eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
377 دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
15.5هزار ویدیو
207 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((شب آخر)) 🌺سفر فوق العاده ما، تازه از دو کوهه شروع شد. صبح، بعد از روشن شدن هوا حرکت کردیم. ، ، ، و… هر قدمش و هر منطقه با جای قبل فرق داشت. فقط توفیق نصیب مون نشد. هر چی آقا مهدی اصرار کرد، اجازه ندادن بریم جلو. جاده بسته بود و به خاطر شرایط خاص پیش آمده، اجازه نداشتیم جلوتر بریم. شب آخر، ، 🍃خوابم نمی برد، بلند شدم و اومدم بیرون. سکوت شب و صدای جیرجیرک ها، دلم برای دو کوهه تنگ شده بود. خاک دو کوهه از من دل برده بود. توی حال و هوای خودم بودم، غرق دلتنگی کردن برای خدا، که آقا مهدی نشست کنارم. – تو هم خوابت نمی بره ؟بقیه تخت خوابیدن. 💔با دل شکسته و خسته به اطراف نگاه کردم. ـ این خاک، آدم رو نمک گیر می کنه. مگه میشه ازش دل کند؟ هنوز نرفته، دلم برای دو کوهه تنگ شده. با محبت عمیقی بهم نگاه کرد. 🌺ـ پدربزرگت هم عاشق دوکوهه بود. در عوض، منم عاشق این حال و هوای توئم. خندید و سکوت عمیقی بین ما حاکم شد. ـ آقا مهدی؟ راسته که شما جنازه پدربزرگم رو برگردوندید؟ چشم هاش گر گرفت و سرش چرخید، به زحمت نیم رخش رو می دیدم. 🍃– دلم می خواست محل شهادت پدربزرگم رو ببینم. سفر فوق العاده ای بود و دارم دست پر می گردم. اما دله دیگه، چشم انتظار دیدن اون خاک بود، حالا هم که فکر برگشت … دیگه زبونم به ادامه دادن نچرخید. ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((خاک خاک نیست)) 🌺دستش رو گذاشت روی شونه ام. ـ جایی که پدربزرگت شهید شده، جایی نیست که کسی بتونه بره. هنوز اون مناطق نشده، زمینش بکر و دست نخورده است. ـ تا همین جاشم، شما یه جاهایی ما رو بردی که کسی رو راه نمی دادن، پارتیت کلفت بود. خندید 🍃ـ پارتی شماها کلفته، من بار اولم نیست اومدم، بعضی از این جاها رو هیچ وقت نشد برم. شهدا این بار حسابی واستون مایه گذاشتن و مهمون داری کردن. هر جا رفتیم راه باز شد، بقیه اش هم عین همین جاست. خاک خاکه … دلم سوخت، نمی دونم چرا؟ اما با شنیدن این جمله، آه از نهادم در اومد. – که راه مون ندادن. 🌺و از جا بلند شدم، وقت نماز شب بود. راه افتادم برم وضو بگیرم، اما حقیقت اینجا بود که خاک، خاک نیست، و اون کلمات، فقط برای دلداری من بود. شب شکست و خورشید طلوع کرد. طلوع دردناک … همگی نشستیم سر سفره، اما غذا از گلوی من پایین نمی رفت.کوله ام رو برداشتم برم بیرون، توی در رسیدم به آقا مهدی، دست هاش رو شسته بود و برمی گشت داخل، نرفت کنار. 🍃ایستاد توی در و زل زد بهم. چند لحظه همین طوری نگام کرد، بدون اینکه چیزی بگه رفت نشست سر سفره، منم متعجب، خشکم زد. تو این ۱۰ روز، اصلا چنین رفتاری رو ازش ندیده بودم. با هر کی به در می رسید، یا سریع راه رو باز می کرد، یا به اون تعارف می کرد. رو کرد به جمع، 🌺ـ بخوایم بریم محل شهادت پدربزرگ مهران، هستید؟ . ✍ادامه دارد...... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 ✳...اينها همه بيانگر اين مطلب است كه تفكر انقلاب اسالمي ايران به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي خاورميانه صادر شده. 💟 از لبنان و سوريه و فلسطين تاعراق و يمن و... ايرانيها بر اساس تفكر امام معصوم خود يعني ابا عبدالله الحسين وارد ميدان مبارزه شدند و زير بار ذلت نرفتند. 🌀و حالاهمين تفكر ميان ملتهاي مسلمان و آزاده در حال رشد است. 🔲مردم عراق نيز همين شعار را الگوي خود قرار داده اند و مشغول نبرد بانيروهاي داعش هستند. 🔆 هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. 🔗او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را روي سينه داشت. همين كارباعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند. ⭕او به مسائل معنوي بسيار توجه مي كرد. نماز شب و اخلاص او موردتوجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. 🌟در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث چفيه و پيشاني بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبي که به او اعتمادکامل داشتند، او را با صد ميليون تومان پول به ايران فرستادند. ✴او اجازه داشت هر طور که مي خواهد خرج کند، اما هادي رعايت مي کرد که از آن پول براي خودش خرج نکند. 📌گاهي آنقدر رعايت مي کرد که بيسکوييت را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد❗ 🔳با اينکه پول زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنسها را بخرد. 🔵دقت مي کرد که براي ريال به ريال اين پول که توسط مردم عراق تهيه شده زحمت بکشد تا بيهوده هدر نرود. 🔶براي مثال براي تهيه ي چفيه ازتهران به يزد رفت تا از كارخانه وارزانترتهيه کند. 🔘پيشاني بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه مي آوردتاخواهرانش آنها را بريده و آماده کنند. او سعي ميکرد کاري که انجام مي دهد، به نحو احسن باشد. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ️❣❤️❣❤️❣❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️ ✍ ادامه دارد ... ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷
❤️ تاریکی فرصت خوبی است تا بتوانم در شیرینی نگاهت حل شوم...نزدیکت می آیم...آنقدر نزدیکت که نفسهای گرمت پوست یخ کرده صورتم رامیسوزاند. با دست آزادت چانه ام را میگیری و زل میزنی به چشمهایم...دلم میلرزد! _دلم برات تنگ شده بود ریحان... دستت را با دو دستم محکم فشار میدهم و چشمهایم را میبندم.انگار میخواهم بهتر لمس پر مهرت را احساس کنم.پیشانیم را میبوسی عمیق و گرم!وسط کوچه زیر باران...از تو بعید است!ببین چقدر بیتابی که تحمل نداری تا به حیاط برویم و بعد مشغول دلتنگیمان شویم!ریز میخندم _جونم؟دلم برای خنده های قشنگت تنگ شده بود دستت را سریع میبوسم!! ت _ا؟؟چرا اینجوری کردی!!؟؟ کنارت می ایستم و در حالی که تو دستت راروی شانه ام میگذاری، جواب میدهم: _چون منم دلم برای دستات تنگ شده بود... لی لی کنان باهم داخل میرویم و من پشت سرمان دررا میبندم.کمک میکنم روی تخت بشینی... چهره ات لحظه ی نشستن جمع میشودو لبت را روی هم فشار میدهی کنارت میشینم و مچ دستت را میگیرم _درد داری؟؟ _اوهوم...پام!! نگران به پایت نگاه میکنم.تاریکی اجازه نمیدهد تاخوب ببینم!! _چی شده؟... _چیزی نیست...از خودت بگو!! 💞 _نه!بگو چی شده؟... پوزخندی میزنی _همه شهید شدن!!...من... دستت را روی زانوی همان پای آسیب دیده میگذاری _فکر کنم دیگه این پا،برام پا نشه! چشمهایم گرد میشود _یعنی چی؟... _هیچی!!!....برای همین میگم نپرس! نزدیک تر می آیم... _یعنی ممکنه...؟ _آره...ممکنه قطعش کنن!...هرچی خیره حالا! مبهوت خونسردی ات،لجم میگیردو اخم میکنم _یعنی چی هر چی خیره!!!مونیس کوتاه کنی درادا...پاعه! لپم را میکشی _قربون خانوم برم!شما حالا حرص نخور... وقت قهر کردن نیس بایدهر لحظه رو با جون بخرم!! سرم را کج میکنم _برای همین دیر امدید؟آقاسجاد پرسید همه خوابن...بعد گفت بیام درو باز کنم! _آره!نمیخواست خیلی هول کنن با دیدن من!...منتظریم آفتاب بزنه بریم بیمارستان! _خب بیمارستان شبانه روزیه که! _آره!!ولی سجاد جدن خسته است! خودمم حالشو نداره... اینا بهونس...چون اصلش اینکه دیگه پامو نمیخوام!!خشک شده... 💞 تصورش برایم سخت است!تو با عصاراه بروی؟؟...با حالی گرفته به پایت خیره میشوم...که ضربه ای آرام به دستم میزنی _اووو حالا نرو تو فکر!!... تلخ لبخند میزنم _باورم نمیشه که برگشتی... _آره!!... چشمهایت پر از بغض میشود _خودمم باورم نمیشه!فکر میکردم دیگه بر نمیگردم...اما انتخاب شده نبودم!! دستت را محکم میگیرم _انتخاب شدی که تکیه گاه من باشی... نزدیکم می آیی و سرم راروی شانه ات میگذاری _تکیه گاه تو بودن که خودش عالمیه!! مخندی... سرم را از روی شانه ات بر میداری و خیره میشوم به لبهایت... لبهای ترک خورده میان ریش خسته ات که در هر حالی بوی عطرمیدهد!! انگشتم را روی لبت میکشم _بخند!! میخندی... _بیشتربخند! نزدیکم می آیی و صدایت را بم و آرام میکنی _دوسم داشته باش! _دارم! _بیشتر داشته باش!! _بیشتر دارم! بیشتر میخندی!!!! _مریضتم علی!!! تبسمت به شیرینی شکلات عقدمان میشود! ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
❤️ تاریکی فرصت خوبی است تا بتوانم در شیرینی نگاهت حل شوم...نزدیکت می آیم...آنقدر نزدیکت که نفسهای گرمت پوست یخ کرده صورتم رامیسوزاند. با دست آزادت چانه ام را میگیری و زل میزنی به چشمهایم...دلم میلرزد! _دلم برات تنگ شده بود ریحان... دستت را با دو دستم محکم فشار میدهم و چشمهایم را میبندم.انگار میخواهم بهتر لمس پر مهرت را احساس کنم.پیشانیم را میبوسی عمیق و گرم!وسط کوچه زیر باران...از تو بعید است!ببین چقدر بیتابی که تحمل نداری تا به حیاط برویم و بعد مشغول دلتنگیمان شویم!ریز میخندم _جونم؟دلم برای خنده های قشنگت تنگ شده بود دستت را سریع میبوسم!! ت _ا؟؟چرا اینجوری کردی!!؟؟ کنارت می ایستم و در حالی که تو دستت راروی شانه ام میگذاری، جواب میدهم: _چون منم دلم برای دستات تنگ شده بود... لی لی کنان باهم داخل میرویم و من پشت سرمان دررا میبندم.کمک میکنم روی تخت بشینی... چهره ات لحظه ی نشستن جمع میشودو لبت را روی هم فشار میدهی کنارت میشینم و مچ دستت را میگیرم _درد داری؟؟ _اوهوم...پام!! نگران به پایت نگاه میکنم.تاریکی اجازه نمیدهد تاخوب ببینم!! _چی شده؟... _چیزی نیست...از خودت بگو!! 💞 _نه!بگو چی شده؟... پوزخندی میزنی _همه شهید شدن!!...من... دستت را روی زانوی همان پای آسیب دیده میگذاری _فکر کنم دیگه این پا،برام پا نشه! چشمهایم گرد میشود _یعنی چی؟... _هیچی!!!....برای همین میگم نپرس! نزدیک تر می آیم... _یعنی ممکنه...؟ _آره...ممکنه قطعش کنن!...هرچی خیره حالا! مبهوت خونسردی ات،لجم میگیردو اخم میکنم _یعنی چی هر چی خیره!!!مونیس کوتاه کنی درادا...پاعه! لپم را میکشی _قربون خانوم برم!شما حالا حرص نخور... وقت قهر کردن نیس بایدهر لحظه رو با جون بخرم!! سرم را کج میکنم _برای همین دیر امدید؟آقاسجاد پرسید همه خوابن...بعد گفت بیام درو باز کنم! _آره!نمیخواست خیلی هول کنن با دیدن من!...منتظریم آفتاب بزنه بریم بیمارستان! _خب بیمارستان شبانه روزیه که! _آره!!ولی سجاد جدن خسته است! خودمم حالشو نداره... اینا بهونس...چون اصلش اینکه دیگه پامو نمیخوام!!خشک شده... 💞 تصورش برایم سخت است!تو با عصاراه بروی؟؟...با حالی گرفته به پایت خیره میشوم...که ضربه ای آرام به دستم میزنی _اووو حالا نرو تو فکر!!... تلخ لبخند میزنم _باورم نمیشه که برگشتی... _آره!!... چشمهایت پر از بغض میشود _خودمم باورم نمیشه!فکر میکردم دیگه بر نمیگردم...اما انتخاب شده نبودم!! دستت را محکم میگیرم _انتخاب شدی که تکیه گاه من باشی... نزدیکم می آیی و سرم راروی شانه ات میگذاری _تکیه گاه تو بودن که خودش عالمیه!! مخندی... سرم را از روی شانه ات بر میداری و خیره میشوم به لبهایت... لبهای ترک خورده میان ریش خسته ات که در هر حالی بوی عطرمیدهد!! انگشتم را روی لبت میکشم _بخند!! میخندی... _بیشتربخند! نزدیکم می آیی و صدایت را بم و آرام میکنی _دوسم داشته باش! _دارم! _بیشتر داشته باش!! _بیشتر دارم! بیشتر میخندی!!!! _مریضتم علی!!! تبسمت به شیرینی شکلات عقدمان میشود! ✍ ادامه دارد ... کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 ✳...اينها همه بيانگر اين مطلب است كه تفكر انقلاب اسالمي ايران به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي خاورميانه صادر شده. 💟 از لبنان و سوريه و فلسطين تاعراق و يمن و... ايرانيها بر اساس تفكر امام معصوم خود يعني ابا عبدالله الحسين وارد ميدان مبارزه شدند و زير بار ذلت نرفتند. 🌀و حالاهمين تفكر ميان ملتهاي مسلمان و آزاده در حال رشد است. 🔲مردم عراق نيز همين شعار را الگوي خود قرار داده اند و مشغول نبرد بانيروهاي داعش هستند. 🔆 هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. 🔗او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را روي سينه داشت. همين كارباعث شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند. ⭕او به مسائل معنوي بسيار توجه مي كرد. نماز شب و اخلاص او موردتوجه رزمندگان عراقي قرار گرفت. 🌟در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث چفيه و پيشاني بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبي که به او اعتمادکامل داشتند، او را با صد ميليون تومان پول به ايران فرستادند. ✴او اجازه داشت هر طور که مي خواهد خرج کند، اما هادي رعايت مي کرد که از آن پول براي خودش خرج نکند. 📌گاهي آنقدر رعايت مي کرد که بيسکوييت را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد❗ 🔳با اينکه پول زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنسها را بخرد. 🔵دقت مي کرد که براي ريال به ريال اين پول که توسط مردم عراق تهيه شده زحمت بکشد تا بيهوده هدر نرود. 🔶براي مثال براي تهيه ي چفيه ازتهران به يزد رفت تا از كارخانه وارزانترتهيه کند. 🔘پيشاني بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه مي آوردتاخواهرانش آنها را بريده و آماده کنند. او سعي ميکرد کاري که انجام مي دهد، به نحو احسن باشد. 📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری ️❣❤️❣❤️❣❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️ ✍ ادامه دارد ... کانالهای ایتا http://eitaa.com/shahidmostafamousavi @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگهداشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🇮🇷