eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
323 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
13.3هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
یک دنیا دلتنگی یک دنیا حرف در تصویری به کوچکی یک اتاق ... #ژن_خوب به پدر با نفوذ و پولدار داشتن نیست #ژن_خوب غیرتی ست به پهنای مرزهای کشورم قدر #جانباز ان را بدانیم ... #بسیج #بسیجی
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
سلام من به مدینه ، به غربت صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق سلام من به مدینه ، به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار مطهر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع ⚫️شهادت امام صادق ع برهمه شما خوبان تسلیت🏴
امام صادق علیه السلام دوستي داشت كه همواره باهم بودند و به طور صميمي انيس و مونس هم بودند روزي دوستش به غلامش تندي كرد و گفت: اي زنازاده كجا بودي؟ وقتي كه امام صادق علیه السلام اين دشنام را از او شنيد، به قدري ناراحت شد كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشاني خود زد و سپس فرمود: سبحان الله، آيا نسبت ناروا به مادرش ميدهي؟ من تو را آدم پرهيزكاري مي دانستم، ولي اكنون مي بينم ، پرهيزكار نيستي ( ائمه اطهار علیهم السلام، هميشه مأمور نيستند كه از علم غيب خود استفاده كنند) دوست امام علیه السلام به آن حضرت عرض كرد: فدايت گردم، مادر اين غلام از اهالي سند (از سرزمين هند) و بت پرست مي باشد، بنابراين ناسزا به او اشكال ندارد امام صادق علیه السلام به او فرمود: الاعلمت ان لكل امة نكاحا تنح عني آيا نمي داني كه هر امتي بين خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو از آن هنگام، بين آنها جدايي افتاد و تا آخر عمر ، اين جدايي ادامه يافت •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آه ای شهادت العجل: 🔹 ... 5 حالم هنوز خوب نشده بود اما باید میرفتم. امروز تو دانشگاه کلاس نداشتم، ولی باید آموزشگاه میرفتم و عصر هم باشگاه داشتم. 📱اول یه زنگ به سعید زدم و با شنیدن صداش، انرژی لازم برای شروع روزمو بدست آوردم💕 یه زنگم به مرجان زدم و برای دو سه ساعتم که بین روز خالی بود،باهاش قرار گذاشتم.👭 به چشمام که به قول سعید آدمو یاد آهو مینداخت،ریمل و خط چشم کشیدم و لبای برجسته و کوچیکمو با رژلبم نازترش کردم 👄👌 مانتوی جلو باز سفیدمو با کفش پاشنه بلند سفیدم ست کردم و ساپورت صورتی کمرنگمو با تاپ و شالم👌 موهای لخت مشکیمو دورم پخش کردم و تو آینه برای خودم چشمک زدم و در حالیکه قربون صدقه ی خودم میرفتم از خونه خارج شدم😘 سر کلاس زبان فرانسه همیشه سنگینی نگاه عرشیا اذیتم میکرد. البته خیلی هم بدم نمیومد😉 اینقدر جذاب و خوشگل بود که بقیه دخترا از خداشون بود یه نیم نگاه بهشون بندازه! چندبار به بهونه کتاب گرفتن و حل تمرین ازم خواسته بود شمارمو بدم بهش، اما با وجود سعید این کار برام خطر جانی داشت❗️ حتی اگر بو میبرد که چنین کسی تو کلاسم هست، رفت و آمدم به هر آموزشگاهی ممنوع میشد🚫 بعد از کلاس میخواستم سوار ماشینم شم که صدای سمانه(که یکی از دخترای کلاس و بود) رو شنیدم.👂 -ترنم! برگشتم سمتش، -بله؟ -ببخشید، میتونم چنددقیقه وقتتو بگیرم؟؟ -برای چی؟😳 -کارت دارم عزیزم☺️ -منو؟؟😳 چیزه...یکم عجله دارم آخه... -زیاد طول نمیکشه. -آخه با دوستم قرار دارم. پس بیا سوار ماشین شو تا سر خیابون برسونمت،حرفتم تو ماشین بزن که من دیرم نشه. -باشه عزیزم.ممنون سوار شد و راه افتادیم... 🚗 -خب؟ گفتی کارم داری...؟ -اره☺️ برم سر اصل مطلب یا مقدمه بچینم؟؟ -نه لطفاً برو سر اصل مطلب -باشه،میگم... حیف اینهمه خوشگلی تو نیست؟؟ -جان؟؟ منظورت چیه؟؟ -حیف نیست نعمتی که خدا بهت داده رو اینجوری ازش استفاده میکنی؟ -خدا؟چه نعمتی؟؟ 😳 -بابا همین زیباییتو میگم دیگه. اینجوری که میای بیرون،هرکی هرجوری دلش میخواد راجع بهت فکر میکنه... 🔞 -گفتم برو سر اصل مطلب! -تو کلاس دقت کردی چقدر پسرا نگاهت میکنن؟؟ -خخخخخه،آهااااان... خب عزیزم توهم یکم به خودت برس، به توهم نگاه کنن! حسودی نداره که!!😂 -حسودی؟؟ نه.حسادت نمیکنم. -چرا دیگه. مگه مجبوری خودتو بسته بندی کنی که هیچکس نبینتت بعدم اینجوری حسودی کنی😂 -من میگم این کار تو گناهه!هم خودت به گناه میفتی،هم بقیه، حتی استاد حواسش به توعه،نه به درس!! -سمانه جان نطقت تموم شد بگو پیادت کنم. -باور کن من خیرتو میخوام ترنم... تو دختر سالمی هستی،نذار به چشم یه هرزه نگات کنن! ماشینو نگه داشتم -گمشو پایین😠 -چی؟مگه چی گفتم؟☹️ -گفتم خفه شو و گمشو پایین...😡 هرزه تویی که معلوم نیست زیر اون چادرت چه خبره... سری به نشونه تاسف نشون داد و پیاده شد. همینجور که فحشش میدادم پیاده شدم و تا دور نشده صندلی ای که روش نشسته بود رو با دستمال تمیز کردم تا بفهمه چقدر ازش بدم میاد و دیگه نباید سمت من بیاد 🚫🚫😡 "محدثه افشاری"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•----• سلام من به مدينه ، به غربت صادق سلام من به بقيع و به تربت صادق سلام من به مدينه ، به آستان بقيع سلام من به بقيع و کبوتران بقيع سلام من به مزار مطهر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقيع سلام من به تو اي ماه فاطمي بقيع سلام من به تو اي ياس هاشمي بقيع #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان •----≈•≈•🕊▪️🕯▪️🕊•≈•≈•----•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیسیم ها تــــمام شب این راصدازدند: غـــــواص ها... در آتش و #خـــــون دست وپـا زدند ! اڪسیر عشق بـودڪہ درجـان مازدند حرف از زیــارت حرم ڪربلازدند.. شبتون_شهدایی🌷