eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.....: 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 قصه از اون جایی شروع شد از دانشگاه پیام اومد میخوان ببرن راهیان نور منم از خدا خواسته دوست داشتم از زندگی روز مره ام یکم جدا باشم ولی خیلی مانع وجود داشت تا بتونم برم و اولین سفر دور از خانواده و بدون اونا بود بعد از چند روز که پیام ها رو دیده بودم و مانع هایی که وجود داشت رفتنم به کل کنسل شد ....اما یه روز دانشگاه کلاس داشتم بعد از کلاس رفتم نماز خونه دقیقا بعد از خوندن نماز دیدم کنار پاهام یه برگه افتاده برداشتمش نوشته بود اردو راهیان نور زمان تا فردا باز گفتم خدایا چیکارکنم این کاغذ چرا کناره من افتاده...... همه چیو سپردم به خودش ...همه چیو ول کردم کار و درس و ..... و راهیه راهیان شدم😊 قشنگ ترین سفر عمرم بود و هرگز فراموشش نمیکنم اونجا که رفتم هیچ کدوم از دوستام نیومدن و تقریبا تنهای تنها بودم...... تو قطارم کسی رو نمیشناختم برای همین با کسی زیاد حرف نمیزدم و گوشیم دستم بود و داشتم با دوستم حرف میزدم که یه دفعه گفت،، این عکسه چیه گذاشتی پروفایلت نکنه رفتی راهیان گفتم اره ...گفت منم اومدم تو کجایی کدوم کوپه ای من باور نکردم و بهش گفتم خب دیگه شوخی بسته چیکار میکنی گفت باور کن منم تو قطارم اینو که گفت دیگه داشتم شک میکردم همه آدرس هایی که میداد درست بود از کوپه اومدم بیرون دنبالش گشتم و پیداش کردم از دوران راهنمایی با هم دوست بودیم و من خیلییییی خوشحال شدم دیدمش چون خیلی احساس تنهایی میکردم اونجا که رسیدیم خیلی جاها رفتیم شرهانی...کانال کمیل...فکه ...شلمچه....جزیره مجنون ولی یه خاطرش یادم نمیره .....توی اوتوبوس بهمون یه برگه هایی میدادن که نامه هایی بود از طرف شهدا و این شهدا اسمشون و تاریخ شهادتشون کاملا متفاوت بود نامه ای برای من بود از طرف شهید سید مصطفی موسوی بود😊 من اصلا نمیشناختمش و نمیدونستم اهل کجاست فقط اینو میدونستم که شهید مدافع حرمه و سال ۹۴ شهید شدن بعد از اینکه از راهیان برگشتم یک هفته بعدش رفتم بهشت زهرا اولین بار دومین بار سومین بار دیگه زندگی بدون دیدن اونا معنی نداشت اونا آرامشِ محض هستند سومین بار سومین بار که رفتم بهشت زهرا ظهر شد منم خسته با دوستم داشتیم دور خودمون میچرخیدیم و تقریبا اینم بگم گم شده بودیم😅 که یه دفعه چشمم خورد به عکسه یه شهید بالای سنگ قبرش خودش بود شهید سید مصطفی موسوی راستش این ما نیستیم که دوست شهید انتخاب میکنیم.... اونا خودشون مارو انتخاب میکنن امیدوارم لیاقت اینو داشته باشم که بتونم راهشونو ادامه بدم...... ان شالله یا زهرا🌹 @shahidmostafamousavi
اینم نامه‌ای که به دوست عزیزمون دادن @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/CW_QXkSGmuKJ8SamNubStQ
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((آدم برفی)) 🌷اون دختر پر از شور و نشاط، بی صدا و گوشه گیر شده بود، با کسی حرف نمی زد. این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه. 🌷الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. اینطوری نمی شد، هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم. مغزم دیگه کار نمی کرد، نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود، نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم. دیگه مغزم کار نمی کرد. 🌷 خدایا به دادم برس، انگار مغزم از کار افتاده هیچ ایده و راهکاری ندارم.بعد از نماز صبح، خوابیدم، دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم. 🌷از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد، حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو از ، سفید شده بود. اولین برف اون سال، یهو ایده ای توی سرم جرقه زد.سریع از اتاق اومدم بیرون، مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد.– هنوز خوابه؟– هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه.رفتم سمت اتاق، دو تا ضربه به در زدم. جوابی نداد. 🌷رفتم تو، پتو رو کشیده بود روی سرش، با عصبانیت صداش رو بلند کرد.– من نمی خوام برم مدرسه. با هیجان رفتم سمتش، و پتو رو از روی سرش کنار زدم. 🌷– کی گفت بری مدرسه؟ پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم. زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش.برو بیرون حوصله ات رو ندارم. اما من، اهل شدن نبودم، محکم گرفتمش و با خنده گفتم: – پا میشی یا با همین پتو، گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها. 🌷پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد.– گفتم برو بیرون، نری بیرون جیغ می کشم.این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود. شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست. لبخند آمیزی صورتم رو پر کرد. 🌷– الهی به امید تو همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود، منم، گوله شده با بلندش کردم ? . ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((اعلان جنگ)) 🌷صدای جیغش بلند شده بود که من رو بزار زمین.اما فایده نداشت. از در اتاق که رفتم بیرون مامان با تعجب به ما زل زد. منم بلند و با خنده گفتم: 🌷– امروز به علت ، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد، از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند اونم سریع، تا بچه از دستم نیوفتاده? یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد. 🌷سوز برف که به الهام خورد، تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم. سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد.– من رو نزاری زمین، نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود. یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن.آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن، منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها، جیغ می زد و بالا و پایین می پرید. 🌷خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش. خورد توی سرش، با عصبانیت داد زد:– مهران! 🌷و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه، گوله بعدی رفت سمتش… سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید، جاخالی داد. سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد: 🌷– دیوونه ها، نمی گید مردم سر صبحی خوابن.گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید، هر چند، حیف! خورد توی پنجره.– مردم! پاشو بیا بیرون برف بازی، مغزت پوسید پای کتاب. 🌷الهام تا دید هواسم به سعید پرته، دوید سمت در. منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها. پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت و پرت کرد سمتم. 🌷تیرم درست خورده بود وسط هدف، الهام وارد بازی و برنامه من شده بود.جنگ در دو جبهه شروع شد. تو اون حیاط کوچیک، گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد، 🌷تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد. برعکس ما دو تا، که بدون کاپشن و دست و کلاه و حتی کفش، وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم، سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود.از طرف عضو بزرگ تر شد. من و الهام، یه طرف، سعید طرف دیگه ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید و در آوردن چکمه هاش ✍ادامه دارد...... @shahidmostafamousavi 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ هشدار؛ به شماره‌های ناشناس خارجی پاسخ ندهید! 🔸 سرهنگ «علی‌محمد رجبی» سرپرست مرکز تشخیص و پیشگیری پلیس فتا ناجا در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران جوان: 🔹 با توجه به معاهده و تفاهم نامه‌ای که میان کشور‌ها در خصوص پرداخت هزینه تماس‌های تلفنی به امضا رسیده است، هزینه مکالمه این تماس‌ها از طریق رومینگ و براساس تعرفه‌های از قبل به ثبت رسیده به جیب افرادی که تماس را برقرار می‌کنند واریز می‌شود. 🔹 یک‌سری کلاهبرداری‌هایی با نام [تقلب مخابراتی] از خارج از کشور برای هموطنان در داخل رخ می‌دهد که طی این فرآیند مبالغی از جیب هموطنان کسر و به جیب گردانندگان اوپراتور‌های خارجی وارد می‌شود. 🔹 عده‌ای با زد و بند کردن با اپراتور‌های خارجی اقدام به تماس دزدی از کشور ایران کرده و هزینه آن را به حساب خود در می‌آورند که بیشترین تماس‌ها از کشور صربستان و کشور‌های اروپای شرقی است. @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره ایران اینترنشنال 🔹وزارت اطلاعات اعلام کرد که قاطعانه اقدامات شبکه ایران اینترنشنال و کارکنان آن را مصداق همکاری با دشمنان جمهوری اسلامی ایران در اقدامات تروریستی می‌داند. @shahidmostafamousavi
🚩بیانیه وزارت اطلاعات/ عوامل مرتبط با اینترنشنال در داخل شناسایی و دستگیر شدند در این اطلاعیه آمده است: 🔹شبکه ماهواره‌ای ایران اینترنشنال که با بودجه‌های کلان تخصیص یافته از سوی رژیم سعودی تاسیس و مجوز فعالیت در انگلیس را اخذ نموده؛ پس از وقوع حوادث روزهای اخیر، همانند شبکه بی‌بی‌سی فارسی در جریان فتنه سال 88 از همان ساعات اولیه با فرمان اغتشاش و آتش  وارد صحنه شده و بر تحریک مخاطبین و بزرگنمایی بحران درمناطق مختلف کشور متمرکز گردید. 🔹سربازان گمنام امام زمان (عج) در وزارت اطلاعات، در جریان کنترل و مدیریت اطلاعاتی بحران؛ کلیه تحرکات و اقدامات این شبکه، مدیران، مجریان و کارشناسان و به ویژه ارتباطات با عناصر داخل کشور را مورد رصد و کنترل اطلاعاتی قرار داده و ضمن شناسایی افرادی که اقدام به ارسال اطلاعات به این شبکه می‌نمودند و کسانی که مجری دستورات آن شبکه در به آتش کشیدن اموال عموی و شخصی مردم در استان های مختلف کشور بودند، حین اجرای دستورات شبکه مذکور برای تشدید اغتشاشات و آتش زدن اماکن؛ شناسایی و دستگیر نموده است. 🔹وزارت اطلاعات ج.ا.ا قاطعانه اقدامات این شبکه و کارکنان آن را مصداق همکاری با دشمنان ج.ا.ا در اقدامات تروریستی دانسته و بر همین اساس؛ حکم ممنوع المعاملگی و توقیف کلیه اموال کارکنان و مرتبطین آن در داخل کشور توسط قوه ی محترم قضائیه صادر گردید و مورد تعقیب بین الملل نیز قرار خواهند گرفت تا درس عبرتی باشد برای کسانی که در خدمت به بیگانگان و خیانت به کشور، آتش زدن به اموال مردم را افتخاری برای خود می‌دانند. 🔹البته آن دسته از کارکنان شبکه‌ها که ضمن ابراز ندامت، همکاری خود را با شبکه‌های ماهواره‌ای متوقف نمایند مشمول عفو و رافت اسلامی قرار خواهند گرفت. @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 ارزش یک سلام زهیر به امام حسین(ع) بالاتر از قیام توابین و مختار/کنایه حشمت‌الله قنبری به آشوبگران فتنه ۹۸ پژوهشگر تاریخ اسلام 🔹 توابین به هر علتى امام زمانِ خود را تنها گذاشتند و غفلت، بدعهدى و عاقبت‌اندیشی آنها باعث شد تا بزرگ اهل‌بیت و عالی‌ترین شخصیت اسلام همراه با تعدادى از مهم‌ترین شخصیت‌هاى بنى‌هاشم و اصحاب در نهایت مظلومیت به شهادت رسیده و نوامیس پیامبر (ص) به اسارت برده شوند، لذا قبل از اینکه موضوعى به نام توبه و قیام معنا پیدا کند باید به آثار وحشتناک غفلت، بى‌وفایى و تنها گذاشتن حضرت سیدالشهداء (ع) پرداخت. 🔹بنده فارغ از برخى شخصیت‌هاى معتبر و شناسنامه‌دار قیام توابین همیشه با تردید و از سر بى‌اعتمادى به اعمال و رفتار و اقدامات مخفى و علنى آنها نگاه کرده‌ام، نزدیک به چهار سال قیام توابین و قیام مختار به اندازه یک سلام زهیر بن قین سلام‌الله‌علیه ارزش ندارد، زهیر آمد، ماند و جاودانه شد و همه آنهایى که نیامدند، اما آنان آمدنشان نه به اصلاح امور انجامید و نه خیرى را براى امامان هدایت و امت اسلام به ارمغان آورد. 🔹«حضور به موقع، تشخیص درست و اقدام در سایه امام حق، نابودکننده دشمن و عامل جاودانه شدن انسان‌هاى مومن است» @shahidmostafamousavi
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام ) مبارکباد @shahidmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 🤲 من به کریم نیازمندم نه به عبدالکریم ( داستانی از مرحوم حجت کوه کمری) 👤 حجت الاسلام فرحزاد @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎🖍 💎🖍 👈 بیدار باشید؛ هشیار باشید؛ به فکر خودتان باشید؛ إن شاء الله عاقبت بخیر باشید؛ در حرفهایتان تأمّل کنید؛ در کسب و کارتان تأمّل کنید؛ در داد و ستدتان تأمّل کنید؛ با زیردستانتان مهربان باشید، به بزرگانتان احترام بگذارید؛ به زن و فرزندان خودتان مهربان باشید؛ در پی خیر و سعادت آنها باشید؛ بچه ها را خیلی میدان ندهید؛ مواظب شبشان باشید؛ مواظب روزشان باشید؛ سعادتشان را بخواهید؛ سعادت خودتان را بخواهید؛ نیفتید به آتش گناه؛ نیفتید به چاله های وزر و وبال هوا و هوس؛ حسرت می ماند؛ این لذات آنی از بین می رود، حسرت می ماند. دلتان برای خودتان بسوزد؛ عبدالله باش. برای تمام امور به ما برنامه دادند؛ برنامه داریم؛ آن برنامه، دین است. این دین می شود تو. تو می شوی دین. این دین، فعل توست. این دین باید در نهاد تو بجوشد؛ این دین باید در تو پیاده شود؛ این دین، تویی که به رشد می رسی و به کمال می رسی. خدا رحمتت کند. دعا کنید. _________________@shahidmostafamousavi______
🔴 💠 دعوتنامه‌ها را خودمان نوشتیم. کارتهای را که توزیع می‌کردیم، جای برخی میهمانان را خالی دیدیم، شروع به نوشتن دعوتنامه کردیم برای امام علی، امام حسین، حضرت ابوالفضل، امام جواد، امام کاظم، امام هادی و امام عسگری علیهم‌السلام و دعوتنامه‌ها را به عموی آقا مرتضی که راهی بودند دادیم تا در حرم این بزرگواران بیندازند و برای حضرت مهدی (عج) هم نامه‌ای مخصوص نوشتیم. از چهارده معصوم عاجزانه درخواست کردیم که در ما شرکت کنند و برای این که دعوت ما را قبول کنند دعای خواندیم. 💠 چند شب قبل عروسی دیدم که من با لباس عروس و آقا مرتضی با لباس دامادی در حرم امام حسین (ع) هستیم و برایمان جشن گرفته‌اند، به ما گفتند که شما همیشه همسایه ما بودید و یک عمر همسایه ما خواهید ماند. خواب عجیبی بود برای آقا مرتضی که تعریف کردم بسیار شد و گفت: خوشا به حال شما! @shahidmostafamousavi
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/CW_QXkSGmuKJ8SamNubStQ
🌺➿🌺➿🌺➿ 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝نسل سوختــه (بهار) 🌷دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود. امانیم ساعت، بعد از ورود سعید، صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود. حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم.طی یک حمله همه جانبه، موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم و حتی چندین گوله برف، به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد.? 🌷وقتی رفتیم تو، دست و پای همه مون سرخ سرخ بود و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم. مامان سریع حوله آورد، پاهامون رو خشک کردیم. بعد از ظهر، الهام رو بردم پالتو، دستکش و چکمه خریدم، مخصوص کوه. و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم، چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون. من، الهام، سعید مادر باهامون نیومد. 🌷اطراف مشهد، توی فضای باز، آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم. برف مشهد آب شده بود، اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود و این تقریبا برنامه هر ما شد. چه سعید می تونست بیاد، چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند. 🌷اوایل زیاد راه نمی رفتیم، مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود. الهام تازه کار بود و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش، خیلی زود انرژیش رو از بین می برد. 🌷اما به مرور، حس تازگی و هوای محشر برفی، حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد.هر جا حس می کردم داره کم میاره، دستش رو محکم می گرفتم: – نگران نباش، خودم حواسم بهت هست.کوه بردن های الهام و راه و چاه بلد شدن خودم، از حکمت های دیگه اون استخاره ها بود. 🌷حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می شد. چهره گرفته، سرد و بی روحی که کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید. و اوج این روح و زندگی رو زمانی توی صورت الهام دیدم که بین زمین و آسمان، معلق، داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم.با یه لیوان چای اومد سمتم – خسته نباشی، بیا پایین، برات چایی آوردم.نه عین روزهای اول و قبل از جدا شدن از ما، اما صداش، گرفته بود. 🌷عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد، خیلی تعجب کرد. خوب نشده بود، اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود. هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت که توکل بر خدا اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم. اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود. – اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم، با خودت چی کار کردی پسر؟ 🌷و من فقط خندیدم. روزگار، استاد سخت گیری بود. هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت. حرف از جا افتادن چهره شد یهو دلم کشیده شد به عکس صورت شهیدای ✍ادامه دارد.. °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📝 (تماس ناشناس) 🌷ازدانشگاه برمی گشتم که تلفنم زنگ زد. صدای کامل مردی بود، ناآشنا. خودش رو معرفی کرد.– شما رو آقای ابراهیمی معرفی کردن. گفتن شما تبحر خاصی در شناخت افراد دارید و شخصیت شناسی تون خیلی خوبه. ما بر حسب و موقعیتی می خوایم نیرو گزینش کنیم. 🌷می خواستیم اگر برای شمامقدوره از مصاحبت تون تو این برنامه استفاده کنیم.از حالت حرف زدنش حسابی جا خوردم.محکم و در استفاده از کلمات و لغات فوق العاده دقیق.– آقای ابراهیمی نسبت به من لطف دارن، ولی من توانایی خاصی ندارم که به درد کسی بخوره. 🌷شخصیت و نوع حرف زدنش، من رو مجاب کرد که حداقل، به خاطر حس عمیق کنجکاوی هم که شده یه سر برم اونجا.تلفن رو که قطع کرد سری شماره ابالفضل رو گرفتم. مونده بودم چی بهشون گفته که چنین تصویری از من، برای اونها درست کرده.– هیچی، چیز خاصی نگفتم. فقط اون دفعه که باهام اومدی سر کارم، فقط همون ماجرا رو براشون گفتم. 🌷جا خوردم، تو اون لحظه هیچ چیز خاصی یادم نمی اومد.– ای بابا، همون دفعه که بچه های گروه رو دیدی. بعدش گفتی از اینجا بیا بیرون، اینها قابل اعتماد نیستن تا چند وقت بعد هم، همه شون می افتن به جون هم. ولی چون تیم شدن تو این وسط ضربه می خوری. 🌷دقیقا پیش بینی هایی که در مورد تک تک شون و اون اتفاقات کردی درست در اومد. من فقط همین ماجرا و نظرم رو به علیمرادی گفتم. دو دل شدم، موندم برم یا زنگ بزنم و عذرخواهی کنم. به نظرم توی ماجرایی که اتفاق افتاده بود، چیز چندان خاصی نبود و تصور و انتظار اون آقا از من فراتر از این کلمات بود. 🌷– این چیزها چیه گفتی پسر؟ نگفتی میرم، خودم و خودت ضایع میشیم؟ پس فردا هر حرفی بزنی می پرسن اینم مثل اون تشخیص قبلیته؟ تمام بعد از ظهر و شب، ذهنم بین رفتن و نرفتن مردد بود. در نهایت دلم رو زدم به دریا، هر چه باداباد. حس کنجکاوی و جوانی آرامم نمی گذاشت واینکه اولین بار بود توی چنین شرایطی به عنوان مصاحبه کننده قرار می گرفتم. هر چند برای اونها عضومفیدی نبودم، اما دیدن شیوه کار وفرصت یادگرفتن از افراد با تجربه، می تونست تجربه فوق العاده ای باشه @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ اگر آقا می‌گفتند مذاکره نکنید؛ چه می‌کردند؟! ❌ ... تا رسوایی بار بیاورند! 🔹 اگر شش هفت سال پیش که صحبت مطرح شد، آقا می‌فرمودند: مذاکره نکنید! و بعد این ها و ها پیش می‌آمد مردم چه کار می‌کردند؟ 🔸 شاید مردم از برمی‌گشتند؛ انقلاب در معرض خطر بود. باید این واقع بشود تا اینها نقش خودشان را بازی کنند و هر کاری از دستشان بر می‌آید انجام دهند تا رسوایی بار بیاورند. 🔹 حالا بعضی زن‌هایی که بدحجاب هم هستند می‌گویند: جانم فدای رهبر! و ما تا آخرین قطره خونمان پشت انقلاب ایستاده‌ایم. اگر آن روز ایشان گفته بودند نکنید، اینطور می‌شد؟ 🔸 اینها موجب می‌شود که از یک نظر انسان تدبیر خدا را بداند و از یک نظر بداند که خدا چه نعمتی به ما داده؛ چه رهبری با چه تدبیر حکیمانه‌ای که در هر کاری همه جوانب کار را می‌سنجند. و این جز با لطف خدا و تأییدات الهی نمی‌شود. ۹۸/۹/۸ @shahidmostafamousavi
✨﷽✨ ✅زیبا تــرین پاسخ ها ✍مردی نزد امیرالمومنین (ع) آمده و گفت: از هفتاد فرسنگ دور به اینجا آمده ام تا هفت سوال از شما بپرسم: ➊چه چیز از آسمان عظیم تر است؟ ➋چه چیز از زمین پهناورتر است؟ ➌چه چیز از کودک یتیم ناتوان تر است؟ ➍چه چیز از آتش داغ تر است؟ ➎چه چیز از زمهریر سردتر است؟ ➏چه چیز از دریا بی نیازتر است؟ ➐چه چیز از سنگ سخت تر است؟ ✍حضرت علـی (ع) فرمودند: ①تهمت به ناحق از آسمان عظیم ترست. ②حق از زمین وسیع تر است. ③سخن چینی شخص نمام از کودک یتیم ضعیف تر است. ④آز و طمع از آتش داغ تر است. ⑤حاجت بردن به نزد بخیل از زمهریر سردتر است. ⑥بدن شخص با قناعت از دریا بی نیازتر است. ⑦قلب کافر از سنگ سخت تر است. 📚جامع الاخبار، فصل۵، فضائل امیرالمومنین (ع) @shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗳 رهبر انقلاب با اشاره به فرارسیدن زمان ثبت‌نام انتخابات مجلس تاکید کردند: 👈 اگر توان مدیریتی ندارید، مسئولیت نپذیرید ⚠️ بی‌محابا برای انتخابات مجلس اسم‌نویسی میکنند! 🔻 رهبرانقلاب صبح امروز، پیش از آغاز جلسه درس خارج فقه ضمن شرح حدیثی درباره شرط پذیرش مسئولیّت: 🔹 پیامبر (ص) به ابی‌ذر فرمودند: من هر چه برای خودم دوست میدارم، برای تو هم دوست میدارم. من جنابعالی را در ، ضعیف میبینم. خیلی آدم خوبی هستی اما حالا که آدم ضعیفی هستی، مواظب باش بر دو نفر هم ریاست نکنی و تولیت مال یتیم را قبول نکنی. 🔹 این، درس برای ماها است. بعضی از به مجرّد اینکه یک مسندی یا خالی میشود یا ممکن است خالی بشود، فوراً چشم میدوزیم به آنجا! خب اوّل نگاه کن ببین میتوانی یا نمیتوانی. 🔹 حالا بحث برای است، گفتند شروع شده، همین طور بدون میروند! این مطلبی که عرض میکنم، در مورد خود این حقیر از همه بیشتر است و آن کسانی که مسئولیّتی دارند هم همین جور. هر مسئولیّتی، هر سِمَتی، هر توانایی‌ای، در کنارش یک مسئولیّتی دارد، یک تعهّدی وجود دارد. میتوانید آن تعهّد را انجام بدهید یا نه؟ این خیلی درسِ بزرگی است. 🔹 علّت اینکه میگویند تولیّت مال یتیم را قبول نکن، این است که نمیتوانی حقّ یتیم را به او بدهی؛ دیگران می‌آیند دست‌درازی میکنند، جنابعالی هم آدم ضعیفی هستی، لازم را نداری و نمیتوانی. 🔺 برجستگی‌های نظام اسلامی و نظام ارزشهای اسلامی اینها است؛ یعنی در درجه‌ی اوّل، من و شما خودمان مسئولیم که ببینیم این کار را میتوانیم قبول کنیم یا نه؟ این بسیار مسئله‌ی مهمّی است. ۹۸/۹/۱۰ @shahidmostafamousavi