بسم الله الرحمن الرحیم
#سلام_بر_یحیی
#قسمت_اول
عقربه های ساعت روی میز، یک ربع به چهار را نشان می دهند. یعنی از زمانی که بیدار شدم، تنها ده دقیقه گذشته است!؟ برخلاف دل مضطرب و آشفته من، چه شب ساکت و آرامی است امشب.
صلوات می فرستم. آرام نمی شوم. هر چه ذکر به یاد دارم با خودم زمزمه می کنم، اما باز آرام نمی شوم. به سمت چپم غلت می زنم و به چهره ی آرام و غرق در خواب یحیی خیره می شوم. دو سه طره از موهایش روی پیشانی اش افتاده است. کنار می زنمشان تا چهره اش را کامل ببینم. ترسم بیشتر می شود. طاقت نمی آورم و بیدارش می کنم.
-یحیی؟ یحیی؟
تکانی می خورد اما بیدار نمی شود. دوباره شانه اش را تکان می دهم و صدا می زنم:
-یحیی؟ یحیی؟ تو را به خدا بیدار شو یحیی.
چشمانش را باز می کند و با تعجب می پرسد:
-جانم؟ چه شده؟
آرنج دست راستش را تکیه گاه بدنش می کند و به سمتم نیم خیز شده و منتظر جواب می ماند.
چه شده!؟ نمی دانم چه بگویم. جواب می دهم:
-هیچی! راستش..راستش یحیی من می ترسم.
با جوابم آرام شده و با بی خیالی دوباره دراز کشیده و سرش را روی بالش می گذارد و می گوید:
-خواب بد دیدی؟ مهم نیست. هر چه بوده، فقط خواب بوده.
صدای بوق و بعد صدای لاستیکهای ماشینی از خیابان روبروی خانه می آید. کلافه و پریشان می گویم:
-یحیی نه. خواب بد ندیدم. یحیی من می ترسم. من از روزی که از دانشگاه بیایم خانه و بعد تند و تند شام را آماده کنم. آن وقت ساعت هشت بشود و تو نیایی. ۹ بشود و نیایی. ۱۰ بشود و نیایی. دوازده بشود و باز هم نیایی، می ترسم. از اینکه تا صبح لب به غذا نزنم اما تو نیایی می ترسم.
آرام در آغوشم گرفته و دست های یخ کرده ام را در دست های گرمش می گیرد و با نگرانی می گوید:
-وای عزیزم چقدر دستهایت یخ کرده اند!
چشمان سیاه و مهربانش را به چشمانم دوخته و ادامه می دهد:
-مریمم..عزیز من آرام باش. خواب بد دیده ای. خیر باشد ان شاءالله. صلوات بفرست و آرام باش عزیزم. من اینجا هستم.
خدای من چرا ترسم را نمی فهمد. سریع صلواتی می فرستم و می گویم:
-اما یحیی من خواب بد ندیدم. خواب دیدم رفته ایم پارک شرافت. قرار بود به تئاتر برویم اما چون تو دیر رسیدی و نشد برویم، به جایش مرا بردی پارک شرافت و مرتب شوخی و شیرین زبانی می کردی تا از تئاتر نرفتن ناراحت نباشم. آخرش هم خیلی محکم، خیلی خیلی محکم، یحیی خیلی محکم، دستم را گرفتی و برایم شعر خواندی. ماه هم خیلی نزدیکمان شده بود. انگاری دوست داشت خودش را در خلوت دوتایی ما جا بدهد.
یحیی در حالی که موهایم را نوازش می کند، می گوید:
-الحمدلله به این خواب! ببین الان هم دستهایت را گرفته ام عزیز دلم.
با عجز نگاهش می کنم:
-یحیی؟ من می ترسم. تو چرا درکم نمی کنی!؟ من از اینکه روزی صدای تو را فقط در خواب بشنوم، می ترسم.
لا اله الا اللهی می گوید و در تخت می نشیند. به ساعت نگاهی کرده و بعد به سمتم برمی گردد و با مهربانی می گوید: "مریمم..عزیزم..خانومم بلند شو با هم برویم وضو بگیریم و نماز بخوانیم. چیزی تا اذان صبح نمانده است. بعد هم من برایت شعر بخوانم تا این آشفتگی و ترس بی مورد، دست از سر مریم من بردارد. قبول عزیزم؟" و دستش را به سمتم دراز می کند. دستش را پس می زنم.
-نه یحیی..دست بر نمی دارد. تا زمانی که نگویی پشیمان شده و نمی روی، این ترس دست از سرم برنمی دارد.
✍ ادامه دارد...
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد
📌خاطرهای از ۱۸ سال اسارت سیدالاسراء، شهید سرلشگر خلبان #حسین_لشگری، اولین اسیر ایرانی در جنگ تحمیلی بود و آخرین اسیری که آزاد شد و مدتی بعد به فیض عظیم #شهادت رسید!!!
🔸وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی را چگونه گذراندی؟ او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشتهام را مرور میکردم.
🔸سالها در سلولهای انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت؛ قرآن کریم را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود.
🔸حسین میگفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک "مارمولک" همصحبت میشدم!
🔸بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود. سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ میخورد میخواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد. دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعتها از این مسئله خوشحال بودم.
🔸این را هم بگویم که من مدت ۱۲ سال (نه ۱۲ روز یا ۱۲ ماه) در حسرت دیدن یک برگ سبز و یک منظره بودم.
حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم...
شهید حسینلشگری🕊🌹
شادی روحش صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
┏━━🍃🌺🍃━━┓
.
فضائل امیرالمومنین علی صلوات الله وسلامه علیه در معراج....
پیامبراکرم صلوات اله علیه وآله در #معراج تعداد زیادی شتردیدند که برپشت انها #باری نهاده شده بودو در حال رد شدن بودند.
حضرت ایستادند تا این شتر ها عبور کنند.
امامتوجه شدند قافله ی شتر ها انتها ندارند.
پس جبرئیل بر ایشان وارد شده و سلام عرض کرد و گفت :
ای نبی خدا این شتر ها تا قیام قیامت انتها ندارند!!!
پیامبر پرسیدند: بار این شتران چیست ؟
🔻جبرئیل گفت #کتاب
حضرت مجددا پرسیدند:
#مطالب این کتابها چیست؟
جبرئیل پاسخ داد:
🔻 مطالب این کتا ب ها مدح و فضایل پسر عمت آقا علی بن ابی طالب (سلام الله وصلواته علیه به عدد علمه) است.
💚ثواب نشرباهزارااان صلوات هدیه به شهداومومنین به نیت ظهور#اعلیحضرت «سلام الله وصلواته علیه به عدد علمه »
.
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃
🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃
🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج
*🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼
🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سیاست آندلسی کردن ایران.
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
شب جمعهست هوایت نکنم می میرم
هــر جـــا هســـتین ، التــمـــاس دعـــا🙏
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗 زیرِ دینِ شُهدایید
✏️ نماهنگی دیدنی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار اخیر نمایندگان مجلس
#سیدعلی خامنه ای
#پدر معنوی امت
#سیدالقائد
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 خاطرهی سردار #شهید_یونس_زنگی_آبادی از لحظه شکافتن سینهی سردار #شهید_مهدی_کازرونی با خمپاره و ندای ″یاصاحب الزمان عجل الله و یا حجة ابن الحسن عجل الله″ ایشان تا لحظهی شهادتش
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#معجزه ای از یک شهید .
وقتی نویسند در اتاق نشسته بوده و ناگهان صدای شهید در اتاق میپیچد که روایت زندگیش را نویسنده بنویسد ...و خودکار نویسند خود به حرکت در می آید و چند خط از زبان شهید مینویسد......
بشنوید.........
روایت بسیار بسیار بسیار شنیدنی از شهید زنگی آبادی
یعنی محاله محاله این صوت را بشنوی و دلت زیرو رو نشه و در همون لحظه ظهور آقا صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف رو مسئلت بفرما و سلامتی پرچمداران آقا سید علی جان رو .
@shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضور مداح اهل بیت آقای مهدی رسولی در منزل شهید مسعود عسگری به همراه دوستان شهید
دی ماه ۱۴۰۰
#مهدی_رسولی
#شهید_مسعود_عسگری
@shahid_masoud_asgari
💢فرامتن فتاح
🔹رونمایی از موشک هایپرسونیک «فتاح» به عنوان جدیدترین موشک ایرانی با حضور رئیسجمهور در روز گذشته در رأس خبرهای داخلی و برخی رسانههای منطقهای و جهانی قرار گرفت.
🔸این موشک که آن را میتوان یک جهش نسلی در موشکهای ایرانی دانست با اجرای مانور در داخل و خارج جو و سرعت بسیار بالا امکان گریز از تمام سامانههای دفاع هوایی روز دنیا مانند تاد، آرو، پاتریوت، گنبدآهنین، فلاخن داوود و... را دارد. موضوعی که به شدت طرف مقابل یعنی صهیونیستها و آمریکاییها را ناراحت و خشمگین کرده است.
🔰گزارههای تحلیلی:
🔹1ـ نظم معیوب و الزام امنیت پایدار: ما در یک نظم معیوب جهانی با شرایطی کاملا آنارشیک قرار داریم؛ نظمی که هرکس باید بتواند با داشتههای خود و توانمندیهای کشورش خود را قدرتمند سازد. امروز جمهوری اسلامی به واسطه اندیشه بالای امامین انقلاب یک امنیت پایدار با داشتههای بومی را دارا است. برخلاف گفته سالیان گذشته افرادی مانند برایان هوک که تکنولوژی موشکی ایران را یک فتوشاپ معرفی میکردند آنچه امروز وجود دارد واقعیتی است که روی میز توانمندیهای ایران قرار گرفته است.
🔸2ـ تهدیدات غیر معتبر: «همه گزینهها روی میز است»، «در صورت ناکارآمدی دیپلماسی ما از پلن بی استفاده میکنیم» و... اینها عبارتی بودند که سالها دشمنان ایران علیه جمهوری اسلامی به کار میبردند تا بتوانند تهدیدهای خود را معتبر سازند اما امروز به واسطه داشتن این توانمندیها این گزینهها و تهدیدات نامعتبر شده است.
🔹3ـ از حیث بعد زمانی این رونمایی همزمان با گرهگشایی از پرونده پادمانی هستهای ایران در آژانس انجام میپذیرد که میتواند دو پیام داشته باشد. پیام اول اینکه ایران به واسطه فتوای تاریخی رهبر معظم انقلاب، ایران هیچگاه به سمت تسلیحات هستهای نخواهد رفت ولی داشتههای متعارف خود را روز به روز توسعه خواهد داد و پیام دوم اینکه نظام اسلامی میدان را مغایر با دیپلماسی نمیداند بلکه میدان را مقوم و تقویتکننده دیپلماسی میداند. قرار نیست با باز شدن میدان دیپلماسی داشتههای نظامی به پستو بروند بلکه بنا به نیاز تقویت خواهند شد.
🔅نکته پایانی؛ در سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب، ایمان و امید دو مؤلفه بود که رهبر معظم انقلاب به عنوان وظیفه اصلی نیروهای معتقد به ایران و نظام اسلامی برشمردند و دستیابی به چنین توانمندی هایتک و پیشرفتهای را میتوان دقیقاً محصول همین دو مؤلفه ایمان و امید معرفی کرد. موضوعی که نباید در حوزه نظامی محدود بماند بلکه در سایر حوزههای سیاسی و اجتماعی باید تکثیر و رشد یابد.
✍🏻یعقوب ربیعی
@shahidmostafamousavi
.
" بولس سلامه " ادیب و #شاعرو #حقوقدان لبنانی #مسیحی ، درمقدمه کتاب 《عیدالغدیر ملحمه العربیه 》
میگوید :
♦️ اگر سوال کنند چرا درمورد #علی علیه السلام #شعرسرودی باآنکه تو #مسیحی هستی ، درجواب میگویم :
♦️《هریک از ابیات این کتاب ،جواب سوال توست.و هرکدام بیانگر فضلی از فضایل او... و #علی مردیست که مسیحیان نیز اورا به بزرگی و زهد و عظمت یادمیکنند...
اگرشیعه بودن عبارتست از حب اهل بیت نبی ، من #شیعه هستم ..
یاعلی ! شعر من درساحل بیکران تویک سنگریزه است.
امااین سنگ به خون حسین خضاب (رنگ) شده است .پس این هدیه ناقابل را به خاطر حسین از من قبول کن...
ای #داماد_پیغمبر ❗️شخصیت تو ،مرتفع
تراز مدار ستارگان است.این ازخصایص نوراست که پاک ومنزه میماند.
وگردوغبار نمیتواند آنرا لکه دارکند...
نورحق برمسیحی تابید تاازشدت #شیفتگی به #علی علیه السلام درصف #علویان درآید..... 》
📚حسین در اندیشه مسیحیت ،آنتوان بارا ، ترجمه غلامحسین انصاری . ص 450
🌹 ثواب نشرباهزارااان صلوات تقدیم به شهداومومنین وبه نیت ظهوراعلیحضرت «صلوات الله وسلامه علیه به عدد علمه »
.
♦️پستی #دنیاازدیدگاه حضرت امیرالمومنین علی «صلوات الله وسلامه علیه به عدد علمه »......👆
💚ثواب نشرباهزارااان صلوات هدیه به شهداومومنین به نیت ظهور#اعلیحضرت «سلام الله وصلواته علیه به عدد علمه »
.
#سلام_بر_یحیی
#قسمت_دوم
-نه یحیی..دست بر نمی دارد. تا زمانی که نگویی پشیمان شده و نمی روی، این ترس دست از سرم برنمی دارد.
از تخت پایین می رود و شروع به قدم زدن در اتاق می کند. ذکری را زیر لبش مدام تکرار می کند که درست نمی شنوم چه ذکری است. به سمت در می رود. دستگیره در را می گیرد تا باز کند اما منصرف شده و برمیگردد. کنارم روی تخت می نشیند. با دست راستش دستم را گرفته و می گوید:
-مریمم..عزیزم..تو الان به جای آنکه خودت مرتب برایم روضه ی حضرت زینب بگذاری و بگویی:"یحیی برو. برو تا دختر مولا غریب و تنها نماند!" نشسته ای و در دل و ذهنت آنقدر مرا بزرگ می کنی که غربت دختر امیرالمومنین کوچک بشود!؟؟
بغضی لعنتی به گلویم چنگ می اندازد. با صدایی که به زور از ته حلقومم خارج می شود، التماس می کنم:
-یحیی تو را به...
دستش را روی دهانم می گذارد و آشفته می گوید:
-نه مریم..نه! تو را به جان یحیی ات قسمم نده!
اشک چشمانم را خیس می کند. خیلی بی انصاف هستی یحیی. خودت قسمم می دهی اما نمی گذاری که من...دستش را از روی دهانم بر میدارم و می گویم:
-خیلی خب..قبول. قسم نمی خورم اما گوش بده به حرفهایم. فقط همین. باشد؟
سرش را به نشانه قبول کردن تکان می دهد و من ادامه می دهم:
-می دانم که قبلا برایت مرگ بابا را تعریف کرده ام اما می خواهم دوباره برایت بگویم. باید بگویم تا بفهمی چرا اینقدر مثل دختربچه ها ذوق می کنم وقتی میایی دانشگاه دنبالم تا با همدیگر به خانه برگردیم.
اشک بی اختیار از گوشه های چشمم روی شقیقه هایم جاری شده و از لابلای موهایم روی بالش می چکد.
-دوم دبستان بودم. هنوز خوب یادم هست که آن روز، همان روز سرد لعنتی که قرار بود بابا بیاید دنبالم، زنگ تفریح دوم، آزاده هلم داده بود و من روی برف ها سر خورده و کمی پوست کف دستهایم رفته بود. آخر یادم رفته بود دستکش هایم را با خودم ببرم. روز قبلش با مینا توی حیاط برف بازی کرده بودیم و من بعد از بازی دستکشهایم را پشت بخاری گذاشته بودم تا برای فردا خشک بشوند اما صبح یادم رفته بود بردارمشان.
حلقه های اشکِ جمع شده در چشمانش را می ببینم. نوک انگشتانش را به سمت لبهایم می برم تا با بوسیدنش جلوی هق هق ام را بگیرم.
طاقت نمی آورد و اشکهایش جاری می شوند. هر دو دستم را در دستهایش می گیرد و به سمت لبهایش می برد و با هق هق می بوسدشان. وای از هرم نفسهای یحیی. امان از داغی اشکهایش. آه از .... یحیی..یحیی..یحیی..
چقدر سخت است برایم گفتن. اما باید بگویم..باید هر طور شده و از
هر راه و با هر حرفی که می توانم، نگهش دارم....
✍ ادامه
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