eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🏳مـُرفهین ِ بی درد ایـنها بودند! غرق ِنـعمت !! #اخـلاص ... #سادگی... #ایـمان ... #مقـاومت ... #شجـاعت ... و ... و... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۶۱ استاد پرهیزگار .MP3
788.2K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه اعراف✨ #قرائت_صفحه_صدوشصت_ویک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸مجید سوزوکی به خاطر عشقش♥️ رفت جبهه اما مجیدِ من به خاطر #دفاع از حرم از #عشقش دِل کَند💕 🔹مریم از
✨اعتقادات مذهبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد. ✨همش در بود نه آشکار بلکه فقط بین خودش و خدایش بود. بدییی اگر در خانواده و دیگران می دید زود می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود... ✨طاقت نداشت خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد. بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
سی و سه سال از تاریخ این عکس میگذرد... زیر رگبار گلوله پیکرم می سوخت قلب را سپردم به خواهرم نمیسوخت  بگو بر مادر خوبم شهید هرگز نمی میرد که من عشق شهادت را از مولایم علی گیرم <دست نوشته شهید علی شاه آبادی> شهید بسیجی "علی شاه آبادی" و "شهید عباس حصیبی"از خیل کربلائیان اند که در دی ماه ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در جبهه شلمچه به سرورشان حسين ع پیوستند و چه زیبا گفت پیر خمین: چه سعادتمند هستند این شهيدان که دین خود را به اسلام و ملت شریف ایران ادا نمودند و به جایگاه مجاهدین و شهدای اسلام شتافتند.  ❤️ متولد سال ۱۳۴۶ در روستای چسکین از شهرستان بویین زهرا از توابع استان ۱۱قزوین میباشد مزار وی در بهشت زهرا تهران در قطعه ۲۶، ردیف ۹۴ شماره ۱۴ قرار دارد. ❤️ نیز متولد ۱۳۴۴ در اراک میباشد گلزار وی در بهشت زهرا تهران میباشد چه خوش گفت سید شهيدان اهل قلم آوینی بزرگ که گمنامی فقط برای شهرت پرستان درد آور است، وگرنه همه آجر ها در گمنامیست. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣6⃣1⃣ به یاد #شهید_حسین_امیدواری 🕊❤️🕊 #سالروز_شهادت 🌷 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣2⃣2⃣1⃣ 💠به زیارت شهیدے بروید ڪه درخواب، امام زمان(عج) به اوبشارت دفاع ازحریم اهل بیت رامیدهد 🌹✨حسین کاری را در قم گرفته بود که با يكي از بچه هاي آنجا آشنا مي شود. با هم صحبت مي کنند که در آخر حرف شان به رفتن به سوریه ختم می شود و یک ماه در مسجد جمکران بیتوته می کند. 🌹✨بعد از این بحث، پسرم از قم به تهران می آید تا کارهایش را انجام دهد. سر بحث سوریه وانتش را فروخت. يكي از دوستانش هم همان دوران خواب دید که حضرت رقیه دست حسین و چند نفر دیگر را می گیرد و از صف جدا می کند. این خواب عزم حسین براي رفتن را جزمتر کرد. 🌹✨يك شب براي شام به خانه برادرش رفت. برادرش چند تا کاپشن و دستکش داشته که می خواسته به حسین بدهد، ولي هر کاري کرده قبول نمی کند. خودش وسیله هایش را خریده بود. گفت: اگر برگشتم حتما آنها را بر می دارم. حسین در فکر رفتن به سوریه نبود. يك دفعهاي پیش آمد، آموزش دید و اعزام شد. 🌹✨حسین تا اسمش برای حرکت به سوریه در بیاید بسیار بی تابی می کرد و بالاخره خواب امام زمان (عج) را می بیند که با زبان فصیح عربی به حسین می گویند: "ما اسم تو را در گروه طيار نوشته ایم و تو خواهی آمد. و در عصر همان روز به او اطلاع دادند که در گروه طيار ثبت نام شده است. 🌹✨روزهای آخری بود که حسین در تهران بود و از آنجا که به ما ثابت شده بود که حسین برود سوریه دیگر بر نمیگردد پس تمام سوالاتمان را از او پرسیدیم. و یکی از دغدغه های ذهنی خواهرش این بود که بعد شهادتش دوست دارد کجا به خاک سپرده شود... 🌹✨این سوال سخت را با هر زحمتی که بود بالاخره با گریه از حسین می پرسد و حسین می گوید : من را در بهشت زهرا قطعه ۲۶ در کنار ایستگاه صلواتی بچه های مسجد حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به خاک بسپارید. بعد از شهادتشان در آن قطعه جا نبود و بالاجبار در قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
‍ ✍ #یاد_خوبان 🌷✨شب قبل از عملیاتی که بچه ها شهید شدند ما در اتاق فکر داشتیم برای بچه ها پست هایی را مشخص می کردیم و به شهید مرتضی کریمی که فرمانده بود گفتم اسم حسین امیدواری را در این عملیات ننویسیم چون خیلی مطمئن است که شهید می شود... 🌷✨در همین افکار بودیم که ناگهان شهید امیدواری به داخل آمد و گفت اسم من را باید بنویسید نکند بگویید این شهید می شود و اسمم را ننویسید، من باید بیایم. 🌷✨این سخن او همه را متعجب کرد زیرا اصلا خبر نداشت که ما در چه فکری هستیم و کسی هم از اتاق خارج نشده بود تا به او اطلاع دهد.😔 ✏️راوی:همرزم شهید #شهید_حسین_امیدواری #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌾آه از #غروب_خانطومان 🍂آه مِن قِلَةِ الزَاد وَ طُولِ الطَرِيق وَ بُعدِ السَفَر 🌾از کجا بگم⁉️ ⇜از رفقايى كه #پرکشیدن و مهمون عمه ساداتن؟ ⇜از پیکر شهدایی که جاموندن🌷 و بعضی هاشون هنوز برنگشتند؟😔 ⇜از دلایی❤️ که کنار پیکرهای شهدا موند و نتونست با #صاحبش برگرده عقب؟ ⇜یا از دلايی که روز و شب غصه #جاموندن از همرزمای شهید👥 آزارشون میده؟ 🌾وای از غروب خان طومان😭 ⭕️غروب خان طومان و بايد #گفت ⭕️باید #شنید🎧 ⭕️و باید براش گریه کرد😭 💢سالگرد عملیات خانطومان _ ۹۴/۱۰/۲۱ 🌾نمیدونم فقط این و فهمیدم که #شهادت الکی نیست🚫 سینه ات و بو می کنند، اگه #عطر شهادت🌷 نده، نمی برنت. چرا به کوی #محبت نمی بری ما را سبب ز چیست نگارا نمی خری مارا ✨❣✨❣ پرستوی حرم و گوشه #قفس مردن برای #اوج گرفتن بده پری مارا ✨❣✨❣ خداکند به دلت مهر این غلام افتد به رنگ سرخ #شهادت درآوری مارا ✨❣✨❣ 🍂ومَا تَدرِی بِأيِ أرضٍ تَمُوت. #اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلک 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5764820660786299501.mp3
4.81M
#صوت_شهدایی 🌹چقدر دلم تنگه برا شهیدای مدافع حرم😔 🎤 #سیدرضا_نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود. 🔸پیرمرد میرفت سمت #حرم.
