eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃خاطرات ناب شـــــهدا🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 مجيد ۱۸ سالش بود كه تصميم گرفت برود جبهه. هر كاري كرديم كه مانع رفتنش بشيم ،‌ فايده اي نداشت. باباش بهش گفت: تو بمون تا من برم ، هر وقت برگشتم تو برو. قبول نمي كرد و مي گفت بايد برم... ... روز اعزام بهش گفتم: مجيد! من دوست ندارم تو رو دست و پا شكسته ببينما! مواظب خودت باش ، نري و درب و داغون برگردي. خنديد و گفت: نه مامان! خيالت راحت من جوري ميرم كه ديگه حتي جنازه ام هم به دستت نرسه. به شوخي گفتم: لال شي ! اين چه حرفيه مي زني. چيزي نگفت و ساكت ماند... ... موقع اعزام تقريباً تمام مادرها توي محوطه ي چمن پادگان ،كنار بچه هاشون بودند. اما مجيد اصلاً كنارم نمي ماند. من هم دوست داشتم بچه ام مث بقيه بسيجي ها يه كم كنارم بمونه. اما مجيد كم مي اومد هر وقت هم مي يومد ، گونه هام رو مي گرفت و مي گفت: چيه مامان! چرا رنگت پريده؟ چرا ناراحتي؟ بهش گفتم: اين چه وضعشه؟ همه ي بسيجي ها كنار مادراشون هستن تو چرا مدام اين ور و اون ور ميري و پيشم نمي نشيني؟ اولش طفره مي رفت و جواب نمي داد يه بار كه خيلي اصرار كردم كه كنارم بمونه ، گفت:مامان جان! من وقتي كنارت مي نشينم و اون احساس مادرانه رو توي چهره ات مي بينم مي ترسم شيطون وسوسه ام كنه و نذاره برم جبهه مي ترسم اين محبت مادري مانع از رفتنم بشه واسه همين كم ميام كنارت مي شينم... ... موقع رفتن اومد سراغم باهام روبوسي كرد و گفت: مامان! وقتي سوار شديم من وسط اتوبوس مي ايستم من تو رو نگاه مي كنم ، تو هم من رو نگاه كن تا جايي كه ميشه همديگه رو نگاه كنيم...  وقتي ماشين حركت كرد تا لحظه ي آخر براش دست تكون مي دادم او هم برام دست تكون مي داد تا جايي كه ديگه همديگه رو نديديم اين آخرين ديدارمون بود چند روز بعد خبر شهادتش رو آوردند همونطور كه خودش گفته بود ديگه جسدش برنگشت هنوز هم برنگشته...       راوي: مادر شهيد 🕊مجيد قنبري❤️ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقی کلام به شکرانه سلامتی امام خامنه ای(مد ظله العالی) با نوای حاج محمود کریمی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
1⃣ 2⃣ قسمت بیست و یکم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9
این دو شهید گمنام در ۲۵کیلومتری شرق تهران در شهر #بومهن آرمیده اند مسولین این منطقه آیا شهیدی که برای دفاع از وطن و ناموس شما رفته و شهید شده و گمنام برگشته باید قبرش این چنین باشه...⁉️ 🔶🔹اماج https://eitaa.com/amaj24
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸افسر استخباراتى عراق، بچه ها را داخل خاک عراق همراهی می کرد. او به نظر فرد بی اعتقادى بود. از اول صبح کار را شروع کرديم. ناگهان ستار به نقطه ای اشاره کرد و گفت: " از اين مکان بوی عطر می آيد و هرجا بوی عطر باشد، شهيد ايرانى پيدا می شود." 🔸بچه ها آن محل را با بيل مکانيکی حفاری کردند. پيکر دو تن از شهدای عزيز کشف شد. هرچند که بوی مشک و عطر شهدا براى بچه های تفحص امری طبيعی بود؛ اما اين افسر عراقى کاملا تعجب کرده بود. به نتيجه رسيديم که حتی عراقی ها هم بوی خوش شهدا را درک می کنند. ♦محمود توکلی ، مسئول تفحص لشکر امام حسين(ع)
☀️🍃 قبل از آشنایے با محمد جواد به زیارتــ حضرتــ زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم💚 روبروے گنبد حضرت زینبــ (س) بودیم و من با بی بی درد و دل میکردم😇 از او خواستم که همسری به من بدهد که به انتخابــ خودش باشد😍 البته آن روزها نمیدانستم که هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم سرباز خود حضرتــ زینب(س)قرار استــ مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود💞😍 از سفر که برگشتیم، محمد جواد به خواستگاری من آمد💐 آن زمانها در یک کارخانه مشغول به کار بود. تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود💪 حتی از جوانے و زمانیکه محصل بود، در تابستانهایش کار میڪرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس خواستگارے تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد😮😎☺️ بعد از آن شروع کرد به ساختن همین منزلے که خانه ی من و فرزندانم هست. سر پناهے که ستونهایش را از دست داد...😔 تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و طرح کاشے ها همه وهمه به سلیقه ی من بود. آخر محمد جواد همیشه میگفت که "تو قرار است در این خانه بمانے نه من"😔 آرے همسر من بی تو در این خانه روزها را شبــ میکنم، تنها به شوق دیدار تو در زمان ظهور امام زمان (عج)😍😭💚 🌷 🕊 ----------------------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #دجال آخرالزمان کیست؟! 🎬 فیلمی با موضوع دجال آخرالزمان! آیا دجال ظهور کرده؟ آیا دجال تک چشمه؟ آیا دجال حتما باید یک انسان باشه؟ پاسخ در کلیپ حتما ببینید و انتشار دهید 🔴 #دجال_آخرالزمان #آخرالزمان 📡لطفا نشر دهید بســـوے ظــــــــهور💫✨👇 🆔 @Besoye_zohor 💯
بسم رب الشهدا و الصدیقین شهید🕊 محمد گودرزی ❤️در تاریخ 1/5/1356 در خانواده اي مذهبی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. چون محل خدمت پدرش شهرستان کوهدشت بود دوران ابتدائی را تا کلاس سوم در کوهدشت و ما بقی را در دبستان شهید نیازي بروجرد گذراند. دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مطهري و دوره متوسطه را در هنرستان چرخکار گذراند. از دوران کودکی علاقه خاصی به حضور در مسجد داشت همان اوایل که به بروجرد آمد مادرش او و برادر کوچکترش را به مسجد محل برد تا با بچه هاي مسجدي بیشتر ارتباط پیدا کند و همیشه دوست داشت منزلشان در مسجد می بود. علاقه شدیدي به امام ، انقلاب و بسیج داشت از همان اوائل دوران راهنمایی در فعالیتهاي بسیج شرکت می کرد به طوري که بیشتر اوقات خود را در پایگاه و فعالیتهاي آن می گذارند. هرکس با او کاری داشت باید سراغش را از مسجد پایگاه می گرفت و کمتر در منزل حضور داشت. جنس رفتارش با دیگران فرق می کرد بیشتر اوقات در سه ماه رجب ، شعبان و رمضان و اکثر دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه می گرفت امکان نداشت "بعد از نماز صبح زیارت عاشورا خواندنش قضا شود". علاقه اي به تعلقات دنیوي نداشت. از همان کودکی چیزي براي خودش نمی خواست و همیشه پول تو جیبی خودش را با دیگران قسمت می کرد. هیچ وقت لباسی نمی پوشید که نسبت به سایر بچه ها بهتر باشد و بهترین لباسش لباس خاکی بسیج بود.  در سال ۱۳۷۱ با اردویی براي بازدید از مناطق جنگی راهی جنوب شد که همین امر عشق و علاقه او به شهداء را بیش از گذشته نمود به طوریکه از سال ۷۳ و ۷٤ بیشتر اوقات را در مناطق جنوب و گروه هاي تفحص خصوصا تفحص لشگر ۳۱ عاشوراء گذرانید حتی زمانی که در سال ۷٦ به خدمت سربازي رفت برخی از مرخصی هایش را به مناطق جنوب می رفت و در تفحص شهداء شرکت میکرد. زمانی که در دانشگاه آزاد شهرستان دزفول در رشته برق قبول شد این فرصت براي حضور بیشترش در مناطق عملیاتی جنوب فراهم شد. براي ترم اول با چند نفر خانه اي اجاره کرد اما طولی نکشید که با بچه هاي بسیجی دانشگاه که اکثرا در خوابگاه دانشجویی خرم ساکن شده بودند آشنا شد و به خوابگاه نقل مکان کرد و همان جا در عید سعید غدیرخم با هفت نفر از بچه ها عقد اخوت بست؛ باشد که در خدمت به شهداء یکدیگر را یاري کنند. با توجه به شرایط مناسب خوابگاه و بودن بچه هاي بسیجی و هئیتی در آنجا و دانشگاه مکرر اردوهاي بازدید از مناطق جنگی را راه اندازي کرد و پایه گذار برگزاري مراسم زیارت عاشوراء در شهید آباد دزفول در جوار شهداء در سه شنبه شبها بود مراسمی که از سال ۷۸ تا ۸۱ ادامه داشت و باعث برکات بیشمار براي بچه هاي آنجا شد. درتیر ماه سال ۷۹ همراه چند نفر از بچه هاي خوابگاه با کاروان حرم تا حرم مرحوم حاج آقا ابوترابی همراه شد و از حرم امام خمینی (ره) تا حرم امام رضا(ع) را با پاي پیاده در مدت ۱٤ روز به عشق امام رضا(ع) طی کردند. در آن ایام به جرات می توان گفت حداقل دو روز از هفته را درمقر تفحص لشگر ۳۱ عاشوراء واقع در خرمشهر می گذراند و برکات این حضور انتقال پیکرهاي مطهر ۱۸ شهید گمنام به بروجرد ، دانشگاه آزاد دزفول و شهرستان دزفول بود هرجا خبري از تشییع شهداء بود آنجا حضور داشت مشهد ، تهران یا ... فرقی نداشت. ایام عید را به روایت گري براي کاروانهاي راهیان نور می پرداخت. روز دوم فروردین سال ۸۳ در جاده خرمشهر ، اهواز دچار سانحه شد و مدت ۱۲ روز در حالت کما در بیمارستان گلستان اهواز به سر برد و در همین مدت کوتاه جمع کثیري از یاران و دوستانش که بواسطه خدمت او به شهداء آشنایش شده بودند به دیدارش آمدند از تهران ، مشهد ،تبریز ، بروجرد ، خرم آباد ، دزفول و... و بالاخره خادم الشهداء در تاریخ ۱٤ فروردین ماه ۱۳۸۳ به شهداء پیوست و روح کربلائیش آسمانی شد و در حالی که پهلویش از ضرب تصادف کبود بود یا زهرا گویان شربت شهادت را نوش کرد.   نا گاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد هربار که رفت با شهیدی برگشت   این بار شهید آمد و او را برد 🍂🍃🍂🍃🍂🍃