شده و موجب پاداش فراوان است. 🔵حالا اگر کسی به بالاترین فرد هستی کمک کند، چه مقدار ارزش دارد؟ 🔵یکی از مصادیق کمک به امام، کمک‌های مادی است. امام رضا علیه السلام فرمود: اِنّ الخمُس عوَنَنا... فلا تَزْووُهُ عَنّا ولاتحرموا أنفسکم دعاءنا ما قدرتم علیه؛ خمس، کمک به ماست. آن را از ما دور نکنید، تا از دعای ما محروم نشوید. 🔵امام زمان علیه السلام فرمود: فلایحلّ لأحد أن یتصرف فی مال غیره بغیر إذنه، فکیف یحل ذلک فی مالنا؟! من فعل شیئاً من ذلک لغیر أمرنا فقداستحل منا ما حرّم علیه و من أکل من مالنا شیئاً فإنماً یأکل فی بطنه ناراً و سیصلی سعیراً؛ هیچ کس حق ندارد در مال غیر تصرّف کند؛ پس چگونه مردم در مال ما تصرف می‌کنند؟! هر کس بدون دستور ما در مال ما تصرف کند، مرتکب گناه شده و هر کس ذره ای از مال ما را بخورد پس گویی آتش در شکم اوست. 🔵در روایات می‌خوانیم: لایعذر عبد اشتری من الخمس شیئاً أن یقول: ربّ اشتریته بمالی حتّی یأذن له أهل الخمس؛ عذر کسی که از خمس چیزی خریداری کند پذیرفته نیست، مگر آنکه صاحبان خمس اجازه دهند. 🔵امام باقر علیه السلام فرمود: برای هیچ کس حلال نیست مال خمس نداده ای را خریداری کند، مگر آنکه حق ما را به ما برساند. اگر وارثانِ کسی که از دنیا رفته بدانند او خمس مال خود را نداده است، باید مثل سایر بدهی‌های او خمس او را پرداخت کنند. 🔵امام خمینی قدس سرّه در تحریرالوسیله می‌فرماید: هر کس درهمی از خمس را نپردازد، جزء ستم گران بر اهل بیت و از کسانی محسوب می‌شود که حق آن بزرگواران را غصب کرده اند. 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ 🌺 ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 4⃣3⃣ 💠 👈 33 _ وَ الذّابّینَ عَنْهُ؛ و دفاع کنندگان از او.💠 ◀️دفاع از امام مهدی علیه السلام یکی از درس‌های زندگی مهدوی در پرتو این دعاست. ◀️دفاع از شخصیّت‌های معصوم، لازم است و نباید آن بزرگواران دست آویز اهداف سوء قرار گیرند. ◀️خداوند در قرآن، به دفاع از پیامبران علیهم السلام می‌پردازد. بر ما نیز دفاع از شخصیت‌های مذهبی که مورد تهمت و تحقیر قرار می‌گیرند، لازم است. ◀️دفاع از بزرگان، جلوه‌های متفاوتی دارد؛ گاهی با زبان، گاه با قلم و گاه با شمشیر است. ◀️امام حسین علیه السلام فرمود: هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ؛ آیا مدافعی هست که از حریم رسول خدا دفاع کند؟! ◀️شخص منتظری که می‌خواهد با تمام وجود از حضرت مهدی علیه السلام دفاع کند، باید دشمن و شگردهای او را بشناسد و بصیرت‌های لازم را دارا باشد. ◀️امروزه برخی با تحریف، تغییر و تبدیل مهدویت اصیل، در صدد دشمنی، و عده ای دیگر با شاخه این شجره طوبی، یعنی ولایت فقیه، دشمنی، مخالفت و مبارزه می‌کنند. 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ 🌺 ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 9⃣3⃣ 💠‌ 👈 37 _ وَ السّابِقینَ اِلی اِرادَتِهِ؛ و پیشی گیرندگان به سوی خواسته اش.💠 🍃با اینکه در سه فراز قبل،صحبت از سرعت بود، اکنون هم صحبت از سبقت است.سرعت در انجام، وسبقت در کار و از دست ندادن فرصت، یکی ازتعالیم این دعا برای زندگی مهدوی است. 🍃منتظر، خوب می‌داند در کارهای نیک، پیشتاز بودن و شتاب به سوی صالحات و خیرات، امتیازات ویژه ای دارد.