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « »  از خواب پریدم . مصطفی ازم خواستگاری کرده بود ولی هنوز عقد نکرده بودیم . بعد از ازدواج را برایش تعریف کردم . زد به خنده😄 و شوخی گفت : «بادمجون بم آفت نداره» ولی یکبار خیلی جدی پیاپی اش شدم که «کی میشی مصطفی⁉️» مکث نکرد گفت:« » باران می باریدشبی که خاکش می کردیم 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 1⃣ 🔻 🔰«کنترل ذهن» مهم‌ترین تمرین برای افزایش قدرت روحی است 🔹افعال انسان دو نوعند: افعال ظاهری و افعال باطنی یا درونی. هرچند رفتارهای ظاهری انسان از اهمیت بالایی برخوردارند، ولی مهم‌ترین افعال خوب و مهم‌ترین افعال بدِِ انسان، از نوع افعال درونی هستند. 🔹رفتارهای درونی هم دو نوعند: یکی رفتارهایی که بیشتر مربوط به عواطف و احساسات ما می‌شوند که کنترل اینها بسیار دشوار است. دوم، رفتارهایی که مربوط به اندیشه و دایرۀ ذهن انسان هستند که کنترل اینها آسان‌تر است. 🔹کنترل رفتارهای قلبی هم بیشتر از طریق کنترل ذهن می‌تواند انجام بگیرد؛ مثلاً اینکه دربارۀ چه چیزی فکر کنیم و دربارۀ چه چیزی فکر نکنیم. این قدرتی که انسان برای ذهن خودش اِعمال می‌کند، بالاترین قدرت یک انسان است. 🔹کنترل ذهن، واقعاً یک ورزش است! همان‌طور که انسان با انجام حرکات ورزشی، عضلات بدن خود را تقویت می‌کند، برای تقویت عضلات روح نیز مهم‌ترین ورزش و تمرین، کنترل ذهن است. ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_28610603.mp3
5.23M
⏯پادكست 🎧با موضوع ⃣ 🎤استاد 🍃🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
همه‌ی آدمهای مؤثر "مصطفی"هستند #مصطفای_شهادت... تو نماد "مامی‌توانیم" بودی صنعت #هسته‌ای مان هیچ وقت خط سرخ خون شهادتت را از یادمان نخواهد برد.. #شهید_مصطفی_احمدی_روشن #سالروزشهادت🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5958685563153285744.mp3
10.64M
📻راه روشن - ویژه سالروز شهادت #شهید_احمدی_روشن🌷 🎼 گروه سرود نورالمهدی (عج) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
💫شهید گمنام 💫قسمت 4⃣ 💫شهید مهدی باکری ✨🥀آخرین روزهای اسفند 63 بود. دشمن با تمام توان آمده بود. آقا
💫شهید گمنام 💫قسمت 5⃣ 💫شهید ابوجعفر(سرباز عراقی) 🌹✨نزدیک ارتفاعات بودیم.با رضا گودینی و جواد افراسیابی و بقیه به سرعت می دویدم. یکدفعه یک جیپ عراقی از پشت تپه خارج شد و به سمت ما آمد!فرصت تصمیم گیری نداشتیم.به سمت جیپ شلیک کردیم. 🌹✨لحظاتی بعد بالای سر جنازه های عراقی رفتیم.دو افسر عراقی کشته شده بودند.یکی از آنها هم تیر خورده بود.اما هنوز زنده بود.خواستم با شلیک گلوله ای او را بزنم.اما ابراهیم هادی مانع شد.با تعجب گفت: چه می کنی؟! 🌹✨بعد ادامه داد او الان اسیر است. ماحق کشتن او را نداریم. بعد هم کار عجیبی کرد! شنیده بودم ابراهیم قهرمان کشتی بوده و بدنش خیلی قوی است اما نمی دانستم تا این حد! 🌹✨سرباز عراقی را روی دوش خود قرار داد. بعد به همراه هم از کوهستان عبور کردیم. در راه زخمهای او را بست. اسیر عراقی موقع نماز صبح با ما نماز جماعت خواند.بعد شروع به صحبت کرد: من ابوجعفر بی سیم چی قرارگاه لشگر چهارم عراق، شیعه و ساکن کربلا هستم و ... 🌹✨صبح به گیلان غرب رسیدیم. چند روزی ابوجعفر پیش ما بود. ابراهیم مانند یک دوست با او برخورد می کرد. با ما هم غذا بود و ... بعد هم او را بردند. فراموش نمی کنم. ابوجعفر گریه می کرد. می گفت: خواهش می کنم مرا نبرید! می خواهم بمانم و کنار شما با بعثی ها بجنگم! 🌹✨مدتی بعد از فرماندهی سپاه آمدند و از ابراهیم تشکر کردند. اطلاعاتی که این اسیر عراقی به آنها داده بود بسیار با ارزشمند و مهم بود. 🌹✨سال بعد خبر رسید که بچه ها ابوجعفر را در تیپ بدر دیده اند. او همراه تعدادی دیگر از اسرا به جبهه آمده بودتا با بعثی ها بجنگند! بعد از عملیات به سمت مقر تیپ بدر رفتیم. گفتم: اگر شد ابوجعفر را به گروه خودمان بیاوریم. 🌹✨قبل از ورود به مقر عکس شهدا را به روی دیوار نگاه می کردیم. دقایقی بعد قبل از اینکه وارد ساختمان شویم برگشتیم! در میان تصاویر شهدای آخرین عملیات، ابوجعفر را دیدم.