🔴با سلام عرض ادب .یه فرمول جالب برای اینکه بدونیم فلان جزئه قرآن ... تو صفحه چنده؟
🔴تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!
خب حالا من بهتون میگم😊
🍒فرض کنیم میخوایم جزء ۸ رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه
🍒از ۸ یه عدد کم میکنیم
میشه ۷ حالا ۷ رو ضرب در ۲ میکنیم میشه ۱۴
اون ۲ رو میزاریم بغل ۱۴
میشه، ۱۴۲
🍒پس جزء ۸ از صفحه ۱۴۲ شروع میشه
به همین راحتی
حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم مثلا
جزء ۲۱
۲۱-۱=۲۰
۲۰×۲=۴۰
۴۰۲
🔴پس جزء ۲۱ از صفحه ۴۰۲ شروع میشه... خوب بود!؟؟
🔴به دوستاتون هم بفرستین به مناسب ماه مبارک رمضان که در رو داریم منو حقیر رو حتما یاد و دعا کنید😊🌹 فراموش نکنید .
التماس دعا
@shahidaghseyedmostafamousavi
#داستان_کوتاه_آموزنده
#احسن_القصص
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
روی موسی (علیه السلام) از کنار دریا عبور می کرد، ناگاه دید صیادی کنار دریا آمد و در برابر خورشید سجده کرد و سخنان شرک آلود گفت: سپس تور خود را به دریا انداخت و بیرون کشید، آن تور پر از ماهی بود و این کار سه بار تکرار شد که در هر سه بار، تور او پر از ماهی بود.
او ماهی ها را برداشته و از آن جا رفت. سپس صیاد دیگری به آن جا آمد و وضو گرفت و نماز خواند و حمد و شکر الهی را به جا آورد. آن گاه تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تور خالی است. بار دوم تور خود را به دریا افکند و بیرون کشید، دید تنها یک ماهی کوچک در میان تور است. حمد و سپاس الهی گفت و از آن جا رفت.
موسی (علیه السلام) عرض کرد: خدایا! چرا بنده کافر تو با این که با حالت کفر آمد، آن همه ماهی نصیب او شد ولی نصیب بنده با ایمان تو، تنها یک ماهی کوچک بود؟
خداوند به موسی (علیه السلام) چنین وحی کرد: به جانب راست خود نگاه کن. موسی نگاه کرد، نعمت های فراوانی را که خداوند برای بنده مومن فراهم کرد مشاهده نمود. سپس خداوند به موسی وحی کرد: به جانب چپ نگاه کن. موسی نگاه کرد، آن چه از عذاب های سخت را که خداوند برای بنده کافرش مهیا نموده بود دید.
سپس خداوند فرمود: ای موسی! با آن همه عذاب که در کمین کافر است، آن چه را که به او - از ماهی های فراوان - دادم، چه سودی به حال او دارد؟ و با آن همه از نعمت های فراوان که برای بنده مومن ذخیره کرده ام، آن چه که امروز از او باز داشته ام، چه ضرری به حال او خواهد داشت؟..
📕بحارالانوار، ج 13، ص 349
🍂
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💗 یا رقیہ سلامالله علیها 💗
در دفتر شعر ڪربلا این خاتون
عمرےسٺ بہ دردانہ تخلص دارد
بالاے ضریح او مَلڪ حڪ ڪرده
در دادن حاجاٺ تخصص دارد
💝 ایام ولادٺ نازدانہ اباعبدالله مبارڪ
♦️چند اشتباه رایج در نوشتن را اصلاح کنیم.
🔺تفاوت انشالله و ان شاءالله درکجاست؟
❌انشالله: یعنی ما خدا را ایجادکردیم! (نعوذبالله استغفرالله)
✅انشاءالله: یعنی اگر خداوند مقدر فرمود (به خواست خدا)
انتشار دهیم تا اشتباه نکنیم.
@shahidmostafamousavi
💗 یا رقیہ سلامالله علیها 💗
در دفتر شعر ڪربلا این خاتون
عمرےسٺ بہ دردانہ تخلص دارد
بالاے ضریح او مَلڪ حڪ ڪرده
در دادن حاجاٺ تخصص دارد
💝 ایام ولادٺ نازدانہ اباعبدالله مبارڪ💝
@shahidmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ابتکار زیبای یک هیئت
@shahidmostafamousavi
به فکر ِ مثلِ شهدا مُرْدَن نباش..
به فکرِ مثلِ شهدا #زندگی کردن باش..
مطمئن باش خدا تو را برای خودش میخرد..
غرق دنیا شده را جام شهادت ندهند.
@shahidmostafamousavi
💎 چند #دستور العمل #معنوی
برای نجات از بلاها ( کرونا و غیره )
👌 ضمن رعایت نکات بهداشتی که متخصصین سفارش میکنند 👌
از این راهکارهای معنوی بهره ببریم ✅
🌹 خواندن #نماز_جعفر_طیار رحمه الله
🌹 قرائت زیارت امین الله و زیارت مقدسه عاشورا امام حسین علیه السلام
🌹 دعای #فرج شخصی و دعای #توسل به چهارده معصوم علیهم السلام -
الهی عظم البلاء .......
🌹 دعای نور حضرت فاطمه الزهراء سلام الله علیها -
بِسْمِ اللهِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورِ النُّورِ
بِسْمِ اللهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُورِ
بِسْمِ اللهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَ اَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى کِتابٍ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِیٍّ مَحْبُورٍ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَ عَلَى السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ مَشْکُورٌ وَ صَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین .
🌹 دعای سریع الإجابه امام کاظم علیه السلام أبدا -
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَطَعْتُكَ فِى أَحَبِّ الْأَشْياءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ التَّوْحِيدُ وَ لَمْ أَعْصِكَ فِى أَبْغَضِ الْأَشْياءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ الْكُفْرُ ، فَاغْفِر لِى ما بَيْنَهُما يَا مَنْ إِلَيْهِ مَفَرِّى آمِنِّى مِمَّا فَزِعْتُ مِنْهُ إِلَيْكَ .............
🌹 دعای امام سجاد علیه السلام که در صحیفه ایشان هفتم دعاست -
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَی بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ
فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلّا مَا دَفَعْتَ وَ لا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلّا مَا کَشَفْتَ
وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ
وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ فَلا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ
فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً
وَ لا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِکَ [سُنَّتِکَ]
فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً
وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ [وَ ذَا الْمَنِّ الْکَرِیمِ فَأَنْتَ قَادِرٌ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِین]َ
📚 صحیفه سجادیه _ مفاتیح الجنان
#كرونا_را_شكست_ميدهيم
#بهداشت
#سلامی
@shahidmostafamousavi
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
#داستانی از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_بیست_چهارم:
❤️ماتِ لبهایش بودم. انگار ناگهان دنیا خاموش شد…
(چیه؟چرا خشکت زده؟ تو فقط داری میشنوی…اونم از مردی به اسم برادر؛اما من تجربه کردم،از وجودی به نامِ شوهر…یه زن هیچوقت نمیتونه برادر،پدر یا هر فرد دیگه ای رو مثه شوهرش دوست داشته باشه…منظورم مقدار علاقه یا کم و زیادیش نیست. نوعِ احساس فرق داره..رنگ و شکلش، طعمش..تفاوتش از زمینه تا آسمون… بذار اینجوری بهت بگم.اگه یه سارق بهت حمله کنه و اموالتو بدزده، واسه مجازات و محاکمه،سراغِ مردِ نانوا نمیری.مسلما یه راست میری پیشه پلیس،چون همه جوره بهش اعتماد داری و میدونی که فقط اون میتونه، واسه برگردوندن اموالت ومجازات دزدا،هر کاری از دستش بربیاد انجام میده…حالا فکر کن بری سراغ دزد و اون به جای کمک،تو رو دو دستی بسپاره دستِ همون سارقین و ته مونده ی دارایی تو هم به زور ازت بگیره.. اونوقت چه حالی داری؟دوست دارم بشنوم..)
و من بی جواب؛فقط نگاهش کردم…(حق داری…جوابی واسه گفتن وجود نداره…چون اصلا نمیتونی تصورشم بکنی…حالم تو اون روزها و شبها که فهمیدم چه بلایی داره سرم میاد و تموم بدبختی هام هدیه ی بزرگترین معتمدِ زندگیم یعنی شوهرمه،همین بود…حسِ مشمئز کننده اییه،وقتی شوهرت چوبِ حراج به تمام زنانگی هات بزنه…دانیال خیلی راحت از من گذشت و وجودمو با هم کیشهاش شریک شد…
اون هم منی که از تمام خوونوادم واسه داشتنش گذشتم…بگذریم…اون شب مثه بقیه ی اون همکیشای نجسش اومدم سراغم، مست و گیج..اولش تو شوک بودم.گفتم لابد ازم خجالت میکشه یا حداقل یه معذرت خواهی کوچولو..اما نه..اولش که اصلا نشناخت،بعد از چند دقیقه که خوب نگام کرد یهو انگار چیزی یادش اومد! اونوقت به یه صدای کش دار گفت که تا آخر عمرت مدیون منی،بهشت رو برات خریدم..)خندید…با صدای بلند. چقدر خنده هایش ترسناک بود.
دستمانم آرام و قرار نداشت. نمیتوانستم کنترلشان کنم..ای کاش تمام این قصه ها،دروغی مضحک باشد.. عثمان فنجان قهوه ام را میان دو دستم مخفی کرد:(بخورش.. گرمت میکنه..)مگر قهوه ام داغ بود؟؟ اصلا مگر دمایی جز سرما وجود داشت؟سالهاست که دیگر نمیدانم گرما چه طعمی دارد…
صوفی تکیه داده به صندلی، در سکوت آنالیزمان میکرد:(چقدر ساده ای تو دختر.. )
حرفش را خواندم، نباید ادامه میداد:(بقیه اش.. انقدر منتظرم نذار.. چه اتفاقی افتاد؟)
به سمتم خم شد،دستانش را در هم گره کرد و روی میز گذاشت، چشمانش، آهنگ عجیبی داشت: (کُشتمش..فرستادمش بهشت…)
فنجانِ قهوه از دستم رها شد..دنیا ایستاد…ای کاش میشد،کیوسکی بود و تلفنی سکه ایی،تا یک سکه از عمرم خرج میکردم و چند دقیقه با دنیا اختلاط. آنوقت شاید میشد راضی شود به قرض دادنِ سازش..تا برای دو روز هم که شده به میل خودم کوکش کنم..
دانیال …دانیال…دانیال!!!
ادامه دارد..
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡
🍂
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رزمآرا هیچگاه نقطه پایان کسانی که ملت ایران را لایق دست یافتن به تکنولوژی و پذیرفتن مسئولیت صنایع جدی نمیدانستند، نبود و حتی پس از انقلاب #اسلامی نیز همواره تفکر غرب گرا همین تفکر را پیگیری کرده است.
#کانال _جوانترین_ شهید_ مدافع_ حرم
#سید_ مصطفی_ موسوی
به ما بپیوندید👇
@shahidmostafamousavi
✳ از ماه شعبان غافل نشویم
📌 هر مومن عاقلی باید غفلت نورزد و در این ماه، خودش را برای #ماه_رمضان آماده کند؛ به اینکه از #گناهان، خودش را پاک کند و #توبه از مافات کند. «فیتضرع الیالله عزوجل فی شهر #شعبان ان الله تبارک و تعالی یعرفک عیوب نفسک». وقتی که در این ماه آمادگی پیدا کردی، پروردگار مربی تو خواهد شد، موانع را از جلوی تو بر میدارد. دنیا خشت و گل که نیست، دنیا #تعلقات است، تعلقات را باید بزنیم:
چون به دست خویشتن بستی تو پای خویش را
هم به دست خویشتن وا کُن کمال این است و بس
👤 #آیت_الله_حقشناس
📚 برگرفته از کتاب #مواعظ، ج۲
📖 صص ۴۲ و ۴۳
#کانال _جوانترین_ شهید_ مدافع_ حرم
#سید_ مصطفی_ موسوی
به ما بپیوندید👇
@shahidmostafamousavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جبهه امریکایی که در طول سال های اخیر با شکست های مختلف در عراق و سوریه و لبنان و سایر جبهه های نظامی، سیاسی و اقتصادی ناکام بوده اند، در توطئه ای دیگر و با طرح ریزی جدیدی با محوریت سفارت های آمریکا در لبنان و عراق، فتنه جدید منطقه ای را برای انتقام از محور مقاومت را در پیش گرفته اند.
#کانال _جوانترین_ شهید_ مدافع_ حرم
#سید_ مصطفی_ موسوی
به ما بپیوندید👇
@shahidmostafamousavi
📚 #درس_اخلاق
📍 افضل عبادت انتظار فرج است❗️
📌کسانی بودند؛ فرض کنید یک پینه دوز بود که بزرگان علما همه نسبت به او احترام میگذاشتند. پینه دوزی بوده که کفش را اصلاح میکرد.
ماجرای او معروف است. او عامی بود و این مسایل را داشت. ماجرا چه بود؟ از یکی از بزرگان علما نقل میکنم که با او مرتبط بوده است. من طفل بودم و شبهی از چهرۀ او در ذهنم هست. میخواهم این نکته را من عرض بکنم که قابلیت یعنی چه. حضرت به او فرمودند میدانی چرا سراغ تو میآیم؟ گفت: نه نمیدانم. فرمودند: جهت این است چون تو در تو هیچ حب دنیایی نیست. هیچ هوایی نداری. به همین دلیل من پیش تو میآیم و با تو مأنوسم. مگر کسی که پیکرهاش را حبّ دنیا چه مال و چه جاه هر چه باشد و حب به نفس گرفته باشد، میتواند خدمت امام زمان برسد و ایصال به مطلوب بشود؟ نمیشود. او باید انسان را برساند و الّا بیفایده است. آنگاه ولی الله اعظم دست میگیرد که ما از حب به دنیا -هر شاخهاش که حساب بکنید- تخلیه شده باشیم. برای این سراغ تو میآیم که هیچ چیز در دلت نیست.
لذا خیلی مسائل برای ما از اینجا روشن میشود. ما روایت بسیار داریم. صحبت یکی دو تا نیست. من اینقدر روایت دیدم که افضل عبادت انتظار فرج است. چه کسی میتواند منتظر باشد؟ کسی که حب دنیا دارد؟ نه به خدا! مکرر در مکرر خودم فکر کردم که امام زمان (صلواتاللهعلیه) تشریف بیاورد، حاضرم دست از همه چیزم بردارم با نه؟ هیچ تعارف ندارد. هر چه گفت، میگویم چشم یا نه؟
اگر این مطلب را جداً در خودمان احساس کنیم، بی برو برگرد دستمان را خواهد گرفت. چه ببینیم چه نبینم دستم را میگیرد. چشم ظاهری ببیند یا نبیند او دست میگیرد. اینجاست که انسان مورد عنایتش است. آنجاست که عباداتهای ما روح پیدا میکند. اطاعتهای ما اطاعت میشود. آنگاه است که عبادتها مغز پیدا میکند و از این پوست بودن در میآید.
🕊مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی ره
﷽
اگردوباره جنگی شروع شد وما نبودیم از قول ما *رزمندگان دیروز* به *رزمندگان فردا*
بگوئید :
در حین مبارزه با
دشمنِ متجاوز ،
به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید .
مبادا *ارزشها* را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، ارزش ها، مثل امروز، *عوض* می شود و *عوضیها* ارزشمند
می شوند .
می بینید که چگونه ما را *غریبه* میپندارند ❗
آن روزها :
*قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن*
بر می گشتیم.
*راست قامت*
می رفتیم.. *کمر خمیده*
بر می گشتیم.
*دسته دسته* می رفتیم .
*تنها تنها*
بر می گشتیم.
بیهیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط *آغوش گرم مادری* چشم انتظارمان بود و
دگر هیچ.. ❗
اَمّا مَردانه ، ایستادیم...
باور کنیدکه :
ماهم دل داشتیم ،
فرزند و عیال و خانمان داشتیم .
اما با *دل* رفتیم...
*بیدل* برگشتیم.
با *یار* رفتیم...
با *بار* بر گشتیم.
با دست رفتیم
بی دست یرگشتیم
با *پا* رفتیم...
با *عصا* بر گشتیم.
با *عزم* رفتیم...
با *زخم* برگشتیم.
با *شور* رفتیم...
با *شعور* برگشتیم.
ما اکنون
*پریشان* هستیم .
اَمّا *پشیمان* نیستیم.
*ما* همان کهنه *رزمندگانِ * پیادهایم که *سواری* نیاموختهایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسهی قدرت* نرفته بودیم.
میدانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر
بود ❓❓❓
*۳/۵* درصد از کل جمعیتِ
ایران ❗❗❗
اَمّا *مَردانگی* را *تنها* نگذاشتیم.
ما *غارت* را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و *غیرت* را تجربه کردیم.
اکنون نیز *فریاد* میزنیم
که :
این *حرامیان یقه سفیدانِ قافلهی اختلاس*
از ما نیستند...
*این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریدهاند*
از ما نیستند .
این
*خرافات خوارج پسند*
وصله ی مَرام ما نیست.
*ما* نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکرِ
سالار شهیدان، جنگیدیم.
اما *استخوان در گلو* و *خار در چشم*، از *وضعیت امروزِ مَردُمِ خوبمان* شرمندهایم,
شرمنده ایم ،
با صورتی سرخ.
شرمنده ایم، با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعاتِ غرب
جا مانده است
ای همه ی آنانی که
*احساسِ پاک* را
می شناسید ❗
*ما*، اگر به جبهه نمیرفتیم،
با دشمنی که به تلافیِ
قادسیه، برای هلاکِ مَردُم و
میهن مان ایران، آمده بود، چه
می کردیم ❓
شما را به آن سالارِ شهیدان، ما را *بهتر قضاوت* کنید.
حساب اندکی از ما که *آلوده* شدند و *شرافت* خود را فروختند، را به پای ما ننویسید.
*بگذارم و بگذرم*
سربازم و هرگز نکنم پُشت به میدان
گر سَر برود من نروم از سَرِ پیمان
ای خاک مُقَدّس که بود نام تو ایران
فاسد بود آن خون که
به پای تو
نریزد ❗❓
*شهدا شرمنده ایم*
پیام از رزمنده دیروز عرصه های نبرد و امروز جا ماندگان از شــهدا