🔕نکوهش بن بست نمایی و ناامیدی در اسلام.
✅ طبق فرمایش پیامبراکرم(ص)، امیدواری موهبتی از جانب خداوند است که به انسان داده شده تا هیچ گاه از تلاش باز نایستند و با قوت بیشتری مسیر زندگانی را طی کنند.
📛در مقابل، نا امیدی ناشی از وسوسههای شیطانی است که در دل رسوخ میکند به گونهای که انسان را از تلاش باز میدارد و او را تبدیل به موجودی منزوی و خانهنشین و بیخاصیت میکند. این حالت به قدری قبیح است که امام صادق(ع) آن را از گناهان کبیره شمرده اند.
🚫لذا ،امروزه دشمنانِ نظام اسلامی ، با استناد به برخی مشکلات اقتصادی و...، می کوشند تا انتهای مسیرِایران اسلامی را بن بست نشان دهند!
✅به همین خاطر، رهبر فرزانه انقلاب، بارها به تشریح ِ #جنگ_شناختی دشمن (القاء سیاه نمایی و بن بست نمایی و...) پرداخته راهکار های نجات از این فتنه را نیز تبیین کرده اند.
✅یکی از مهمترین راه امیدواری مردم به نظام،تشریح دستاورد های انقلاب اسلامی در عرصه های مختلف است.
✅مثلا، قبلا پزشگ عمومی را از بنگلادش و... وارد می کردیم! ولی در سایه انقلاب اسلامی ، در بخش پزشگی ،ایران ،جزو کشور های برترجهان است. همین طور در بخشهای مختلف دیگر.
#امید
#عزت_نفس_ملی
#ایران_قوی
✍️علی اکبر صیدی
وصیتنامه شهید حامد نعمتی:
بسم الله الرحمن الرحیم
برخى از آن مومنان بزرگمردانى هستند که به عهد و پیمانى که با خدا بستند کاملا وفا کردند پس برخى بر آن عهد ایستادگى کردند تا براى خدا شهید شدند و برخى با انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. (احزاب - 23)
اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین حججالله و اشهد ان نایب الامام زماننا خمینى روحالله.
از هیچ چیز نترسید که با قدرت ایمان به همه مشکلات غلبه خواهیم کرد. امام خمینى
مىبینیم در این برهه از زمان دشمنان اسلام در پى آنند که مانع شوند تا این انقلاب که سرمنشاء انقلاب خونبار حسین (ع) است و مقصدش ظهور آیین اسلام به دیگر ملل جهان است صادر گردد و این چراغ هدایت انسانها از ظلمت و جهل به روشنایى و کمال را خاموش گردانند و همچنان ملل جهان را در زیر ظلم و فساد خویش نگه دارند و به خیانتها و تجاوزات خود بر مردم باقى بمانند.
ما به آنان مىگوییم که دیگر تن به ذلت نخواهیم داد و تسلیم شما نمىشویم بلکه با ایمان به خداوند متعال و یارى امام زمان (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) و رهبرى نایب بر حقش خمینى کبیر به جنگ با شما آمدهایم و آماده هرگونه سختیها و محاصرهها و مشکلات هستیم و بالاتر از این است که بخواهید بدنهاى ما را تکه تکه کنید جسممان را بسوزانید و جزغاله کنید از خونمان جویها جارى کنید.
ما نداى حقطلبانه و مظلومانه خویش را به گوش همه خواهیم رسانید و آنان را به پلیدیها و شیطنتهای شما آگاه خواهیم کرد تا این که به هویت شما پىببرند و دیگر جایى در بین ملل جهان نداشته باشید و انشاءالله پرچم اسلام که منادی کلمه لا اله الا الله و محمد رسولالله (ص) است در سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.
اى امت اسلام راهى را در پیش گیرید که در دنیا سعادت و مردن با شهادت داشته باشد و آیا سعادت در دنیاى فانى این نیست که پیرانى صدیق و خالص در جهت پیمودن راه پیامبر گرامى (ص) و ائمه اطهار (ع) و خدمتگزارانى براى قرآن و مکتب و سربازان و یارانى براى رهبر عزیزمان باشیم و بتوانیم توشهاى را که در آن خیر و صلاح آخرتمان باشد با خود ببریم.
از شما مىخواهم که تا آخرین لحظات حیاتتان رهبر را، این حسین زمان را همراهى کنید و به دستورات ایشان جامه عمل بپوشانید و همانطور که فرمودند (همیشه در صحنه حاضر باشید و سنگرها را حفظ کنید و وحدت کلمه داشته باشید) تا اینکه هر گونه توطئه و تبلیغات منافقین و تودهایها و لیبرالها و دیگر سرسپردگان خنثى شود.
در جبهههاى حق علیه باطل حاضر شوید تا این که کار صدام و صدامیان این تغذیه شده از استعمارگران و همه کشورهاى مرتجع و صهیونیستى را یکسره کرده و انشاءالله نوبت آنان هم برسد تا پس از فتح کربلاى حسین (ع) و مرقد ائمه اطهار (ع) تا قدس عزیز پیش برویم و این مکتب انسانساز را به رسالت برسانیم و این امانت را به صاحب اصلى خود امام زمان (ارواحنا له الفداء) تحویل دهیم.
من نتوانستم خدمتى در این راه انجام دهم ولى امیدوارم که با ریخته شدن خون ناقابلم دِین خود را به قرآن و مکتب ادا کنم و گناهان زیادم بخشیده گردد.
خانواده عزیزم؛
از خداوند متعال میخواهم که پس از شهادت دومین فرزندتان عزمى راسخ و دلى قوى و قلبى سرشار از ایمان و صبرى فراوان داشته باشید و هیچگاه از خود احساس ضعف و پریشانى نشان ندهید، بلکه به دیگران بفهمانید که ما همه باید این راه را برویم ولى چه بهتر که با عزت و کرامت و سعادت.
دوستان و آشنایان و برادران همسنگرم؛
براى خدا و مردم خدمت کنید و خدمتگزار باشید. دلبستگى به دنیا را از وجود خود برهانید، تهذیب نفس کنید و به دنبال اجراى احکام شرعی دین مبین اسلام باشید.
در خاتمه از خانواده و دوستان و آشنایان مىخواهم که اگر از من حرکاتى را دیدید که موجب ناراحتىتان شده است از شما پوزش و حلالیت مىطلبم، دوست داشتم در زادگاه خود کربلا به خاک سپرده شوم ولى اگر نشد، مرا در امامزاده محمد (ع) کرج نزد شهیدان بهخاک بسپارید.
از همگى درخواست دعا براى طول عمر رهبر کبیر انقلاب تا ظهور امام زمان (عج) و پیروزى رزمندگان اسلام و شفاى مجروحین و آزادى اسراى انقلاب را خواستارم.
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنى هر دو جهانش بخشى
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
16 روز روزه از سال پیش و 4 روز امسال بهجا مانده که وقت گرفتن آن روزهها را نداشتم. مقدار پولى که دارم به حساب 100 امام و در خدمت محرومان قرار گیرد. والسلام
شهید حامد نعمتی ۱۸ ساله یکی از سه برادران شهید نعمتی
هیچ کس شاید به اندازه خانواده ما از خباثت صدام آگاه نبود ما سالها آزار و اذیت او را نسبت به شیعیان دیده بودیم. پسرها در کرج به تحصیلات خود ادامه دادند و «صاحب» کاری برای امرار معاشش پیدا کرد. «صاحب» در محل کارش آنقدر مورد اعتماد شد که وقتی می خواست وارد کار بهتری شود کارفرما رهایش نمی کرد. به او می گفت: تا عمر داری باید با من کار کنی چون انسانی به صداقت و تلاش شما را من پیدا نمی کنم.
مادر شهیدان نعمتی با لهجه «یزدی» فارسی صحبت می کند که شکی در ایرانی بودنش نمی رود و عربی را بسیار اصیل و دوست داشتنی تلفظ می کند که مطمئن می شوی از کودکی در بلاد عرب زندگی کرده است. او می گوید : دختر جوانی بودم که همسرم به خواستگاری من آمد. او مردی مومن بود، وضع مالی خوبی داشت و از هر جهت برازنده بود. اما والدین من نمی پذیرفتند که دختر به او بدهند زیرا او عراقی بود و ما ایرانی هایی که ساکن عراق بودیم. تا اینکه همسرم روزی به خانه ما آمد و شناسنامه ایرانی اش را هم آورد و مشخص شد او هم ایرانی است و دارای شناسنامه دارد به هر حال آنها راضی شدند و ما ازدواج کردیم.
همسرم مرد خوبی بود ما روزهای بی دردسری داشتیم ثمره ازدواج ما پنج فرزند پسر و دو دختر بود. دو دخترم در عراق ازدواج کردند و یکی از آنها ساکن کاظمین و دیگری ساکن نجف شد و اکنون هم در عراق زندگی می کنند. پسرها در کربلا به دنیا آمدند و در همان شهر هم درس خواندند.
مادر به پسرها که می رسد فقط همین جمله را می گوید و سکوت می کند.
وقتی از او می خواهم که از فرزندان شهیدش بیشتر برایم بگوید؛ دستانش می لرزد اما صلابت صدایش به استواری خود باقیست. حس عذاب وجدانی عجیب به من دست می دهد که چرا از مادر پیری می خواهم که خاطره تلخ از دست دادن سه دسته گل خود را برای من بازگو کند و ناراحت شود. اما با کلمات و جملاتی که او به زبان می آورد کمی خیالم آسوده می شود و به این اعتقاد راسخ او غبطه می خورم. مادری که در این سن و سال هرگز گلایه ای از شهادت سه عصای دستش ندارد و می گوید برای پایدار ماندن اسلام و دینمان آنها را داده ام و پشیمان نیستم.
آری! این جنبه از منش و شخصیت صاحب با فرازی از وصیتش همخوانی دارد. او در وصیتنامه اش به ملت ایران که در شرایط جنگ به سر می برند، سفارش می کند: « برادران و خواهران عزیز و مسلمان تا می توانید قناعت پیشه کنید و از مصرف کردن بکاهید و برکارکردن بیفزایید و درشکوفایی اقتصاد مملکت کوشا بوده و از حمایت رهبر عزیز که مایه افتخار این امت است دست برندارید. »
صاحب از همان آغازین روزهای جنگ تحمیلی جامه رزم به تن می کند و به کردستان می رود و در گروه چمران جای می گیرد و شروع به قلع و قمع ضد انقلابیون می کند. گاهی به کرج می آید و به خانواده خود سر می زند که در یکی از همین مرخصی ها توفیق ازدواج نصیبش می شود و خانواده ای که او را خوب می شناختند و به نجابت و صداقتش اطمینان داشتند، دخترشان را با اصرار به عقد او در می آورند. مادر می گوید؛ صاحب می گفت: من مرد جنگم، نمی توانم دخترتان را خوشبخت کنم. از آنها اصرار و از صاحب انکار عاقبتش می شود ازدواجی خجسته و میمون که ثمره آن فرزندی نیکو، نازدانه ای به نام « فهیمه» است. گویی خداوند می خواهد عطر و نشان «صاحب» در این دنیا به یادگار بماند.
صاحب بعد از ازدواج باز هم رهسپار جبهه برای ستیز بر سر انسانیت با ظالمان بعثی می شود و سرانجام این دلاور مرد زاده سرزمین عشق و ایمان در خرمشهر در حال دفاع از سرزمین آبا و اجدادیش در «عملیات پیروزمندانه بیت المقدس» در دوم اردیبهشت ماه 1361، بعد از سالها مجاهدت به درجه رفیع شهادت می رسد و پیکر مطهرش در «امامزاده محمد» کرج به خاک سپرده می شود.
مادر شهیدان می گوید: نمی دانم پسرها از کی و کجا بسیجی شدند. آنها همیشه برای ادا نماز به مسجد می رفتند، فکر می کنم که با بسیج در مسجد آشنا شدند. همیشه در پایگاه با دوستانشان برای حفظ و حراست از شهر جلسه داشتند و صحبت می کردند.
خبر شهادت صاحب که آمد و پیکر او را که تشییع کردیم بعد از آن حامد و محمود دیگر نماندند. آنها شب به خانه نیامدند و فردا زنگ زدند که ما به جبهه آمده ایم حالمان خوب است و جای صاحب را در اینجا خالی نگذاشته ایم.
حاجیه خانم «صغری نعمتی» معروف به «مادر شهیدان نعمتی»
اری! این دو برادر حتی یک روز هم جای برادرشان را در جبهه خالی نگذاشته و بعد از شهادت برادرشان لباس جهاد به تن نمودند و محمود که در آن روزها جوانی نوزده ساله بود وعضو ارگان سپاه پاسداران، به همراه برادر کوچکترش حامد که محصل بود و طاقت دوری برادر بزرگتر را نداشت به جبهه می روند. این دو برادر بعد از یک سال مجاهدت بی دریغ در کسوت رزمندگانی جان برکف در یک روز در عملیات والفجر یک در بیست و دوم فروردین 1362، جان به جانان تقدیم نموده و به درجه والای شهادت نایل می شوند.
در کلام آخر این مادر بزرگوار می گوید: من به شهادتشان افتخار می کنم. فرزندانم برای حفظ اسلام و اعتقادشان از جانشان گذشتند. « یا صیدک ما نصیبک» آنچه انسان صید می کند که تقدیرش باشد من خوشحالم که شهادت در تقدیر فرزندانم بوده است. آنها قلبشان را آماده کرده بودند برای شهادت می گفتند ما زنده باشیم و نتوانیم کاری برای رضای خدا و اسلام انجام بدهیم زنده بودنمان چه فایده ای دارد.
همان مادری که هر روز برای نماز به مسجد می رود و ما ساده از کنار او عبور می کنیم می تواند، نمادی از ام البنین (س) هم عصر ما باشد که هر ساله در سالروز وفاتش به سوگ می نشینیم و فرزندان او در کربلای ایران علی اکبر و علی اصغری بودند که دور مولایشان حسین گشتند و قربانی راهش که آزادگی بود شدند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برو ای دل من...
کربلای حسین.....
💠 #طنز_جبهہ😅😂
بہسلامتےفرمانده :)
دستوربودهیچڪسبالاے۸۰ڪیلومتر سرعت،حقنداردرانندگےڪند!🚫
یڪشبداشتممےآمدم
ڪہیڪےڪنارجاده🛣،
دستتڪانداد👋🏼
نگہداشتم،سوارڪہشد،
گازدادموراهافتادم،🚗
من باسرعتمےراندموباهمحرفمےزديم!
گفت: مےگنفرماندهلشگرتون
دستوردادهتندنریدراستمیگن؟!🤔
گفتم:فرماندهگفتہ! 🙃
زدمدندهچهاروادامہدادم:
اینمبہسلامتےفرماندهباحالمان!🥰
مسیرمانتانزدیڪےواحدما، یڪےبود؛
پیادهڪہشد،
دیدمخیلےتحویلشمےگيرند!!😟
پرسيدم:
ڪےهستےتومگہ؟!🤔
گفت:
همونڪہبہافتخارشزدےدندهچهار...😱😂😂😂
شهید مهدی باڪری
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