eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
67 عکس
19 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق(ع) و گروهی از متصوفه‏(3) 🔸«و اما ابوذر، وی چند شتر و چند گوسفند داشت که از شیر آنها استفاده می‌کرد و احیانا اگر میلی در خود به خوردن گوشت می‌دید یا مهمانی برایش می‌رسید یا دیگران را محتاج می‌دید، از گوشت آنها استفاده می‌کرد و اگر می‌خواست به دیگران بدهد، برای خودش نیز برابر دیگران سهمی منظور می‌کرد. 🔸«چه کسی از اینها زاهدتر بود؟ پیغمبر(ص) درباره آنان چیزها گفت که همه می‌دانید. هیچ گاه این اشخاص تمام دارایی خود را به نام زهد و تقوا از دست ندادند و از این راهی که شما امروز پیشنهاد می‌کنید که مردم از هرچه دارند صرف نظر کنند و خود و عائله خود را در سختی بگذارند نرفتند. 🔸«نمی‌دانم همین مقدار که امروز برای شما گفتم کافی است یا بر آن بیفزایم؟ «هیچ می‌دانید که در صدر اسلام، آن هنگام که عده مسلمانان کم بود، قانون جهاد این بود که یک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر ایستادگی کند، و اگر ایستادگی نمی‌کرد گناه و جرم و تخلف محسوب می‌شد، ولی بعد که امکانات بیشتری پیدا شد، خداوند به لطف و رحمت خود تخفیف بزرگی داد و این قانون را به این نحو تغییر داد که هر فرد مسلمان موظف است که فقط در برابر دو کافر ایستادگی کند نه بیشتر. 🔸«از شما مطلبی راجع به قانون قضا و محاکم قضائی اسلامی سؤال می‌کنم: فرض کنید یکی از شما در محکمه هست و موضوع نفقه زن او در بین است، و قاضی حکم می‌کند که نفقه زنت را باید بدهی. در اینجا چه می‌کند؟ آیا عذر می‌آورد که بنده زاهد هستم و از متاع دنیا اعراض کرده‌ام؟! آیا این عذر موجه است؟! آیا به عقیده شما حکم قاضی به اینکه باید خرج زنت را بدهی، مطابق حق و عدالت است یا آنکه ظلم و جور است؟ اگر بگویید این حکم ظلم و ناحق است، یک دروغ واضح گفته‌اید و به همه اهل اسلام با این تهمت ناروا جور و ستم کرده‌اید، و اگر بگویید حکم قاضی صحیح است، پس عذر شما باطل است و قبول دارید که طریقه و روش شما باطل است. 🔸«مطلب دیگر: مواردی هست که مسلمان در آن موارد یک سلسله انفاقهای واجب یا غیرواجب انجام می‌دهد، مثلا زکات یا کفّاره می‌دهد. حالا اگر فرض کنیم معنای زهد اعراض از زندگی و مایحتاجهای زندگی است، و فرض کنیم همه مردم مطابق دلخواه شما «زاهد» شدند و از زندگی و مایحتاج آن روگرداندند، پس تکلیف کفّارات و صدقات واجبه چه می‌شود؟ تکلیف زکاتهای واجب- که به طلا و نقره و گوسفند و شتر و گاو و خرما و کشمش و غیره تعلق گیرد- چه می‌شود؟ مگر نه این است که این صدقات فرض شده که تهیدستان زندگی بهتری پیدا کنند و از مواهب زندگی بهره‌مند شوند! این خود می‌رساند که هدف دین و مقصود از این مقررات رسیدن به مواهب زندگی و بهره‌مند شدن از آن است. و اگر مقصود و هدف دین فقیر بودن بود و حد اعلای تربیت دینی این بود که بشر از متاع این جهان اعراض کند و در فقر و مسکنت و بیچارگی زندگی کند، پس فقرا به آن هدف عالی رسیده‌اند و نمی‏بایست به آنان چیزی داد تا از حال خوش و سعادتمندانه خود خارج نشوند و آنان نیز چون غرق در سعادتند نباید بپذیرند. 🔸«پس معلوم شد که شما بسیار طریقه زشت و خطرناکی را پیش گرفته‌اید و به سوی بد مسلکی مردم را دعوت می‌کنید. راهی که می‌روید و مردم دیگر را هم به آن می‌خوانید، ناشی از جهالت به قرآن و اطلاع نداشتن از قرآن و از سنت پیغمبر(ص) و از احادیث پیغمبر(ص) است. اینها احادیثی نیست که قابل تشکیک باشد، احادیثی است که قرآن به صحت آنها گواهی می‌دهد. ولی شما احادیث معتبر پیغمبر(ص) را اگر با روش شما درست در نیاید رد می‌کنید، و این خود نادانی دیگری است. شما در معانی آیات قرآن و نکته‌های لطیف و شگفت‏انگیزی که از آن استفاده می‌شود تدبر نمی‌کنید. فرق بین ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را نمی‌دانید، امر و نهی را تشخیص نمی دهید. 🔸«جواب مرا راجع به قصه سلیمان بن داود بدهید که، از خداوند مُلکی را مسألت کرد که برای کسی بالاتر از آن میسر نباشد. خداوند هم چنان ملکی به او داد. البته سلیمان جز حق نمی‌خواست. نه خداوند در قرآن و نه هیچ فرد مؤمنی این را بر سلیمان عیب نگرفت که چرا چنین ملکی را در دنیا خواسته. 🔸«ای گروه! از این راه ناصواب دست بردارید و خود را به آداب واقعی اسلام متأدب کنید. از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز نکنید و از پیش خود دستور نتراشید. در مسائلی که نمی‌دانید مداخله نکنید. علم آن مسائل را از اهلش بخواهید. در صدد باشید که ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه و حلال را از حرام بازشناسید. این برای شما بهتر و آسانتر و از نادانی دورتر است. جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است، به خلاف دانش که طرفداران کمی دارد. خداوند فرمود بالاتر از هر صاحب دانشی دانشمندی است». (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 داستان راستان، ج 1، صفحه 62 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فرخنده میلاد کریمه اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و آغاز دهه کرامت بر شما بزرگواران مبارک باد.
✅ استاد مطهری و دکتر شریعتی 🔹اصولاً نظر استاد شهید آیت الله مطهری(ره) درباره مرحوم دکتر علی شریعتی یک سیر نزولی داشته و همواره به یک نحو نبوده است. شاید خواننده محترم مطلع باشد که اولین شخصیتی که به هنرمندی و قدرت بیان دکتر شریعتی پی برد استاد مطهری بود. آن زمان مقارن بود با تأسیس حسینیه ارشاد در تهران و استاد مناسب دیدند که از دکتر در برنامه های حسینیه ارشاد استفاده شود و در مقابل برخی مخالفین چنین استدلال می کردند که جوانان در این اوضاع و احوال و با تبلیغاتی که رژیم شاه علیه روحانیت کرده است، حرف افراد اروپا دیده و با ظاهر امروزی را بهتر قبول می کنند، لهذا باید از این افراد هم استفاده شود. 🔹برخی دعوت استاد از دکتر را نقطه ضعف و اشتباهی از ناحیه استاد شمرده اند؛ معتقدند استفاده از افرادی که تحصیلاتشان در اروپا بوده و ظاهری غیر اسلامی دارند به مصلحت نیست، ولی از نظر نگارنده این امر از نقاط قوت استاد شهید بوده است که ایشان به صرف اینکه تحصیلات دکتر در اروپا بوده و او مثلاً کراوات می زند و ریش خود را می تراشد، وی را طرد نکرده و خواسته اند از او در حد تخصص وی به نفع اسلام و جذب جوانان به سوی اسلام بهره برداری کنند با این دید که وی همواره در ارتباط با ایشان و تحت کنترل ایشان است. بعلاوه این امر حاکی از وجود روحیه کار دسته جمعی و نه تک روی در استاد مطهری است. 🔹ولی همواره افرادی پیدا می شوند که هدف های دیگری دارند و همینکه یک نفر محبوبیت پیدا کرد سعی می کنند از او به صورت ابزاری استفاده کنند و متأسفانه در مورد دکتر شریعتی چنین حادثه ای اتفاق افتاد. افرادی که هیچ اعتقادی به روحانیت نداشتند و بلکه کینه آن را در دل داشتند و بدبختانه عضو هیئت مدیره حسینیه ارشاد بودند همینکه احساس کردند که با وجود دکتر دیگر مشکل جمع کردن جمعیت ندارند و نیاز چندانی به روحانیت نیست شروع کردند به کارشکنی در مقابل اهداف مؤسس حسینیه یعنی استاد مطهری، و کار را به جایی رساندند که مانع ارتباط دکتر با استاد شهید بودند و سرانجام نیز که استاد احساس کردند قضیه مشکوک شده است و نام ایشان هست در حالی که از بسیاری از کارهایی که در حسینیه انجام می شود اطلاع ندارند و علماء و مردم ایشان را مسئول می شناسند، از عضویت خود در هیئت مدیره حسینیه ارشاد استعفا داده و به طور کلی از این موسسه کناره گیری کردند. 🔹پس مهم این است که این گونه افراد تحت نظارت اسلام شناسان آگاه به زمان به فعالیت بپردازند تا فاجعه به بار نیاید. درباره دکتر شریعتی نیز نقص کار در اینجا بود که ارتباط وی را با استاد قطع کردند و آنچه می خواستند اتفاق افتاد و الا اصل استفاده از دکتر در حسینیه ارشاد را نمی توان نقصی بر استاد دانست. 🔹باری طبعاً در آن دوره نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر نظری مثبت و امیدوار به آینده بوده است. پس از تحولات حسینیه ارشاد و نیز انتشار برخی آثار دکتر شریعتی، نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر تنازل کرد ولی برای آنکه رژیم شاه بهره برداری نکند استاد هیچ گاه علناً به اظهار نظر نپرداخت بلکه امیدوار بود که وی را به اصلاح آثارش ترغیب نماید و تا حدی نیز موفق شدند و وی به اشتباهات خود اعتراف کرد و قول اصلاح آنها را نیز داد اما آنها که می خواستند از وضع به وجود آمده بهره برداری کنند مانع ایجاد می کردند و سرانجام وی در 29 خرداد 1356 در بیمارستانی در لندن دار فانی را وداع گفت. طرفداران متعصب او و بیشتر آنها که می خواستند به بهره برداری خود ادامه دهند سعی کردند که رحلت او را به گردن ساواک بیندازند و وی را شهید بنامند ولی نتیجه کالبد شکافی که توسط پزشکان معالج به عمل آمد این بود که وی به مرگ طبیعی درگذشته است. 📚سیری در زندگانی استاد مطهری، صفحه 208 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرف بقالها 🔹در زمانی که علی بن موسی الرضا(ع)از طرف مأمون به خراسان احضار شده و اجباراً با شرایط خاصی ولایت عهد مأمون را پذیرفته بود، «زیدالنار» برادر امام نیز در خراسان بود. زید به واسطه داعیه‏ ای که داشت و انقلابی که در مدینه برپا کرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود. اما مأمون که آن ایام سیاستش اقتضا می‌کرد حرمت و حشمت امام رضا(ع) را حفظ کند، به خاطر امام از قتل یا حبس برادرش زید صرف نظر کرد. 🔹روزی در یک مجلس عام عده زیادی شرکت داشتند و امام رضا(ع) برای آنها صحبت می‌کرد. از آن سو زید عده‌ای از اهل مجلس را متوجه خود کرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر و اینکه آنان وضع استثنائی دارند، داد سخن می‌داد و مرتب می‌گفت: «ما خانواده چنین، ما خانواده چنان.» 🔹امام متوجه گفتار زید شد. ناگهان نگاه تند و فریاد «یا زید!» امام، زید و همه اهل مجلس را متوجه کرد. فرمود: «ای زید! حرفهای بقالهای کوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم می‌دهی. اینها چه چیز است که به مردم می‌گویی؟! آن که شنیده‌ای خداوند ذریه فاطمه را از آتش جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است. اگر مطلب این‏طور است که تو می‌گویی و اولاد فاطمه وضع‏ استثنائی دارند و به هر حال آنها اهل نجات و سعادتند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر(ع) گرامی تری، زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت کرد، قائم اللیل و صائم النهار بود، و تو امر خدا را عصیان می‌کنی، و به قول تو هر دو، مثل هم، اهل نجات و سعادت هستید. پس برد با تو است، زیرا موسی بن جعفر(ع) عمل کرد و سعادتمند شد و تو عمل نکرده و رنج نبرده گنج بردی. 🔹علی بن الحسین زین العابدین(ع) می‌گفت: «نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب- همان‏طور که قرآن درباره زنان پیغمبر تصریح کرده است- زیرا آن کس از خاندان ما که نیکوکاری می‌کند در حقیقت دو کار کرده: یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی کرده، دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است. آن کس هم که گناه می‌کند دو گناه مرتکب شده: یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است». 🔹آنگاه امام رو کرد به حسن بن موسای وشّاء بغدادی- که از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت- و فرمود: مردم عراق این آیه قرآن را: «انَّه لَیسَ مِنْ اهْلِک انَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» چگونه قرائت می‌کنند؟ 🔹یا ابن رسول الله! بعضی طبق معمول‏ «انه عملٌ غیرُ صالح»[یعنی این فرزند تو فرزندی است ناصالح] قرائت می‌کنند، اما بعضی دیگر که باور نمی‌کنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را «انه عملُ غیرِ صالح»[یعنی او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست] قرائت می‌کنند و می‌گویند او درواقع از نسل نوح نبود؛ خداوند به او گفت: ای نوح! او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو می‏ بود من به خاطر تو او را نجات می‌دادم». 🔹امام فرمود: «ابدا این‏طور نیست! او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنوی‏اش با نوح بریده شد. به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمی‌تواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است. اساس کار، پیوند معنوی و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هرکس خدا را اطاعت کند از ما اهل بیت است، گو اینکه هیچ گونه نسبت و رابطه نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد، و هرکس گنهکار باشد از ما نیست، گو اینکه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا(س) باشد. همین خود تو که با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیکوکار و مطیع امر حق باشی از ما هستی». 📚داستان راستان، جلد 2، صفحه 117 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
☑️امام جواد (ع) و سیاست خلفای عباسی 🔹امشب شب بیست و نهم ذی‌القعده و شب آخر ماه ذی‌القعدة الحرام، شب وفات حضرت امام جواد (ع) است. امام جواد از ائمه‌ای هستند که خیلی زود شهید شدند؛ یعنی 25 سال بیشتر از سن مبارکشان نگذشته بود که شهید شدند و بعد از پدر بزرگوارشان حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) ایشان عمر زیادی در دنیا نکردند. 🔹سیاست خلفای عباسی با سیاست امویها فرق داشت. امویها خشن‌تر بودند ولی اینها موذی‌تر بودند یعنی سیاستمدارانه‌تر عمل می‌کردند. آنها خیلی با خشونت و شمشیر و این طور چیزها عمل می‌کردند، ولی اینها خیلی موذیانه عمل می‌کردند که فقط عده قلیلی می‌توانستند دست سیاست اینها را بخوانند. اکثریت مردم به اشتباه می‌افتادند و نتیجه این شده است که الآن قضیه شهادت امام رضا حتی بر مستشرقین اروپا مورد اشتباه است. مأمون آن قدر سیاستمدارانه عمل کرده که اینها می‌گویند: مأمون نسبت به حضرت رضا حسن نیت داشته و هیچ سوءنیتی نداشته و خیلی هم به ایشان ارادت داشته است و حضرت رضا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. این برای این است که سیاست او سیاست موذیگری است؛ یعنی به ظاهر دوستی نشان می‌داد و در باطن دشمنی می‌کرد. 🔹یکی از کارهایی که اینها می‌کردند این بود که چون می‌خواستند ائمه را تحت‌نظر داشته باشند، به زور و اجبار، یکی از دخترهایشان را به آنها می‌چسباندند که باید با این ازدواج کنی! بعد که ازدواج می‌کردند، می‌گفتند: دختر ما که نمی‌شود از ما دور باشد! دختر ما و داماد ما باید همین جا کنار خودمان باشند! این برای چه بود؟ برای این که به یک شکلی که مردم نفهمند اینها را تحت نظر و تحت مراقبت شدید و اذیت شدید داشته باشند. حالا چه جریانهایی در زمان مأمون و بعد از او در زمان معتصم برادر مأمون [اتفاق افتاد، خدا می‌داند!] باز مأمون وضع خاصی داشت، مرد عالم و تحصیل کرده‌ای بود و چون تحصیل کرده و عالم بود از مسائل علمی لذت می‌برد. گاهی، هم در زمان حضرت رضا و هم در زمان حضرت جواد، مجالس علمی تشکیل می‌داد، علمای بزرگ را جمع می‌کرد، بعد امام را احضار می‌کرد و خوشش می‌آمد که در آنجا سؤال و جواب و مباحثه شود. ولی معتصم از این جهت درست برعکس مأمون است، یعنی اُمّی است. اُمّی یعنی بی‌سوادِ بی‌سواد. معتصم یک آدم بی‌سواد عجیبی است. خیلی بی‌سواد است. خودش به خودش می‌گفت: خَلیفَةٌ اُمّی. یک وقت در مورد لغتی از لغات قرآن از وزیرش پرسید، اتفاقا او هم نمی‌دانست. گفت: به به! خَلیفَةٌ اُمّی و وَزیرٌ عامّی. خلیفه بی‌سواد که هیچ سوادی ندارد و وزیر عوام که هیچ نمی‌فهمد. یک مستوفی و دبیر داشته به نام محمد بن عبدالملک زیاد، که وقتی از او پرسیدند، او لغت را تشریح کرد و خیلی خوب بیان کرد و همین سبب شد که معتصم آن وزیرش را برداشت و این محمد بن عبدالملک را ـ که خیلی آدم خبیثی از آب درآمد ـ به جای او آورد. او که بعدها وزیر متوکل هم شد ـ همان کسی است که آن تنور معروف را برای شکنجه افراد ساخته بود، و بعد خودش در همان تنور شکنجه شد و در همان تنور هم مُرد. آدم خیلی بد ذات و خبیثی بود. 🔹به هرحال معتصم به شکل دیگری موجبات آزار امام را فراهم کرد، تا بالاخره سبب شد که همسر امام یعنی امّ الفضل امام را مسموم کرد، آن هم با یک وضع خیلی ناراحت کننده‌ای. و چون برای همه مسموم کننده‌ها معلوم و محرز بود که دستور خلیفه بوده، جرأت این که بدن امام را دفن کنند، نداشتند. حتی معتصم دستور داد: بدنش را بیندازید در کوچه. دو سه روز بدن امام در میان کوچه افتاده بود. بعد به معتصم خبر دادند که یک وضع خارق‌العاده‌ای پیش آمده. هر میتی اگر سه چهار روز روی زمین افتاده باشد بدنش عفونت پیدا می‌کند و بدن این مرد روز به روز بر بوی خوشش افزوده می‌شود، و اگر مردم این موضوع را بفهمند اوضاع خیلی بد می‌شود. این بود که خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن کنند. وجود مقدسش را در کنار جدش موسی بن جعفر در همین محل معروف یعنی کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند. و حالت ایشان از این جهت، تأسّی داشت به جدّ بزرگوارشان حسین بن علی (ع) که فرمود: مُلْقاً ثَلاثاً بِلا غُسْلٍ وَ لا کفَنٍ. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚آشنایی با قرآن، جلد 12، صفحه 28 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅وارستگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🔹بهترین علامت رستگی و وارستگی از غیر خدا و بستگی به حق و اینکه اساساً برای آنها هیچ چیزی غیر از خدا مطرح نبوده است، همان چند تاریخچه کوچکی است که از زندگی این بزرگوار باقی است. برای برخی افراد، اگر بخواهند زندگی‌شان را بنویسند، ده هزار صفحه می‌شود نوشت ولی ده هزار صفحه‌ای که یک سطر باارزش در آن پیدا نمی‌شود: او از کجا به کجا رفت، کجا مسافرت رفت، کجا چنین کرد؛ مانند برخی زندگینامه‌ها. ولی یک کسی شما می‌بینید تاریخ برایش پنج صفحه بیشتر باقی نگذاشته، اما همان پنج صفحه که نوشته هر یک سطرش می‌ارزد به ده هزار صفحه‌ای که زندگی دیگران دارد. 🔹خوشبختانه جزئیات جهاز حضرت زهرا مشخص است. علی وقتی قرار می‌شود که عروسی او با زهرا را بگیرند چیزی ندارد جز زره‌اش، می‌رود آن را به چهارصد درهم می‌فروشد. بعد با یک یا دو نفر دیگر مأمور می‌شوند بروند یک جهازیه تهیه کنند که قلم به قلمش مشخص است. یک پیراهن برای عروس تهیه می‌شود. پیراهن را می‌پوشد. خدای متعال وقتی که می‌خواهد یک ارزش واقعی انسانیت را ظاهر کند [چنین می‌کند.] آن روزی که آدم را می‌خواست بیافریند فرشتگان گفتند : أتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماءَ. خدا جواب داد: من می‌دانم در انسان چیزی را که شما نمی‌دانید. آنچه خدا می‌دانست این جور چیزها بود. یک زن فقیر برهنه‌ای به عنوان یک سائل می‌آید و خطاب به اهل بیت می‌گوید: من عریانم و لباس ندارم. در آن گرفتاری کسی نبود که اصلا متوجه شود که این زن هم آمده، غیر از خود این مخدّره مجلّله. فورآ می‌رود همان لباس نو را از تنش بیرون می‌آورد، پیراهن اولی خودش را می‌پوشد و آن را به این زن انفاق و ایثار می‌کند. بعد که زنها می‌آیند، می‌گویند: پیراهن عروسی کجا رفت؟ می‌گوید: بله، زنی به اینجا آمد و کسی به او رسیدگی نکرد، من به او انفاق کردم. بشر این است، تا این مقدار آزادگی و رهایی! تازه برای چه؟ اِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً یعنی یک «متشکرم» هم از کسی توقع نداریم، فقط خدا و خدا. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) آشنایی با قرآن، ج11، صفحه 81 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
✅ دهه‌های با فضیلت در سال از نظر دستورهای اسلامی 🔹از نظر دستورهای اسلامی لااقل دو ده شب در سال هست که وضع خاصی دارند و عنایت خاصی به آنها هست. 1⃣ یکی ده شب اول ماه ذی‌الحجه است. شاید از نظر فضیلت هیچ ده شب متوالی مثل این ده شب وجود ندارد. موسی(ع) در اول ذی‌القعده به میقات الهی رفت و یک میقات و به اصطلاح یک نوع خلوت سی شبی با خدای خودش داشت، ولی مثل اینکه در آن سی شب نتوانست به پایان برساند، لذا تکمیل شد به ده شب دیگر و شد چهل شب، یک اربعین. آن ده شبی که با آن تکمیل شد، همین ده شب اول ذی‌الحجه بود. و لهذا در اخبار و روایات ما نمازی وارد شده که در دهه اول ذی‌الحجه بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود. در کتاب‌های دعا هم برای این شبها آداب خاصی هست و اهل معنا معتقدند که در این شبها آثار خاصی هست که در شبهای دیگر نیست؛ یعنی اگر کسی به دستورهایی که در باره این شبها رسیده عمل کند آثار خاصی دارد. 2⃣ ده شب دیگری که در فضیلتْ بعد از این ده شب است -اگرچه بعضی از شبهایش افضل از شبهای این ده شب است- ده شب آخر ماه مبارک رمضان است. رسول خدا(ص) از شب بیست و یکم ماه رمضان دستور می‌دادند دیگر برای ایشان بستر پهن نشود و این ده شب را در مسجد به حال اعتکاف به سر می‌بردند. آنچه برای موسی(ع) در آن چهل شب حاصل شد، برای امت اسلام در ماه رمضان حاصل می‌شود و شب قدر در واقع برای آن کسی است که این وظیفه خودش را به پایان می‌رساند. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚آشنایی با قرآن، جلد 13، صفحه 67 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️امام باقر(علیه السلام) و مرد مسیحی‏ 🔸امام باقر، محمدبن علی بن الحسین(علیه السلام)، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» می‌گفتند، یعنی شکافنده دانشها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر»، به آن حضرت گفت: «انت بقر». امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.». 🔹مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. 🔸شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی‌شود. 🔹مادرت سیاه و بی‏شرم و بدزبان بود. 🔸اگر این نسبتها که به مادرم می‌دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعداً مسلمان شد. 📚داستان راستان، جلد1، صفحه 48 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅عید قربان؛ نماد اخلاص و توحید عملی 🔹دین اسلام دین تعقّل و دین فهم است. بسیاری از دستورها و شاید همه دستورهایی که در قرآن هست به فلسفه‌اش هم اشاره می‌کند. فلسفه احکام را دانستن برای معرفت بسیار خوب است اما برای عمل چطور؟ آیا ما اول باید فلسفه‌ها را بفهمیم بعد عمل کنیم، که اگر نفهمیدیم عمل نمی‌کنیم ولو بدانیم که اسلام گفته است؟ اگر این جور شد، دیگر عمل ما خالص نیست، اخلاصمان کم است. بنده مخلص در مقام بندگی می‌گوید من باید همین قدر بدانم که امر او هست یا نه. اگر امر او هست، من به امر او اعتماد دارم، می‌دانم امر او بیهوده نیست. 🔹موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل جان خود را فدا کردن و از نظر ابراهیم فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبّد و تسلیم یک موضوعی است که اصلًا برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت ولی با خود می‌گوید خدا گفته، چون خدا گفته من عمل می‌کنم. کاردی را تیز و آماده می‌کند. به توصیه خود اسماعیل ریسمانی هم با خودش برمی‏دارد که دست و پای این بچه را ببندد. کارد را آماده کرده است، به گلوی فرزند میکشد، یعنی آن آخرین کاری که به دست ابراهیم باید صورت بگیرد همین است. دیگر بعد از این کاری است که کارد انجام می‌دهد و مردن فرزندش. 🔹قرآن می‌گوید: فَلَمّا اسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ. وَ نادَیناهُ انْ یا ابْراهیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا. همین که ایندو اسلام خودشان را ظاهر کردند (اسلام یعنی تسلیم) یعنی پدر و پسر تا این اندازه نشان دادند که به دستور خدا اعتماد دارند، تسلیم امر خدا هستند، دستور رسید که کافی است. خدا هم که واقعاً نمی‌خواست ابراهیم فرزندش را بکشد، چون فایده و خاصیتی نداشت که پدری به دست خودش پسرش را بکشد و بلکه یک سنتی بود که قبلًا انسانها را میکشتند و ابراهیم باید این سنت را نسخ کند. اما چطور این سنت را نسخ کند؟ اگر ابراهیم قبل از این قضیه این سنت را نسخ می‌کرد، مردم حق داشتند بگویند ابراهیم خودش ترسید، برای اینکه بچه‌اش را قربانی نکند گفت: انسان را قربانی کردن، دیگر ملغی‏! اما ابراهیم مقام تسلیم را تا اینجا رساند که صد در صد حاضر شد بچه‌اش را به دست خودش قربانی کند، مقام اسلام و تسلیمش در نهایت درجه ظاهر شد، آنوقت دستور رسید که نه، کافی است. 🔹خلاصه معنایش‏ این است که به فرمان عمل کردی، یعنی ما بیش از این نمی‌خواستیم، ما واقعاً نمی‌خواستیم تو بچه‌ات را بکشی، ما می‌خواستیم ببینیم تو واقعاً تا این حد حاضر هستی؟ تو حاضری فرزندت را در راه خدا قربانی کنی؟ حاضری به دست خودت فرزندت را قربانی کنی؟ فرزندت هم تا این مقدار تسلیم امر خدا هست؟ ما از بندگان تسلیم در راه حق را می‌خواهیم، شما امتحان خودتان را دادید. به جای اینکه یک انسان را اینجا قربانی کنی، یک گوسفند را قربانی کن که حیوانی است که خدا او را برای اینکه گوشتش مورد استفاده قرار بگیرد خلق کرده، گوشتش را به فقرا و به افراد دیگر صدقه بده، که از آن وقت این سنت معمول شد. بنابراین یک رکن عید قربان که ما مسلمین باید آن را عید بگیریم برای این است که یک یادگار و خاطره بزرگی از توحید دارد که نه تنها توحید فکری است، بلکه توحید عملی است. 🔹قسمت دوم این عید این است که برادران ما در این سالها یک اجتماع بسیار بزرگی را در مکه تشکیل داده‌اند، مناسک حج را انجام داده‌اند. روزی است که شاید می‌توانم بگویم صدی نود دستور خدا را عمل کرده‌اند. ارکان عمل حج را انجام داده‌اند، رمی جمرات کرده‌اند، قربانی کرده‌اند و بعد از قربانی، دیگر از لباس احرام خارج شده‌اند. آنها یک موفقیتی دارند. برای برادران ما مستقیماً عید است، عید انجام وظیفه است، مثل اینکه عید فطر عید انجام وظیفه است. ما هم که اینجا هستیم، داریم با آنها همدلی و همدردی می‌کنیم، اظهار خوشحالی می‌کنیم که برادران ما چنین توفیق عظیمی نصیبشان شده است. خود اینها چقدر ارزش دارد، چقدرهمبستگی را می‌رساند و چقدر اسلام به همبستگی مسلمین علاقه‌مند است! 🔹واقعاً عجیب است؛ این الآن مسئله‌ای شده که اگر انسان بخواهد اسمی از همبستگی اسلامی، از همدردی، از وحدت اسلامی ببرد، یک عده می‌گویند: آقا این حرف جرم است، ما شیعه هستیم نباید با دیگران اتحادی داشته باشیم، همدلی داشته باشیم، همبستگی داشته باشیم ولی اسلام می‌گوید آقا! شما در شهر خودت هستی، در مملکت خودت هستی، در ایرانی، در دورتر از ایرانی؛ این روزی را که روز موفقیت برادران مسلمانتان و روز انجام وظیفه آنهاست، به یاد آنها و به یاد انجام وظیفه آنها مراسم عید و مراسم سرور داشته باشید. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 حج، صفحه 115 ╭────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در بزم‏ خليفه‏ 🔹متوكل، خليفه سفاك و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام هادى (عليه السلام) بيمناك بود و از اينكه مردم به طيب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج مى‏برد. سعايت كنندگان هم به او گفتند ممكن است على بن محمد (امام هادى) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعيد نيست اسلحه و يا لااقل نامه‏هايى كه دالّ بر مطلب باشد در خانه‏اش پيدا شود. لهذا متوكل يك شب بى‏خبر و بدون سابقه، بعد از آنكه نيمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر كسى در بستر خويش استراحت كرده بود، عده‏اى از دژخيمان و اطرافيان خود را فرستاد به خانه امام كه خانه‏اش را تفتيش كنند و خود امام را هم حاضر نمايند. متوكل اين تصميم را در حالى گرفت كه بزمى تشكيل داده مشغول مى‏گسارى بود. 🔹مأمورين سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را ديدند كه اتاقى را خلوت كرده و فرش اتاق را جمع كرده، بر روى ريگ و سنگريزه نشسته به ذكر خدا و راز و نياز با ذات پروردگار مشغول است. وارد ساير اتاقها شدند، از آنچه مى‏خواستند چيزى نيافتند. ناچار به همين مقدار قناعت كردند كه خود امام را به حضور متوكل ببرند. 🔹وقتى كه امام وارد شد، متوكل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول مى‏گسارى بود. دستور داد كه امام پهلوى خودش بنشيند. امام نشست. متوكل جام شرابى كه در دستش بود به امام تعارف كرد. امام امتناع كرد و فرمود:«به خدا قسم كه هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار.». متوكل قبول كرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزليات آبدار محفل ما را رونق ده». فرمود: «من اهل شعر نيستم و كمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم». متوكل گفت: «چاره‏اى نيست، حتما بايد شعر بخوانى». 🔸امام شروع كرد به خواندن اشعارى‏كه مضمونش اين است: «قله‏هاى بلند را براى خود منزلگاه كردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانى مى‏كردند، ولى هيچ يك از آنها نتوانست جلو مرگ را بگيرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد». 🔸«آخر الامر از دامن آن قله‏هاى منيع و از داخل آن حصنهاى محكم و مستحكم به داخل گودالهاى قبر پايين كشيده شدند، و با چه بدبختى به آن گودالها فرود آمدند!». 🔸«در اين حال منادى فرياد كرد و به آنها بانگ زد كه: كجا رفت آن زينتها و آن تاجها و هيمنه‏ها و شكوه و جلالها؟». 🔸«كجا رفت آن چهره‏هاى پرورده نعمتها كه هميشه از روى ناز و نخوت، در پس پرده‏هاى الوان، خود را از انظار مردم مخفى نگاه مى‏داشت؟». 🔸«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره‏هاى نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه كرمهاى زمين شد كه بر روى آنها حركت مى‏كنند!». 🔸«زمان درازى دنيا را خوردند و آشاميدند و همه چيز را بلعيدند، ولى امروز همانها كه خورنده همه چيزها بودند مأكول زمين و حشرات زمين واقع شده‏اند!». 🔹صداى امام با طنين مخصوص و با آهنگى كه تا اعماق روح حاضرين و از آن جمله خود متوكل نفوذ كرد اين اشعار را به پايان رسانيد. نشئه شراب از سر مى‏گساران پريد. متوكل جام شراب را محكم به زمين كوفت و اشكهايش مثل باران جارى شد. به اين ترتيب آن مجلس بزم درهم ريخت و نور حقيقت توانست غبار غرور و غفلت را، و لو براى مدتى كوتاه، از يك قلب پرقساوت بزدايد. 📚داستان راستان، جلد1، صفحه 103 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅چرا دستور پیامبر(ص) درباره خلافت علی(ع) اجرا نشد؟ این سؤال برای هرکسی به وجود می‌آید که چطور شد با آن همه تأکیدات و اصرارهایی که پیغمبر اکرم در زمینه خلافت علی علیه السلام کرد در عین حال این موضوع به مرحله اجرا در نیامد؟ از زمان غدیر تا وفات رسول اکرم در حدود دوماه و نیم فاصله شد، چطور شد که مسلمانان وصیت پیغمبر اکرم را درباره علی علیه السلام نادیده گرفتند؟ 🔹نظریه اول‏: یکی اینکه بگوییم مسلمین یکمرتبه همه نسبت به اسلام و پیغمبر متمرد و طاغی شدند، روی تعصبات قومی و عربی؛ به این مسئله‌ که رسید همه آنها یکمرتبه از اسلام رو برگرداندند. این یک جور توجیه و تفسیر است ولی وقایع بعد این جور نشان نمی‌دهد که مسلمین یکمرتبه از اسلام و از پیغمبر به طور کلی روبرگردانده باشند. 🔹نظریه دوم‏:فرض دوم این است که بگوییم مسلمین نخواستند نسبت به اسلام متمرد شوند ولی نسبت به این یک دستور پیغمبر جنبه تمرد به خودشان گرفتند؛ این یک دستور به علل و جهات خاصی مثلاً کینه‌‏هایی که از ناحیه پدرکشتگی‏‌ها با علی علیه السلام داشتند یا نمی‌خواستند که نبوت و خلافت در یک خاندان قرار داشته باشد، تحملش برایشان مشکل بود. یا آنکه آن حالت عدم تساهل و سخت‏گیری و صلابت و انعطاف‏‌ناپذیری علی علیه السلام خودش عاملی است و می‌گفتند اگر او روی کار بیاید ملاحظه احدی را نمی‌کند، چون تاریخ زندگی علی نشان داده بود. 🔸نظریه صحیح: مسلمین در این مسئله‌ اغفال شدند؛ یعنی عده‌ای متمرد شدند، آن عده زیرک متمرد، عامه مسلمین را در این مسئله‌ اغفال کردند. 🔹آیه‌ای است که درباره نصب امیرالمؤمنین به خلافت نازل شد؛ آیه این است: "الْیوْمَ یئِسَ الَّذینَ کفَروا مِنْ دینِکمْ‏ (یک جمله) فَلا تَخْشَوْهُمْ‏ (جمله دوم) وَ اخْشَوْنِ‏ (جمله سوم) الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ اتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْاسْلامَ دیناً". 🔹امروز کافران از دین شما مأیوس گشتند؛ناامیدند که از راه کفر، از خارج حوزه اسلام به اسلام حمله کنند، فهمیدند که دیگر اسلام را نمی‌شود از بیرون کوبید. دیگر از کافران بیم نداشته باشید و نگران نباشید. جمله بعد خیلی عجیب است: اما از من بترسید. معنایش این می‌شود که از ناحیه من نگران باشید. آنچه که کمال این دین به آن است در این روز من به شما عنایت کردم؛ آن چیزی که نعمت خودم را به آن وسیله به پایان رساندم، امروز به پایان رساندم. امروز من دین اسلام را برای شما به عنوان یک دین می‏‌پسندم؛ یا آن اسلامی که ما در نظر داشتیم، اسلام کامل و تمام، این است که امروز ما به شما عنایت [کردیم.] این دستور [یعنی نصب علی(ع)به امامت] به اعتبار اینکه یک جزء از اجزاء دین و یک دستور از دستورهای دین است پس نعمت ناتمام بود، تمام شد. باز این دستور به اعتبار اینکه اگر نبود همه دستورهای دیگر ناکامل بود، کمال همه آنها به این است. 🔹حال می‏‌پردازیم به آن جمله‌ای که در قسمت پیشین بود: "از من نگران باشید". یعنی چه از ناحیه من؟ از ناحیه مشیت من. چطور از ناحیه مشیت من؟ من به شما گفته‌ام که‏ من هرگز نعمتی را از مردمی سلب نمی‌کنم مگر اینکه آن مردم خودشان عوض شده و تغییر کرده باشند، پس ای مسلمین! بعد از این هر چشم‏ زخمی که به شما بخورد از داخل خود شما خورده است و هر آسیبی که به جامعه اسلامی برسد از داخل جامعه اسلامی می‌رسد نه از بیرون. بیرون به کمک داخل استفاده می‌کند. این یک اصل اساسی است: دنیای اسلام هر آسیبی که دیده است و می‌بیند تا عصر ما، از داخل خودش است. نگویید از بیرون هم دشمن دارد. من هم قبول دارم که از بیرون دشمن دارد ولی دشمن بیرون از بیرون نمی‌تواند کار بکند، دشمن بیرون هم از داخل کار می‌کند. این است معنی‏ «وَ اخْشَوْنِ» از من بترسید؛ از من بترسید به اینکه اخلاق و روح و معنویات و ملکات و اعمال شما عوض بشود و من به حکم سنتی که دارم که اگر مردمی از قابلیت و صلاحیت افتادند نعمت را از آنها سلب می‌کنم این نعمت را از شما خواهم گرفت. 🔹جامعه اسلامی را خطر از داخل خود تهدید می‌کند، از ناحیه یک اقلیت منافق زیرک و یک اکثریت جاهل ساده‌‏دل ولی متعبد. آن زیرکها اگر این جاهلها نباشند کاری نمی‌توانند بکنند؛ آن جاهلها هم اگر این زیرکها نباشند کسی آنها را به راه کج نمی‌برد. حال شما از اینجا می‌توانید بفهمید که چطور شد جامعه اسلامی از ناحیه یک اقلیت منافق متمرد و یک اکثریت ساده‌‏دل ولی مؤمن و باایمان به این روز افتاد یعنی اینها سبب شدند که این تأکیدها و اصرارهایی که پیغمبر اکرم کرد در عمل بی‌نتیجه بماند، یعنی آن عده منافق مردم را از راه منحرف کردند بدون آنکه خود مردم بفهمند که از راه منحرف شده‌اند. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 پانزده گفتار، صفحه 60 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا