eitaa logo
در محضر استاد
1.1هزار دنبال‌کننده
68 عکس
20 ویدیو
3 فایل
این کانال به بیان دیدگاه و اندیشه های استاد شهید مطهری(ره) در مناسبت های مختلف اختصاص دارد. ازاینکه با نظرات خویش ما را در اداره بهتر کانال یاری می کنید، سپاسگزارم. بازنشر مطالب با ذکر آدرس کانال بلامانع است. ارتباط با مدیر: https://eitaa.com/hpouryahya
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️اهمیت ماه رجب 🔸ماه مبارک رجب است. برای جمعه اول رجب یک سلسله اعمال وارد شده است و یک ارزشهایی که دیگر اصلاً این حرفها در میان ما مطرح نیست. مصداق‏ «قُلْ أَرَأَیتُمْ انْ أَصْبَحَ ماؤُکمْ غَوْراً فَمَنْ یأْتیکمْ بِماءٍ مَعینٍ» همینهاست. نام ماهها از قمری تبدیل می‌شود به شمسی؛ انسان اول خیال نمی‌کند که به دنبال خودش چه چیزهایی می‌آورد. ما که بچه بودیم، در منزل خود ما اصلاً اینکه ماه رجب دارد می‌آید مشخص بود؛ می‌گفتند یک هفته به ماه رجب مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، امشب احتمالًا اول ماه رجب است، برویم برای استهلال؛ می‌رفتند برای استهلال، ماه را ببینند، شب اول ماه رجب است، اعمال ماه رجب را بجا بیاورند. در مسجد که جمع می‌شدند، همه صحبت آمدن ماه رجب بود. ماه مبارک رجب و ماه مبارک شعبان پیش‏درآمده‌ای ماه مبارک رمضان هستند. مرحوم ابوی ما در بعضی از سالها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه می‏‌گرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل می‌کردند، یعنی این سه ماه را یکسره روزه می‌‏گرفتند. اصلًا این ماه، ماه استغفار و توبه و عبادت است. حتی وارد شده است که اگر کسی نتواند روزه این ماه را بگیرد ذکری وارد شده است که روزی صد بار این ذکر را بگوید به عنوان جبران روزه‏ای که نتوانسته است بگیرد. 🔸یادم است که در ماه مبارک رجب در سال 21- که تابستان بود و به اصفهان رفته بودیم- می‌رفتیم به درس آقای حاج ‏آقا رحیم ارباب سلّمه الله تعالی که از بزرگان هستند. من این ذکر را اول بار از این مرد شنیدم. می‌دیدم که خیلی کند صحبت می‌کند و اذکار را بالخصوص خیلی با تأنّی و حضور قلب می‌گوید: سُبْحانَ الْالهِ الْجَلیلِ، سُبْحانَ مَنْ لاینْبَغِی التَّسْبیحُ الّا لَهُ، سُبْحانَ ذِی‏ الْعِزَّةِ وَالْجَلالِ... می‌دیدم این مرد مرتب اینها را می‌گفت. چون پیرمرد بود و نمی‌توانست روزه بگیرد، آن را با این جبران می‌کرد. 🔸و باز یادم نمی‌رود که در همان سالها روز بیست و پنجم رجب بود (روز وفات حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه)، ما در مدرسه نیماورد اصفهان بودیم، بعدازظهر بود، خوابیده بودیم، از خواب که بیدار شدیم یک وقت صدای مرحوم حاج میرزا علی‏ آقا را شنیدم. طلبه‏‌های آن مدرسه به مناسبت وفات، از ایشان خواهش کرده بودند، آمده بود برای طلبه‌‏ها موعظه می‌کرد و بعد هم ذکر مصیبت. حدیث دارد که در قیامت فریاد می‌کشند: «أینَ الرَّجَبیون» رجبیون کجا هستند؟ این مرد با همان آهنگی که داشت و با آن حال و روحی که داشت این تعبیر را به کار برد: آن وقتی که بگویند «أینَ الرَّجَبیون» و ما در پیشگاه پروردگار شرمسار باشیم، در ماه رجب هیچ چیزی نداشته باشیم و اصلًا جزء رجبیون شمرده نشویم، چه خواهیم کرد؟ 🔸غرض این است: این ماه، ماه استغفار و عبادت و روزه است و این سنتها در میان ما به کلی دارد فراموش می‌شود. ماه رجب می‌آید، بزرگهایمان [متوجه نمی‌شوند] تا چه رسد به بچه‌ها. کم کم اگر به بچه‌ها بگوییم ماههای قمری را از محرم تا ذی ‏الحجه بشمار، نمی‌توانند؛ اصلًا فراموش می‌کنند که یک چنین ماههایی هم وجود داشته است. ولی به هرحال تکلیف هرگز از ما ساقط نمی‌شود. 📚آشنایی با قرآن، جلد 8، صفحه 232(با اندکی تلخیص) ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از در محضر استاد
در بزم‏ خليفه‏ 🔹متوكل، خليفه سفاك و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام هادى (عليه السلام) بيمناك بود و از اينكه مردم به طيب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج مى‏برد. سعايت كنندگان هم به او گفتند ممكن است على بن محمد (امام هادى) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعيد نيست اسلحه و يا لااقل نامه‏هايى كه دالّ بر مطلب باشد در خانه‏اش پيدا شود. لهذا متوكل يك شب بى‏خبر و بدون سابقه، بعد از آنكه نيمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر كسى در بستر خويش استراحت كرده بود، عده‏اى از دژخيمان و اطرافيان خود را فرستاد به خانه امام كه خانه‏اش را تفتيش كنند و خود امام را هم حاضر نمايند. متوكل اين تصميم را در حالى گرفت كه بزمى تشكيل داده مشغول مى‏گسارى بود. 🔹مأمورين سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را ديدند كه اتاقى را خلوت كرده و فرش اتاق را جمع كرده، بر روى ريگ و سنگريزه نشسته به ذكر خدا و راز و نياز با ذات پروردگار مشغول است. وارد ساير اتاقها شدند، از آنچه مى‏خواستند چيزى نيافتند. ناچار به همين مقدار قناعت كردند كه خود امام را به حضور متوكل ببرند. 🔹وقتى كه امام وارد شد، متوكل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول مى‏گسارى بود. دستور داد كه امام پهلوى خودش بنشيند. امام نشست. متوكل جام شرابى كه در دستش بود به امام تعارف كرد. امام امتناع كرد و فرمود:«به خدا قسم كه هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار.». متوكل قبول كرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزليات آبدار محفل ما را رونق ده». فرمود: «من اهل شعر نيستم و كمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم». متوكل گفت: «چاره‏اى نيست، حتما بايد شعر بخوانى». 🔸امام شروع كرد به خواندن اشعارى‏كه مضمونش اين است: «قله‏هاى بلند را براى خود منزلگاه كردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانى مى‏كردند، ولى هيچ يك از آنها نتوانست جلو مرگ را بگيرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد». 🔸«آخر الامر از دامن آن قله‏هاى منيع و از داخل آن حصنهاى محكم و مستحكم به داخل گودالهاى قبر پايين كشيده شدند، و با چه بدبختى به آن گودالها فرود آمدند!». 🔸«در اين حال منادى فرياد كرد و به آنها بانگ زد كه: كجا رفت آن زينتها و آن تاجها و هيمنه‏ها و شكوه و جلالها؟». 🔸«كجا رفت آن چهره‏هاى پرورده نعمتها كه هميشه از روى ناز و نخوت، در پس پرده‏هاى الوان، خود را از انظار مردم مخفى نگاه مى‏داشت؟». 🔸«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهره‏هاى نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه كرمهاى زمين شد كه بر روى آنها حركت مى‏كنند!». 🔸«زمان درازى دنيا را خوردند و آشاميدند و همه چيز را بلعيدند، ولى امروز همانها كه خورنده همه چيزها بودند مأكول زمين و حشرات زمين واقع شده‏اند!». 🔹صداى امام با طنين مخصوص و با آهنگى كه تا اعماق روح حاضرين و از آن جمله خود متوكل نفوذ كرد اين اشعار را به پايان رسانيد. نشئه شراب از سر مى‏گساران پريد. متوكل جام شراب را محكم به زمين كوفت و اشكهايش مثل باران جارى شد. به اين ترتيب آن مجلس بزم درهم ريخت و نور حقيقت توانست غبار غرور و غفلت را، و لو براى مدتى كوتاه، از يك قلب پرقساوت بزدايد. 📚داستان راستان، جلد1، صفحه 103 ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی(ع) نمونه بارز یک انسان کامل 🔸ما اگر علی(ع) را الگو و امام خود بدانیم، یک انسان کامل و یک انسان متعادل و یک انسانی را که همه ارزشهای انسانی به طور هماهنگ در او رشد کرده است [پیشوای خود قرار داده‌ایم]. وقتی شب می‌شود و خلوت شب فرا می‌رسد، هیچ عارفی به پای او نمی‌رسد. آن روح عبادت که جذب شدن و کشیده شدن به سوی حق و پرواز به سوی خداست، با شدت در او رخ می‌دهد، مثل آن حالتی که انسان در مطلبی داغ می‌شود؛ مثلًا وقتی در حالت جنگ و دعوا و ستیز است، چاقو قسمتی از بدنش را می‌بُرد و یک تکه گوشت از بدنش به طرفی انداخته می‌شود ولی آنچنان توجهش متمرکز مبارزه است که احساس نمی‌کند یک قطعه گوشت از بدنش جدا شده است. علی(ع)در حال عبادت چنان گرم می‌شود و آن عشق الهی چنان در وجودش شعله میکشد که اصلًا گویی در این عالم نیست. 🔸روز که می‌شود، گویی اصلًا این آدم آن آدم نیست. با اصحابش که می‌نشیند، چنان چهره‌اش باز و خندان است‌ که از جمله اوصافش این بود که همیشه قیافه‌اش باز و شکفته است. به قدری علی(ع) به اصطلاح خوش مجلس و حتی بذله‌گو بود که عمروعاص وقتی علیه علی(ع) تبلیغ می‌کرد، می‌گفت: او به درد خلافت نمی‌خورد چون خنده روست، آدم خنده رو که به درد خلافت نمی‌خورد؛ خلافت، آدم عبوس می‌خواهد که مردم از او بترسند. 🔸با دشمن که در میدان جنگ به صورت یک مجاهد روبرو می‌شود، باز چهره‌اش باز و خندان است که درباره‌اش گفته‌اند: هُوَ الْبَکاءُ فِی الِمحْرابِ لَیلًا/هُوَ الضَّحاک اذَا اشْتَدَّ الضَّرابُ‌؛ اوست که در محراب عبادت، بسیار گریان و در میدان نبرد، بسیار خندان است‌. 🔸او چگونه موجودی است؟ او انسانِ قرآن است. قرآن چنین انسانی می‌خواهد: انَّ ناشِئَةَ اللَّیلِ هِی اشَدُّ وَطْأً وَ اقْوَمُ قیلًا. انَّ لَک فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلًا؛ شب را برای عبادت بگذار و روز را برای شناوری در زندگی و اجتماع. علی(ع) گویی شب یک شخصیت و روز شخصیتی دیگر است. علی(ع) روز و شبش این گونه است. 🔸تعبیر «جامع الاضداد بودن» که ما درباره انسان کامل می‌گوییم، صفتی است که از هزار سال پیش علی(ع) با آن شناخته شده است. حتی خود سید رضی در مقدمه نهج البلاغه می‌گوید: مطلبی که همیشه با دوستانم در میان می‌گذارم و اعجاب‌ آنها را برمی‌انگیزم این موضوع است که جنبه‌های گوناگون سخنان علی(ع) [به گونه‌ای است‌] که انسان در هر قسمتی از سخنان او که وارد می‌شود، می‌بیند به یک دنیایی رفته است: گاهی در دنیای عُبّاد است و گاهی در دنیای زهّاد، گاهی در دنیای فلاسفه است و گاهی در دنیای عرفا، گاهی در دنیای سربازان و افسران است و گاهی در دنیای حکام عادل، گاهی در دنیای قضات است و گاهی در دنیای مفتی‌ها. علی(ع) در همه دنیاها وجود دارد و از هیچ دنیایی از دنیاهای بشریت غایب نیست. 🔸صفی الدین حلّی- که در قرن هشتم هجری می‌زیسته است- می‌گوید:جُمِعَتْ فی صِفاتِک الْاضْدادُ/فَلِهذا عَزَّتْ لَک الْانْدادُ؛ اضداد در تو یک جا جمع شده‌اند. بعد می‌گوید: زاهدٌ حاکمٌ حلیمٌ شجاعٌ‌/ناسک فاتک فَقیرٌ جَوادٌ؛حلیمی در نهایت درجه حلم و شجاعی در نهایت درجه شجاعت، خونریزی در نهایت درجه خونریزی- در جایی که باید خون کثیفی را ریخت- و عابد هستی در منتهی‌ درجه عبادت، فقیری و جواد! نداری و بخشنده هستی، نداری و آنچه به دستت می‌آید می‌بخشی. همین‌طور علی را توصیف می‌کند: خُلْقٌ یخْجِلُ النَّسیمَ مِنَ الْعَطَفِ‌/وَ بَأْسٌ یذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ؛ اخلاق تو آنچنان لطیف و رقیق و آنچنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق شرمسار است، و آنچنان شجاعت و تهاجم و روح مجاهده‌ای داری که سنگها و جمادات و فلزات در برابر آن آب می‌شوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوّت؟ تو چگونه موجودی هستی؟!. 🔸پس انسان کامل یعنی انسانی که قهرمان همه ارزشهای انسانی است، در همه میدانهای انسانیت قهرمان است. ما چه درسی باید بیاموزیم؟ این درس را باید بیاموزیم که اشتباه نکنیم که فقط یک ارزش را بگیریم و ارزشهای دیگر را فراموش کنیم. ما نمی‌توانیم در همه ارزشها قهرمان باشیم ولی در حدی که می‌توانیم، همه ارزشها را با یکدیگر داشته باشیم؛ اگر انسان کامل نیستیم، بالاخره یک انسان متعادل باشیم. آن وقت است که ما به صورت یک مسلمان واقعی در همه میدانها در می‌آییم. 📚انسان کامل، صفحه46(با اندکی تلخیص) ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️زینب(سلام الله علیها) و احساس شخصیت‏ 🔹در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(س) بود. راستی که موضوع عجیبی است: زینب(س) با آن عظمتی که از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا(س) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از کربلا با زینب(س) قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب(س) بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد. 🔹ما می‌بینیم در شب عاشورا زینب(س) یکی دو نوبت حتی نمی‌تواند جلوی گریه‌اش را بگیرد. یک بار آنقدر گریه می‌کند که بر روی دامن حسین بیهوش می‌شود و حسین(ع) با صحبتهای خودش زینب(س)را آرام می‌کند: «لا یذْهِبَنَّ حِلْمَک الشَّیطانُ»؛ خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید. وقتی حسین(ع) به زینب(س) می‌فرماید که چرا این‏ طور می‌کنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همین‌طور، مادر همین‌طور، زینب(س) با حسین(ع) این چنین صحبت می‌کند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمی‌ماند. 🔹اما همین که ایام عاشورا سپری می‌شود و زینب(س)، حسین(ع) را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعمل‌‏ها می‌بیند، زینب(س) دیگری می‌شود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد. امام زین العابدین(ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمه‏‌ام زینب(س) بسته بود. می‌گویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب(س) گذشته است؛ بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه می‌کنند، یزیدی که کاخ اخضر او آنچنان بارگاه مجلّلی بود که هرکس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را می‌‏باخت. بعضی نوشته‌اند که افراد می‏‌بایست از هفت تالار می‏‌گذشتند تا به آن تالار آخری می‌رسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصّعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسی‌های طلا یا نقره نشسته بودند. 🔹در چنین شرایطی این اسرا را وارد می‌کنند و همین زینب(س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزیدِ معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش می‌خوانَد و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار می‌کند. زینب فریادش بلند می‌شود: «اظَنَنْتَ یا یزیدُ حَیثُ اخَذْتَ عَلَینا اقْطارَ الْأرْضِ و افاقَ السَّماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ کما تُساقُ‏ الْاساری‏ انَّ بِنا عَلَی اللهِ هَواناً وَ بِک عَلَیهِ کرامَةً؟» ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته‏ ای‏. تو خیال می‌کنی اینکه امروز ما را اسیر کرده‌ای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفته‌ای و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر توست؟! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم. 🔹ببینید، اینها مردمی هستند که به جز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست داده‌اند. آن وقت شما توقع ندارید که شخصیتی مانند شخصیت زینب(س) چنین حماسه‌‏ای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همان‏طور که انقلاب هم به وجود آورد. یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض کند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّی کند و بگوید: «خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد.» چه کسی این کار را کرد، زینب(س) چنین کاری را کرد. 🔹در آخر جمله هایش این‏طور فرمود: «یا یزیدُ! کدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک ناصِبْ جَهْدَک فَوَ اللهِ لا تَمْحوا ذِکرَنا وَلا تُمیتُ وَحْینا». زینب (س) به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او «یا امیرالمؤمنین» می‌گفتند، خطاب می‌کند که یا یزید! به تو می‌گویم: هر حقّه‌‏ای که می‌خواهی بزن و هر کاری که می‌توانی انجام بده اما یقین داشته باش که اگر می‌خواهی نام ما را در دنیا محو کنی، نام ما محو شدنی نیست؛ آن که محو و نابود می‌شود تو هستی. چنان خطبه‏‌ای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب(س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد: با عصای خیزران خود به لب و دندان ابا عبدالله(ع)اشاره کرد. 📚 حماسه حسینی، جلد 1، صفحه 49 ◾️سالروز وفات پیام‌آور کربلا حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها تسلیت باد! ╭─────────── 🆔@shahidmotaharihowzeh ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا