#کلام_استاد
✅خواهش مسیح
🔸عیسی (علیه السلام) به حواریین گفت: «من خواهش و حاجتی دارم، اگر قول میدهید آن را برآورید بگویم.» حواریین گفتند: «هرچه امر کنی اطاعت میکنیم».
🔸عیسی از جا حرکت کرد و پاهای یکایک آنها را شست. حواریین در خود احساس ناراحتی میکردند، ولی چون قول داده بودند خواهش عیسی را بپذیرند تسلیم شدند و عیسی پای همه را شست. همینکه کار به انجام رسید، حواریین گفتند: «تو معلم ما هستی، شایسته این بود که ما پای تو را میشستیم نه تو پای ما را».
🔸عیسی فرمود: «این کار را کردم برای اینکه به شما بفهمانم که از همه مردم سزاوارتر به اینکه خدمت مردم را به عهده بگیرد «عالم» است. این کار را کردم تا تواضع کرده باشم و شما درس تواضع را فرا گیرید و بعد از من که عهده دار تعلیم و ارشاد مردم میشوید راه و روش خود را تواضع و خدمت خلق قرار دهید. اساساً حکمت در زمینه تواضع رشد میکند نه در زمینه تکبر، همان گونه که گیاه در زمین نرم دشت میروید نه در زمین سخت کوهستان.» (وسائل، جلد2،صفحه 457)
📚داستان راستان، جلد1، صفحه233
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
☑️"فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانی"
🔹پیغمبر اکرم(ص) به اتفاق شیعه و سنی این جمله را درباره حضرت زهرا(س) مکرر فرموده است: فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی، مَنْ آذاها فَقَدْ آذانی.
🔹نه تنها مسلمانان، بلکه غیر مسلمانها هم پیغمبر اکرم را لااقل به حکیم بودن قبول دارند. آنها هم که او را پیغمبر نمیدانند ولی در مقام عقل و حکمت مردی میدانند مافوق اینکه حرفی را بر اساس احساساتِ فقط گفته باشد. ما که به پیغمبری او معتقد هستیم، چه شیعه و چه سنی، میدانیم پیغمبر هیچ حرفی را نمیزند مگر روی معیارها و مقیاسهای اسلامی و برای هدفهای اسلامی. آنها هم که او را پیغمبر نمیدانند، به این امر اعتقاد دارند که او مرد حکیمی بود، فقط به دینی که آورده بود میاندیشید و آدمی نبود که روی احساسات خودش حرفی بزند. این همه اظهاراتی که پیغمبر اکرم درباره زهرای مرضیه کرده است از یک نوع عنایت حکیمانه حکایت میکند، یعنی صرف احساس پدری و فرزندی نیست که احساسات پدری و فرزندی چنین سخنانی را اقتضا کرده است و چون خودش حضرت زهرا را دوست میداشته، فقط به ملاک اینکه پدری فرزند خودش را دوست داشته، این جملهها را میگفته است. چنین چیزی امکان ندارد. بلکه اینها به منزله درسی بوده که به امت میداده است، از باب این که صلاح امت اسلام را در همین میدیده است. آن احترامات خارقالعادهای که پیغمبر از دخترش زهرا میکرد، عجیب و حیرتآور است. آیا کسی باور میکند که در دنیای عرب که تا چند سال پیش مردم از وجود دختر ننگ داشتند و دخترها را زنده به گور میکردند حالا یکمرتبه پیغمبر رسیده به حدی که دست دخترش را میبوسد، زهرا را میبوید و میگوید: من بوی بهشت از این دختر میشنوم، اِنْسِیةٌ حَوْراءُ بشری است ملکوتی.
🔹اینها نشان میدهد که همان گونه که علی(ع) الگوی مرد اسلام و مرد نمونه اسلام بود زهرا سلامالله علیها زن نمونه اسلام بود. البته پیغمبر این دختر را بسیار دوست داشت، ولی اولا آن دوست داشتن، صرف یک احساس بیمنطق پدر نسبت به فرزند نیست. برای پیغمبران چنین احساساتی هرگز نیست، احساساتشان هم مبتنی بر توحید، خداپرستی، خداشناسی و خدا دوستیشان است، و ثانیا این سخنان درسی برای امت بوده است.
📚آشنایی با قرآن، جلد11،صفحه279
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
✳️قداست شهید
🔸در عرف عام یعنی عرف عموم مردم جهان اعم از مسلمان و غیرمسلمان و در عرف خاص مسلمانان، برخی کلمات و واژه ها از نوعی عظمت و احترام و احیانا قداست برخوردارند. کلمات عالم، فیلسوف، مخترع، قهرمان، مصلح، مجتهد، استاد، دانشجو، عابد، زاهد، مؤمن، مجاهد، مهاجر، صدیق، آمر به معروف، ولی، امام، نبی از این قبیل کلماتاند که بعضی در عرف عام و برخی در عرف خاص مسلمین و در زبان اسلام توأم با نوعی عظمت و احترام و احیانا قداست میباشند. بدیهی است که کلمه از آن جهت که لفظ است قداستی ندارد، قداست را از معنی خود کسب میکند. قداست برخی معانی و مفاهیم که کم و بیش با تفاوت هایی در همه جوامع بشری وجود دارد، مربوط میشود به جنبههای خاصی از روانشناسی جامعهها در زمینه ارزشیابیها در امور غیرمادی، که خود بحث فلسفی و انسانی عمیقی است.
🔸در اسلام واژهای است که قداست خاصی دارد. اگر کسی با مفاهیم اسلامی آشنا باشد و در عرف خاص اسلامی این کلمه را تلقی کند احساس میکند که هالهای از نور این کلمه را فرا گرفته است و آن، کلمه «شهید» است. این کلمه در همه عرفها توأم با قداست و عظمت است، چیزی که هست معیارها و ملاکها متفاوت است. از نظر اسلام هرکس به مقام و درجه «شهادت» نائل آید که اسلام با معیارهای خاص خودش او را «شهید» بشناسد، یعنی واقعاً در راه هدف های عالی اسلامی به انگیزه برقراری ارزشهای واقعی بشری کشته بشود، به یکی از عالیترین و راقیترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی خود نائل شود نائل میگردد.
از نوع تعبیر و برداشت قرآن درباره شهدا و از تعبیراتی که در احادیث و روایات اسلامی در این زمینه وارد شده است میتوان منطق اسلام را شناخت و علت قداست یافتن این کلمه را در عرف مسلمانان دریافت.
🔸قرآن کریم در مورد شهید میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقونَ»، گمان مبر آنان را که در راه حق شهید شدهاند مردهاند؛ خیر، آنها زندگانی هستند نزد پروردگارشان و متنعم به انعامات او.
🔸در اسلام وقتی که میخواهند مقام کسی یا کاری را بالا ببرند میگویند مقام فلان شخص برابر است با مقام شهید و یا فلان کار اجرش برابر است با اجر شهید.
🔸تمام کسانی که به بشریت به نحوی خدمت کردهاند، حقی به بشریت دارند، از هر راه: از راه علم، از راه فلسفه و اندیشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اکتشافات، از راه اخلاق و حکمت عملی، ولی هیچ کس حقی به اندازه حق شهدا بر بشریت ندارد و به همین جهت هم عکس العمل احساسآمیز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بیش از سایر گروه هاست.
🔸چرا و به چه دلیل حق شهدا از حق سایر خدمتگزاران بیشتر و عظیمتر است؟ البته دلیل دارد: همه گروه های خدمتگزار دیگر مدیون شهدا هستند، ولی شهدا مدیون آنها نیستند یا کمتر مدیون آنها هستند؛ عالِم در علم خود و فیلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعلیمات اخلاقی خود نیازمند محیطی مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولی شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد میکند.
🔸مثَل شهید مثَل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتو افکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند. آری، شهدا شمع محفل بشریتاند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن کردند. اگر این محفل تاریک میماند هیچ دستگاهی نمیتوانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد.
📚قیام و انقلاب مهدی(عج الله تعالی فرجه)، صفحه63
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد
❇️اِنّا اَعْطَیناک الْکوْثَرَ
🔸پیغمبر اکرم از خدیجه سه دختر پیدا کردند: زینب، امّ کلثوم و کوچکترین آنها فاطمه سلام الله علیها، و دو پسر (و به قولی سه یا چهار پسر): قاسم و عبدالله یا عبیدالله. پسرهای خدیجه مُردند و دخترها ماندند. هنوز دوران مکه است. دشمن ها خوشحال شدند، گفتند که او بکلی منقطع الآخِر شد؛ آدمی که پسر ندارد بچه ندارد و آدمی هم که بچه ندارد دیگر کسی بعد از او نیست که نام او را حفظ کند و دینش را نگهداری کند. چون قبیلهای فکر میکردند میگفتند «این اگر اولادی داشته باشد بعد آنها میآیند فکر و نام و کتاب و دینش را نگهداری میکنند. اولاد که از این نماند، پس این ابتر است.» ابتر یعنی ناقص.
🔸این است که قرآن فرمود: اِنّا اَعْطَیناک الْکوْثَرَ ما به تو کوثر دادیم. مسلّم در «کوثر» خیر کثیر نهفته است. ولی آیا مقصود از «کوثر» خیر کثیر است یا چیزی که منشأ خیر کثیر است؟ ظاهرا دومی است. البته منشأ خیر کثیر هم خیر کثیر است. یعنی ما به تو چیزی دادیم که از او خیر کثیر برمیخیزد، یک منبع خیری به تو دادهایم که هرگز منقطع نخواهد شد. حال مقصود چیست، بعد عرض میکنم. چیزی ما به تو دادهایم که هرگز منقطع نخواهد شد، منبعی که برای همیشه جوشان است. قرآن هیچ تفسیر نمیکند که آن چشمه فزاینده چیست.
🔸مقصود از آن منبع جوشان چیست؟ بعضی گفتهاند مقصود این است که ما به تو نبوت و وحی و قرآن دادیم و در واقع ما چیزی به تو دادیم که صدها هزار برابرِ فرزند ذکور، آن اثری که باید داشته باشد دارد. در واقع ما کاری برای تو کردیم که تو را پدر بشر قرار دادیم. بعض دیگر گفتهاند مقصود همان نهر کوثری است که در قیامت است. و بعضی گفتهاند مقصود ذریه کثیر است و در واقع مقصود شخص حضرت زهراست؛ یعنی دختری ما به تو دادیم که از این دختر، تو آنقدر فرزند پیدا کنی ـ آنهم چه فرزندانی! و ائمه از ذریه او پیدا بشوند ـ که هیچ صاحبْ پسری این طور نیست. قرینه اینکه مقصود از کوثر چنین چیزی است این است که بعد میفرماید: اِنَّ شانِئَک هُوَ الاَْبْتَرُ دشمن تو خودش یک آدم بیدنباله است؛ یعنی: پس تو دنبالهدار هستی، دنباله تو از ناحیه فرزندان قطع نمیشود. چون قرآن تصریح نکرده، شامل همه اینها میشود. خدا یک منبع خیری به پیغمبر داد که از آن منبع خیر همه اینها پیدا شد. حضرت زهرا هم اگر پیدا شد، از آن پیدا شد؛ آن نهری هم که در قیامت هست از این پیدا شد، و آن منبع خیر ـ همان طور که بسیاری از مفسرین گفتهاند ـ همان چشمه فیاض وحی و نبوت است.
📚آشنایی با قرآن، جلد14،صفحه225
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
✅در بزم خليفه
🔹متوكل، خليفه سفاك و جبار عباسى، از توجه معنوى مردم به امام هادى (عليه السلام) بيمناك بود و از اينكه مردم به طيب خاطر حاضر بودند فرمان او را اطاعت كنند رنج مىبرد. سعايت كنندگان هم به او گفتند ممكن است على بن محمد (امام هادى) باطناً قصد انقلاب داشته باشد و بعيد نيست اسلحه و يا لااقل نامههايى كه دالّ بر مطلب باشد در خانهاش پيدا شود. لهذا متوكل يك شب بىخبر و بدون سابقه، بعد از آنكه نيمى از شب گذشته و همه چشمها به خواب رفته و هر كسى در بستر خويش استراحت كرده بود، عدهاى از دژخيمان و اطرافيان خود را فرستاد به خانه امام كه خانهاش را تفتيش كنند و خود امام را هم حاضر نمايند. متوكل اين تصميم را در حالى گرفت كه بزمى تشكيل داده مشغول مىگسارى بود.
🔹مأمورين سرزده وارد خانه امام شدند و اول به سراغ خودش رفتند. او را ديدند كه اتاقى را خلوت كرده و فرش اتاق را جمع كرده، بر روى ريگ و سنگريزه نشسته به ذكر خدا و راز و نياز با ذات پروردگار مشغول است. وارد ساير اتاقها شدند، از آنچه مىخواستند چيزى نيافتند. ناچار به همين مقدار قناعت كردند كه خود امام را به حضور متوكل ببرند.
🔹وقتى كه امام وارد شد، متوكل در صدر مجلس بزم نشسته مشغول مىگسارى بود. دستور داد كه امام پهلوى خودش بنشيند. امام نشست. متوكل جام شرابى كه در دستش بود به امام تعارف كرد. امام امتناع كرد و فرمود:«به خدا قسم كه هرگز شراب داخل خون و گوشت من نشده، مرا معاف بدار.». متوكل قبول كرد، بعد گفت: «پس شعر بخوان و با خواندن اشعار نغز و غزليات آبدار محفل ما را رونق ده». فرمود: «من اهل شعر نيستم و كمتر، از اشعار گذشتگان حفظ دارم». متوكل گفت: «چارهاى نيست، حتما بايد شعر بخوانى».
🔸امام شروع كرد به خواندن اشعارىكه مضمونش اين است: «قلههاى بلند را براى خود منزلگاه كردند، و همواره مردان مسلح در اطراف آنها بودند و آنها را نگهبانى مىكردند، ولى هيچ يك از آنها نتوانست جلو مرگ را بگيرد و آنها را از گزند روزگار محفوظ بدارد».
🔸«آخر الامر از دامن آن قلههاى منيع و از داخل آن حصنهاى محكم و مستحكم به داخل گودالهاى قبر پايين كشيده شدند، و با چه بدبختى به آن گودالها فرود آمدند!».
🔸«در اين حال منادى فرياد كرد و به آنها بانگ زد كه: كجا رفت آن زينتها و آن تاجها و هيمنهها و شكوه و جلالها؟».
🔸«كجا رفت آن چهرههاى پرورده نعمتها كه هميشه از روى ناز و نخوت، در پس پردههاى الوان، خود را از انظار مردم مخفى نگاه مىداشت؟».
🔸«قبر عاقبت آنها را رسوا ساخت. آن چهرههاى نعمت پرورده عاقبت الامر جولانگاه كرمهاى زمين شد كه بر روى آنها حركت مىكنند!».
🔸«زمان درازى دنيا را خوردند و آشاميدند و همه چيز را بلعيدند، ولى امروز همانها كه خورنده همه چيزها بودند مأكول زمين و حشرات زمين واقع شدهاند!».
🔹صداى امام با طنين مخصوص و با آهنگى كه تا اعماق روح حاضرين و از آن جمله خود متوكل نفوذ كرد اين اشعار را به پايان رسانيد. نشئه شراب از سر مىگساران پريد. متوكل جام شراب را محكم به زمين كوفت و اشكهايش مثل باران جارى شد. به اين ترتيب آن مجلس بزم درهم ريخت و نور حقيقت توانست غبار غرور و غفلت را، و لو براى مدتى كوتاه، از يك قلب پرقساوت بزدايد.
📚داستان راستان، جلد1، صفحه 103
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
❇️متن خیر مقدم بازگشت امام خمینی(ره) به ایران که در فرودگاه مهرآباد تهران قرائت شد (به قلم استاد مطهری)
بسم الله الرحمن الرحیم
«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ انَّ الْباطِلَ کانَ زَهوقاً/فَانَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبونَ»
🔸ای روح خدا و ای ابراهیم بت شکن اسلام و ای بنده پاکباز حق و ای جان عزیز ملت ایران! به عرض برسانم که: رواق منظر چشم من آشیانه توست/ کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست.
🔸ملت ایران چه چیزی از جان عزیزتر دارد که نثار مقدم فرخنده رهبر فداکار و روشن بینش نماید، و چه ثنایی بالاتر از این سراغ دارد که او را بنده پاکباز حق بخواند.
🔸ای بنده پاکباز خدا! ای مسلمان محمدی! ای شیعه صادق! ای آیت خدا! ملت ایران در شخصیت شما و از تجربه زندگی شما بالاخص در شانزده سال اخیر زعامت امت که به شما سپرده شد مصداق عینی وعده خدا به رزمندگان و پویندگان راهش را مشاهده میکند که اگر به یاری خدا بشتابید به یاری شما میشتابد و شما را ثابت قدم نگاه میدارد، و هر کسی از آنِ خدا باشد خدا از آن اوست.
🔸هجرت شما از وطن عزیز در 14 سال پیش تحت فشار و اجبار سمبلهای استبداد و استعمار، یادآور هجرت جدّ مکرمتان رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاران بزرگوار اوست که به گناه خواستاری جامعه توحیدی از شهر و دیار خود رانده شدند (الَّذینَ اخْرِجوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ الّا انْ یقولوا رَبُّنَا اللهُ) و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبلهای زر و زور و بتهای فلزی و گوشتی یکی پس از دیگری از مقرّ حکمرانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جایگزین حکومت طاغوتی گردید. لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ انْ شاءَ اللهُ امِنینَ.
🔸ملت ایران، جان بر کف در انتظار فرمان رهبر عظیمالشأن خویش است و تا برقراری جامعه توحیدی، جامعهای که در آن، انسان از قید بندگی انسان آزاد باشد و بهرهکشی انسان از انسان ملغی گردد و از ناهمواریها و نابرابریهای مصنوعی اثری نماند و بتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یکسره سرنگون گردند و مساوات، برابری و برادری به معنی واقعی کلمه برقرار شود و آثار استبداد 2500 ساله و استعمار 400 ساله محو گردد و در یک کلمه، بندگی از آن خدا و حکومت، حکومت الهی باشد، از پای نخواهد نشست.
🔸جای چندین هزار شهید، شهیدان 15 ساله اخیر که حرکت انقلاب مقدس اسلامی ما را با خون خود سرعت بخشیدند، خالی است که بازگشت مظفرانه رهبر خود و شکوفههای به ثمر رسیده نهال انقلاب را به چشم خود ببینند. اگر امروز در میان ما نیستند ارواح پاکشان ناظر و شاهد خواهد بود.
وَ السَّلامُ عَلَیک وَ عَلَی الْارْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه.
برقرار باد جامعه توحیدی و جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی.
📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، صفحه17
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
💐سالروز تولد استاد مطهری(ره)💐
🔸امروز مصادف است با سالروز تولد استوانه دین و دانش، استاد مرتضی مطهری(ره)؛ او که پاره تن امام بود و حاصل عمرش محسوب می شد؛ او که مدافع دین و شریعت بود و کمر همت بسته بود تا کیان اسلام ناب را صیانت کند؛ او که با تکیه بر توانایی های علمی، عقیدتی و فلسفی خود از هرگونه شبهه و سؤال در حوزه دین استقبال می کرد و این امر را موجب پویایی و انتشار هرچه بیشتر اسلام می دانست. با شمشیر قلم و بیان و با منطق و استدلال، با التقاط و انحرافات شجاعانه مبارزه کرد و پندارهای غلط منحرفان را باطل ساخت و تلاش های دین ستیزان و معاندان اسلام را به یأس مبدل ساخت و با تقدیم جان، راهش را تداوم بخشید و با خون سرخش پای صفحات مبارزاتش را امضا کرد. او معلمی بود آشنا به علوم اهل بیت که در لحظه لحظه عمر شریفش، معارف ناب محمدی از قلم و بیان او تراوش می کرد و منتشر می شد.
🔸در سالروز تولد این استاد فرزانه به روان پاکش درود می فرستیم و امیدواریم که آثار پر برکتش هم چنان فراروی عموم طلاب و دانشجویان و تمامی جویندگان اسلام ناب محمدی قرار گیرد.
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
✅امام علی(ع) نمونه بارز یک انسان کامل
🔸ما اگر علی(ع) را الگو و امام خود بدانیم، یک انسان کامل و یک انسان متعادل و یک انسانی را که همه ارزشهای انسانی به طور هماهنگ در او رشد کرده است [پیشوای خود قرار دادهایم]. وقتی شب میشود و خلوت شب فرا میرسد، هیچ عارفی به پای او نمیرسد. آن روح عبادت که جذب شدن و کشیده شدن به سوی حق و پرواز به سوی خداست، با شدت در او رخ میدهد، مثل آن حالتی که انسان در مطلبی داغ میشود؛ مثلًا وقتی در حالت جنگ و دعوا و ستیز است، چاقو قسمتی از بدنش را میبُرد و یک تکه گوشت از بدنش به طرفی انداخته میشود ولی آنچنان توجهش متمرکز مبارزه است که احساس نمیکند یک قطعه گوشت از بدنش جدا شده است. علی(ع)در حال عبادت چنان گرم میشود و آن عشق الهی چنان در وجودش شعله میکشد که اصلًا گویی در این عالم نیست.
🔸روز که میشود، گویی اصلًا این آدم آن آدم نیست. با اصحابش که مینشیند، چنان چهرهاش باز و خندان است که از جمله اوصافش این بود که همیشه قیافهاش باز و شکفته است. به قدری علی(ع) به اصطلاح خوش مجلس و حتی بذلهگو بود که عمروعاص وقتی علیه علی(ع) تبلیغ میکرد، میگفت: او به درد خلافت نمیخورد چون خنده روست، آدم خنده رو که به درد خلافت نمیخورد؛ خلافت، آدم عبوس میخواهد که مردم از او بترسند.
🔸با دشمن که در میدان جنگ به صورت یک مجاهد روبرو میشود، باز چهرهاش باز و خندان است که دربارهاش گفتهاند: هُوَ الْبَکاءُ فِی الِمحْرابِ لَیلًا/هُوَ الضَّحاک اذَا اشْتَدَّ الضَّرابُ؛ اوست که در محراب عبادت، بسیار گریان و در میدان نبرد، بسیار خندان است.
🔸او چگونه موجودی است؟ او انسانِ قرآن است. قرآن چنین انسانی میخواهد: انَّ ناشِئَةَ اللَّیلِ هِی اشَدُّ وَطْأً وَ اقْوَمُ قیلًا. انَّ لَک فِی النَّهارِ سَبْحاً طَویلًا؛ شب را برای عبادت بگذار و روز را برای شناوری در زندگی و اجتماع. علی(ع) گویی شب یک شخصیت و روز شخصیتی دیگر است. علی(ع) روز و شبش این گونه است.
🔸تعبیر «جامع الاضداد بودن» که ما درباره انسان کامل میگوییم، صفتی است که از هزار سال پیش علی(ع) با آن شناخته شده است. حتی خود سید رضی در مقدمه نهج البلاغه میگوید: مطلبی که همیشه با دوستانم در میان میگذارم و اعجاب آنها را برمیانگیزم این موضوع است که جنبههای گوناگون سخنان علی(ع) [به گونهای است] که انسان در هر قسمتی از سخنان او که وارد میشود، میبیند به یک دنیایی رفته است: گاهی در دنیای عُبّاد است و گاهی در دنیای زهّاد، گاهی در دنیای فلاسفه است و گاهی در دنیای عرفا، گاهی در دنیای سربازان و افسران است و گاهی در دنیای حکام عادل، گاهی در دنیای قضات است و گاهی در دنیای مفتیها. علی(ع) در همه دنیاها وجود دارد و از هیچ دنیایی از دنیاهای بشریت غایب نیست.
🔸صفی الدین حلّی- که در قرن هشتم هجری میزیسته است- میگوید:جُمِعَتْ فی صِفاتِک الْاضْدادُ/فَلِهذا عَزَّتْ لَک الْانْدادُ؛ اضداد در تو یک جا جمع شدهاند. بعد میگوید: زاهدٌ حاکمٌ حلیمٌ شجاعٌ/ناسک فاتک فَقیرٌ جَوادٌ؛حلیمی در نهایت درجه حلم و شجاعی در نهایت درجه شجاعت، خونریزی در نهایت درجه خونریزی- در جایی که باید خون کثیفی را ریخت- و عابد هستی در منتهی درجه عبادت، فقیری و جواد! نداری و بخشنده هستی، نداری و آنچه به دستت میآید میبخشی. همینطور علی را توصیف میکند: خُلْقٌ یخْجِلُ النَّسیمَ مِنَ الْعَطَفِ/وَ بَأْسٌ یذوبُ مِنْهُ الْجَمادُ؛ اخلاق تو آنچنان لطیف و رقیق و آنچنان نازک است که نسیم از لطافت این اخلاق شرمسار است، و آنچنان شجاعت و تهاجم و روح مجاهدهای داری که سنگها و جمادات و فلزات در برابر آن آب میشوند. روح تو آن نسیم لطیف است یا این قدرت و صلابت و قوّت؟ تو چگونه موجودی هستی؟!.
🔸پس انسان کامل یعنی انسانی که قهرمان همه ارزشهای انسانی است، در همه میدانهای انسانیت قهرمان است. ما چه درسی باید بیاموزیم؟ این درس را باید بیاموزیم که اشتباه نکنیم که فقط یک ارزش را بگیریم و ارزشهای دیگر را فراموش کنیم. ما نمیتوانیم در همه ارزشها قهرمان باشیم ولی در حدی که میتوانیم، همه ارزشها را با یکدیگر داشته باشیم؛ اگر انسان کامل نیستیم، بالاخره یک انسان متعادل باشیم. آن وقت است که ما به صورت یک مسلمان واقعی در همه میدانها در میآییم.
📚انسان کامل، صفحه46(با اندکی تلخیص)
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
هدایت شده از در محضر استاد
#کلام_استاد
☑️زینب(سلام الله علیها) و احساس شخصیت
🔹در حماسه حسینی آن کسی که بیش از همه پرتو حسینی بر روح مقدس او تابید، خواهر بزرگوارش زینب(س) بود. راستی که موضوع عجیبی است: زینب(س) با آن عظمتی که از اول داشته است- و آن عظمت را در دامن زهرا(س) و از تربیت علی(ع) به دست آورده بود- در عین حال زینبِ بعد از کربلا با زینب(س) قبل از کربلا متفاوت است، یعنی زینب(س) بعد از کربلا یک شخصیت و عظمت بیشتری دارد.
🔹ما میبینیم در شب عاشورا زینب(س) یکی دو نوبت حتی نمیتواند جلوی گریهاش را بگیرد. یک بار آنقدر گریه میکند که بر روی دامن حسین بیهوش میشود و حسین(ع) با صحبتهای خودش زینب(س)را آرام میکند: «لا یذْهِبَنَّ حِلْمَک الشَّیطانُ»؛ خواهر عزیزم! مبادا وساوس شیطانی بر تو مسلط بشود و حلم را از تو برباید، صبر و تحمل را از تو برباید. وقتی حسین(ع) به زینب(س) میفرماید که چرا این طور میکنی، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودی؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همینطور، مادر همینطور، زینب(س) با حسین(ع) این چنین صحبت میکند: برادر جان! همه آنها اگر رفتند بالأخره من پناهگاهی غیر از تو داشتم، ولی با رفتن تو برای من پناهگاهی باقی نمیماند.
🔹اما همین که ایام عاشورا سپری میشود و زینب(س)، حسین(ع) را با آن روحیه قوی و نیرومند و با آن دستورالعملها میبیند، زینب(س) دیگری میشود که دیگر احدی در مقابل او کوچکترین شخصیتی ندارد. امام زین العابدین(ع) فرمود: ما دوازده نفر بودیم و تمام ما دوازده نفر را به یک زنجیر بسته بودند که یک سر زنجیر به بازوی من و سر دیگر آن به بازوی عمهام زینب(س) بسته بود. میگویند تاریخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنابراین بیست و دو روز از اسارت زینب(س) گذشته است؛ بیست و دو روز رنج متوالی کشیده است که با این حال او را وارد مجلس یزید بن معاویه میکنند، یزیدی که کاخ اخضر او آنچنان بارگاه مجلّلی بود که هرکس با دیدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را میباخت. بعضی نوشتهاند که افراد میبایست از هفت تالار میگذشتند تا به آن تالار آخری میرسیدند که یزید روی تخت مزین و مرصّعی نشسته بود و تمام اعیان و اشراف و اعاظم سفرای کشورهای خارجی نیز روی کرسیهای طلا یا نقره نشسته بودند.
🔹در چنین شرایطی این اسرا را وارد میکنند و همین زینب(س) اسیر رنج دیده و رنج کشیده، در همان محضر چنان موجی در روحش پیدا شد و چنان موجی در جمعیت ایجاد کرد که یزیدِ معروف به فصاحت و بلاغت را لال کرد. یزید شعرهای ابن زبعری را با خودش میخوانَد و به چنین موقعیتی که نصیبش شده است افتخار میکند. زینب فریادش بلند میشود: «اظَنَنْتَ یا یزیدُ حَیثُ اخَذْتَ عَلَینا اقْطارَ الْأرْضِ و افاقَ السَّماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ کما تُساقُ الْاساری انَّ بِنا عَلَی اللهِ هَواناً وَ بِک عَلَیهِ کرامَةً؟» ای یزید! خیلی باد به دماغت انداخته ای. تو خیال میکنی اینکه امروز ما را اسیر کردهای و تمام اقطار زمین را بر ما گرفتهای و ما در مشت نوکرهای تو هستیم، یک نعمت و موهبتی از طرف خداوند بر توست؟! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسیار کوچک و حقیر و بسیار پست هستی و من برای تو یک ذره شخصیت قائل نیستم.
🔹ببینید، اینها مردمی هستند که به جز ایمان و شخصیت روحی و معنوی همه چیزشان را از دست دادهاند. آن وقت شما توقع ندارید که شخصیتی مانند شخصیت زینب(س) چنین حماسهای بیافریند و در شام انقلاب به وجود بیاورد؟ همانطور که انقلاب هم به وجود آورد.
یزید مجبور شد در همان شام روش خودش را عوض کند و اسرا را محترمانه به مدینه بفرستد، بعد تبرّی کند و بگوید: «خدا لعنت کند ابن زیاد را، من چنان دستوری نداده بودم، او از پیش خود این کار را کرد.» چه کسی این کار را کرد، زینب(س) چنین کاری را کرد.
🔹در آخر جمله هایش اینطور فرمود: «یا یزیدُ! کدْ کیدَک وَ اسْعَ سَعْیک ناصِبْ جَهْدَک فَوَ اللهِ لا تَمْحوا ذِکرَنا وَلا تُمیتُ وَحْینا». زینب (س) به کسی که مردم با هزار ترس و لرز به او «یا امیرالمؤمنین» میگفتند، خطاب میکند که یا یزید! به تو میگویم: هر حقّهای که میخواهی بزن و هر کاری که میتوانی انجام بده اما یقین داشته باش که اگر میخواهی نام ما را در دنیا محو کنی، نام ما محو شدنی نیست؛ آن که محو و نابود میشود تو هستی. چنان خطبهای در آن مجلس خواند که یزید لال و ساکت باقی ماند و خشم سراسر وجود آن مرد شقی و لعین را فرا گرفت و برای اینکه دل زینب(س) را آتش بزند و زبان او را ساکت کند و برای اینکه زینب منقلب بشود، دست به یک عمل ناجوانمردانه زد: با عصای خیزران خود به لب و دندان ابا عبدالله(ع)اشاره کرد.
📚 حماسه حسینی، جلد 1، صفحه 49
◾️سالروز وفات پیامآور کربلا حضرت زینب کبری سلامالله علیها تسلیت باد!
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────