تأکید بر «سارعوا» و «سابقوا» در قرآن و حدیث، نشان آن است که سرعت و سبقت در عبادت، مایه کمال آن است. منتظر، در کار خیر، سبقت دارد و سیمای جامعه منتظر، سبقت در خیرات است: «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»؛ولی سیمای جامعه کفر و نفاق، سبقت در فساد است. خداوند متعال در این باره می‌فرماید: وَ تَری کثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ و بسیاری از آنان [مدعیان ایمان] را می‌بینی که در گناه و ظلم و حرام خواری، شتاب می‌کنند. به راستی چه زشت است آنچه انجام می‌دهند! 🍃در قرآن کریم، برای سبقت و پیشی گرفتن از دیگران، مصادیقی بیان شده است؛ از جمله: ♦️سبقت در ایمان: ( (سَبَقُونا بِالْإِیمانِ) ) ♦️سبقت در انفاق و جهاد: ( (لایَسْتَوِی مِنْکمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِک أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا) ) در آیه ای دیگر می‌فرماید: ( (وَ فِی ذلِک فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ) ) 🍃قرآن در مورد کارهای خیر، دستور سبقت و مسابقه می‌دهد: ( (فاستبقوا الخیرات) ) و کسانی را که در انجام کارهای خیر از یکدیگر سرعت می‌گیرند، ستوده است: ( (یسارعون فی الخیرات) ). 🍃قرب به خداوند با ادّعا حاصل نمی شود؛ بلکه راه و روش و دلیل دارد. یهودیان می‌گفتند: ما مقرّبان درگاه خدا هستیم: ( (نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) ) ؛ ولی قرآن می‌فرماید: مقرّبان، کسانی هستند که در کمالات پیشقدم باشند: ( (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ) ). منظور از قرب در آیه ( (أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ) )، قرب معنوی و مقام است، نه قرب مکانی. 🍃در سوره واقعه، نام سه گروه آمده است؛ ولی «سابقون» متأخّر شده است؛ شاید به دلیل آنکه تعدادشان کمتر است؛ ولی در تجلیل، ابتدا از «سابقون» تجلیل شده است، سپس از اصحاب یمین و دیگران؛ چون مقامشان والاتر از دیگران است. 🍃امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل از خداوند می‌خواهد که او را در میدان مسابقه در خیرات قرار دهد: «و اجعلنی فی میادین السابقین». 🍃در قرآن می‌خوانیم که برای نیل به مغفرت الهی، سرعت بگیرید: ( (سارعوا الی مغفرةٍ من ربّکم) ). 🍃در اذان که شعار رسمی مسلمانان است، جمله «حی علی الصّلاة» و «حی علی الفلاح» مردم را به سرعت و شتاب و سبقت در نماز، دعوت می‌کند. 🍃همین که خداوند از موسی علیه السلام پرسید: «چرا زودتر از یاران به کوه طور آمده ای؟ » موسی گفت: «قوم من به دنبال من می‌آیند و من برای خشنودی تو شتاب کردم». 🍃امام صادق علیه السلام فرمود: انسان عاشق و مشتاق، در فکر غذا و لباس و مسکن نیست و آرام و قرار ندارد، تا به محبوبش برسد؛ همان گونه که حضرت موسی به عشق دریافت وحی، خواب و خوراک نداشت و عرض کرد: «خدایا! من زودتر از قوم خود آمده ام، تا تو راضی شوی». 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ 🌺 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
