#گزیده_کتاب_شهیدنوید📕
#شماره_۲۵
#لحظه_های_سخت_وپرتلاطم_بی_خبری😢
#ادامه_از_شماره۲۴✍
من هم منتظر بودم که روز اربعین برسد و باهم برگردیم ایران. خانواده اش هم منتظر بودند که با من برگردد. من روز چهارشنبه رسیدم کربلا. قول داده بودم رو به روی گنبد حضرت عباس دعایش کنم. برای آقا نوید و ... دعا کردم. آرزو کردم همیشه #رضایت_امام_زمان همراهشان باشد. پای ستون ۱۴۱۴ خیلی منتظرش ماندم. قرار بود آقا نوید ه #روزاربعین_کربلایی🌹 بشود. به دوستش هم زنگ زدم ولی فایده ای نداشت. غافلگیری در کار نبود.
🔹من جمعه برگشتم ایران. اصلا از آقا نوید خبری نداشتم. نه تماسی نه پیامکی. بی خبرِ بی خبر. #نگران-بودم. همه نگران😢 بودیم. به تماس نگرفتنش عادت نداشتیم. اول از طریق یکی از دوستانش خبر رسید که #مجروح شده. نگرانی بیشتر شد. می دانید خانم جان! یاد لحظاتی می افتادم که شما توی خیمه می ماندید و آقا امام حسین و فرزندانشان می رفتند میدان. یاد لحظه های سخت انتظاری که هزار جور فکر و خیال از سر آدم می گذرد
{یارب امیدِ کسی را نکن تو ناامید}
#ادامه👇