eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
323 دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
13.3هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
📛صرفا ✋🏻سلام علیکم همسنگر یخورده تنگ‌تر بشینید هم تو دایره انقلاب جا بشه دستتون درد نکنه اجرتون با آقا (علیه السلام)😏 فقط میخواستم بپرسم یعنی تو بهتر از صلاح این انقلاب رو میفهمی؟!😕 یا دلت برای انقلاب بیشتر از کسی که در قله ی انقلابی گری هست میسوزه؟! یا بهتر از رهبری صلاحیت و قابلیت افراد رو میشناسی ؟!🙁 👈🏻متاسفانه بعضی ها خیلی دارن جلوتر از حرکت میکنن میگم این حکم روحی فداه هم ابتلاء و سنگ محکی هست بالاخره . مومن همواره در محل ابتلاست اینه که باید هر لحظه از استمداد بطلبیم تا حرکت و اندیشه مون منحرف نشه مبادا روزی که غربال میشیم . از گود انقلاب خارج بشیم. 👈🏻حرف دل: یادمون باشه آخرالزمانه دین رو با دین دارن میزنن رفیق باید خیلی کنیم تو راهی که استوار بمونیم✋🏻 https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
در مدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت☺️ و اکثر اوقات، معدلش 20 بود. در درس‌هایش هم بسیار منظم بود و برنامه‌ریزی داشت و مدیر و معلم‌هایش از او راضی بودند🌹. برخی از هم شاگردی‌هایش بعد از بیرون آمدن از مدرسه سیگار می‌کشیدند🚬 و من نگران این موضوع و پسرم بودم ولی مصطفی می‌گفت مامان با خدا باش و ناراحت من نباش🚭 همیشه در مدرسه، عضو بسیج بود.تابستان‌ها هم گچ کاری می‌کرد و هم روزه‌ می‌گرفت😢 به ظاهرش بسیار رسیدگی می‌کرد عاشق شهید بابایی بود به شهید آوینی نیز علاقه زیادی داشت❤️ و جمله‌های شهید آوینی و شهید چمران را در اتاقش نصب کرده است. همیشه تمام خبرهای شبکه‌های مختلف تلویزیون را با دقت زیاد نگاه و دنبال می ‌کرد📺حتی اخبار انگلیسی و عربی را هم نگاه می‌کرد. اگر سخنرانی داشتند، آن را بارها از هر شبکه‌ای که پخش می‌شد نگاه می‌کرد و می‌گفت: «می‌خواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.»☝️🌸 مصطفی که از نسل دهه 70 بود، بر خلاف خیلی از هم نسل‌هایش، خیلی زود راه و هدف خود را پیدا کرد و به خیل عظیم آسمانیانی شتافت که نزد خدا روزی می خورند. ✨🌿 سید مصطفی موسوی🌹 http://eitaa.com/joinchat/2436431883Cedfc3889c7
✍️ 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست و می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. 💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 💠 و من از همان سحر منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم کنید؟» 💠 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقد کردیم. 💠 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. 💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن! دستشون به نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم کنیم!»... ✍️نویسنده: ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم ر
سردار عزیزجعفری - فرمانده کل سپاه وقت - از او خواسته بود که در شرایط بحرانی و نابسامان کشور - ۸۸ - مسئولیت سپاه تهران بزرگ را به عهده بگیرد. خودش استخاره گرفت، خوب آمد و پذیرفت. مصوبه‌ی شورای امنیت ملی این بود که نیروهای نظامی، انتظامی و مردمی از استفاده نکنند. حتی در اوج درگیری‌ها باز اجازه‌ی شلیک نداد. هرکه غیر او بود، حکم تیر می‌داد. جوانی با روپوش جلو آمد، سنگی برداشت و به سمت او پرتاب کرد و سنگ به سرش خورد. بلافاصله چندتا رفتند و او را از بین دوستانش بیرون کشیدند. جوانِ آشوب‌گر، به فحش داد. یکی از بسیجی‌ها گرفتش زیر مشت و لگد. با صدای بلند نهیب زد که: «نزنش، نزنش.» او را کت بسته آوردند نزد حاجی. با ترش‌رویی به بسیجی گفت: «مگه نگفتم ولش کن؟» بسیجی گفت: «همین بود که با سنگ زد توی سر شما.» حاجی گفت: «نه این نبود، بذار بره.» طرف خجالت‌زده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت می‌رفت رو کرد به حاجی و گفت: «می‌دونستی که کار من بود، اما آزادم کردی! هیچ‌وقت این کارت رو فراموش نمی‌کنم، حاج‌آقا.» حاجی برگشت رو به بسیجی‌های متعجب گفت: «جوونه! خدا جوونا رو دوست داره.»
@neezam313
🚨 🔵 🔴ببینید رفقا امام زمان عج است و حضرت آقا دقیقا بر این اساس اومدن چیده اند در همین حین هم دارن با و رو به نقطه میرسونند 🔴 به مرحله برسه آماده است اونوقت باید منتظر 🔴به همین دلیل است که در اخیر و به بودن عملیات تاکید شد تا بفهمد که که یک روزی با و با الان به قدری شده که میتونه یک در و رو و کنه 🔴آرمان نابودی و است و بر اساس همین داره چیدمان جبهه شکل میگیره 🔴 در بیانات اخیرشون فرمودن الان دیگه قضیه فقط و نیست الان زمان تقابل و است 🔴وقتی این بندی ایجاد میشه حالا باید خودمون رو در یک سمت این تعریف کنیم آیا میخواهیم در جبهه باشیم یا ؟ 🔴اگر خودمون رو در جبهه تعریف کنیم باید برای همه کار بکنیم دقیقا حضرت آقا هم دارن همینکار رو میکنند خیلی از اوقات دیدید که حضرت آقا تاکید بر شدن در همه ابعاد دارند و این فقط و فقط برای اینه تا جبهه حق بشه 🔴یادی کنیم از که فرمود ما باید را کنیم 🔴رفیق صدای قدمهای استوار رو در زیر گوش میشنوی؟ ☀️زمان شنیدن این آیه نورانی از قرآن کریم است ✨جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅یه عده میگن چرا ما میگیم که رو شکست میده در حالی که هر روز داره دهها کودک و زن تو غزه به شهادت میرسه ✅بذارید یه مقدار حرف بزنم ✅غزه داره مسبب بیدار شدن خواب میشه داره برای خدا، اسلام و وطن، ایثار میکنه، خودشون رو فدا می کنن تا صورت و ذات واقعی و نحس و نجس و و رو بشناسه داره ویران میشه تا بیشرفی و بی غیرتی حکام بر همگان معلوم بشه ✅وقتی مردم غزه رو میبینیم که با این همه شهیدی که میدن لب به گلایه باز نمیکنند ، شک نکنید خدا براشون برنامه داره ✅ان وعدالله حق ✅یه عده هم میپرسن چرا یکباره و رو نابود نمیکنه ✅اولا ورود کامل محور مقاومت به جنگ باعث مداخله مستقیم کشورهای متحد میشه و این یعنی شروع یک که کنترلی در اون به هیچ عنوان وجود نخواهد داشت و این یعنی کشته شدن میلیونها انسان بی گناه ✅دوما اینکه میدونه با شدن این جنگ کمرش میشکنه چون روزانه چیزی بالغ بر ۶۴ میلیون دلار داره هزینه جنگ میده و این است که غیر قابل جبران خواهد بود ✅سوما شک نکنید دیگه این ، اون اسرائیل سابق نخواهد شد چون بلایی به سرش اومده که اگر بخواد کنه سالهای طول میکشه و به عمرش قد نخواهد داد چون به زودی میشه توسط ما ✅و حالا بریم یه مطلب جالب رو براتون تعریف کنم ✅تا حالا از خودتون پرسیدید که وقتی داره روزانه این همه و میفرسته سمت اسرائیل و از سد پدافند و رد میشه و به برخورد میکنه ، چرا آمریکا و اسرائیل نمیکنند یه موشک سمت شلیک کنند ؟ ✅چرا وقتی یمن، کشتی اسرائیلی را توقیف می کنه، آمریکا و اسرائیل نمیتونن جواب بدن؟ ✅میدونید چرا؟ چون منتظره تا اینها کنند و یه پاسخی بدن ✅اونوقت همون قضیه ای که فرمودن که اگر یکی بزنن تا میخورن تکرار میشه ✅طی یک ماه گذشته ۴۴ عملیات بر علیه پایگاههای در منطقه رخ داده و از زمین و زمان دارن میخورن هم داره به نقطه میرسه ✅اما یه دلیل جالب دیگه هم داره اینها اگه به موشک بزنن بهانه به دست ها میدن تا تنگه رو ببندن اونوقت میشه دویست دلار زمستان هم که نزدیکه 😁 ✅کافیه بگه فقط کشتی های ایرانی حق دارن از این تنگه عبور کنن اونوقت نفت ما میشه 😁 ✅اونوقت غربی ها مجبور میشن کشتی های ما رو کنند که بلایی سرشون نیاد 😂 ✅خبرهای خوب دیگه ای هم دارم که ان شاءالله در شبهای دیگه عرض کنم ولی یه چیزی بگم دلتون شاد بشه ١٣۶ به دست رسید موتور عزرائیل از این به بعد بلای جان خواهد بود ✅خدا به دادشون برسه کافیه ها برن از بپرسن شاهد١٣۶ چیه😂 شاهد ١٣۶ ارتقا یافته و مجهز به ✅شکارچی سامانه وارد میشود الفاااااتحه ✅والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبری داریم که حتی درمورد موضوع رمان های عاشقانه هم به جزئیات توجه خاصی داره و هیچ چیز مهمی رو از قلم نمیندازه، بگو ماشاالله 👈حالا کاری ندارم که بعضی رهبران جوامع دیگه بعضا دست چپ و راستشونم گم می کنن😉😂 🌙 ♥️ 🤲🌱🌺 💯قرارگاه سایبری عَمّار🇮🇷دعوتید