〰🍃🌺✨〰 📖〰✨🌺🍃〰 ❣﷽❣ ◀️ 0⃣4⃣ 💠‌ 👈 38 _ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛ وشهادت یافتگان پیش رویش. 💠 ◀️میل به عاقبت خیری و شوق شهادت، از ویژگی‌های حیات و ممات مهدوی است. ◀️این فراز، نشان از روح تسلیم و پذیرفتن حقّ و جان نثاری است. چه بسا در میدان عمل، و در روز ظهور، زمینه برای نوشیدن شربت شهادت لازم فراهم نیاید؛ ولی برای منتظر، داشتن چنین روحیه ای لازم باشد. ◀️شهید شدن یک مسأله است و آمادگی برای شهادت مسأله ای دیگر است؛ چنانکه خداوند نمی خواست خون اسماعیل ریخته شود؛ ولی می‌خواست ابراهیم آمادگی کامل برای قربانی کردن فرزند داشته باشد. ◀️ممکن است ما زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام را درک نکنیم؛ ولی انتظار ظهور و عشق و انس و آمادگی برای حضور در رکابش، برای زندگی مهدوی لازم است. ◀️ اگر بخواهیم در زمان رجعت، حضور بیابیم؛ باید روحیه شهادت طلبی را اکنون کسب و اعلام کنیم. ◀️شهید و شهادت در فرهنگ اسلامی، جایگاه ممتازی دارد. خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوتاً بَلْ أَحْیَآءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ؛/و هرگز گمان مبر آن‌ها که در راه خدا کشته شده اند، مردگانند؛ بلکه آن‌ها زندگانی هستند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. ◀️امامان ما شهید شدند. بسیاری از انبیا و رهروان و پیروان آنان نیز شهید شدند. ◀️در روایات نیز فرهنگ شهادت موج می‌زند که نمونه‌هایی را ذکر می‌کنم: 🔶۱. به شهید، از جانب خداوند، هفت ویژگی داده می‌شود؛ اوّلین قطره خونش، موجب آمرزش گناهانش می‌گردد. سر در دامن حورالعین می‌نهد. به لباس‌های بهشتی آراسته می‌گردد. معطّر به خوش بوترین عطرها می‌شود. جایگاه خود را در بهشت مشاهده می‌کند. اجازه سیر و گردش در تمام بهشت به او داده می‌شود. پرده‌ها کنار رفته، به وجه خدا نظاره می‌کند. 🔶۲. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شخصی شنید که در دعا می‌گوید: «اسئلک خیر ما تسئل؛ خدایا! بهترین چیزی که از تو درخواست می‌شود به من عطا کن». حضرت فرمود: «اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید می شود». 🔶۳. در روایت آمده است: بالاتر از هر نیکی، نیکوتری هست، مگر شهادت که هرگاه شخصی شهید شود، بالاتر از آن، خیری متصوّر نیست. 🔶۴. در روز قیامت، شهید، مقام شفاعت دارد. 🔶۵. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «در قیامت، لغزش‌های شهید به خودش نیز نشان داده نمی شود». 🔶۶. شهدای صف اوّلِ حمله و خط شکن، مقامشان برتر است. 🔶۷. مجاهدان از دری مخصوص وارد بهشت می‌شوند؛پیش از همه به بهشت و در بهشت، جایگاه مخصوصی دارند. 🔶۸. بهترین و برترین مرگ ها، شهادت است. نزد خداوند هیچ قطره ای محبوب تر از قطره خونی نیست که در راه خدا ریخته شود. 🔶۱۰. در قیامت، شهید سلاح به دست، با لباس رزم و بوی خوش به صحنه می‌آید و فرشتگان به او درود می‌فرستند. 🔶۱۱. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با داشتن ده‌ها فضیلت اختصاصی، تنها وقتی که در آستانه شهادت قرار گرفت، فرمود: «فزت و ربّ الکعبة». او نخستین کسی بود که ایمان آورد، در جای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خوابید، برادر پیامبر شد، تنها خانه او به مسجد النبی راه داشت، پدر امامان و همسر زهرا علیها السلام بود، بت شکن بود، ضربت روز خندق او، از عبادت ثقلین افضل شد؛ امّا در هیچ یک از موارد مذکور، این جمله را نفرمود. 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🌺أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیڪْ ألْفَرَجِِِ 🌺 کانال @shahidmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
• بعضیا میگن اگه حجاب داشته باشیم خوب دیده نمیشیم!! اینکه میگن حجاب مانع دیده شدن خانم هاست درسته؟؟؟ . . • حرفایی که زندگی ام را تغییر داد! • ( سوم ) • منتظر قسمت های بعدی باشید...
@neezam313
✔️ 🌿 ◀️ 4⃣ 🌸 👈 1 _‌ اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ؛ ای پروردگار نور بزرگ. 🌸 💠معمولاً زمانی که می‌خواهند کاری عمرانی را شروع کنند، از شخصیتی دعوت می‌کنند که کلنگ بزند و افتتاح کند. 💠ما اگر بناست کاری را به نام شخصیتی شروع کنیم، چه بهتر که به نام خدا باشد؛ خدایی که خالق همه چیزاست و نام‌های زیبایی دارد. ( (وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی) ) این آیه سه بار در قرآن تکرار شده که بیان می‌کند. بهترین اسم‌ها برای خداوند است. در میان اسماء حسنی، کلمه «الله» دربردارنده ی جمیع صفات کمال است؛ یعنی همه چیز در اوست؛ مثل شیر مادر که همه ویتامین‌های مورد نیاز نوزاد مثل قند و چربی و آب و فسفر در آن یافت می‌شود و یک غذای کامل است. در نام‌های خدا کلمه ی «الله» کامل ترین اسم خداست؛ یعنی همه معانی و کمالات در آن هست. 💠بعد از نام «الله» اسم «رب» آمده است. کلمه «رب» به معنای مالک و پرورش دهنده است؛ یعنی «الله» هم صاحب است و هم پرورش دهنده. وتکرار این وصف در این دعا نشان اهمیت این کلمه است. در قرآن هم نام «رب» زیاد ذکر شده است که حدود نود بار است. بیشترین نامی که در قرآن آمده «الله» و سپس «رَب» است. 💠این نوع تکرارها با بلاغت، منافات ندارد؛ چون موقعیت هایش متفاوت است.ضمن آنکه برای تذکر، تفصیل و تنوع، تکرار لازم است و شیوه ای مناسب برای توجه و تربیت است. 💠اما در ابتدای این دعا، تکرار کلمه رب بی حکمت نیست؛ به ویژه در پنج فراز، این اسم الهی آمده است؛ زیرا ذکر کلمه «رب» و تکرار آن در دعا، درخواست‌ها را با اجابت مقرون می‌کند. 💠در سوره انبیاء، آیه ۸۹ می‌خوانیم: "وَ زَکرِیَّا إِذْ نادی رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ؛ و زکریّا [را یاد کن] آن گاه که پروردگارش را ندا داد که: پروردگارا! مرا تنها مگذار و [فرزندی به عنوان وارث به من عطا فرما و البتّه که] تو خود، بهترین وارثان هستی." 💠تکرار «رب» در آغاز دعاهای حضرت ابراهیم علیه السلام، نیز مهم و قابل توجه است و نشانه تأثیر آن در استجابت دعا یا یکی از آداب آن است. 💠در سوره ابراهیم، آیه ۴۱ و ۴۰ می‌خوانیم: رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ * رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ؛پروردگارا! مرا برپادارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه‌ام نیز. پروردگارا! دعای مرا [نماز و عبادتم را] بپذیر. پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مومنان را در روز قیامت ببخش. در دعاها، اصرار و تکرار، عجین با کلمه «رب» است؛ مثلا در دعای مجیر حدود هفتاد بار می‌خوانیم: «أجرنا من النار یا رب؛ پروردگارا! ما را از آتش جهنّم نجات بده». همچنین دعای جوشن کبیر که صد بند دارد، در پایان هر بند آن می‌گوییم: «خلصنا من النار یا رب». 💠[اما تکرار کلمه «رب» در این دعا شاید بهترین اسم ومناسب ترین نام برای رجعت باشد؛ یعنی خداوند، مالک وپرورش دهنده است و قدرت دوباره زنده کردن را دارد]. ✍استاد_قرائتی 📚زندگی مهدوی در سایه ی دعای عهد ... 🍃💐 همانا برترین کارها کار برای امام زمان است💐🍃