eitaa logo
شهیده نسرین افضل
572 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
9 فایل
شهیده نسرین افضل پیوسته دعای حضرت امیر (علیه السلام) را بر لب زمزمه می کرد: « الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب. » ادمین خانم هادی دلها : @HADiDelhaO00
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیده نسرین افضل
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• #شهیده_نسرین_افضل رو خوش میاد این رزمنده ها ظل آفتاب، ت
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• بعد از ظهر موقع برگشتن، توی جاده ارومیه مینی بوسی رو که سوارش بودیم، به رگبار بستن. مسافرها همه جیغ کشیدن و سراشون رو پایین آوردن که تیر نخورن. نسرین زودی گفت: _ دیدی؟ می خوان ما رو ترور کنن. توی ماشین به جز ما چهار نفر، همه کُرد بودن. اینا از قبل ما رو تعقیب می کردن و می دونستن سوار مینی بوسیم. به شاهنوش گفتم: _ چی کار کنیم؟ پیاده شیم؟ اونم سرشو پایین آورد و جواب داد: _ اونا همینو میخوان که پیاده شیم و بشیم سیبل شون. از این جا جنب نمی خوریم. یعنی چاره ی دیگه ای نداریم. اشهدم رو خوندم. گفتم که کارمون تمومه. به چهره ی نسرین نگاه کردم خیلی خونسرد و آروم بود. گفتم: _ نمی ترسی؟ خندید و گفت: _ آخرش اینه که میرم پیش برادرم جمال، بَده؟ خندیدم و گفتم: _ دیگه کم کم داره به این آقا جمال حسودیم میشه. توی همین حین، متوجه شدیم تیراندازی دو طرفه شد. نگو بچه های سپاه متوجه شدن و سر رسیدن. خلاصه بعد از مدتی تیراندازی، گروهک ها از ترور ما منصرف شدن. اون روز خدا خواست بمونیم و الّا همه مون در جا شهید میشدیم. نسرین به برادرش جمال علاقه ی خاصی داشت. با این که شهید شده بود، اما وِرد زبونش جمال بود. یه روز از سر کار که برگشتم دیدم یه رزمنده رو نقاشی به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• کرده و زده به دیوا پرسیدم: _ نسرین خانم! این منم؟ جلوی تصویر ایستاد و با علاقه ی خاصی نگاش کرد و پاسخ داد: _ عبدالله جان! خوب دقت کن، این برادرم جماله. اینو این جا زدم که همیشه ببینمش. از اون شب، شب ها به اون تصویر شب بخیر می گفت و صبح ها بهش سلام می کرد. یه روز با خنده بهش گفتم: _ خوش به حال آقا جمال که این قدر تحویلش می گیری. ناراحت شد. دست گردنم انداخت و صورتم رو بوسید و گفت: _ عبد الله جان! فکر میکنی همسرم رو کم تر دوست دارم؟ خجالت کشیدم. دریای محبت بود. هر روز صبح که می خواستم سرکار بروم، کفش های براق و واکس زده و لباس هایم مرتب و تمیز آماده بود. تا دم در بدرقه ام می کرد. همان روز عصر برایم چند خط یادداشت نوشت و در جایی که می دانست می بینم، گذاشت: _ عبدالله جان! هر شب اول با خدا و بعد با تو حرف میزنم و در آخر از همه با جمال، آن برادر و دوست همیشگی خودم و گریه میکنم تا خوابم ببره. دلم برایش خیلی تنگ شده. دلم می خواد مثل همه که برادرشان را میبینند، من هم اونو ببینم و اونو صدا بزنم و باهاش حرف بزنم. عبدالله جان! به خدا خیلی دوستش دارم و وجودم در موقع تنهایی مخصوصاً موقعی که تو نباشی، تمامش اونو صدا می زند. نمی خواهم بگویم که تو برام عزیز نیستی. نه، خودت میدونی از زمانی که در به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
•• 🫀🪐 . . •| کتاب دختری با روسری آبی |• زندگی من وارد شدی، بعد از خدا تو برام اهمیت داری و حاضرم جانم را فدایت کنم، چون خیلی دوستت دارم ولی خودت میدونی برادر هم به اندازه ی خودش عزیزه. چند روز بعد از این قضیه، آزادسازی خرمشهر پیش اومد. اون شب همراه بقیه ی بچه ها دم در خونه ها جمع شدیم و تکبیر گفتیم. یکی از برادرها شکلات پخش کرد. یکی از بچه های سپاه اعزامی از تهران اومد وسط کوچه ایستاد و داد زد: دموکراتا کوشن؟! و ما همه با دستهای مشت کرده داد زدیم: _ توی سوراخ موشن! و کلی خندیدیم. فرداش آقای شاهنوش برای تهیه ی گزارش آزادسازی خرمشهر به خوزستان رفت. نسرین ازم اجازه گرفت که شب ها پیش خانم فخارزاده باشه که احساس تنهایی کمتری بکنه. غذا رو با هم می خوردیم. خانم فخارزاده در نبود همسرش خیلی بی تابی میکرد و نسرین دائم دلداریش می داد. پایان این قسمت به قلم: فریبا طالش پور ناشر: انتشارات فاتحان کپی ممنوع!!!!🚫 🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اۍ خوش آن جوانۍ ڪہ ماندھ پاۍِ مڪتب، سࢪ نهادھ آخࢪ بہ پیشِ پاۍ زینبۜ..💔" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهیدمحسن‌حججی شهیدانهـ @shahidnasrinafzall
شهید حاج قاسم سلیمانی: حُبّ المَهدی (عج) ،حُبّ الله عزّوجل عشق به مهدی(عج)، عشق به خداست. @shahidnasrinafzall
و چقدر این تصویر پر از حرفه پر از تلنگره پر از فهمیدنه پر از نفهمیدنه...😭💔 @shahidnasrinafzall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیون خون شهداییم اگر بی تفاوت باشیم و انقلابو بدست نااهلان سپردیم😭🥺 @shahidnasrinafzall
🌹شهید محمدآقا نقدی🌹 🔹شادی روح شهدا صلوات « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم » ⚪️فرازی از وصیتنامه شهید: من از برادران و خواهران عزیزم تقاضا دارم که با کسب علم و ادب زینتی برای اسلام باشید و از خواهران ارجمندم که با حجاب خود از حاصل زحمت شهدا که همان انقلاب و اسلام است حمایت کنند. @shahidnasrinafzall