او هم به جرگه شهدای گمنام پیوسته بود. 📚برشی از کتاب شهید گمنام 📖انتشارات شهید ابراهیم هادی شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💫شهید گمنام 💫قسمت 6⃣ 💫شهدای گمنام عراقی 🌹✨یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیم را زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم! پرسیدم چطور ابراهیم را زدند. کمی مکث کرد و گفت: برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت.رو به سمت دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! 🌹✨با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد! از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار رو کرد!؟ 🌹✨ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم.زمانی که هجده نفر از نیروهای عراقی سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند! یکی از آنها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. 🌹✨می گفت:ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره هستیم. بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند!گفته بودند بخاطر اسلام به ایران حمله می کنیم.اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه درآمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!! 🌹✨برای همین دوستانِ هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است. ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. 🌹✨عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید. از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان سال 65 و در اوج عملیات کربلای پنج بودیم. رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟ گفتم: بله،چطور مگه! 🌹✨گفت: آن هجده اسیر را به یاد دارید؟! با تعجب گفتم:بله! او خندید و ادامه داد: من یکی از آنها هستم! وقتی چهره متعجب مرا دید ادامه داد: ما با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم. این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود. 🌹✨گفتم بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید. آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد. بعد از عملیات به طور اتفاقی آن کاغذ را دیدم. 🌹✨به مقر لشگر بدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت: گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم: چرا! گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. 🌹✨حماسه آنها خیلی عجیب بود. کسی از گردان آنها زنده برنگشت! بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند. آنها جز شهدای مفقود و بی نشان هستند. 🌹✨نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون. گوشه ای نشستم. با خودم گفتم: ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند.عجب آدمی بود این ابراهیم. 📚برشی از کتاب شهید گمنام 📖انتشارات شهید ابراهیم هادی شادی روح شهدا 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5908958882771764621.mp3
1.45M
🎧مداحی شهدایی 🔸وقتی دلم پر میزنه 🔹باز #شهدا رو میخواد 🎤مداح: #رمضانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
°★°↻♥️↺°★° با آسمـ🌌ــان مفاخره کردم او از ستــ⭐️ــاره دم زد و من از دم زدم 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🔹نفس بده تا #برایت 🔸نفس نفس بزنم😌 🔹نفس به جز #تو 🔸نخواهم✘ براے کس بزنم 🔹مرا اسیر خود💞 کرده اے 🔸 #آقا دعایی کن 🔹که #آخرین نفسم را 🔸در رکابت بزنم✊  #اللّهمَّ‌_عَجِّلْ‌_لِوَلِیِّڪَ‌_الفَرَج🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#نگاهت را از تهی دستی که هیچ ندارد💔 جز آه دریغ مکن که نور #عشق_خدا در چشمانت موج میزند😍 آسمان تاریک و #غمگین قلبم🖤 را ستاره باش و نور افشانی💖 کن #شهید_امید_اکبری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - ایجاد ترس در دل مردم - حجت الاسلام رفیعی.mp3
3.49M
♨️ایجاد ترس در دل مردم #سخنرانی بسیار شنیدنی👌 🎙حجت الاسلام #رفیعی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh