eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
64 عکس
18 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ شخصیت امام خمینی‏(ره) 🔹من لااقل 12 سال در خدمت ایشان[حضرت امام]تحصیل کرده‌ام؛ در سفری که به پاریس رفتم چیزهایی از روحیه این مرد کشف کردم که نه تنها بر ایمان من بلکه بر حیرت من افزود. وقتی که برگشتم رفقا پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهارتا «آمَنَ» دیدم: 🔸«آمَنَ بِهَدَفِهِ» به هدفش ایمان دارد. دنیا جمع بشوند نمی‌توانند او را از هدفش منحرف کنند. 🔸«آمَنَ بِسَبیلِهِ» به راهی که برای هدف خودش انتخاب کرده ایمان دارد، امکان ندارد او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر(ص) به هدفش و به راه خودش دارد. 🔸«آمَنَ بِقَوْلِهِ» من دیدم در همه رفقا و دوستانی که من سراغ دارم احدی به اندازه ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. افرادی به ایشان می‌گویند کمی آرام‏تر، مردم سرد می‌شوند، مردم از پا در می‌آیند. می‌گوید مردم این طور نیستند که شما می‌گویید، من مردم را از شما بهتر می‌شناسم. 🔸از همه بالاتر: «آمَنَ بِرَبِّهِ». در جلسه خصوصی ایشان [امام] به من گفت: «فلانی این ما نیستیم [که این نهضت را ایجاد کرده‌ایم] من دست خدا را حس می‌کنم.» آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس می‌کند و در راه خدا قدم برداشته، مصداق آن اصل قرآنی است: «انْ تَنْصُرُوا اللهَ ینْصُرْکمْ‏»، تو اول یک قدم به طرف خدا بردار، خدا به تو عنایت می‌کند. آیه دیگر:«انَّهُمْ فِتْیةٌ امَنوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًی. وَ رَبَطْنا عَلی‏ قُلوبِهِمْ اذْ قاموا»، جوانمردانی بودند، به پروردگارشان ایمان آوردند، اعتماد و تکیه کردند، خدا هم بر بینش آنها افزود. آنها برای خدا قیام کردند، ما هم دل آنها را محکم کردیم. این را من در این مرد می‌بینم. برای خدا قیام کرده و خدای متعال یک قلب قوی به این مرد داده که اصلا تزلزل، ترس، بیم در این دل راه ندارد. 🔹قرآن وعده داده که برای خدا قیام کنید، برای خدا عمل کنید، برای خدا بجنبید، آنوقت عنایات خدا را احساس می‌کنید. در خانه‌ات بنشینی، خدا را نمی‌بینی، عنایت خدا را نمی‌بینی. ساکت باشی خدا را نمی‌بینی، عنایات خدا را نمی‌بینی. ساکن باشی خدا را نمی‌بینی، عنایت خدا را نمی‌بینی. حرکت کن، برای خدا هم حرکت کن، آنوقت است که خدا را می‌بینی و عنایات خدا را لمس می‌کنی. آدمی که به امید خدا و برای خدا حرکت کرده و عنایات خدا را دائما به چشم دل می‌بیند آیا او از تهدید می‏‌ترسد؟ 🔹به یکی از مقامات که زمانی با من صحبت می‌کرد، گفتم آیا هیچ کس باور می‌کند که این مردی که روزها می‏‌نشیند این اعلامیه‌‏های آتشین را می‌دهد سحرها اقلا یک ساعت با خدای خودش راز و نیاز می‌کند و اشکهاست که دائما جاری است؟! هیچ کس باور نمی‌کند. درست نمونه علی(ع) است. فرزند علی(ع) است و علی‌وار و «بچه علی» وار عمل می‌کند: هُوَ البَکاءُ فِی الْمِحْرابِ لَیلًا/هُوَ الضَّحّاک اذَا اشْتَدَّ الضَّرابُ‏. شاعر درباره علی(ع) گفته است: در میدان جنگ به روی دشمن لبخند می‌زند، در محراب عبادت در حالی که به خدای خودش توجه دارد اشک می‏ریزد؛ و ما نمونه‌اش را در این مرد داریم می‌بینیم. کسی باور نمی‌کند که این فردی که در روزها اینچنین اعلامیه‌‏های آتشین می‌دهد شبها با خدای خودش چه عوالمی دارد! چه راز و نیازی دارد! چه اشکها می‏‌ریزد! (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، صفحه 50 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
❇️ندای امام خمینی(ره)؛ ندایی برگرفته از قلب فرهنگ و تاریخ ملت ایران 🔹مسلمانان یک دوره خود باختگی را پشت سر گذاشته‏اند و به یک دوره بازیافتگی خود رسیده‌اند. لهذا جهان سومی در حال تولد است که شرق و غرب را به مقابله برانگیخته است. خود باختگی یعنی تزلزل شخصیت، بی ایمانی به خود، گم کردن خود، از دست دادن حس احترام به ذات و احساس کرامت ذات، بی اعتمادی و بی‌اعتقادی به فرهنگ خود و استعداد و شایستگی خود. اما به خود آمدن یعنی بازگشتن ایمان به خود و بیدارکردن حس احترام به خود و به تاریخ خود و شناسنامه تاریخی خود، نسب تاریخی خود. خود باختگی یعنی خود را هیچ دانستن و دیگری را شخص الیق دانستن. 🔹راستی چطور شد که امام خمینی رهبر مطلق شد که حتی آنان که با ایشان از نظر ایده و هدف در قطب مخالفند چاره‏ای از اذعان به این رهبری ندارند؛ اگر ایشان را نفی کنند، بلافاصله خودشان نفی کلی می‌شوند. چرا سخنان امام این همه موج می‌آفرید و شادی‏ می‌آفرید؟ چرا اعلامیه هایش با نبودن امکانات و وسایل و با بودن اختناقها و شکنجه‏ها و خطر مرگ‏ها به سرعت در سراسر کشور پخش می‌شد؟ آیا به خاطر از جان گذشتگی‏اش بود؟ به خاطر مبارزه با ظلم و دفاع از مظلوم بود؟ به خاطر صداقت و صراحت و شجاعت و افسون ناپذیری و سازش ناپذیری او بود؟ بدون شک همه اینها بود. 🔹اما مطلب اساسی چیز دیگر بود و آن اینکه ندای امام خمینی از قلب فرهنگ و از اعماق تاریخ و از ژرفای روح این ملت برمی‏خاست. مردمی که چهارده قرن حماسه محمد، علی، زهرا، حسین، زینب، سلمان، ابوذر و صدها و هزارها زن و مرد دیگر را شنیده بودند و با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از حلقوم ایشان شنیدند، علی را و حسین را در چهره او دیدند، او را آیینه تمام نمای فرهنگ خود- که تحقیر شده بود و داشتند اعتقاد و اعتماد خود را از کارآیی ایمان خود و فرهنگ خود از دست می‌دادند- تشخیص دادند. 🔹او چه کرد؟ او به مردم ما شخصیت داد، یعنی شخصیت واقعی و هویت اسلامی آنها را به آنها بازگرداند، آنها را از حالت ازخود باختگی و استسباع خارج کرد، گفت اسلام نجات بخش شماست، جهاد اسلامی را مطرح کرد، جدا نبودن دین از سیاست را مطرح کرد، توکل و اعتماد و اطمینان به لطف خدا را مطرح کرد، وظیفه شرعی و دینی را مطرح کرد، اجر و پاداش شهیدان را مطرح کرد. مردمی که سالها شنیده و آرزو کرده بودند خطاب به حسین بن علی: یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیماً، خود را در صحنه‏ای دیدند که حسین آن را به رسمیت می‌شناسد. صحنه کربلا، صفین، بدر، احد، حنین، تبوک، خیبر را در مقابل خود دیدند. این بود که غسل کردند و از سرچشمه عشق خدا وضو ساختند و چهار تکبیر زدند یکسره بر هرچه که هست. 📚‏یادداشتهای استاد مطهری، جلد 10، صفحه 26 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️امام جواد (ع) و سیاست خلفای عباسی 🔹امام جواد از ائمه‌ای هستند که خیلی زود شهید شدند؛ یعنی 25 سال بیشتر از سن مبارکشان نگذشته بود که شهید شدند و بعد از پدر بزرگوارشان حضرت علی بن موسی‌الرضا (ع) ایشان عمر زیادی در دنیا نکردند. 🔹سیاست خلفای عباسی با سیاست امویها فرق داشت. امویها خشن‌تر بودند ولی اینها موذی‌تر بودند یعنی سیاستمدارانه‌تر عمل می‌کردند. آنها خیلی با خشونت و شمشیر و این طور چیزها عمل می‌کردند، ولی اینها خیلی موذیانه عمل می‌کردند که فقط عده قلیلی می‌توانستند دست سیاست اینها را بخوانند. اکثریت مردم به اشتباه می‌افتادند و نتیجه این شده است که الآن قضیه شهادت امام رضا حتی بر مستشرقین اروپا مورد اشتباه است. مأمون آن قدر سیاستمدارانه عمل کرده که اینها می‌گویند: مأمون نسبت به حضرت رضا حسن نیت داشته و هیچ سوءنیتی نداشته و خیلی هم به ایشان ارادت داشته است و حضرت رضا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند. این برای این است که سیاست او سیاست موذیگری است؛ یعنی به ظاهر دوستی نشان می‌داد و در باطن دشمنی می‌کرد. 🔹یکی از کارهایی که اینها می‌کردند این بود که چون می‌خواستند ائمه را تحت‌نظر داشته باشند، به زور و اجبار، یکی از دخترهایشان را به آنها می‌چسباندند که باید با این ازدواج کنی! بعد که ازدواج می‌کردند، می‌گفتند: دختر ما که نمی‌شود از ما دور باشد! دختر ما و داماد ما باید همین جا کنار خودمان باشند! این برای چه بود؟ برای این که به یک شکلی که مردم نفهمند اینها را تحت نظر و تحت مراقبت شدید و اذیت شدید داشته باشند. حالا چه جریانهایی در زمان مأمون و بعد از او در زمان معتصم برادر مأمون [اتفاق افتاد، خدا می‌داند!] باز مأمون وضع خاصی داشت، مرد عالم و تحصیل کرده‌ای بود و چون تحصیل کرده و عالم بود از مسائل علمی لذت می‌برد. گاهی، هم در زمان حضرت رضا و هم در زمان حضرت جواد، مجالس علمی تشکیل می‌داد، علمای بزرگ را جمع می‌کرد، بعد امام را احضار می‌کرد و خوشش می‌آمد که در آنجا سؤال و جواب و مباحثه شود. ولی معتصم از این جهت درست برعکس مأمون است، یعنی اُمّی است. اُمّی یعنی بی‌سوادِ بی‌سواد. معتصم یک آدم بی‌سواد عجیبی است. خیلی بی‌سواد است. خودش به خودش می‌گفت: خَلیفَةٌ اُمّی. یک وقت در مورد لغتی از لغات قرآن از وزیرش پرسید، اتفاقا او هم نمی‌دانست. گفت: به به! خَلیفَةٌ اُمّی و وَزیرٌ عامّی. خلیفه بی‌سواد که هیچ سوادی ندارد و وزیر عوام که هیچ نمی‌فهمد. یک مستوفی و دبیر داشته به نام محمد بن عبدالملک زیاد، که وقتی از او پرسیدند، او لغت را تشریح کرد و خیلی خوب بیان کرد و همین سبب شد که معتصم آن وزیرش را برداشت و این محمد بن عبدالملک را ـ که خیلی آدم خبیثی از آب درآمد ـ به جای او آورد. او که بعدها وزیر متوکل هم شد ـ همان کسی است که آن تنور معروف را برای شکنجه افراد ساخته بود، و بعد خودش در همان تنور شکنجه شد و در همان تنور هم مُرد. آدم خیلی بد ذات و خبیثی بود. 🔹به هرحال معتصم به شکل دیگری موجبات آزار امام را فراهم کرد، تا بالاخره سبب شد که همسر امام یعنی امّ الفضل امام را مسموم کرد، آن هم با یک وضع خیلی ناراحت کننده‌ای. و چون برای همه مسموم کننده‌ها معلوم و محرز بود که دستور خلیفه بوده، جرأت این که بدن امام را دفن کنند، نداشتند. حتی معتصم دستور داد: بدنش را بیندازید در کوچه. دو سه روز بدن امام در میان کوچه افتاده بود. بعد به معتصم خبر دادند که یک وضع خارق‌العاده‌ای پیش آمده. هر میتی اگر سه چهار روز روی زمین افتاده باشد بدنش عفونت پیدا می‌کند و بدن این مرد روز به روز بر بوی خوشش افزوده می‌شود، و اگر مردم این موضوع را بفهمند اوضاع خیلی بد می‌شود. این بود که خودش زودتر اجازه داد بدن امام را دفن کنند. وجود مقدسش را در کنار جدش موسی بن جعفر در همین محل معروف یعنی کاظمین (علیهما السلام) دفن کردند. و حالت ایشان از این جهت، تأسّی داشت به جدّ بزرگوارشان حسین بن علی (ع) که فرمود: مُلْقاً ثَلاثاً بِلا غُسْلٍ وَ لا کفَنٍ. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚آشنایی با قرآن، جلد 12، صفحه 28 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دهه‌های با فضیلت در سال از نظر دستورهای اسلامی 🔹از نظر دستورهای اسلامی لااقل دو ده شب در سال هست که وضع خاصی دارند و عنایت خاصی به آنها هست. 1⃣ یکی ده شب اول ماه ذی‌الحجه است. شاید از نظر فضیلت هیچ ده شب متوالی مثل این ده شب وجود ندارد. موسی(ع) در اول ذی‌القعده به میقات الهی رفت و یک میقات و به اصطلاح یک نوع خلوت سی شبی با خدای خودش داشت، ولی مثل اینکه در آن سی شب نتوانست به پایان برساند، لذا تکمیل شد به ده شب دیگر و شد چهل شب، یک اربعین. آن ده شبی که با آن تکمیل شد، همین ده شب اول ذی‌الحجه بود. و لهذا در اخبار و روایات ما نمازی وارد شده که در دهه اول ذی‌الحجه بین نماز مغرب و عشاء خوانده می‌شود. در کتاب‌های دعا هم برای این شبها آداب خاصی هست و اهل معنا معتقدند که در این شبها آثار خاصی هست که در شبهای دیگر نیست؛ یعنی اگر کسی به دستورهایی که در باره این شبها رسیده عمل کند آثار خاصی دارد. 2⃣ ده شب دیگری که در فضیلتْ بعد از این ده شب است -اگرچه بعضی از شبهایش افضل از شبهای این ده شب است- ده شب آخر ماه مبارک رمضان است. رسول خدا(ص) از شب بیست و یکم ماه رمضان دستور می‌دادند دیگر برای ایشان بستر پهن نشود و این ده شب را در مسجد به حال اعتکاف به سر می‌بردند. آنچه برای موسی(ع) در آن چهل شب حاصل شد، برای امت اسلام در ماه رمضان حاصل می‌شود و شب قدر در واقع برای آن کسی است که این وظیفه خودش را به پایان می‌رساند. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚آشنایی با قرآن، جلد 13، صفحه 67 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وارستگی حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🔹بهترین علامت رستگی و وارستگی از غیر خدا و بستگی به حق و اینکه اساساً برای آنها هیچ چیزی غیر از خدا مطرح نبوده است، همان چند تاریخچه کوچکی است که از زندگی این بزرگوار باقی است. برای برخی افراد، اگر بخواهند زندگی‌شان را بنویسند، ده هزار صفحه می‌شود نوشت ولی ده هزار صفحه‌ای که یک سطر باارزش در آن پیدا نمی‌شود: او از کجا به کجا رفت، کجا مسافرت رفت، کجا چنین کرد؛ مانند برخی زندگینامه‌ها. ولی یک کسی شما می‌بینید تاریخ برایش پنج صفحه بیشتر باقی نگذاشته، اما همان پنج صفحه که نوشته هر یک سطرش می‌ارزد به ده هزار صفحه‌ای که زندگی دیگران دارد. 🔹خوشبختانه جزئیات جهاز حضرت زهرا مشخص است. علی وقتی قرار می‌شود که عروسی او با زهرا را بگیرند چیزی ندارد جز زره‌اش، می‌رود آن را به چهارصد درهم می‌فروشد. بعد با یک یا دو نفر دیگر مأمور می‌شوند بروند یک جهازیه تهیه کنند که قلم به قلمش مشخص است. یک پیراهن برای عروس تهیه می‌شود. پیراهن را می‌پوشد. خدای متعال وقتی که می‌خواهد یک ارزش واقعی انسانیت را ظاهر کند [چنین می‌کند.] آن روزی که آدم را می‌خواست بیافریند فرشتگان گفتند : أتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماءَ. خدا جواب داد: من می‌دانم در انسان چیزی را که شما نمی‌دانید. آنچه خدا می‌دانست این جور چیزها بود. یک زن فقیر برهنه‌ای به عنوان یک سائل می‌آید و خطاب به اهل بیت می‌گوید: من عریانم و لباس ندارم. در آن گرفتاری کسی نبود که اصلا متوجه شود که این زن هم آمده، غیر از خود این مخدّره مجلّله. فورآ می‌رود همان لباس نو را از تنش بیرون می‌آورد، پیراهن اولی خودش را می‌پوشد و آن را به این زن انفاق و ایثار می‌کند. بعد که زنها می‌آیند، می‌گویند: پیراهن عروسی کجا رفت؟ می‌گوید: بله، زنی به اینجا آمد و کسی به او رسیدگی نکرد، من به او انفاق کردم. بشر این است، تا این مقدار آزادگی و رهایی! تازه برای چه؟ اِنَّما نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُریدُ مِنْکمْ جَزاءً وَ لا شُکوراً یعنی یک «متشکرم» هم از کسی توقع نداریم، فقط خدا و خدا. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) آشنایی با قرآن، ج11، صفحه 81 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
☑️امام باقر(علیه السلام) و مرد مسیحی‏ 🔸امام باقر، محمدبن علی بن الحسین(علیه السلام)، لقبش «باقر» است. باقر یعنی شکافنده. به آن حضرت «باقرالعلوم» می‌گفتند، یعنی شکافنده دانشها. مردی مسیحی، به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر»، به آن حضرت گفت: «انت بقر». امام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی گفت: «نه، من بقر نیستم، من باقرم.». 🔹مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. 🔸شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمی‌شود. 🔹مادرت سیاه و بی‏شرم و بدزبان بود. 🔸اگر این نسبتها که به مادرم می‌دهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی. مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعداً مسلمان شد. 📚داستان راستان، جلد1، صفحه 48 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
☑️پیام تبلیغاتی اقامت امام حسین(ع) در مکه و خروج از آن در روز ترویه 🔹خروج امام از مدینه به مکه و اقامت در مکه در ماههای شعبان تا ذی الحجه که ایام عمره و سپس حج است، به نظر نمی‌رسد که به خاطر این بوده که دشمن احترام حرم امن الهی را حفظ می‌کرد، بلکه به سه علت دیگر بوده است: 1⃣یکی اینکه نفس مهاجرت ارزش تبلیغاتی داشت و تکان دهنده بود و ندای امام را بهتر می‌رساند و این خود اولین ژست مخالفت و امتناع بود. 2⃣دوم اینکه در مکه تماس بیشتری با افراد نواحی مختلف ممکن بود. 3⃣سوم اینکه مکه را انتخاب کردن علامت امنیت نداشتن بود گو آنکه در آنجا هم [امام‏] امنیت نداشت. 🔹خروج امام از مکه در روز «ترویه» یعنی روز هشتم ذی الحجه که روز حرکت به منی‏ و عرفات است ارزش تبلیغی تکان‌دهنده تری از خود اقامت در مکه داشت. و از نظر رساندن پیام اسلام، این پشت کردن به کعبه تسخیر شده امویان و حجی که گرداننده‏‌اش دستگاه یزیدی بود- حجی که ظاهرش اسلامی و روحش جاهلی بود- نشان داد که اسلام این صورت خالی نیست که خاطرها آسوده باشد، معنی و حقیقت است که به خطر افتاده است. 📚حماسه حسینی، جلد2،صفحه224 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
☑️خبر شهادت حضرت مسلم و هانی‏ 🔹امام حسین(ع) در هشتم ذی الحجّه، در همان جوش و خروشی که حجّاج وارد مکه می‌شدند و در همان روزی که باید به جانب منی‏ و عرفات حرکت کنند، پشت به مکه کرد و حرکت نمود و منزل به منزل آمد تا به نزدیک سرحد عراق رسید. حال در کوفه چه خبر است. داستان عجیب و اسف‏‌انگیز جناب مسلم در آنجا رخ داده است. امام حسین(ع) در بین راه شخصی را دیدند که از طرف کوفه به این طرف می‌آمد. می‌گویند این شخص امام حسین(ع) را می‌‏شناخت و از طرف دیگر حامل خبر اسف‌آوری بود. فهمید که اگر نزد امام حسین(ع) برود، از او خواهد پرسید که از کوفه چه خبر، و باید خبر بدی را به ایشان بدهد. نخواست آن خبر را بدهد و لذا راهش را کج کرد و رفت. 🔹دو نفر دیگر از قبیله بنی اسد که در مکه بودند بعد از آنکه کار حجشان به پایان رسید، چون قصد نصرت امام حسین(ع) را داشتند، به سرعت از پشت سر ایشان حرکت کردند تا خودشان را به قافله اباعبدالله(ع) برسانند. اینها تقریباً یک منزل عقب بودند. برخورد کردند با همان شخصی که از کوفه می‌آمد. به یکدیگر که رسیدند به رسم عرب انتساب کردند. بعد گفتند: از کوفه چه خبر؟ گفت: حقیقت این است که از کوفه خبر بسیار ناگواری است و اباعبدالله که از مکه به کوفه می‌رفتند وقتی مرا دیدند توقفی کردند و من چون فهمیدم برای استخبار از کوفه است نخواستم خبر شوم را به حضرت بدهم. تمام قضایای کوفه را برای اینها تعریف کرد. 🔹این دو نفر آمدند تا به حضرت رسیدند. صبر کردند تا آنگاه که اباعبدالله در منزلی فرود آمدند که تقریباً یک شبانه روز از آن وقت که با آن شخص ملاقات کرده بودند فاصله زمانی داشت. حضرت در خیمه نشسته و عده‌ای از اصحاب همراه ایشان بودند که آن دو نفر آمدند و عرض کردند: یا اباعبدالله! ما خبری داریم، اجازه می‌دهید آن را در همین مجلس به عرض شما برسانیم یا می‌خواهید در خلوت به شما عرض کنیم؟ فرمود: من از اصحاب خودم چیزی را مخفی نمی‌کنم، هرچه هست در حضور اصحاب من بگویید. یکی از آن دو نفر عرض کرد: یا ابن رسول الله! ما با آن مردی که دیروز با شما برخورد کرد ولی توقف نکرد، ملاقات کردیم؛ او مرد قابل اعتمادی بود، ما او را می‌شناسیم، هم قبیله ماست، از بنی اسد است. ما از او پرسیدیم در کوفه چه خبر است؟ خبر بدی داشت، گفت من از کوفه خارج نشدم مگر اینکه به چشم خود دیدم که مسلم و هانی را شهید کرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالی که ریسمان به پاهایشان بسته بودند در میان کوچه‌ها و بازارهای کوفه می‌کشیدند. اباعبدالله خبر مرگ مسلم را که شنید، چشمهایش پر از اشک شد ولی فوراً این آیه را تلاوت کرد: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجْالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلًا». 🔹در چنین موقعیتی اباعبدالله نمی‌گوید کوفه را که گرفتند، مسلم که کشته شد، هانی که کشته شد، پس ما کارمان تمام شد، ما شکست خوردیم، از همین جا برگردیم؛ جمله‌ای گفت که رساند مطلب چیز دیگری است. فرمود: مسلم وظیفه خودش را انجام داد، نوبت ماست. 🔹عده‏‌ای هم بودند که در بین راه به اباعبدالله ملحق شده بودند، اینها همین که فهمیدند در کوفه خبری نیست یعنی آش و پلویی نیست، بلند شدند و رفتند. «لَمْ یبْقِ مَعَهُ الّا اهْلَ بَیتِهِ وَ صَفْوَتَهُ» فقط خاندان و نیکان اصحابش با او باقی ماندند که البته عده آنها در آن وقت خیلی کم بود. شاید بیست نفر بیشتر همراه اباعبدالله نبودند. در چنین وضعی خبر تکان دهنده شهادت مسلم وهانی به اباعبدالله و یاران او رسید. 🔹بعضی از موّرخین نقل کرده‌اند امام حسین(ع) بعد از شنیدن این خبر می‌‏بایست به خیمه زنها و بچه‌ها برود و خبر شهادت مسلم را به آنها بدهد، درحالی که در میان آنها خانواده مسلم هست، بچه‌های کوچک مسلم هستند، برادران کوچک مسلم هستند، خواهر و بعضی از دخترعموها و کسان مسلم هستند. حالا اباعبدالله به چه شکل به آنها اطلاع بدهد؟ مسلم دختر کوچکی داشت. امام حسین(ع) وقتی که نشست او را صدا کرد، فرمود: بگویید بیاید. دختر مسلم را آوردند. او را روی زانوی خودش نشاند و شروع کرد به نوازش کردن. دخترک زیرک و باهوش بود؛ دید که این نوازش یک نوازش فوق‌العاده است، پدرانه است. اباعبدالله متأثر شد، فرمود: دخترکم! من به جای پدرت هستم. بعد از او من جای پدرت را می‌گیرم. صدای گریه از خاندان اباعبدالله بلند شد. اباعبدالله رو کرد به فرزندان عقیل و فرمود: اولاد عقیل! از بنی عقیل یک مسلم کافی است؛ شما اگر می‌خواهید برگردید، برگردید. عرض کردند: یا اباعبدالله! یابنَ رسول الله! ما تا حالا در رکاب تو بودیم، حالا که طلبکار خون مسلم هستیم رها کنیم؟ ابداً، ما هم در خدمت شما خواهیم بود تا همان سرنوشتی که نصیب مسلم شد نصیب ما هم بشود. حماسه حسینی، جلد 1، صفحه 307 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
✅عید قربان؛ نماد اخلاص و توحید عملی 🔹دین اسلام دین تعقّل و دین فهم است. بسیاری از دستورها و شاید همه دستورهایی که در قرآن هست به فلسفه‌اش هم اشاره می‌کند. فلسفه احکام را دانستن برای معرفت بسیار خوب است اما برای عمل چطور؟ آیا ما اول باید فلسفه‌ها را بفهمیم بعد عمل کنیم، که اگر نفهمیدیم عمل نمی‌کنیم ولو بدانیم که اسلام گفته است؟ اگر این جور شد، دیگر عمل ما خالص نیست، اخلاصمان کم است. بنده مخلص در مقام بندگی می‌گوید من باید همین قدر بدانم که امر او هست یا نه. اگر امر او هست، من به امر او اعتماد دارم، می‌دانم امر او بیهوده نیست. 🔹موضوع، قربانی دادن است، از نظر اسماعیل جان خود را فدا کردن و از نظر ابراهیم فرزند را در راه خدا دادن، و از نظر مقام تعبّد و تسلیم یک موضوعی است که اصلًا برای ابراهیم هیچ توجیهی نداشت ولی با خود می‌گوید خدا گفته، چون خدا گفته من عمل می‌کنم. کاردی را تیز و آماده می‌کند. به توصیه خود اسماعیل ریسمانی هم با خودش برمی‏دارد که دست و پای این بچه را ببندد. کارد را آماده کرده است، به گلوی فرزند میکشد، یعنی آن آخرین کاری که به دست ابراهیم باید صورت بگیرد همین است. دیگر بعد از این کاری است که کارد انجام می‌دهد و مردن فرزندش. 🔹قرآن می‌گوید: فَلَمّا اسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ. وَ نادَیناهُ انْ یا ابْراهیمُ. قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا. همین که ایندو اسلام خودشان را ظاهر کردند (اسلام یعنی تسلیم) یعنی پدر و پسر تا این اندازه نشان دادند که به دستور خدا اعتماد دارند، تسلیم امر خدا هستند، دستور رسید که کافی است. خدا هم که واقعاً نمی‌خواست ابراهیم فرزندش را بکشد، چون فایده و خاصیتی نداشت که پدری به دست خودش پسرش را بکشد و بلکه یک سنتی بود که قبلًا انسانها را میکشتند و ابراهیم باید این سنت را نسخ کند. اما چطور این سنت را نسخ کند؟ اگر ابراهیم قبل از این قضیه این سنت را نسخ می‌کرد، مردم حق داشتند بگویند ابراهیم خودش ترسید، برای اینکه بچه‌اش را قربانی نکند گفت: انسان را قربانی کردن، دیگر ملغی‏! اما ابراهیم مقام تسلیم را تا اینجا رساند که صد در صد حاضر شد بچه‌اش را به دست خودش قربانی کند، مقام اسلام و تسلیمش در نهایت درجه ظاهر شد، آنوقت دستور رسید که نه، کافی است. 🔹خلاصه معنایش‏ این است که به فرمان عمل کردی، یعنی ما بیش از این نمی‌خواستیم، ما واقعاً نمی‌خواستیم تو بچه‌ات را بکشی، ما می‌خواستیم ببینیم تو واقعاً تا این حد حاضر هستی؟ تو حاضری فرزندت را در راه خدا قربانی کنی؟ حاضری به دست خودت فرزندت را قربانی کنی؟ فرزندت هم تا این مقدار تسلیم امر خدا هست؟ ما از بندگان تسلیم در راه حق را می‌خواهیم، شما امتحان خودتان را دادید. به جای اینکه یک انسان را اینجا قربانی کنی، یک گوسفند را قربانی کن که حیوانی است که خدا او را برای اینکه گوشتش مورد استفاده قرار بگیرد خلق کرده، گوشتش را به فقرا و به افراد دیگر صدقه بده، که از آن وقت این سنت معمول شد. بنابراین یک رکن عید قربان که ما مسلمین باید آن را عید بگیریم برای این است که یک یادگار و خاطره بزرگی از توحید دارد که نه تنها توحید فکری است، بلکه توحید عملی است. 🔹قسمت دوم این عید این است که برادران ما در این سالها یک اجتماع بسیار بزرگی را در مکه تشکیل داده‌اند، مناسک حج را انجام داده‌اند. روزی است که شاید می‌توانم بگویم صدی نود دستور خدا را عمل کرده‌اند. ارکان عمل حج را انجام داده‌اند، رمی جمرات کرده‌اند، قربانی کرده‌اند و بعد از قربانی، دیگر از لباس احرام خارج شده‌اند. آنها یک موفقیتی دارند. برای برادران ما مستقیماً عید است، عید انجام وظیفه است، مثل اینکه عید فطر عید انجام وظیفه است. ما هم که اینجا هستیم، داریم با آنها همدلی و همدردی می‌کنیم، اظهار خوشحالی می‌کنیم که برادران ما چنین توفیق عظیمی نصیبشان شده است. خود اینها چقدر ارزش دارد، چقدرهمبستگی را می‌رساند و چقدر اسلام به همبستگی مسلمین علاقه‌مند است! 🔹واقعاً عجیب است؛ این الآن مسئله‌ای شده که اگر انسان بخواهد اسمی از همبستگی اسلامی، از همدردی، از وحدت اسلامی ببرد، یک عده می‌گویند: آقا این حرف جرم است، ما شیعه هستیم نباید با دیگران اتحادی داشته باشیم، همدلی داشته باشیم، همبستگی داشته باشیم ولی اسلام می‌گوید آقا! شما در شهر خودت هستی، در مملکت خودت هستی، در ایرانی، در دورتر از ایرانی؛ این روزی را که روز موفقیت برادران مسلمانتان و روز انجام وظیفه آنهاست، به یاد آنها و به یاد انجام وظیفه آنها مراسم عید و مراسم سرور داشته باشید. (این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.) 📚 حج، صفحه 115 ╭────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
✅ استاد مطهری و دکتر شریعتی 🔹اصولاً نظر استاد شهید آیت الله مطهری(ره) درباره مرحوم دکتر علی شریعتی یک سیر نزولی داشته و همواره به یک نحو نبوده است. شاید خواننده محترم مطلع باشد که اولین شخصیتی که به هنرمندی و قدرت بیان دکتر شریعتی پی برد استاد مطهری بود. آن زمان مقارن بود با تأسیس حسینیه ارشاد در تهران و استاد مناسب دیدند که از دکتر در برنامه های حسینیه ارشاد استفاده شود و در مقابل برخی مخالفین چنین استدلال می کردند که جوانان در این اوضاع و احوال و با تبلیغاتی که رژیم شاه علیه روحانیت کرده است، حرف افراد اروپا دیده و با ظاهر امروزی را بهتر قبول می کنند، لهذا باید از این افراد هم استفاده شود. 🔹برخی دعوت استاد از دکتر را نقطه ضعف و اشتباهی از ناحیه استاد شمرده اند؛ معتقدند استفاده از افرادی که تحصیلاتشان در اروپا بوده و ظاهری غیر اسلامی دارند به مصلحت نیست، ولی از نظر نگارنده این امر از نقاط قوت استاد شهید بوده است که ایشان به صرف اینکه تحصیلات دکتر در اروپا بوده و او مثلاً کراوات می زند و ریش خود را می تراشد، وی را طرد نکرده و خواسته اند از او در حد تخصص وی به نفع اسلام و جذب جوانان به سوی اسلام بهره برداری کنند با این دید که وی همواره در ارتباط با ایشان و تحت کنترل ایشان است. بعلاوه این امر حاکی از وجود روحیه کار دسته جمعی و نه تک روی در استاد مطهری است. 🔹ولی همواره افرادی پیدا می شوند که هدف های دیگری دارند و همینکه یک نفر محبوبیت پیدا کرد سعی می کنند از او به صورت ابزاری استفاده کنند و متأسفانه در مورد دکتر شریعتی چنین حادثه ای اتفاق افتاد. افرادی که هیچ اعتقادی به روحانیت نداشتند و بلکه کینه آن را در دل داشتند و بدبختانه عضو هیئت مدیره حسینیه ارشاد بودند همینکه احساس کردند که با وجود دکتر دیگر مشکل جمع کردن جمعیت ندارند و نیاز چندانی به روحانیت نیست شروع کردند به کارشکنی در مقابل اهداف مؤسس حسینیه یعنی استاد مطهری، و کار را به جایی رساندند که مانع ارتباط دکتر با استاد شهید بودند و سرانجام نیز که استاد احساس کردند قضیه مشکوک شده است و نام ایشان هست در حالی که از بسیاری از کارهایی که در حسینیه انجام می شود اطلاع ندارند و علماء و مردم ایشان را مسئول می شناسند، از عضویت خود در هیئت مدیره حسینیه ارشاد استعفا داده و به طور کلی از این موسسه کناره گیری کردند. 🔹پس مهم این است که این گونه افراد تحت نظارت اسلام شناسان آگاه به زمان به فعالیت بپردازند تا فاجعه به بار نیاید. درباره دکتر شریعتی نیز نقص کار در اینجا بود که ارتباط وی را با استاد قطع کردند و آنچه می خواستند اتفاق افتاد و الا اصل استفاده از دکتر در حسینیه ارشاد را نمی توان نقصی بر استاد دانست. 🔹باری طبعاً در آن دوره نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر نظری مثبت و امیدوار به آینده بوده است. پس از تحولات حسینیه ارشاد و نیز انتشار برخی آثار دکتر شریعتی، نظر استاد شهید درباره مرحوم دکتر تنازل کرد ولی برای آنکه رژیم شاه بهره برداری نکند استاد هیچ گاه علناً به اظهار نظر نپرداخت بلکه امیدوار بود که وی را به اصلاح آثارش ترغیب نماید و تا حدی نیز موفق شدند و وی به اشتباهات خود اعتراف کرد و قول اصلاح آنها را نیز داد اما آنها که می خواستند از وضع به وجود آمده بهره برداری کنند مانع ایجاد می کردند و سرانجام وی در 29 خرداد 1356 در بیمارستانی در لندن دار فانی را وداع گفت. طرفداران متعصب او و بیشتر آنها که می خواستند به بهره برداری خود ادامه دهند سعی کردند که رحلت او را به گردن ساواک بیندازند و وی را شهید بنامند ولی نتیجه کالبد شکافی که توسط پزشکان معالج به عمل آمد این بود که وی به مرگ طبیعی درگذشته است. 📚سیری در زندگانی استاد مطهری، صفحه 208 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا