eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫‏این قصه مادریه که محسنش رو تو ‎کربلای_۴تو کانال ماهی از دست داده است میگه: شوهرم گفت چقدر خودت رو این ور و اون ور می زنی؟ محسن افتاد تو آب ماهی ها خوردنش مادر میگه: ماهی اگه طلا هم باشه من دیگه نمی خورمش . بچه من رو ماهیا خوردن، من ماهی بخورم؟ @shahidmostafamousavi
💢 نهایت شکنجه ساواک👈 و مقاومت فوق تصور👈 یک زن مسلمان و مبارز: ته‌ِگرد را زیر انگشتانش نهادند، چشمان زن بسته بود و جائی را نمی‌دید ناگهان دستانش را به دیوار کوبیدند و سوزن‌ها را از زیر ناخن‌ها تا ته فرو کردند درد، استخوان‌های زن را می‌سوزاند اما لب از لب نمی‌گشود خاموش کردن ته سیگار روی بدن زنها از دوران جنگ ویتنام مُد شده بود و آمریکائی‌ها کشف کرده بودند زنان ویت کُنگ تنها با این شیوه لب به سخن باز می‌کنند زن را روی تخت خواباندند و پس از فحش‌های تکان‌ دهنده و سرگیجه آور حالا سیگارهای خود را روی بدن او خاموش می‌کردند اما بی فایده بود گویی ساواکی‌ها باید به دنبال راه دیگری می‌بودند. زن، دیگر جای سالمی برای شکنجه شدن نداشت آن زن😰 🌹 👈 بود، ملت که برای آرمانش، تا پای جان ایستاد اما این پایان داستان او نیست ساواک برای آنکه مقاومت این زن را بشکند آخر کار رفتند را آوردند و جلوی چشم مادرشان، دردناکترین شکنجه ها را بر روی آنها شروع کردند. 😰 🌹راضیه و رضوان۱۳ و ۱۴ ساله بودند که جلوی چشم مادرشان، آنقدر آنها را زدند و با سیگار سوزاندند که زن دعا می‌کرد دخترکانش زودتر بمیرند تا اینقدر زجر نکشند اما زن مگر حرف می‌زد هرگز و همه می‌دانیم شکنجه فرزند جلو چشم چقدر وحشتناک است اما این کوه صبر لب از لب باز نکرد😰 🌹بعد از انقلاب مسئول تامین امنیت غرب کشور شد و را شناسایی و تار و مار کرد سهم او از انقلاب تنها شکنجه و زندان و نبود، دباغ برای تامین مخارج چند خانواده که تکفل آنان را از دوران نمایندگی مجلس بر عهده گرفته بود بعد از دوران نمایندگی مجلس می کرد هیچ وقت نه باندی داشت، نه به بیت المال دست درازی کرد نه بچه هایش آقازاده و اشراف شدند این روزها، بانوی قهرمان ملت ایران را نه در خیابان انقلاب و بر روی یک سکو در حال دهن کجی به مقدسات یک ملت، بلکه باید در آرامگاه امام خمینی یافت؛ مرضیه حدیدچی شخصیت کاریزماتیک و گمشده نسل ماست؛ نسلی که گویی قهرمان واقعی‌اش را گم کرده و در غیاب حدیدچی‌ها، آرمان‌ها می‌شوند و قهرمان‌های تقلبی جای قهرمان‌های واقعی را گرفته اند... @shahidmostafamousavi باکليک روي آدرس بالا به ما بپوينديد. برشی از زندگی 👈 () نوشته سیده سعیده موسوی
گرفتند... 🍁 گردان حضرت قاسم (ع) گردان قمربنی هاشم (ع) گردان زهیر و بعد هم گردان عاشورا و حضرت علی اصغر و علی اکبر (ع) روزهای سخت و تلخی برای فرماندهان مخصوصا شهید حاج کاظم رستگار فرمانده لشگر سیدالشهداء (ع) بود.... هنوز فرمان حمله صادر نشده بود که با خبر شهادت مرتضی سلمان طرقی و حسین راحت ، فرمانده عملیات تیپ سیدالشهداء(ع) غرق در ماتم شد....اما رستگار کسی نبود که با این خبرها بشکند اما یکی یکی یارانش در چند روز سخت تنهایش گذاشتند. حاج احمد غلامی جانشینش روز ۸ اسفند به سختی مجروح شد و عقب رفت.... 🍁ساعتی نگذشت که خبر رسید احمد ساربان نژاد، فرمانده گردان قمربنی هاشم (ع) بی سر به ملاقات خدا رفت و به دنبال احمد ، گردان حضرت قاسم (ع) بی فرمانده شد و مرتضی حمزه دولابی آسمانی شد.... در یک روز سه فرمانده قدرتمند را از دست داد و یکی دو روز بعد ، امید تیپ سیدالشهداء(ع) ، رحمت الله کرد که خیلی روش حساب باز کرده بود با پهلوی شکافته راهی بهشت شد... 🍁 پاتک های روز ۱۲ و ۱۳ اسفند ۶۲ در پد شرقی جزیره مجنون جنوبی و دلاورمردی بچه های گردان حضرت قاسم(ع) و علی اکبر(ع) همه توان فرماندهی تیپ سیدالشهداء (ع) رو به کمک گرفت و روزهای غربت فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) و رزمنده های وفادارش از راه رسید... کا ظم رستگار هنوز در خط مقدم می جنگید و دشمن با همه ی توانش حمله کرد. همه جا پر از تانک بود. بچه های تیپ حضرت عبدالعظیم(ع) هم از راه رسیدند و حماسه روزهای ۱۶ و ۱۷ و ۱۸ اسفند جزیره مجنون رقم خورد... 🍁شهید رستگار هم با همه ی توانش به دشمن زد. همه شاهد بودند از کشته های دشمن پشته ساخت و فرزندانش را میدید که در مصاف دشمن چون گل پرپر می شوند. کسی نبود و ندید و ننوشت که به رستگار چه گذشت. فقط غلامعلی رشید ذره ای را بیان کرد و مستند شد. برادر غلامعلی رشید از جزیره به قرارگاه آمد و درباره منطقه گفت: «وضع خط خراب است، در محور تیپ سیدالشهداء (ع) دشمن رخنه کرده و هر شب دارد پیش می آید. (عراق) دائماً نیرو می آورد و شدت عمل به خرج می دهد. نیروهای (ما) در خط خسته شده اند... آتش (دشمن) به شدت زیاد است... جاده، آب، غذا و نیرو کم است..ِ. پلیت و الوار برای ساختن سنگر، نیست و لودر و بلدوزر برای احداث خاکریز وجود ندارد... نیروها در خط ، آرپی جی و کلاشینکف دارند و از ادوات استفاده می کنند. از شدت حمله دشمن، بچه ها دیگر قادر نیستند فکر کنند. این جزیره طلسم شده و ما هر کاری می کنیم با مشکل مواجه می شویم.» 🍁 برای نسلی که رستگار را ندیده اند باید گفت: او تا آخرین نفر جنگید و نشکست. کسی گریه اش را در صحنه نبرد ندید. صدایش نلرزید و نترسید... شما وارثان این چنین مردان با صلابت و فداکار هستید...باید ایستاد و نترسید و تا اخر مقامت کردو نلرزید... 🍁سردار غریب لشگر سیدالشهداء (ع) غریبانه و مظلومانه, تک و تنها در حین عملیات بدر، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله ( منطقه هور الهویزه)  در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان لشگر سیدالشهدا (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد... گویی حاج کاظم فرمانده غریب لشگر سیدالشهدا (ع) به زیارت مولای کاظمین رفته بود که پیکر مطهرش بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت...😰😇 # ناصر_کاوه راوی : جعفر طهماسبی برشی از زندگی شهید کاظم نجفی رستگار @shahidmostafamousavi
🌹او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت.... اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود... برنامه ریزی کرده بود و هرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم... سالهادر سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود... بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود !... عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در زندان انفرادی حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره، حسرت ۵دقیقه آفتاب و روشنایی را داشتم... , برشی از زندگی آزاده شهید, سرلشگر خلبان لشگری @shahidmostafamousavi
🌹شهيد ابوالفضل (داوود) اسماعيلي, اولین شهيد مدافع حريم علوي!؟ متولد 1365 تهران شهادت:83/5/23 محل شهادت نجف محل دفن: وادي السلام نجف- قطعه جيش المهدي 🌹 داود هیجده ساله ما عاشق امام رضا (ع) بود... او هم کار میکرد و هم درس می خواند... داود ماهی یکبار بعداظهر پنجشنبه سوار اتوبوس میشد و تا بعدازظهر جمعه در حرم مولا بود و دوباره سوار اتوبوس میشد تا صبح شنبه به مدرسه و سرکارش برسد... 📣سال 83 بود، آمريكایی ها عراق را اشغال كرده بود. خبرهايي از بي حرمتي نظاميان آمريكايي به حرم هاي اهل بيت در عراق به گوش مي رسيد. بعضي از پايگاه ها در ایران به صورت نمادين جهت اعزام نيرو به عراق ثبت نام مي كردند... قابل تحمل نبود كه به گلدسته حرم علمدار كربلا تير انداري شود و يا با تانك به درب ورودي حرم شاه مردان آقا امير المومنين(ع) گلوله بزنند و... اما شيعياني بودند كه طاقت نياوردند و خود را به آب و آتيش زدند و به معركه رسانند. مرداني كه با عشق به سيد الشهدا (ع) پاي در وادي جهاد و شهادت گذاشتند. 🌹شهيد داوود اسماعيلي نيز از جنس مرداني بود كه غبطه مي خورد چرا در هشت سال دفاع مقدس سن او نمي رسيد كه به جنگ برود. او متولد سال 1365 بود. عشق به شهادت و اهل بيت (س) و شهدا آتشي در سينه اش افروخته بود كه به جز شهادت هيچ مرحمي بر دردش كارساز نبود... هر طوری بود خود را به عراق و سپس به نجف می رساند... 📣 روز درگیری سلاح به اندازه کافی نبود و به داود سلاح نمی رسد!؟ 😰 ولی عاشق مولا با دست خالی هم جلوی حرامیان را می گیرد... صبح روز 23 مرداد سال 83 در 500 متری حرم امام علی(ع) با گلوله مستقیم نیروهای اشغالگر آمریکایی ها مانند مولایش اباعبدالله (ع) بی سر همان طوری که خودش پیش بینی کرده بود, به شهادت رسید و مانند حضرت زهرا (س) و شهدای گمنام در گوشه ای از وادی السلام نجف در جایی که نیروهای جیش المهدی (ع) هستند, گمنام به خاک سپرده می شود... دو بيت شعر👇هم شهيد داود اسماعيلي يك روز قبل از شهادتش گفته بود ... "مشتاق گل از سرزنش خار نترسد       ديدار رخ يار ز اغيار نترسد آن يار دلاور كه كند ترك سر خويش          از خنجر خونريز سردار نترسد" 📣در این درگیری شهید روح الله اسدی نیز به شهادت رسید ولی پیکرش به دست نیامد و مفقودالجسد است... یکی دیگر از شهدای ایرانی آن روز, شهید احمد کریمی بود که, عراقی ها به او لقب قهرمان دادند و این شهید اولین کسی که بود جلوی آمریکائی ها ایستاد و به شهادت رسید... شهید بعدی احمد مهدیانی است که ایشان هم سرش از بدن جدا شد... یکی دیگر از شهدای آن روز, شهید محمد حسن بود که به همراه همسرش آن موقع در نجف بود که در آن درگیری نیز ایشان شهید می شود و همسرش به تنهایی به ایران برمی گردد... در درگیری با آمریکائی ها نیز یکی از برادران نیز به درجه جانبازی میرسد که دو پا و یک دستش قطع می شود و... راوی: @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اولین فیلم از لحظه تفحص پدر و پسری که در اغوش هم شهید شدند 🌷شهادت پدر و پسر در یک عملیات و در یک زمان طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگري را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت. معلوم بود که شهيدِ دراز کش مجروح بوده است. خوب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سرهم است. 555 و 556. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر. دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است... شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر... , کانال ایتا @shahidmostafamousavi کانال استیگرشهدا.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 امروزفضیلت زنده نگه داشتن یادشهداکمترازشهادت نیست مقام معظم رهبری
☀️جنایتی که در پایگاه هوایی اسپایکر با همکاری برخی از عشایر منطقه در استان صلاح‌الدین عراق رخ داد، بزرگترین جنایت داعش بود... در روز ۲۳ خرداد سال ۹۳ مصادف با ۱۵ ژوئن سال ۲۰۱۴ جنایتی در پایگاه هوایی اسپایکر در تکریت عراق به وقوع پیوست که در تاریخ کم نظیر است. در پایگاه هوایی اسپایکر ۴۰۰۰ دانشجوی نظامی عراقی در حال گذراندن دوره های خود بودند که داعش در عملیاتی به آنجا حمله کرد و ۲۲۰۰ از این افراد را که ۱۷۰۰ تن از آنها شیعه بودند با دست بسته سر بریدند و یا تیرباران کردند. پیکر برخی از آنها را در این قتل عام دسته جمعی به رود دجله انداختند. آنقدر از این دانشجوهای بی گناه خون ریخته شده بود که آب های دجله به خون نشسته بود و قرمز شده بود...  ☀️اولین بازار عرضه و فروش زنان و دختران ایزدی در یکی از کاخ‌های بزرگ شهر موصل برگزار شد. در این حراج ۱۷ دختر و زن ایزدی در سنین مختلف فروخته شدند... آنها را در یک ردیف به صف کرده و به گردان شان پلاک‌هایی انداخته بودند که روی آن‌ها شماره‌ و قیمت نوشته بودند... دختران از شرم سرهای شان را به زیر انداخته بودند... پنجاه و دو مرد از نقاط مختلف مناطق تحت اشغال داعش مثل گرگ‌های گرسنه‌ای از آن‌ها دیدن کردند. درخواست برای خرید مستقیم دو دختر ایزدی و عدم عرضه آن‌ها و انجام تشریفات عرضه و فروش به دلیل زیبایی خیره کننده‌ای که داشتند و بیم از افزایش تقاضا و بالا رفتن قیمت و عدم توان پرداخت قیمت آنها، اعتراض تعدادی دیگر به این درخواست‌ها را به دنبال داشت و نزدیک بود به درگیری مسلحانه و نزاع خونین بین دو طرف منتهی شود و در حالی که دو طرف با صندلی‌ها به جان هم افتاده بودند و...  ☀️به منظور رعب وحشت در عراق و سوریه، عناصر گروه تروریستی تکفیری داعش در ولایت نینوای عراق، به طرز فجیعی 16 جوان عراقی را به بهانه جاسوسی برای نیروهای پیشمرگ عراق را با گلوله و شماری را با شمشیر به قتل می‌رساندند... موضوع جدید در این ویدئوی خونبار و جنایتکارانه، قرار دادن دوربین‌ها در فاصله بسیار نزدیک از گردن قربانیانی است که عناصر داعش آنان را گردن زدند.. داعش در این ویدئو برخلاف ویدئوهای گذشته، بدون هیچ گونه سانسور، گردن‌زدن جوانان عراقی را به نمایش می‌گذارد؛ و دوربین‌ها هنگام خروج خون و جان دادن آنان، همچنان در حال فیلم برداری هستند... عناصر گروه تروریستی داعش در این ویدئو 8 نفر را گردن زدند، و سر آنان را روی جسدشان قرار دادند... برشی از جنایات گروه تروریستی تکفیری داعش به نقل از روزنامه دیلی میل انگلیس https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa ایتا @shahidmostafamousavi
🌷بمناسبت فرارسیدن میلاد با سعادت ، امام سجاد و روز آزادگان، امروز در خدمت سیدالاسرای ایران، خلبان شهید، امیر سرلشگر حسین لشگری در خدمت شما دوستان عزیز هستیم...👇 🌷همسر شهید جلسه ای میگفت خدا حسین را فرستاد تا سرمشقی برای همگان شود و…او اولین کسی بود که رفت و آخرین نفری بود که برگشت وقتی بازگشت ازاو پرسیدند این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی واو می گفت: برنامه ریزی کرده بودم وهرروز یکی از خاطرات گذشته خود را مرور می کردم کردم . اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و دندان نداشت و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود… ☀️ سالها در سلول های انفرادی بوده و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی می دانست و برای ۲۶ سال نماز قضا بود.بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مساله خوشحال بودم، این را بگویم که من ۱۲ سال در حسرت دیدن یک برگ سبز، یک منظره بودم، حسرت ۵دقیقه آفتاب را داشتم ... 18 مرداد ماه 1388 نماز که خواندند، دیدم دست شان را سه بار بلند کردند و برای تعجیل در فرج امام زمان (عج) دعا کردند. چهار ساعت بعد هم در خانه در اثر ایست قلبی، تمام کردند. ساعت دو نیمه شب بود که ایشان از پشت به زمین افتاده و حالت خفگی به ایشان دست داده بود به طوری که صورت شان کبود شده بود و اصلاً نمی‌توانستند صحبت کنند ولی به من نگاه‌های عمیقی می‌کردند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷بچه بود ، ازش سوال کردن وقتی بزرگ شدی میخوای چه کاره بشی؟ گفت : میخوام شهید بشم⚘️ بعد از اینکه دو عمو و سپس پدرش شهید شدند در جوانی و در ارتفاعات اشغالی جولان سوریه ، به آرزویش,که شهادت بود رسید، مادر بزرگش خدمت سیدحسن نصرالله ، رهبر حزب الله رسید و گفت: سید ببخشید سه تا پسرم و نوه ام شهید شدند، ببخشید دیگر مردی در خانواده نداریم، تا تقدیم اسلام عزیز کنیم . @shahidmostafamousavi
🌷...چهاردهم اردیبهشت سال ۶۲، در پادگان شهید پیرزاده، در حین آموزش به نیروهای بسیجی، یک نارنجک جنگی در دست راستش منفجر می شود. علت این انفجار، نامرغوبی نارنجک بوده است که به محض کشیدن ضامن، در دستش عمل می کند.شاپور را ظرف مدت سه ساعت، به بیمارستان امام خمینی(ره) در تبریز می رسانند. در اتاق عمل، به خاطر قوی بودن بدنش، آمپول بیهوشی در ابتدا به او اثر نمی کند. چون وضعیت دستش رو به وخامت می رفته، پزشک جراح مجبور می شود جلوی چشمان او، کار قطع کردن اضافات گوشت و استخوان دست را، از مچ به پایین شروع کند. آنها در کمال تعجب می بینند که این جوان هیچ ناله ای نمی کند تا اینکه به تدریج بیهوش می شود... 🌷شهید مهدی باکری می گوید: شاپور برزگر با یک دست در جبهه می جنگید. بنده به فرمانده تیپ گفتم: نگذارید این جوان با یک دست به جبهه برود، او که نمی تواند بجنگد. فرمانده تیپ گفت: بیا ببین که چگونه با یک دست جنگ می کند، او قبول نکرد که عقب برگردد.... 🌷شاپور می گفت: مگر حضرت ابوالفضل(ع) با یک دست جنگ نکرد؟ چه شجاعت و شهامتی؟ با یک دست می جنگید و حمله ور می شد...شاپور یه دستش قطع شده بود ، اما دست بردار از جبهه نبود. بهش گفتند :«با یه دست که نمی تونی بجنگی ، برو عقب» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود:«ولله ان قطعتمو یمینی ، انّی احامی ابداً عن دینی»» 🌷در عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود. بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل(ع) رو از محاصره دشمن نجات بده. باعده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه ی مأموریت و از بالای تپه ای بچه ها را از محاصره نجات میداد. پس از چند لحظه ای گلوله ای به سمت چپش و روی قلبش خورد... 🌷...وقتی تیر به سمت چپ و روی قلب شاپور برزگری خورد، پس از چند لحظه فوران خون با ورق ورق شدن قرآنی که در جیبش بود، آنچنان صحنه ای برایم ایجاد کرد که تا آخر عمر یادم نمی رود... 🌷...لحظه های آخر که قمقمه رو آوردم نزدیک لبای خشکش گفت: «مگه مولای مان حسین(ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم» 🌷بعدها که خدمت همسر محترم شهید رسیدم و راز این معرفت و شجاعت شاپور را از ایشان پرسیدم، ایشان فرمودند، شاپور تا موقع شهادتش، خواندن روزانه زیارت عاشورایش ترک نمی شد و هرچه دارد و بهش دادن، از مداوامت در زیارت عاشورا خواندنش بود👌 🌷وقتی هم این خاطره را با تمام حزئیات برای رهبر معظم انقلاب،امام خامنه ای در یک محفل خصوصی بازگو کردم، آقا هم برای این شهید اشک ریخت و گفتند: «هنیا لک» 🌷شاپور شهید که شد ،هم تشنه لب بود هم بی دست😰 ، راوی: مصاحبه و کتاب حماسه دو لاله ، زندگینامه و خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا ما رو با چی میشناسند⁉️ 💔 💓 🌼 بنی‏ صدر دستور داده بود كه باید نیروهای مستقر در هویزه عقب‏ نشینی كنند و به سوسنگرد بیایند!.. حسین می‏ گفت: هویزه دردل دشمن است و ما از اینجا می‏ توانیم به عراق ضربه بزنیم شخصاً با بنی‏ صدر هم صحبت كرده بود. وقتی كه دید راه به جایی نمی‏برد، نامه ‏ای به آیت ‏الله خامنه‏ ای نوشت و گفت كه تعداد اسلحه‏ های ما از تعداد نیروها هم كمتر است، ولی ما می‏ مانیم!.. در دی ماه ۱۳۵۹ بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما بادل استوار ازایمان وتوكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند... 🌼چهارم دی سال پنجاه و نه، بیست تا سی نفر از جوانان با دست خالی، اما با دل استوار از ایمان و توكل، مقابل دشمن تا دندان مسلح ایستادگی كردند.هیچ كس زنده نماندند!.. عراقی‏ها با تانك از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری كه هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ ها به سختی شناسایی شدند. شهید سید حسین علم الهدی را از قرآنی كه در كنارش بود شناختند. قرآنی با امضا👇 امام خمینی و آیت‏ الله خامنه‏ ای... راستی ما را موقع جان دادن و در آن دنیا، با چی می شناسند👇 (ص) (ع) (س) (ع) 🌷هرکس به هر چیزی علاقه داشته باشه و با آن مانوس باشد👈 با همان شناخته میشود، هشیار باش، خودتت را ارزان نفروشی و رنگ دنیا و تعلقات آنرا نگیری🤔 , 🌷شادی روح شهدا صلوات🌷 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم