eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
.....: 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 قصه از اون جایی شروع شد از دانشگاه پیام اومد میخوان ببرن راهیان نور منم از خدا خواسته دوست داشتم از زندگی روز مره ام یکم جدا باشم ولی خیلی مانع وجود داشت تا بتونم برم و اولین سفر دور از خانواده و بدون اونا بود بعد از چند روز که پیام ها رو دیده بودم و مانع هایی که وجود داشت رفتنم به کل کنسل شد ....اما یه روز دانشگاه کلاس داشتم بعد از کلاس رفتم نماز خونه دقیقا بعد از خوندن نماز دیدم کنار پاهام یه برگه افتاده برداشتمش نوشته بود اردو راهیان نور زمان تا فردا باز گفتم خدایا چیکارکنم این کاغذ چرا کناره من افتاده...... همه چیو سپردم به خودش ...همه چیو ول کردم کار و درس و ..... و راهیه راهیان شدم😊 قشنگ ترین سفر عمرم بود و هرگز فراموشش نمیکنم اونجا که رفتم هیچ کدوم از دوستام نیومدن و تقریبا تنهای تنها بودم...... تو قطارم کسی رو نمیشناختم برای همین با کسی زیاد حرف نمیزدم و گوشیم دستم بود و داشتم با دوستم حرف میزدم که یه دفعه گفت،، این عکسه چیه گذاشتی پروفایلت نکنه رفتی راهیان گفتم اره ...گفت منم اومدم تو کجایی کدوم کوپه ای من باور نکردم و بهش گفتم خب دیگه شوخی بسته چیکار میکنی گفت باور کن منم تو قطارم اینو که گفت دیگه داشتم شک میکردم همه آدرس هایی که میداد درست بود از کوپه اومدم بیرون دنبالش گشتم و پیداش کردم از دوران راهنمایی با هم دوست بودیم و من خیلییییی خوشحال شدم دیدمش چون خیلی احساس تنهایی میکردم اونجا که رسیدیم خیلی جاها رفتیم شرهانی...کانال کمیل...فکه ...شلمچه....جزیره مجنون ولی یه خاطرش یادم نمیره .....توی اوتوبوس بهمون یه برگه هایی میدادن که نامه هایی بود از طرف شهدا و این شهدا اسمشون و تاریخ شهادتشون کاملا متفاوت بود نامه ای برای من بود از طرف شهید سید مصطفی موسوی بود😊 من اصلا نمیشناختمش و نمیدونستم اهل کجاست فقط اینو میدونستم که شهید مدافع حرمه و سال ۹۴ شهید شدن بعد از اینکه از راهیان برگشتم یک هفته بعدش رفتم بهشت زهرا اولین بار دومین بار سومین بار دیگه زندگی بدون دیدن اونا معنی نداشت اونا آرامشِ محض هستند سومین بار سومین بار که رفتم بهشت زهرا ظهر شد منم خسته با دوستم داشتیم دور خودمون میچرخیدیم و تقریبا اینم بگم گم شده بودیم😅 که یه دفعه چشمم خورد به عکسه یه شهید بالای سنگ قبرش خودش بود شهید سید مصطفی موسوی راستش این ما نیستیم که دوست شهید انتخاب میکنیم.... اونا خودشون مارو انتخاب میکنن امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که بتونم راهشونو ادامه بدم...... ان شالله یا زهرا🌹 https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg https://eitaa.com/shahidmostafamousavi sapp.ir/900404shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺صحبت های مهم حاج قاسم سلیمانی در مورد عملیات کربلای ۴ در برنامه حالا خورشید https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
📗 در قرآن کریم (9) آرزویی که انسان های غیرمومن بعد از مرگ می کنند ذکر شده است؛و واقعا" جای تامل هستند.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۱- يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا ﺍی ﮐﺎﺵ ! خاک میبودم. . 📚 (ﺳﻮﺭة النبأ‏ء 40) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۲- يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي ﺍی ﮐﺎﺵ ! برای آخرت خود چیزی میکردم.‏ . 📚 ( ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺠﺮ 24 ‏) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۳- يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ ﺍی ﮐﺎﺵ ! نامه اعمالم برایم داده نمی شد.‏ . 📚 (ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﺤﺎﻗﺔ 25) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۴- يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا ﺍی ﮐﺎﺵ ! فلان انسان را به دوستی نمی گرفتم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 28 ) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۵- يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ﺍی ﮐﺎﺵ ! فرمانبرداری الله و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم را میکردیم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﺣﺰﺍﺏ 66) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۶- يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا ﺍی ﮐﺎﺵ ! راه و روش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را تعقیب میکردم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻔﺮﻗﺎﻥ 27) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۷- يَا لَيْتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا ﺍی ﮐﺎﺵ ! من هم با آنها میبودم حال کامیابی بزرگ حاصل میکردم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻨﺴﺎﺀ 73‏) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۸- يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا ﺍی ﮐﺎﺵ ! با رب خود کسی را شریک نمی آوردم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻟﻜﻬﻒ 42) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۹- يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِين ﺍی ﮐﺎﺵ ! راهی برابر شود که دوباره به دنیا برگردیم و نشانی های رب خود را انکار نکنیم و از جمله مومنین شویم. . 📚 ‏(ﺳﻮﺭﺓ ﺍﻷﻧﻌﺎﻡ 27) . این ها آرزوهایی اند که بعد از مرگ برآورده شدن شان نا ممکن است. لهذا باید بکوشیم تا در دنیا زنده هستیم خود را اصلاح نماییم تا باشد که در آخرت از نادمین نباشیم. https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
یحیای آزاده 1⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی بچه اهواز بودم و در روزهای نوجوانی به سر می بردم که جنگ وارد خانه و کاشانه ما شد. هیچ گاه فکر نمی کردم این جنگ ناخواسته، مرا تا قلب خود بکشاند و سرنوشتم را رقم بزند. با هیچ حسابی نمی شد کنار آن ایستاد و فقط نظاره گرش بود. آنهم برای شهر ما که اینک واژه "جنگزده" را هم یدک می کشید. من هم باید کاری می کردم و سهم خود را نسبت به کشور و انقلابم ادا می نمودم. شرایط، شرایط خاصی شده بود و حس و حال غریبی بوجود آورده بود. شهر زیر انفجارهای دشمن، زخم خورده بود و تعدادی از مردم، خانه های خود را رها کرده و به شهرهای امن تر پناه برده بودند. باید از اموال آنها حفاظت می کردیم و امنیت شهر را تامین می نمودیم، و چه جایی بهتر از پایگاههای بسیج مساجد. جنگ با همه مصائبش، فقط گوشه ای از مشکلات خانواده ما بود. یک سال از شروع آن نگذشته بود که حادثه ای برای ما رقم خورد که شرایط را فوق العاده برای ما سخت تر کرد. در همین سال پدرم که روی ماشین سنگین کار می کرد، بر اثر تصادفی قطع نخاع شده و دوران درمان و خانه نشینی را شروع کرده بود. بیچاره مادرم که عمده سختی ها بر دوش او گذاشته شده بود و علاوه بر دلنگرانی هایش، باید از یک بیمار بسترنشین هم پرستاری می کرد. من هم پسر کوچک خانه بودم و انتظارات از من زیاد بود. دست تنهایی مادر و بی پولی و مشکلات مختلف، لحظه به لحظه شرایط را بر ما سخت تر می کرد. از طرفی احساس وظیفه کرده بودم تا کماکان در پایگاه محل باشم و در کنار دیگر جوانان شهرم فعالیت کنم. باید این فشارها را تحمل می کردم و به خدا توکل می نمودم. علاقه ام به تکواندو و ورزش های رزمی را هم مثل خدمت در پایگاه دوست داشتم و نمی توانستم فراموش کنم و به شدت احساس علاقه می کردم. در همین ایام بود که دل را به دریا زدم و همزمان به باشگاه "خلیج فارس" رفته و با استاد صادق آبادی آشنا شدم و کار را به صورت جدی شروع کردم. حسابی سرم شلوغ شده بود و از اینکه بیهوده وقتم تلف نمی شد و به همه کارهایم می رسیدم، راضی بودم. هم آموزش رزمی می دیدم و هم نظامی. کارم برای دو سه سالی همین شده بود و موفقیت هایی در تکواندو کسب کرده بودم. در مسابقات باشگاهی موفق شدم وارد تیم منتخب اهواز شوم و بعد از آن مقام اول استان را کسب کنم. راه قهرمانی کشوری را برای خود هموار می دیدم و منتظر فرصتی بودم تا به هدفم در مقام کشوری برسم. از فعالیت در مسجد و پایگاه، دیگر خسته شده بودم و توانایی رفتن به جبهه را در خود می دیدم. می خواستم کار بزرگتری بکنم. خود را به "محمود گله دار" از بچه های مسجد که مرتب به جبهه می رفت و می آمد، نزدیک تر کردم و از او خواستم تا کاری کند به جبهه بروم. محمود هم که اصرار مرا دید نامه درخواستی مرا گرفت و به گروهان تازه تاسیس امام حسن(ع) معرفی ام کرد. گروهانی که سرآغاز دوره جدیدی برای من بود و خود نمی دانستم. همراه باشید با ادامه این خاطرات https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
🌸بسم رب الشهدا والصدیقین🌸 🌸باسلام وصلوات بر محمد و آل محمد (ص) .با تشکر از برادر ارجمند سردار صلاحی که بنده را قابل دانستند در این گروه ارزشی عضو نموده و بتوانم ادای دین نمایم. 🌸جای آن هست که خاطره ای از یکی از برادران روحانی از زندگی و مرام و تربیت فرزند رهبر معظم انقلاب عرض نمایم.🌱 🌸این برادر ۱۱۰ خاطره از زندگی رهبر فرزانه انقلاب در کتابی به چاپ رسانده که یکی از آنها را به عرضتان میرسانم 🌸فرزند دختری رهبر انقلاب در زمان تحصیل در یکی از مدارس که تحصیل مینمودند.ازطرف مدرسه به اردویی میروند که معلم اصرارنموده و تاکید مینماید که روز اردو هر غذایی داشتید بدون تعارف همان را بیاورید ودور هم صرف مینماییم.🌱 🌸موقع صرف غذا همه ظرف غذای خود را درآورده وسبیه «معظم له» نیز غذای روز خود را باز کرده و با همکلاسشان برسر یک سفره نشسته و با تعجب میگوید :غذای شما همین است؟سیب زمینی آب پز؟🌱 🌸ایشان فرموده مگر عیب دارد؟ خانم معلم ما از ما صادقانه خواسته که هر چه روز دوشنبه درمنزل برنامه غذایی هست .همان را بیاوریم .ما هم برنامه غذایی مان امروز سبب زمینی آب پز بود وهمان را آوردم.🌱 🌸خوب دو نکته؛اول اینکه سبک زندگی و دوم اعتماد به نفس وتربیت فرزند که با افتخار و صداقت این مطلب را بیان مینماید.🌱 🌸از افتخارات ما که چنین رهبری داشته وخداوند سبحان راشاکریم و چنین معلمی که در مکتب انقلابی و تربیتی خود شاگردی تربیت نمود که فرمانده لشکر ویژه شهدا شد🌱 🌸وفرمود ؛شهید کاوه در زمان انقلاب شاگرد ما بود ولی بعد استاد ماشد.شاید بعد ازاینکه امام امت ازدور دست وبازوی او وهمرزمانش را بوسید وبه ان افتخار نمود🌱 🌸ونکته دیگر اینکه ما باید هر چه داریم برای اسلام وانقلاب خالصانه وصادقانه تقدیم نمابیم.🌱 🌸ودر رابطه با خاطرات وتقدیم آن به برادران نیز بدون تعارف نگاه به کم وزیاد وکیفیت ان ننماییم.هرچه که داریم بی ریا و صادقانه تقدیم هم رزمان نماییم.🌱 🌸تا هم در تاریخ ماندگار شود وهم یاد شهدا تا ابد باقی بماند.ان شاءالله عندالله مثاب وماجور باشید🌱 نویسنده، حاج محمد رضا رحمانی از لشکر ویژه شهدا ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادر جوانترین شهید مدافع حرم: مصطفی همیشه داخل اتاق خودش نماز می‌خواند و من در اتاق پذیرایی نمازم را می‌خواندم. این چند روز آخر قبل رفتن، می‌دیدم منتظر می‌ماند تا من نمازم را تمام کنم و بعد دقیقا مُهر نماز خود را جایی می‌گذاشت که  من نماز خوانده بودم و مشغول نماز خواندن می‌شد. دلیل آن را نفهمیدم؛ شاید از خدا می‌خواست که من راضی باشم... گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......... یحیای آزاده 2⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی بعد از انجام مقدمات اعزام، وارد گروهان شده و با جمع صمیمی بچه های جنگ از نزدیک آشنا شدم. روح معنوی را در جای جای اماکن و نفرات به خوبی مشاهده می کردم و تلاش داشتم خود را مثل آنان کنم تا در میدان معرکه چیزی کم نگذارم. در کنار همه آموزش های رزمي، تمرینات ورزشی خود را حتی در پادگان هم انجام می دادم و لحظه ای از آن غافل نمی شدم. در فرصت هایی هم که به دست می آمد، مرخصی می گرفتم و به مادرم سری می زدم و در تمرینات باشگاهی شرکت می کردم تا از لیست مسابقات کشوری خط نخورم. هم جبهه برایم مهم بود و هم شرکت در مسابقات کشوری و هم رسیدگی به مادرم که با فوت پدرم تنهاتر از قبل هم شده بود. آنروز همه ما را در پادگان علی اکبر حمیدیه به خط کردند تا برای آموزش آبی خاکی به منطقه شطعلی اعزام کنند. دلهره عجیبی داشتم که مبادا دوره آموزش شطعلی با مسابقات کشوری تداخل پیدا کند. وارد آموزش شدیم و بعد از یک دوره فشرده غواصی و تراده سواری (پاروکشی) و برد کشی که حدود بیست روز به طول انجامید به اهواز برگشتیم. خستگی بدجوری بر چهره بچه ها نشسته بود و مسئولین گردان به این واقف بودند و به همین خاطر با پانزده روز مرخصی موافقت کردند. بار و بندیل را جمع کردیم و حدود ظهر به اهواز رسیدم. برای رفتن به باشگاه لحظه شماری می کردم ولی مادرم مهمتر از همه اینها بود و اول باید به منزل سری می زدم. بعد از استراحت کوتاهی، در عصر همان روز به باشگاه و سرتمرین رفتم که متوجه شدم به جای من در تیم استان و برای مسابقات قهرمانی کشوری کسی دیگر را انتخاب کرده اند. خیلی ناراحت شده بودم. چرا باید بخاطر رفتن به جبهه این حق از من ضایع می شد. آنهم مثل منی که قهرمان استان شده بودم. برای اعتراض به سراغ استادم رفتم و گفتم:"من در وزن خودم قهرمان استان شده ام. چرا ایشان را جایگزین من کرده اید؟ رو به من کرد و گفت:"اون سه ماه پیش بود، تو به تمرین نیامدی ولی ایشون بصورت مستمر در تمرینها شرکت کرده". گفتم پس حق من چه میشه؟ در جواب گفت:"یه فرصت به تو می دم با ایشون مبارزه کنی، هرکس موفق شد، عضو تیم می مونه" قبول کردم و گفتم کی؟ گفت:"فردا باشگاه قدس". نزدیک سه ماه بود که تمرین درست و حسابی و جدی نکرده بودم. فردای آن روز با برادرم به باشگاه قدس رفتم. در بین راه برادرم می گفت:" اصلا" مبارزه نکن. می خواهند حق تو را بخورند، تو آماده نیستی و او در اردوی تمرینی هر روز فقط چهار کیلومتر می دود و روزی سه ساعت تمرین می کند. گفتم: سعید! اگر حقِ من باشد، می گیرمش. اگر هم نباشد حلالش. هنوز صحبت های ما تمام نشده بود که به باشگاه رسیدیم. درب باشگاه هنوز باز نشده بود. درب که باز شد وارد سالن شده و با دوستان دیگر صحبت کردم. همه می گفتند این کار را نکن، آسیب می بینی. ولی من تصمیم خود را گرفته بودم و گوشم به این حرف ها بدهکار نبود. استاد به همراه مربی تیم و کمکش آمدند و تمرین شروع شد. نرمشی کردیم و بعد از نرمش، استاد گفت:" اعتمادی! یحیی! وسایل ببندید. هوگو پوشیدیم و مبارزه را شروع کردیم. بعد از یک مبارزه سنگین و تشویق بچه ها، به پایان راند اول رسیدیم. خیلی به من فشار آمده بود و حریف آماده و قبراق تر بود. برادرم گفت:"داریوش! اگر نمی توانی به استاد بگو"، گفتم:"نه؛ من می برم". راند دوم شروع شد. تصمیم گرفته بودم با تمام توان از حق خود دفاع کنم که بلطف الهی در همان اوایل راند، مسابقه به نفع من تمام شد. همه هاج و واج مانده بودند. کسی باور نمی کرد بعد از آن فاصله ای که از تمرینات گرفته بودم موفق شوم. شاید هم می خواستند عملاً به من ثابت کنند که نمی توانم. ولی من توانسته بودم و خوشحال از موفقیتی که کسب کرده ام. این پیروزی برای مربی غیر قابل تحمل بود. مربی تیم با استادم جّرو بحث می کرد که داریوش آماده نیست و مدام تکرار می کرد و حرف دیگری برای گفتن نداشت. ولی کار تمام شده بود و مرا برای اعزام انتخاب کرده بودند. همراه باشید با ادامه این خاطرات https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍شهید ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻌﺰ ﻏﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻓﺘﻨﻪ ۸۸ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭﺳﻮﺭﯾﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺑﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻧﯿﺰ ﺭﻫﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﺪﻫﻨﺪﻩ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻻﯾﺖ ، ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﺶ ﺍﺳﺖ . با بصیرت ها لایق شهادتند https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸تکمیلی(١) اظهارات ترامپ درباره ایران: 🔹ایران نسبت به زمانی که من رئیس‌جمهور شدم به کشور بسیار متفاوتی تبدیل شده است. 🔹وقتی رئیس‌جمهور شدم هر منطقه از خاورمیانه و سایر نقاط دنیا به‌خاطر ایران تحت حمله بود. 🔹به یمن نگاه کنید، به سوریه نگاه کنید و به هر جای دیگری؛ عربستان سعودی تحت محاصره بود. 🔹من به توافق هسته‌ای وحشتناک ایران پایان دادم. 🔹این توافق بعد از ۸ سال به ایران حق مشروع دستیابی به سلاح هسته‌ای را می‌داد. ایران دیگر آن کشور سابق نیست. 🔹ایران دارد نیروهایش را از سوریه خارج می‌کند. 🔹بگذارید هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند، ولی دارند نیروهایشان را از سوریه خارج می‌کنند، نیروهایشان را از یمن خارج می‌کنند. 🔹ایران حالا می‌خواهد فقط دوام بیاورد. ایران، یک قدرت در خاورمیانه بود که می‌خواست کل خارومیانه را بگیرد. 🔹 این کاری است که آنها می‌خواستند بکنند و می‌خواستند اسرائیل را نابود کنند. 🔹اما حالا ایران کشوری بسیار متفاوت است. هر هفته شاهد شورش هستند. ارزشان، به لطف ما تحت محاصره است. https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..عکس فوق یحی با مادر خود ....... یحیای آزاده 3⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی شانزده بهمن شصت و چهار برای مسابقات به همراه تیم به تهران رفتم. مسابقات تمام شد و تیم ما نایب قهرمان کشور را به دست آورد و من هم مقام سوم کشوری را کسب کردم. بیستم بهمن با قطار از تهران به طرف اهواز حرکت کردیم که در همان راه آهن متوجه شدم مرخصی ها لغو شده و همه را به پادگان فراخوان کرده اند. با روحیه ای که از مسابقات گرفته بودم به منزل رفتم و وسایل را جمع کرده و صورت مادر را بوسه ای زدم و به مسجد رفتم. محمود گله دار با لنکروز گروهان منتظرم بود که بلافاصله سوار شدیم و حرکت کردیم. به پادگان علی اکبر حمیدیه رسیدیم و جاگیر شدیم. فردای همان روز مارش عملیات والفجر8 را از بلندگوهای پادگان شنیدیم. تعدادی از بچه ها به سراغ پیمانی فرمانده گروهان رفتند و گفتند، حاج عباس! عملیات شروع شده و ما هنوز اینجا هستیم؟ او گفت که نگران نباشید منطقه ما دست نخورده است و سهم ما محفوظ. بعد از همه تلاش ها، اشتیاق زیادی برای رسیدن به شب عملیات از خود نشان می دادیم. برای رفتن به ماموریتی به این سنگینی علاوه بر آمادگی جسمی، نیاز به یک آمادگی معنوی هم بود که این امر با هماهنگی فرماندهان گروهان و مداح بی ریای جبهه ها حاج صادق آهنگران مهیا شد. ایشان را در شب جمعه ای دعوت کردند و مراسم دعای کمیل در مقر گروهان با شور و حال خاصی برگزار شد. روز قبل از حرکت برای ایجاد انسجام و دوستی هر چه بیشتر بین بچه ها، در محوطه نخلستان برنامه ناهار و نماز وحدت برگزار شد و برای تشجیع نیروها و دادن روحیه مضاعف، آرپی جی زن ها را فراخواندند و هدفی برای شلیک برای آنها گذاشتند تا هنر خود را به نمایش بگذارند. شور و حال خاصی بین نیروها بوجود آمده بود. کم کم وداع های دست جمعی و خصوصی، سفارش های به یکدیگر، اشک ها و تبسم های شیرین بچه ها هم به راه افتاد. یکی سفارش می کرد، فلانی اگر شهید شدی، ما را فراموش نکنی، اونهایی که نورانی تر و آماده تر بودند می گفتند؛ ای بابا ما کجا و لیاقت شهید شدن کجا؟ من هم دنبال دوستان خود بودم و توانستم حسن فرامرزی و فواد پورعباس را پیدا کنم و آنها را در بغل بگیرم و از آنها حلاليت بطلبم. دوستانی که در مدت کوتاهی همچون برادرانم شده بودند و لحظه‌ای نمی توانستم از آنها دور باشم. بالاخره کم کم مراسم معنوی وداع دوستان در نور کم و هوای خنک پادگان که البته سخت هم بود به پایان رسید و لندکروزها آمدند و هر دسته و تیمی با یاران همراه و فرماندهانشان و با تجهیزات کامل، عقب لندکروز ها سوار شدند. وقتی به طرف ساحل اروند در حرکت بودیم بوی تعفن هور به مشام می رسید که بچه ها به شوخی می گفتند "تاول زا زدن"، "خردل زدن"و .... و همین موجبات روحیه گرفتن از همدیگر را فراهم می کرد و فشار صحنه های غیر منتظره را خنثی می نمود. به ساحل اروند رسیدیم و با قایق از اروند خروشان گذشتیم، صدای انفجارهای دور و نزدیک و تلاطم رزمندگان در انجام کارها بخوبی نشان می داد کار در این منطقه بسیار سخت است. از اطراف شهر فاو دود غلیظی که نشان از سوختن تاسیسات نفتی داشت، بلند بود و تلفیق دود و صداهای انفجار و عبور هواپیماها و صدای تیراندازی ها حکایت از درگیری و جنگی به غایت سخت داشت. به شکلی که نه ایران کوتاه می آید و نه عراق و این یعنی یک جنگ تمام عیار و پرحجم. در ابتدای دروازه ورودی شهرِ فاو سوار نفربرها شدیم و تا نزدیک خط مقدم رفتیم و پس از پیاده شدن از نفربرها، پیاده به راه افتادیم تا به پشت خاکریزی رسیدیم. قدم گذاشتن در شهری که تا دو سه روز پیش از آن دشمن بود و امروز زیر پای رزمندگان اسلام است غروری زیرپوستی بر وجودمان منتقل می کرد و لذتی درونی نصیبمان می نمود. در شب بیست و چهارم اسفند ماه ۶۴ در حالی که سه شب از شروع عملیات والفجر 8 گذشته بود، می خواستیم به خط دشمن بزنیم و در راستای عملیات های متوالی شبهای قبل، پاکسازی و تسلّط کامل بر شهر فاو را ادامه دهیم. همراه باشید با ادامه این خاطرات https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️افشاگری نوباوه از فرزندان هاشمی: مهدی هاشمی ۴۰۰ میلیون دلار رشوه گرفته❗️ چرا میگید آقازاده؟ بگید پسر هاشمی بوده.. https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📛صرفا ✋🏻سلام علیکم همسنگر یخورده تنگ‌تر بشینید هم تو دایره انقلاب جا بشه دستتون درد نکنه اجرتون با آقا (علیه السلام)😏 فقط میخواستم بپرسم یعنی تو بهتر از صلاح این انقلاب رو میفهمی؟!😕 یا دلت برای انقلاب بیشتر از کسی که در قله ی انقلابی گری هست میسوزه؟! یا بهتر از رهبری صلاحیت و قابلیت افراد رو میشناسی ؟!🙁 👈🏻متاسفانه بعضی ها خیلی دارن جلوتر از حرکت میکنن میگم این حکم روحی فداه هم ابتلاء و سنگ محکی هست بالاخره . مومن همواره در محل ابتلاست اینه که باید هر لحظه از استمداد بطلبیم تا حرکت و اندیشه مون منحرف نشه مبادا روزی که غربال میشیم . از گود انقلاب خارج بشیم. 👈🏻حرف دل: یادمون باشه آخرالزمانه دین رو با دین دارن میزنن رفیق باید خیلی کنیم تو راهی که استوار بمونیم✋🏻 https://eitaa.com/shahidmostafamousavi