فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت سالگرد شهدای اربعه عملیات محرم حلب سوریه
جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
شهید مدافع حرم احمد عطایی
شهید مدافع حرم مسعود عسگری
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
شهید سید مصطفی موسوی
تاریخ تولد: 1374/8/18
محل تولد: تهران
تاریخ شهادت: 1394/8/21
محل شهادت: العیس حلب سوریه
وضعیت تأهل: مجرد
تحصیلات: مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی
زندگینامه
مصطفی روز پنج شنبه هجدهم آبان ۱۳۷۴ در ساعت ده و نیم صبح متولد شد. نوزاد سالمی بود که جای شکر کردن داشت. پنج سالش بود که تجربه جدیدی در بازیهایش پیدا کرد. مصطفی از گل چیزهای قشنگی میساخت که در آن سن دور از انتظار بود. آجرهای گلی ریز میساخت و بعد از خشک شدن با آنها خانههای زیبایی میساخت. خیلی به جعبه ابزار علاقه داشت. برایش یک جعبه ابزار اسباب بازی پلاستیکی تهیه کردیم؛ اما باز سراغ ابزار واقعی میرفت. آشنایی با جعبه ابزار، زمینه ابتکار و خلاقیت را در او زنده کرد. کاردستیهای بسیار زیبایی میساخت. اول یک تراکتور، بعد خانههای زیبا و ظریف، چراغ خواب و … ساخت. ذهن خلاقی داشت و استعداد مهندسیاش از همان دوران کودکی شکوفا بود. اولین تابستانی که سرکار رفت، شانزده ساله بود. همراه پسر خاله اش رنگکاری وسایل چوبی انجام میدادند. با اولین حقوقش برای من بلیت سفر مشهد خرید.
در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کرد.
از انتخاب رشته ریاضی در دبیرستان هدف داشت. فقط بحث علاقه نبود. میگفت: «میخواهم در آینده طراح ناو شوم. یک روزی میرسد که ناوی را طراحی کنم و ناظر ساختن آن میشوم. حتماً مهندسیاش را خودم به عهده میگیرم و کامل نظارت میکنم تا به بهترین نحو ساخته شود.» اولین سال کنکورش، فیزیک اتمی دانشگاه دولتی بیرجند قبول شد. سال بعد مهندسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران غرب و رشته فیزیک مهندسی دانشگاه دولتی دامغان قبول شد، اما بخاطر علاقه زیاد به مکانیک رشته مهندسی مکانیک را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد.
شهیدان عباس بابایی، شهید آوینی و شهید چمران الگوی خود قرار داده بود. کتابهای دکتر شریعتی، شهید چمران، شهید آوینی، رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه میکرد. میگفت رویای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تلآویو بزنم.
مصطفی بسیار نوآور بود اول راهنمایی که بود به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی جهت نمایشگاه مدرسه هلیکوپتر و زیر دریایی ساخت.
روزی که میخواست عازم سوریه شود، آرام و قرار نداشت. منتظر ماند تا اذان ظهر شود. سجده رکعت دوم بودم که متوجه بستن در و صدای مصطفی شدم که گفت: «مامان، من رفتم خداحافظ».
علاقهی مصطفی به کتابخوانی به قدری بود که سه کتاب از جمله زندگی نامه حاج قاسم سلیمانی را با خود به سوریه برد. مصطفی در دیدارش با حاج قاسم خواسته بود کتابش را امضاء کند که سردار گفته بود من دست شما را میبوسم و شما باید به من امضاء بدهید.
وصیت نامه
وصیت نامه کوتاهی با این مضمون نوشته که مختصری نماز و روزه بدهکارم و پدرش را وصی خود انتخاب کرده است. خواسته بود او را کنار شهدای گمنام پارک قائم(منطقه 18)دفن کنیم و اگر نشد، هر جایی پدرش راضی بود دفن شود. همچنین وصیت کرده بود او را در امامزاده زید، دفن نکنیم. شاید به این خاطر بوده که میگفتم: «من را در امامزاده زید به خاک بسپارید.» وقتی مصطفی دلیلش را میپرسید، میگفتم:«چون نزدیک است و راحت میتوانید کنار مزارم بیایید.» به نظرم فکر میکرده اگر اینجا دفن شود، تمام کار و زندگیام را تعطیل میکنم و دائم سر مزارش میروم و به همین دلیل، نخواسته بود اینجا به خاک سپرده شود. چند روز پیش وسایلش را برایمان آوردند. خیلی ناراحت شدم و تک تک لباسهایش را بو کردم. یک تسبیح شاه مقصود از مشهد خریده بود و همیشه همراهش بود. توی وسایلش یک تسبیح قرمز رنگ بود که گفتم این برای مصطفی نیست، ولی وقتی مهرههای آن را در دستانم فشردم، متوجه شدم خونهای پسرم، روی آن خشک شده و آن را قرمز رنگ کرده است
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
پاسدار شهید مدافع حرم«احمد اعطایی» متولد 7 شهریور 1364 و ساکن محله فلاح تهران بود و مهندسی برق میخواند. او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود که در 21 آبان ماه 94 و آخرین روز ماه محرم الحرام، همراه با سه تن دیگر از دوستانش«سید مصطفی موسوی»، «مسعود عسگری» و «محمدرضا دهقان امیری» به شهادت میرسد.
احمد آقا علاوه بر این که پاسدار بود ، در مسجد محل فعالیت داشت. کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی ، عرفانی و سبک زندگی ، خیلی مطالعه میکرد. به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
شهید مسعود عسگری جوان بیست و پنج سالهای که شوق پرواز در او باعث شد که بعد از دوبار تغییر رشته در دانشگاه، مسیر زندگی خود را به سوی آسمانها تغییر بدهد و به سمت آموزش خلبانی هواپیمای فوق سبک برود و در کنار آن انواع حرفه های دیگر از جمله خلبانی پاراگلایدر و سقوط آزاد را نیز فرا بگیرد. ایشان ابتدا در رشته الکترونیک مشغول به تحصیل شد اما پس از گذشت سه ماه، از ادامه این رشته انصراف داد و یک سال بعد با انتخاب رشته حقوق باز نتوانست آرام بگیرد و از آسمانها دور بماند و علاقه او باعث شد که مراحل گزینش و تست های پزشکی خلبانی را پشت سر بگذارد تا وارد دنیای آسمانی بشود.
مسعود تمام وقت نوجوانی و جوانی خود را صرف آموزش های تخصصی کرد که بتواند در آینده آن تخصص ها را در راه اسلام و کشور هزینه کند. او در سن 24 سالگی پس از انجام پرواز های متعدد به درجه ی استاد خلبانی هواپیمای فوق سبک رسید و غیر از آن مهارت های فوق العاده ای مانند بالاترین درجه غواصی 5 ستاره، استاد کار در ارتفاع، ورزشکار رزمی با حکم های قهرمانی متعدد، سقوط آزاد، خلبان پاراگلایدر، هدایت موتور و دوچرخه های غیر معمول با مهارت بالا داشت و در کنار همه آنها او یک رزمنده ی به تمام معنا بود و توانایی رزمی بالایی داشت، به طوری که مهارت تیراندازی این شهید بسیار فوق العاده بود.
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سرود_شهید_سید_مصطفی
قطعه سرود “شهید سید مصطفی” به سفارش دبیرخانه جایزه جوان نوآور ماندگار توسط گروه سرود شمیم یاس با حمایت بنیاد رودکی برای نخستین بار در آیین اختتامیه جایزه جوان نوآور ماندگار، نشان عالی شهید موسوی اجرا شد.
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
🌹🕊🌹🕊🌹
┄┄┅┅✿❀✿┅┅┄
🥀🕊#شهدای_اربعه_حلب
🌴طی یک عملیات شهر الحاضر توسط رزمندگان گردان خط شکن حیدرکرار فتح شد و مدافعان مشغول تثبیت مواضع و گشت زنی داخل شهر بودند که خبر رسید باید به شهر العیس بروند.
🎋وقتی به شهر العیس رسیدند نزدیک غروب آفتاب بود،بعد از هماهنگی و طبق دستورات ابلاغ شده وارد شهر العیس شدند.در ورودی شهر وقتی ستون وارد شهر شد در یک درگیری نزدیک و نابرابر چهار نفر از آنها به ترتیب:
🌷#شهید_احمد_عطایی🕊
🌷#شهید_مسعود_عسگری🕊
🌷#شهید_سیدمصطفی_موسوی🕊
🌷#شهید_محمدرضا_دهقانامیری🕊
🥀با اصابت مستقیم توپ۲۳در اولین شب ماه صفر۱۴۳۷قمری به هنگام نماز مغرب با خون خود وضو گرفتند و به دیدار اربابشان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)شتافتند.🕊😭
💐مزارشهید دهقان در امامزاده علیاکبر (ع)چیذر و مابقی این شهدای عزیز در قطعه۲۶گلزار شهدای بهشت زهرا(س) تهران میباشد.
🌷آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی
قصه این استچه اندازه کبوتر باشی🕊
🥀#هشتمین سالگرد عروج شهادت شهدای اربعه حلب را گرامی می داریم🕊
🌷#روحشان_شاد_با_ذکر_صلوات🕊
┄┄┅┅✿❀✿┅┅┄
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐از همان روز اول ازدواج،با هم عهد بستیم که به هم،تو نگوییم و همدیگر را با احترام و «شما»،صدا بزنیم و من همیشه به ایشان،احمدآقا میگفتم.اگر مواقعی که خیلی هم کم بود یادمان میرفت که به هم شما بگوییم،سریع همان لحظه اصلاح میکردیم.احمدآقا علاوه بر این که پاسدار بود،در مسجد محل فعالیت داشت. کتاب های فراوانی مثل کتابهای اخلاقی، عرفانی و سبک زندگی، خیلی مطالعه میکرد.
🌾به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود:«هر که دارد بر ولایت بدگمان،حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت:«کسی که آقا را قبول ندارد،مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»
🌷شهید احمد اعطایی خیلی مهمان نواز،با محبت،ساده زیست و به فکر دیگران بود.هنگامی هم که منزل بود، خیلی کمک میکرد.
✍به نقل از:همسر شهید
🌹#پاسـدار_مدافع_حـرم
#شهید_احمد_اعطایی
#شهدای_اربعه_حلب
#سالـروز_شهـادت🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐 سیدمصطفی عاشق شهید بابایی بود و مدام به قزوین و سر مزار شهید میرفت و کتابهای زیادی درباره این شهید خریده بود و دوست داشت مثل او زندگی کند و شهید شود.به عشق او دنبال خلبانی رفت.سیدمصطفی میگفت:رویای اصلیام،این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل آویو بزنم.
🌷علاقه زیادی به خواندن کتاب داشت. کتابهای دکتر شریعتی،شهید چمران، شهید آوینی،رحیم پور ازغدی و تفاسیر قرآن را مطالعه میکرد.به شهید آوینی نیز علاقه زیادی داشت و جملههای شهید آوینی و شهید چمران را در اتاقش نصب کرده است.همیشه تمام خبرهای شبکههای مختلف تلویزیون را با دقت زیاد نگاه و دنبال می کرد.حتی اخبار انگلیسی و عربی را هم نگاه میکرد.
🌾اگر حضرت آقا سخنرانی داشتند،آن را بارها از هر شبکهای که پخش میشد نگاه میکرد و میگفت:«میخواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.»
✍راوی:مادر شهید
🥀#جوانترین_شهید_مدافع_حرم
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
#شهدای_اربعه_حلب
#سالروز_شهـادت🕊
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷
🔸 " ترمز براے گناه "
🍃یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم.
💠مسعود می گفت:ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم.اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم.پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گردموقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم....
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_مسعود_عسگری
#شهدای_اربعه_حلب
#سالروز_شهـادت 🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
🔸 " در محضـــر شهیـــد "...
💢توسل به امام رضا علیه السلام
🚀رفته بودیم برای بازدید ازموشک های فوق پیشرفته ی روسی.وقتی بازدیدمون
تموم شد،حسن روکردبه کارشناس موشکی
روسیه و گفت:
میشه فن آوری این موشک رو در
اختیارماقراربدید!؟
ژنرال هاوکارشناسان روسی خندیدند
وگفتند:امکان نداره این فن آوری فقط
دراختیارکشور ماست.
حسن خیلی جدی ومحکم گفت:
ولی ماخودمون این موشک رومیسازیم
ودوباره صدای خنده ی اونابلندشد.
وقتی برگشتیم ایران،خیلی تلاش کردیم
نمونه شوبسازیم،ولی نشد.وقتی از
ساخت موشک ناامیدشدیم،حسن راهی
مشهدالرضا شد.خودش تعریف میکرد،
به امام رضامتوسل شدم وسه روز توی
حرم موندم.روزسوم بودکه عنایت امام
رضا رو حس کردم وحلقهی مفقوده کار
به ذهنم خطورکرد.وقتی زیارتم تموم
شد دفترچه نقاشی دخترم روبرداشتم
وطرحی روکه به ذهنم رسیده بود
کشیدم تاوقتی رسیدم تهران عملیش کنم.
وقتی حسن از مشهدبرگشت،سریع
دست به کار شدیم وموشک رو ساختیم
که به مراتب ازمدل روسی،بهتر و
پیشرفته تر بود.🍃🌷
🥀#سرلشگرشهید_حسن_تهرانی_مقدم
#پدر_موشکی_ایران
#سالگرد_شهادت 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرباز اسرائیلی به تانک مرکاوا می نازد،
اما غافل از این که تیر غیب از راه می رسد 😀
#سلامعکم_علیکم_سلام
@khmoghaddam
#زیارت_امام_حسین(ع)
بعد سفر مشهدی که به واسطه شهید رفته بودم بلافاصله سرمزار شهید رفتم برای عرض تشکر، موقعی که داشتم بر می گشتم به شوخی به سید گفتم : سید، مشهد بهم دادی، کربلا را هم از شما می گیرم و از آنجا رفتم. همان روز یکی از دوستانم تماس گرفت و گفت برای انجام مراحل پزشکی سربازی اش باید ساعت ۴عصر به درمانگاه برود و از من خواست که همراهش بروم من هم قبول کردم
توی راه قضیه شوخی ای که با آقاسید کرده بودم رو برایش تعریف کردم (البته از ماجرای عجیب مشهد من خبر داشت)
ساعت ۱۰ :۴ دقیقه عصربود که رسیدیم به درمانگاه و توی سالن انتظار منتظر بودیم تا نوبت دوستم بشود گرم صحبت بودیم که تلفن همراه من زنگ خورد شماره نا شناس بود جواب دادم ، آقایی از من پرسیدن شما آقای آبی رنگ هستید ؟
گفتم بله خودم هستم.
گفت که از عتبات دانشجویی تماس می گیرند، اسم شما برای سفر کربلا درآمده ، آیا مایل به شرکت هستید؟
به قدری حالم بد شد که روی زمین نشستم و تلفن را به دوستم دادم و او صحبت کرد و حالا دوستم بهت زده شده بود.
(نکته قابل توجه اینکه من اصلا برای این سفر ثبت نام نکرده بودم)
فردای آن روز برای پاسپورت اقدام کردم یک هفته ای گذشت اماپاسپورت نیامد، روز به روز که می گذشت چون به تاریخ اعزام نزدیک تر می شدم امیدم کمتر می شد تا اینکه روز پنجشنبه فرا رسید امید داشتم که پاسپورت بدستم برسد ساعت از ۱۱ گذشته بود اما هنوز از پستچی خبری نشده بود، هرچه ساعت به پایان وقت اداری ۱۲ ظهر نزدیک تر می شد امیدم کمتر میشد.
ساعت ۳۰ : ۱۱ بود که تلفن ام زنگ خورد و در اوج ناامیدی با تعجب دیدم یکی از دوستان دوران دانشگاه ام هست که توی اداره پست کار می کند و چون دانشگاه را ادامه نداده بود مدتها از او بی خبر بودم بعد از
احوال پرسی گفت منتظر پاسپورت هستی؟
گفتم بله، عازم کربلا هستم ولی هنوز پاسپورتم نیامده.
گفت پاسپورتت آمده و اینجاست امروز پنچ شنبه است و اداره تا ساعت ۱۲ بیشتر باز نیست ، ولی چون عازم کربلا هستی پاسپورت را به یکی از همکارانم می دهم و سفارش می کنم تا تحویل شما نداده توی اداره بماند.
اصلا باورم نمی شد که بعد از این همه مدت بی خبری از دوستم، حالا زنگ بزند و ماجرای پاسپورت هم این طوری ختم بخیر بشود، خودم هم مانده بودم.
و اینطور شد که به فاصله یک هفته از سفر مشهد، سفر کربلا را از آقا سید کوچک شهید مستجاب الدعوه شهرمان #سردار_شهید_امام_رضایی گرفتم.
روحش شاد و یادش گرامی
گلزار شهدای شهر شیراز _قطعه ۱۲ محمد رسولالله (ص)_ردیف سوم
#کرامات_سردارشهید_سیدکوچک_موسوی
#راوی_وحید_آبی_رنگ
کانال شهید سید مصطفی موسوی
@shahidmostafamousavi
کانال استیکر
@shahidaghseyedmostafamousavi
هدایت شده از تحلیل سیاسی و جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠شاهد از غیب رسید!
🔻قابل توجه مدیران صدا و سیما!!!
🔘مدت هاست برخی از کارشناسان اظهار نگرانی می کنند که حضور مردم در تظاهراتها و مراسم انقلابی با نوع عجیبی از سانسور در صدا و سیما مواجه است به گونه ای که به لحاظ کمیت ممکن است ساعات زیادی به پخش حضور مردم در این مراسم اختصاص یابد اما در ارزیابی دقیقتر، به لحاظ کیفی قابل دفاع نیست. به عنوان مثال زاویههای تاثیرگذار و قابهای پرشکوه این قبیل تجمعات مردمی، کمتر مورد بازتاب رسانهای قرار میگیرد. این مساله در خوشبینانه ترین حالت ناشی از این است که کارها از سر رفع تکلیف انجام شود و اگر چنین هم باشد خود، فاجعه ای بزرگ است.
🔲اما نکته ای که وجود دارد این است که چون چنین موضوعی، مساله ای پر تکرار در صدا و سیماست نمی توان همواره به آن نگاهی خوشبینانه داشت. در بسیاری از مواقع مردم زحمت می کشند و تکلیف خود را به خوبی و درستی انجام میدهند اما حضور به شدت پررنگ آن ها که می تواند بازتابی جهانی داشته باشد، پوشش رسانهای چندان مناسبی نداشته است.
🔘در مورد مساله حضور مردم امریکا در راهپیمایی چند روز گذشته در حمایت از مردم فلسطین هم جالب است که تصویری که حاضر و آماده است، آن طور که مناسب است نمایش داده نمی شود و به پخش گوشه ای محدود از آن در رسانه ملی اکتفا می شود.
🔲تکرار چنین مسالهای ، این پرسش را در ذهن پررنگ می کند که علت این سهلانگاری چیست؟ آیا پای جریان نفوذ در میان است؟ صدا و سیما باید به این مساله توجه کند.
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم
✍@tahlile_siasi
✍@tahlile_siasi