eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
324 دنبال‌کننده
21هزار عکس
14.8هزار ویدیو
203 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻عصبانیت تاجزاده معلون از ناکامی همین که تاجزاده از عدم استیضاع روحانی اینجوری برافروخته شده،خودش نشونه خوبیه خدا را شکر که مجلس جلوی این پروژه‌ی‌ اتلاف وقت () رو گرفت و دولت رو به یکی بدتر از روحانی () نسپرد. ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلیمانی گفته بود برای کسی تعریف نشود سردار امین شریعتی که در نخستین سال دفاع مقدس و ابتدای تأسیس تیپ عاشورا، جانشین فرماندهی این تیپ بود، در هیجده سالگی در عملیات آزادسازی خرمشهر، فرماندهی تیپ عاشورا را بر عهده داشت و بعد از وی شهید مهدی باکری فرماندهی این تیپ را عهده دار شد. وی در دوران دفاع مقدس، مسئولیت‌های مهمی در قرارگاه قدس، نجف، و غیره بر عهده داشت و پس از شهادت شهید مهدی باکری، مجددا به عنوان فرمانده لشکر عاشورا منصوب گردید و تا پایان جنگ در این مسئولیت انجام وظیفه کرد. بعد از جنگ نیز به عنوان جانشین فرماندهی قرارگاه کربلا، فرماندهی قرارگاه کربلا و فرماندهی لشکر ۷ ولیعصر(ع)، جانشین فرماندهی نیروی زمینی سپاه، مسئول مهندسی ستاد مشترک سپاه و غیره خدمت کرد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 👇👇👇👇👇
سردار شریعتی در یادداشتی به مناسبت سالروز عملیات بیت المقدس، نکاتی پیرامون عملیات آزادسازی خرمشهر و نیز خاطراتی از حاج قاسم سلیمانی بیان کرده است که بخشی از آن را می خوانید؛ در عملیات بیت المقدس (اردیبهشت ۱۳۶۱) فرمانده تیپ عاشورا بودم. در آن موقع از استانهای آذربایجان، زنجان، تهران، خوزستان، خراسان، اصفهان، فارس، مازندان، گیلان و غیره نیرو داشتیم که با این پراکندگی استانی و گستردگی عملیات‌های پیش رو، با مشکلات فراوانی روبرو بودیم. ابلاغیه  فرمانده کل سپاه در نخستین روز عملیات بیت المقدس، این نقیصه‌ها را به طور کامل، نه تنها برای یگان ما بلکه برای تمامی یگانهای سپاه برطرف کرد. در عملیات آزادسازی خرمشهر، تیپ عاشورا با مسولیت حقیر و تیپ ۴۱ ثارلله به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی، در کنار هم، علیه ارتش بعثی عراق برای آزادسازی خرمشهر می جنگیدیم. لذا یادداشت خود را با آخرین خاطراتم از شهید حاج قاسم سلیمانی شروع می کنم: روزی در عراق خدمت حاج قاسم سلیمانی و حاج ابومهدی مهندس بودم. مثل همیشه ابراز لطف و محبت برادرانه آنها شامل حالم بود و صحبت های مفصلی داشتیم.  در بین صحبتها، حاج قاسم یک مرتبه گفت: امین، تو واقعا روزی فکر می کردی که با این همه مشکلاتی که در جنگ داشتیم و با ارتش عراق در دوره صدام در جنگ بودیم، یک روزی اینگونه با هم در عراق باشیم؟ اصلا فکر می کردی با همان ارتش عراق که می جنگیدیم، امروز در کنار هم مثل یک برادر باشیم؟ اصلا فکر می کردی روزی اینگونه در سامراء حضور پیدا کنی و با همان ارتش،  برادرانه، در کنار بچه‌های حشدالشعبی قرار بگیری و برای امنیت و آسایش و رفاه زائرین اینگونه با هم برنامه ریزی و کار کنید؟ فکر می کردی یک روز حماسه اربعین اینگونه رقم بخورد؟ هرگز تصور می کردی که حضور میلیونی زائران در سامرا، با استقبال گرم و صمیمانه شیوخ و اهالی این منطقه مواجه شود؟  حاج قاسم، در نهایت، دست مرا گرفت و گفت: اینها همه الطاف الهی است که از سوی امام و شهدا به ما هدیه شده است. پس باید قدرشناس باشیم و آن را با جان و دل و با تمام وجودمان حراست کنیم. در بخش دیگری از این یادداشت آمده است؛ بعد از جنگ هم یکی از کارهای بسیار خوب، مراسم افطاری ساده و صمیمی در منزل آقامحسن است که همه مقید هستند آن روز در هر نقطه که باشند، در این مراسم شرکت کنند. این دید و بازدید و نمازجماعت و خاطرات جبهه، با یک افطاری بسیار ساده و همنشینی یاران جامانده از قافله شهدا و ذکر خاطرات شهدا و راه و روش آنها به پایان می رسد. متاسفانه امسال این دیدار سالانه، به علت کرونا برگزار نشد و داغ فراق شهید حاج قاسم سلیمانی عزیز برای همه ما و خانواده ها و فرزندان ما سنگین تر شد. قطعا اگر افطاری امسال برگزار می شد، همه برنامه ها حول محور حاج قاسم بود و همه دوستان درباره خاطرات او، اخلاق و کردار او و ناگفته هایی از روش فرماندهی او صحبت می کردند و یکی از طولانی ترین مراسم افطاری سالهای اخیر می شد. من هم مثل همه دوستان، ناگفته هایی درباره حاج قاسم عزیز داشتم که می خواستم در افطاری امسال مطرح کنم ولی نشد و می خواهم بخشی از آن را اینجا بازگو کنم: از نکات جالب این بود که حاج قاسم همیشه در هر ماموریتی که بود؛ از عراق و شام و لبنان و غیره، خود را به افطاری آقامحسن می رساند؛ با تمام‌ مشغله ای که داشت حتی اگر شده با چهره غبارآلود و با لباس خاکی سعی می کرد خود را به این مراسم ساده و معنوی برساند و واقعا برایم سئوال بود که چه سرّی است که حاج قاسم تا این حد به حضور در این مراسم، مقید است. چند سال پیش، دو شب قبل از اینکه مراسم افطاری فرماندهان در منزل آقامحسن برگزار شود، در خواب دیدم که خبر آمد، شهید حاج احمد کاظمی و تعدادی از شهدا دارند می آیند و قرار است حاج قاسم به استقبال آنها برود. در عالم رویا، حاج قاسم از همه این جزئیات و نحوه ورود حاج احمد و دیگر بچه ها خبر داشت. خلاصه، حاج قاسم به استقبال رفت. حاج احمد رسید، خودش جلو بود و تعداد زیادی از شهدا با لباس سبز سپاه پشت سرش. حاج احمد و حاج قاسم به صورت عجیبی همدیگر را در آغوش گرفتند و پس از مدتی حاج احمد به حاج قاسم گفت ما برای دو کار آمده ایم؛ یکی برای افطاری آقا فرماندهان و بعد هم برای کمک به تو. بعد، رو کرد به پشت سرش که تعدادی از شهدا بودند و گفت حاج قاسم اصلا نگران نباش، همه ما در کنار تو هستیم. بعد از این، حاج احمد به حاج قاسم گفت تا افطاری حاجی شروع نشده، من بروم به بچه ها و خانواده ام سری بزنم. این وسط اتفاقات عجیب دیگری بین حاج احمد و حاج قاسم اتفاق افتاد و مطالب دیگری در گفتگوی آنها مطرح شد که از ذکر آن معذورم. آن موقع شرایط سیاسی عراق بسیار پیچیده و نگران کننده بود. من این خواب را همان موقع برای سردار رسول زاده تعریف کردم و قرار گذاشتیم که جایی بازگو نشود. البته آقای رسول زاده گفت باید به خود حاج قاسم گفته شود. خل
اصه، آقای رسول زاده برای حاج قاسم تعریف کرد و حاج قاسم به من گفت حتما در یک فراغتی، باید خودت هم برای من تعریف کنی. در اولین فرصت، این رویا را به حاج قاسم گفتم. در شروع صحبتهای من، حاج قاسم مثل همیشه با آن محبت و برادری و شوخی که بین ما بود، سربه‌سر می گذاشت و به شوخی گرفته بود ولی وقتی رسیدم به آن بخشهای دو نفره، یعنی موضوعاتی که در عالم واقع من بی خبر بودم و فقط بین خودشان دو نفر بوده و حاج احمد در عالم رویا مطرح کرده بود و ظاهرا فقط حاج قاسم از آن خبر داشت، حاج قاسم بسیار متعجب شد و گفت فعلا این را برای کسی تعریف نکن. این گذشت. چند بار دیگر وقتی مرا می دید، می گفت رویای عجیبی بود، مبادا این را برای کسی تعریف کنی فعلا. بگذار تا وقتش. بله دوستان، حاج قاسم، قبل از اینکه وقت پروازش فرا برسد، آسمانی شده بود و ما همه غافل بودیم. در اصل او سفیر شهدا بر روی زمین بود. روحش با سالار شهیدان محشور باد. ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 هر کسی از ظـن خود شد یــار من 🔆 از درون من نجـسـت اســــــــــرار من 🔆 سر مــــن از نالــــــــــۀ من دور نیـــــست 🔆 لیـــک چشم و گـوش را آن نــــــور نیست 🔆 هــــر که را جامــــه ز عشقی پـــــــاک شد 🔆 او ز حــرص و عیــــب کـــلی پــــــــــاک شد 🌹صلوات به روح پاک همه شهدا🌹 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم صبــح‌دم بہ ؏ـشق دیدار خورشید خورشید بہ ؏ـشق دیدار صبحی دوباره و من... بہ ؏ـشق دیدار شما چشم‌هایمان را باز می‌کنیم السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدے 🦋صبحت بخیر آقا 🦋 اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
4_5805645119503731161.mp3
1.37M
واعظ: حاج آقا ‌پناهیان 🔖 فرصت امروز رو بچسب؛ کار خوب رو به فردا ننداز! ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 🍃سرودی بسیار زیبا و‌معنوی که زبان‌حالِ همه منتظران و اهل ولایت هستش. ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌سالروز شهادت شهید احمد سلیمانی برادر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که در منطقه میمک قبل از عملیات عاشورا در مهرماه سال ۱۳۶۳ گرامی میداریم . شهید احمد سلیمانی مسئول اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله بود. 🌹شادی روحشان ١۴صلوات با اخلاص ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صد رحمت به حیوان! 🔹شبکه ملی استرالیا در گزارشی به نقل از یک عضو نیروی دریایی آمریکا نوشت: بعد از پایان یکی از عملیات‌های مشترک نیروی‌های دریایی استرالیا و آمریکا در افغانستان هفت تن بازداشت شدند. 🔹از نیروهای هوایی آمریکایی برای انتقال بازداشتی‌ها کمک خواسته شد، اما خلبان گفت که جا برای انتقال هفت تن نیست. 🔹سرباز استرالیایی یکی از افغانستانی‌های دست بسته را به ضرب گلوله کشت بعد سرباز به خلبان گفت که حالا شش تن هستند. ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 مراقب باشیم تا مثل دهه شصت، جای شهید و جلاد عوض نشود، زیرا ملت ایران در دهه شصت مظلوم واقع شد و به دلیل اینکه تروریست ها و منافقین و پشتیبانان آنها به امام و ملت ایران ظلم و خباثت کردند، ملت در موضع دفاع قرار گرفت ولی با دادن شهدای فراوان مثل شهید بهشتی و یاران وفادارش در نهایت هم پیروز شد.... ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
هدایت شده از Khosravi
زیارت نامه شهدا ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 💠 مصطفی در حرم (علیهاالسلام) بود و صدای تیراندازی از تمام شهر شنیده می‌شد. ابوالفضل مرتب تماس می‌گرفت هر چه سریعتر از خارج شویم، اما خیابان‌های داریا همه میدان جنگ شده و مردم به حضرت سکینه (علیهاالسلام) پناه می‌بردند. 💠 مسیر خانه تا حرم طولانی بود و مصطفی می‌ترسید تا برسد دیر شده باشد که سیدحسن را دنبال ما فرستاد. صورت خندان و مهربان این جوان ، از وحشت هجوم به شهر، دیگر نمی‌خندید و التماس‌مان می‌کرد زودتر آماده حرکت شویم. خیابان‌های داریا را به سرعت می‌پیمود و هر لحظه باید به مصطفی حساب پس می‌داد چقدر تا حرم مانده و تماس آخر را نیمه رها کرد که در پیچ خیابان، سه نفر مسلّح راه‌مان را بستند. 💠 تمام تنم از ترس سِر شده بود، مادر مصطفی دستم را محکم گرفته و به خدا التماس می‌کرد این را حفظ کند. سیدحسن به سرعت دنده عقب گرفت و آن‌ها نمی‌خواستند این طعمه به همین راحتی از دست‌شان برود که هر چهار چرخ را به بستند. ماشین به ضرب کف آسفالت خیابان خورد و قلب من از جا کنده شد که دیگر پای فرارمان بسته شده بود. 💠 چشمم به مردان مسلّحی که به سمت‌مان می‌آمدند، مانده و فقط ناله مادر مصطفی را می‌شنیدم که خدا را صدا می‌زد و سیدحسن وحشتزده سفارش می‌کرد :«خواهرم! فقط صحبت نکنید، از لهجه‌تون می‌فهمن نیستید!» و دیگر فرصت نشد وصیتش را تمام کند که یکی با اسلحه به شیشه سمت سیدحسن کوبید و دیگری وحشیانه در را باز کرد. نگاه مهربانش از آینه التماسم می‌کرد حرفی نزنم و آن‌ها طوری پیراهنش را کشیدند که تا روی شانه پاره شده و با صورت زمین خورد. 💠 دیگر او را نمی‌دیدم و فقط لگد وحشیانه را می‌دیدم که به پیکرش می‌کوبیدند و او حتی به اندازه یک نفس، ناله نمی‌زد. من در آغوش مادر مصطفی نفسم بند آمده و رحمی به دل این حیوانات نبود که با عربده درِ عقب را باز کردند، بازویش را با تمام قدرت کشیدند و نمی‌دیدند زانوانش حریف سرعت آن‌ها نمی‌شود که روی زمین بدن سنگینش را می‌کشیدند و او از درد و ضجه می‌زد. 💠 کار دلم از وحشت گذشته بود که را به چشم می‌دیدم و حس می‌کردم قلبم از شدت تپش در حال متلاشی شدن است. وحشتزده خودم را به سمت دیگر ماشین می‌کشیدم و باورم نمی‌شد اسیر این شده باشم که تمام تنم به رعشه افتاده و فقط را صدا می‌زدم بلکه شود که هیولای تکفیری در قاب در پیدا شد و چشمانش به صورتم چسبید. 💠 اسلحه را به سمتم گرفته و نعره می‌زد تا پیاده شوم و من مثل جنازه‌ای به صندلی چسبیده بودم که دستش را به سمتم بلند کرد. با پنجه‌های درشتش سرشانه مانتو و شالم را با هم گرفت و با قدرت بدنم را از ماشین بیرون کشید که ‌دیدم سیدحسن زیر لگد این وحشی‌ها روی زمین نفس‌نفس می‌زند و با همان نفس بریده چشمش دنبال من بود. 💠 خودش هم بود و می‌دانست سوری بودنش شیعه بودنش را پنهان می‌کند و نگاهش برای من می‌لرزید مبادا زبانم سرم را به باد دهد. مادر مصطفی گوشه خیابان افتاده و فقط ناله جانسوزش بلند بود و به هر زبانی التماس‌شان می‌کرد دست سر از ما بردارند. 💠 یکی‌شان به صورتم خیره مانده بود و نمی‌دانستم در این رنگ پریده و چشمان وحشتزده چه می‌بیند که دیگری را صدا زد. عکسی را روی موبایل نشانش داد و انگار شک کرده بود که سرم فریاد کشید :«اهل کجایی؟» لب و دندانم از ترس به هم می‌خورد و سیدحسن فهمیده بود چه خبر شده که از همان روی خاک صدای ضعیفش را بلند کرد :«خاله و دختر خاله‌ام هستن. لاله، نمی‌تونه حرف بزنه!» 💠 چشمانم تا صورتش دوید و او همچنان می‌گفت :«داشتم می‌بردم‌شون دکتر، خاله‌ام مریضه.» و نمی‌دانم چه عکسی در موبایلش می‌دید که دوباره مثل سگ بو کشید :« هستی؟» یکی با اسلحه بالای سر سیدحسن مراقبش بود و دو نفر، تن و بدن لرزانم را به صلّابه کشیده بودند و من حقیقتاً از ترس لال شده بودم که با ضربان نفس‌هایم به گریه افتادم. 💠 مادر مصطفی خودش را روی زمین به سمت پای‌شان کشید و مادرانه التماس کرد :«دخترم لاله! اگه بترسه، تشنج می‌کنه! بهش رحم کنید!» و رحم از پلیدشان فرار کرده بود که به سرعت برگشت و با همان ضرب به سرش لگدی کوبید که از پشت به زمین خورد. به‌نظرم استخوان سینه سیدحسن شکسته بود که به سختی نفس می‌کشید و با همان نفس شکسته برایم سنگ تمام گذاشت :«بذارید خاله و دخترخاله‌ام برن خونه، من می‌مونم!» که را روی پیشانی‌اش فشار داد و وحشیانه نعره زد :«این دختر ایرانیه؟»... ✍️نویسنده: ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostaf