eitaa logo
شهید مصطفی صدرزاده
4.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
525 ویدیو
20 فایل
📌 آخرین ماموریت بسیجی شهادت است |🗓|تاسیس کانال↵ ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ { یک‌هفتہ‌بعدازانتشارکلیپ‌شهادت‌} |💛|خادم‌↵ @Seyed_fz |📖|محفل‌قرآنی↵ https://eitaa.com/joinchat/2943090802C8e98ae06c6 |📚|محفل‌چلہ‌ها↵ https://eitaa.com/joinchat/843055297C91379d9a73
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌸 نمی گیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
شهید مصطفی صدرزاده
#ماه‌دوم
رفقا یادمون نره امام علی خیلی رو یتیم ها تاکید داشتن (:
4_6043937352559102036.mp3
10.32M
💔 روتو برنگردونیا، یوقت نگی که نیا قطعه مقصد حرم خواننده حامد جلیلی @ShahidMostafaSadrzadeh
🎤💔 بارها شده بود از ابوعلی میخواستم از شهادت سید ابراهیم بگه، چون میدونستم لحظه ی شهادت کنارش بوده.... اما هربار به یه بهونه ای بحث عوض میشد و هیچی نمیگفت! میدونستم گفتنش براش سخته اما این سوالی بود که ذهنم درگیرش شده بود و کسی جز ابوعلی نمی تونست جوابم رو بده! دقیق یادم نمیاد، ولی اگر اشتباه نکنم پارسال (سال 94) شب شهادت حضرت زهرا بود که برای چندمین بار خواستم برام از شهادت آقامصطفی بگه.... و متن زیر تنها چیزی بود که گفت: چون تیر تو سینه اش خورده بود و شُش سوراخ شده بود با نفس کشیدنش ، خون بالا میاورد.... و چند دقیقه بیشتر.... درگیری بسیار سخت بود و با توجه به فشار سنگین دشمن، هر لحظه ممکن بود دستور عقب نشینی صادر بشه، لذا گمان اینکه نکنه پیکرش جا بمونه ، خیلی اذیتم میکرد... همه دنبال کار خودشون بودن و چون فرمانده رو از دست داده بودیم ، روحیه ی همه تضعیف شده بود.. پیکر مطهرش رو با زحمت رو دوشم گذاشتم و اصلا حواسم به دور و اطرافم نبود که مدام به سمتمون تیر اندازی میشه... حدود 200 متر به سختی و زحمت حرکت کردم و هر چند قدم می ایستادم و نفس تازه میکردم و باهاش درد و دل میکردم.. چون روی سینه اش فشار بود، از دهانش خون میومد و لباس و صورتم از خون پاکش رنگین شده بود.... اون لباسم رو یادگار دارم... راوی ابوعلی ❤️ 💚 @ShahidMostafaSadrzadeh
فصل نهم.mp3
41.57M
🔸 کتاب مرتضی و مصطفی 🔸 خاطرات خودگفته شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى) 🔰قسمت پانزدهم، فصل نهم «روز تاسوعا پيش عباسم» گفت: «سيدابراهيم رو زدن. نگاه كن، اونجاست». نگاه كردم. سيد دراز به دراز خوابيده بود و چفيه هم روى سرش. واويلا! دنيا روى سرم خراب شد. بى‌اختيار دويدم طرفش. اولين كارى كه كردم، چفيه را از صورتش برداشتم. چهره‌اش غرق خون بود. سيدم رفت؛ برادرم رفت؛ همه كس‌ام رفت؛ ظهر تاسوعا بود ... ⏰زمان: ٢٧:٥٩ دقيقه @ShahidMostafaSadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔🖤 این شب ها فقط صدایتان میزنم (:💔 شما جواب هم ندادید ... ندادید ...! یک نیم نگاهتان بس آقا (:🌱 ➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
🌿🌸 طرح لبخندتو برکاشۍ دل حڪ شده است:)! ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
💔 پندار ما این است ؛ کہ ما مانده ایم و شهدا رفتہ اند ... اما حقیقت آن است کہ زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند (: +شهیدآوینی ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ای کاش به جای همه می شد که در این شهر این حال بهم ریخته ام را تو ببینی (:💔 ❤️ @ShahidMostafaSadrzadeh
enc_16396810925546811591486.mp3
3.47M
🎧💔 نماهنگ دعام کن تو ذکر تسبیحات منی (: پویانفر @ShahidMostafaSadrzadeh
فصل دهم.mp3
27.81M
🔸 کتاب مرتضی و مصطفی 🔸 خاطرات خودگفته شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى) 🔰قسمت شانزدهم، فصل دهم «حواله‌ی شهادت» در عمليات «خان‌طومان» فرمانده محورى شدم كه سه گردان پياده و يك گردان احتياط زير دستم بود. عمليات به خوبى پيش رفت و ما موفق شديم خان‌طومان را بگيريم. با يك حركت ديگر مى‌توانستيم اتوبان حلب-دمشق را هم بگيريم. برنامه هم همين بود. اگر اتوبان را مى‌گرفتيم، نيمى از راه آزادى «فوعه» و «كفريا» را هم رفته بوديم. پشت بندش «ادلب» را هم مى‌گرفتيم. در آن عمليات از ناحيه پهلو مجروح شدم ... ⏰زمان: ١٨:٢٨ دقيقه @ShahidMostafaSadrzadeh