eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
332 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃 🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃 🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃 🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃 🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃 🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃 🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج *🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼 🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ‌‌https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 امام حسن‌ عسکری (علیه‌السلام) فرمودند: سخت‌تر از یتیم جدا شده از پدر و مادر، یتیمی است که از امامش جدا شده و توانایی دستیابی به وی را ندارد ؛ و حکم امامش را درباره مسائل دینی مورد ابتلا نمی‌داند. ♦️ آگاه باشید هر فرد نا آگاه به شریعت ما که از دیدار ما محروم است است که در جای دارد. ♦️ آگاه باشید ، هرکس وی را هدایت و راهنمایی کند و شریعت ما را به وی بیاموزد ، در با ما خواهد بود. 📚 احتجاج (طبرسی): ج۱، ص۶۰ 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
✫⇠(۲۴۳) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و سوم:توبه نصوح محمد امین 🍂یه استوار ارتشی داشتیم بنام محمد امین که اونو از اردوگاه دیگه‌ای آورده بودن قلعه. بچه‌ها می‌گفتن مدتی با بعثیها همکاری داشته و بچه‌ها رو اذیت کرده، اما بعدا پشیمون شده و توبه کرده بود. در قضیۀ شعار علیه حضرت امام(ره) به محمد‌‌ امین گیر دادن که باید به امام توهین کنه. ولی سرشون پایین انداخته بود و هیچی نمی‌گفت. بعثیها با کابل به جونش افتادن و به شدت می‌زدن. محمد امین نه تنها داد و بیداد نمی‌کرد، بلکه به طرز عجیبی می کرد و حتی تشویق به زدن می‌کرد. 🔹️همه متعجب بودن. بلند‌بلند می‌گفت بزنید. این بدن باید تاوان گناهاشو پس بده. می‌گفت: بزنید این بدن باید تاوان خیانتهاش رو به این بچه‌ها پس بده. محمد امین جزو کسانی بود که حاضر نشد حتی بصورت هم یه کلمه به امام توهین کنه. شدیدترین کتک ها رو تحمل کرد. کابل خورد، اذیت شد ، اما به برکت و لطف توبه نصوحی که کرده بود، مشمول لطف خدا شد و توانست تمام اون شکنجه‌ها رو تحمل کنه. 📍اون روز، تولدی دوباره برای محمد‌ امین بود و گرچه مدت‌ها قبل توبه کرده بود، ولی کسی باورش نمی‌شد توبه او_توبه_واقعی باشه، اما اون صحنه و دیدنی و به گناهش زیر شکنجه از محمد‌ امین چهره‌ای و دوست‌داشتنی پیش بچه ها ساخت و به عنوان در اذهان همه ما نقش بست. 💥برادران ارتشی ما همدوش با بچه های سپاه و بسیج صحنه های عجیب و باورنکردنی از ارادت و عشق به انقلاب و امام به نمایش گذاشتند و ثابت کردند ایرانی رو نمی‌شه به ارتشی و بسیجی و سپاهی تقسیم کرد ٬محمد‌ امین چند سال بعد از آزادی به علت حادثه ای از دنیا پرکشید و به جوار رحمت الهی شتافت...     ☀️ دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
کلاس جبرانی۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت نود و هشتم ۰۰۰ من گفتم : آره محمد راست میگه ، پس حاج آقا قلعه قوند ؟ اَگه شما صلاح بدونی من ُ و محمد ُ و مهدی بخشی رو قبضه خمپاره پی ام پی کار کنیم و شما ُ و جمشید ُ و علی هم رو قبضه ثابت کار کنید ، ابوتراب هم تا زمانی که اینجاست تُو کارها کمکمون می کنه ، حاج آقا قلعه قوند گفت ، باشه موقتا" واسه حالا که نیرو کم داریم خوبه ولی حداقل باید دو نفر دیگه واسمون بفرستن وگرنه موقع حمله به مشگل بر می خوریم چون اَگه خدایی نکرده واسه کسی اتفاقی بیفته ممکن کار دچار مشگل بشه ، ابوتراب گفت : حالا که فعلا" من هستم ُ و کمکتون می کنم تا زمان حمله هم ان شاءالله نیرو میاد نگران نباشید ، حاج آقا قلعه قوند گفت : منم امیدوارم نیرو بفرستن ولی فعلا" باید خودمون کارها رو راست و ریست کنیم حتی ' اَگه نیرو هم نفرستادن کار نباید رو زمین بمونه ، درست این مَقر پنهانی ایجاد شده ولی ستاد خیلی روش حساب باز کرده و اون رو گذاشته واسه روز مبادا واسه لحظات حساس شب حمله چون ممکنه عراقیا بخان از توپ های فرانسویشون یا کاتیوشاها همزمان استفاده کنن اون موقع آتیش اونها رو بچه های ما خیلی سنگین میشه و کار رو واسه ما سخت میکنه ، جمشید پرسید آقا ؟ مشخص شده حمله دقیقا " چه موقعیه ؟ آقا قلعه قوند گفت : نه هنوز دقیقا" مشخص نیست ولی به ما گفتن شما تُو حالت سکوت باشید و اگر حمله شروع هم شد شما نباید عکس العملی نشون بدید تا بهتون دستور داده بشه ، علی پرسید یعنی اَگه حمله شروع شد ما دخالتی تُو حمله نداریم ، آقا قلعه قوند گفت : درسته دخالتی نداریم تا لحظه ایی که به ما دستور داده بشه محمد گفت : بچه ها این یعنی اینکه ما واقعا" سرباز گمنام امام زمانیم(عج) و اثری از ما رو نقشه نیست و هیچ کس از وجود ما اطلاع نداره ، بعد رو کرد به ابوتراب ُ و پرسید دُرسته برادر ابوتراب ؟ ابوتراب هم به علامت تائید سرش رو تکون داد ُ و گفت : درسته به جزء آقای کریمی ُ و مسئول اطلاعات و عملیات ستاد کُل و من ُ و شما چند نفر کسی از وجود اینجا اطلاعی نداره ، یه هو جمشید گفت پس واسه همین بود که ماشینی رو واسه بردن بَدَن پاک ناصر نفرستادن و گفتن موقتا" همین جا دفنش کنیم یه هو جمشید زد زیر گریه ُ و گفت بیچاره خاله ام که هنوز اطلاعی از شهادت ناصر نداره ، علی گفت : پس واسه همینه که مدت های زیادیه که واسمون غذای گرم نیاوردن ُ و جیره خشک بهمون میدن بعد رو کرد به من ُ و پرسید حسن توهم این موضوع رو می دونستی ؟ یه کم مَکث کردم ُ و گفتم : نه ولی اون روز که از آقای قلعه قوند خواهش کردم تا اجازه بده برم دنبال احمد آقا وقتی اصرار منو دید مجبور شد یه کمی واسم توضیح بده ، جمشید گفت : پس واسه همین کوتاه اومدی ُ و قبول کردی وگرنه من می دونستم امکان نداشت تُو به همین راحتی دوری بچه ها رو تحمل کنی ، تو که تُو محل یه روز اگر ما رو نمی دیدی جیغت بلند میشد ، علی گفت : آره آره جمشید یادت چند سال پیش عید تو با خانواده ات رفته بودی دِه بابات اینا ، حسن همیشه می گفت : اون عید نوروز واسش زهر مار شد ، هر وقت یکی از ماها نبودیم اصلا" مثل اینکه حسن مریض بود ُ و حال خوبی نداشت واسه همینه که همه ی ما عاشق حسن بودیم چون حسن مثل یه برادر بزرگ مراقب ما بود و عاشقانه همه ما رو دوست داشت ، جمشید گفت : یادت علی وقتی حاج گل ممد یه بار ناصر رو بد جوری تنبیه کرده بود حسن با عصبانیت رفت درب مغازش و مثل اینکه داداش ناصر از حاج گل ممد بازخواست کرد ، علی خندید ُ و گفت : آره یادمه بیچاره حاجی گُل ممد خنده اش گرفته بود ُ و فکر می کرد کار کاره مادر ناصره که حسن رو انداخته وسط ، تازه یادت میاد واسه ثبت نام تو ُ و ناصر تُو هنرستان توحید چقدر دوندگی کرد ، آقای مومنی به خاطر معدل پائین شما حاضر نبود شما رو ثبت نام کنه ، حسن چون شاگرد ممتاز هنرستان بود ریش گِرو گذاشت ُ و قول داد واسه شما دو نفر کلاس خصوصی ُ و جبرانی بزاره و معدل شما رو بالا بیاره و خود ِ آقای مومنی معاون هنرستان از این سماجت حسن تعجب کرده بود ُ و مدت ها تُو هنرستان صحبت از حسن عبدی ُ و قولی که داده بود و بلاخره هم به قولش عمل کرد ، جمشید یه دستی به صورتش کشید گفت بله عمل کرد ، صورت من هنوز از سیلی هایی که از حسن خوردم می سوزه بیچاره خدابیامرز ناصر که بعضی وقت ها صورتش کبود می شد ، حسن هر جا می دید من و ناصر داریم کم می زاریم و یا تُو کلاس جبرانیش شرکت نمی کنیم بلافاصله عصبانی می شد ُ و خلاصه دست به تنبیه اش بعد نبود واسه همین من ُ و ناصر از ترس حسن شروع کردیم حسابی درس خوندیم تا حسن به آقای مومنی اثباط کنه که ما لیاقت ثبت نام تُو هنرستان توحید دو راه قپون رو داشتیم چون درسمون خیلی خوب شده بود پدر مادرمون اجازه دادن تا همراه حسن ُ و بچه ها به جبهه اعزام بشیم ، جمشید زد زیر گریه ُو گفت : اما حالا دو تا ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
ایستگاه صلواتی۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت نود و نهم ۰۰۰ جمشید زد زیر گریه ُ و گفت : اما حالا دو تا از بچه ها از پیشمون رفتن ُ و ما رو تنها گذاشتن ، حسن حالا چیکار کنیم ؟ تا اومدم حرف بزنم بُغض علی هم ترکید ُ و زد زیر گریه منم گریه گرفت دنبال من محمد هم زد زیر گریه بعدش مهدی بحشی بُغًضش ترکید ، بیچاره ابوتراب شوکه شده بود ُ و داشت به گریه ما نگاه می کرد ، حاج آقا قلعه قوند گفت : ببینید عزیزان من ؟ ما اومدیم جنگ ، اینجا میدون جنگه ، جنگ با دشمن دینمون با دشمن وطنمون جنگ با دشمن خاک ُ و ناموسمون ، جنگ هم شوخی بردار نیست و ممکنه تُو اون جون خودت رو یا جون عزیز ترین کسانتون رو فدا کنی مهم اینکه کاری کنی که خون عزیزانت هدر نره ، واسه همین ما باید با جدیت و کوشش خودمون کاری کنیم که خون ناصر ُ و احمد پایمال نشه ، یه هو جمشید پرسید خون احمد ؟ مگه واسه احمد اتفاقی افتاده ، مگه احمدم شهید شده ؟ حاج آقا قلعه قوند دستپاچه شد َ و یه کمی مِن ُ و مِن کرد ، بلافاصله ابوتراب پرید وسط حرف حاجی گفت : حاج آقا قلعه قوند داره مثال می زنه وگرنه که حال احمد خوبه ، جمشید با یه حالت شَکی به ابوتراب ُ و حاج آقا قلعه قوند نگاه کرد ُ و بعدش گفت : که ِ ِ اینطور ، ولی من خیلی نگران احمدم می ترسم نتونه تُو دست عراقیا طاقت بیاره بعد یه نگاه به من انداخت ُو گفت : حسن نظر تو چیه ؟ همون طور که اَشکم رو پاک می کردم گفتم : تا اونجا که من احمد رو می شناسم احمد پسر قوی و پر طاقتیه و در مقابل سختی ها توان خوبی داره ، علی هم حرف من رو تائید کرد ُ و گفت : آره حسن راست میگه ، علی خیلی قدرتمنده ُ و بلایی سرش نمی یاد ، زیر چشمی یه نگاهی به محمد انداختم ، داشت من رو نگاه می کرد از نگاهش این برداشت ُ و کردم که به حرف های ما شک کرده ، بلند شدم که بِرم تا وضوع بگیرم ، محمد گفت : حسن صبر کن تا منم باهات بیام ، تُوی راه دستم رو گرفت ُ و گفت : حسن جان من همه چیز رو می دونم ، با تعجب پرسیدم تو چی رو می دونی ؟ گفت : می دونم که احمد شهید شده ، پرسیدم تو می دونی ، از کجا فهمیدی ؟ گفت : حرف های تو ُ و ابوتراب رو شنیدم ، گفتم : تو که خیلی دورتر از ما بودی چطوری شنیدی ؟ گفت لب خونی کردم ، پرسیدم ، چیکار کردی ؟ گفت : لب خونی کردم یعنی از دور از حرکت لب های ابوتراب متوجه شدم که احمد شهید شده ولی دیدم تو سکوت کردی ، منم چیزی نگفتم ، پرسیدم مگه تو لب خونی رو هم بَلدی ؟ گفت : آره یه کمی قبلا" راجب اون مطالعه کردم ُ و بلدم ، گفتم : دیگه چی فهمیدی ؟ محمد گفت : فهمیدم که شما با هم قرار گذاشتید تا بعد عملیات چیزی به جمشید ُ و علی نگید شما می ترسید که اونا از نظر روحیه کم بیارَن ، گفتم : درسته واقعا " درست فهمیدی ، محمد ؟ نمی شه هیچی رو از تو پنهان کرد بهتر تو هم مثل ما سکوت کنی تا عملیات تموم بشه ، گفت : باشه حتما " به روی چِشم ، گفتم : آفرین به تو یادم باشه از این به بعد موقع صحبت کردن دستم رو بگیرم جلوی دَهنم ، خندید ُ و گفت : یادت رفته که من نَخبه ام و کارم رَمزگشایی واسه هر چیزی یه راهی پیدا می کنم ، خندیدم ُ و گفتم : وای محمد ؟ تو دیگه کِی هستی ؟ گفت : خوب معلومه شاگرد شما استاد اعظم ، یه هو صحنه واسم عوض شد دیدم داخل حیاط مسجدم ، آقای افکاری از دور صِدام کرد ُ و گفت : سلام استاد ، گفتم : علیک سلام ُ و پرسیدم خُوب آقای افکاری قضیه استعفاء چی شد ؟ گفت هیچی تموم شد ، گفتم : یعنی چی که تموم شد ؟ گفت : یعنی قبل اینکه حُکم معاونت فرهنگی حوزه به اسمم صادر بشه کناره گیری کردم ، گفتم : به نظر خودت کار درستی کردی ؟ گفت آره به نظر خودم کارم درست بود ، آخه شما نمی دونی آقای دکتر فرورنده دوست اصلا " با من برخورد خوبی نداشت ، با اینکه من از نظر سِن ُ و سال ازش بزرگتر بودم ولی دکتر احترام ریش سفید من رو نگه نمی داشت و کُلا " نسبت به من بدبین بود و چون آشنایی قبلی از من نداشت مطمئنم یه کسی یا یه کسایی بهش یه چیزایی گفته بودن و او رو نسبت به من بدبین کرده بودن و آقای دکتر هم چنان به حرف های اونا اعتماد داشت که دُچار پیش داوری شد و کاری کرد که من نتونم باهاش کار کنم ، گفتم : ولی من هنوزم معتقدم که شما عجله کردی و باید یه کمی صبر می کردی ، گفت : آقای عبدی ؟ هر کسی یه توان و گنجایشی داره ، من بیشتر از این نمی تونستم صبر کنم چون بهم ثابت شد که دکتر فروزنده دوست هم به رفیق ُ و رفاقت خیلی اهمیت میده و براش مهم نیست حق رو کِی میگه ، این براش مهمه که هر چی رفیق بِگه حق و درست و وحی مُنزله ، مثلا" همین چند وقت پیش قرار شد یه ایستگاه صلواتی به یاد شهید سردار سلیمانی برپا کنیم ، گفتم برادر فروزنده دوست شما مکان رو آماده کنید و تحویل من بدید ، من کار تزئین و آماده سازیش رو انجام میدم ، بچه های شهرداری چهار چوب فلزی رو نصب کردن ، یکی دو تا از بچه های حوزه از جمله همین‌۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس