فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی باشهیدمدافع حرم شهید شیبانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬راه رسیدن به آرامش مطلق
🎙️حجت الاسلام #فرحزاد
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت
آه از شهادت.....🩸🩸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تشیع پیکرمطهر شهید زاهدی
هم اکنون
باسخنرانی سردار باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه و پیام رهبر انقلاب برای مادر شهید سید مهدی جلادتی
حجتالاسلام تسخیری، مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در قرارگاه فرهنگی دوکوهه، با حضور در منزل شهید سیدمهدی جلادتی، پیام رهبر معظم انقلاب به مادر شهید را رساند و هدیه اهدایی ایشان را به خانواده شهید جلادتی تقدیم کرد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_مدافع_وطن
💔وداع دختر شهید حامد بامری
از شهدای شیعه حمله تروریستی
به راسک،اهل روستای گزگر بخش
دلگان
#یارقیهسلاماللهعلیها🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
●هـــوالعــزیــز
○آنچہ ڪہ مینویسم تنهایڪ نوشتہ نیست،برادر این #آتش_فشان درون است.
○ڪہ گاهے فوران مے کند،برادر دیگر دلم ازدورے دوستان نمیلرزد ودیگرچشمانم از ندیدن باران نمی گرید،
○زنهار ما در قبرستان دل و فکرمان همه گذشته جهاد وشهادت را خاک کرده ایم، و هرگز این سخن امام صادق (ع) را نشنیده ایم که فرمود: لیس الحیاہ الّا العقیدة والجهاد
#دست_نوشته
#محمد_پورهنگ
#نیمه_شب_سنگرشهدا
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️پیکر سردار شهید #زاهدی در جوار همرزمانش، شهیدان #خرازی #ردانی پور وکاظمی در گلستان شهدای اصفهان آرام گرفت
هدیه به روح بلند شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امضای_شهادت
🔹مهدی توی وصیتنامه اش نوشته بود : رسیـدن به سن سی سال برایـم ننگ است. آخرین بار که از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقاخونه ایستاده میخنده...ازش پرسیدم : چیـه مادر چرا می خنـدی؟؟؟
🔸گفت : مادر، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا(علیه السلام) گرفتم... بهش گفتم : اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم. مهدی دستش رو به آسمون ڪرد و گفت : مادر خداهست...
#شهید_مهدی_صابری🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 فریاد مادر شهید مسلم فراهانی بر سر مسئولین بیغیرت
💠 وظیفهتان هست که وضعیت #حجاب را درست کنید!
❗️آقایان مسئول
❗️از #جیغ سلیطهها نترسید
❗️از #بغض خانواده شهدا بترسید...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر عزیزمون عبا شون دادن که بزارن رو کفن سردار مجاهد
#یاصاحبالزمانادرکنی🤲🍃🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
16055366503802779547538.mp3
8.16M
حسین طاهری
نماهنگ دنیا شده آماده یک جنگ جهانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
🕊هجدهم فروردین ماه سالروز شهادت سرباز لشکر صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ،
شهید مدافع حرم " ابوالفضل راه چمنی"
#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی ماندگار از شهید مدافع حرم
ابوالفضل راه چمنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مدافع حرم «حامد بافنده» از همرزم شهیدش «محمدحسین مومنی» طلبه مخلص پاکستانی سخن میگوید
هرچه داریم ازشهداست
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حالم خرابه و نا امیدم از همه جا این سخنرانی حضرت آقا رو میبینم و جون میگیرم 👌🏻✌🏻🇮🇷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین سلام نظامی پسر به پدر شهیدش
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂روایتگری شهدا🍂
🥀از ما حاجت بخواهید
ما دستمون بازه...
#شهید_علیرضا_مرتضوی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 تقدیم به کودکان مظلوم،معصوم وپرکشیده #غزه
😭😭 عجب صبری خدا دارد😭😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اصرار میکرد به جبهه برود. ولی چون برادرش در جبهه بود، موافقت نمیکردیم.
یک روز گفت خواب دیدهام در خواب کسی به من گفت به زودی از دنیا خواهم رفت و ادامه داد: «اگر نگذارید به جبهه بروم و همینجا از دنیا رفتم چه جوابی خواهید داد؟!»
و با این صحبت او، پدرش اجازه داد به جبهه برود.
#شهید_صادق_صادقزاده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#قسمت_هفتادو_چهار
#ناحله✨🌱
نمیدونم چرا.
واقعا نمیدونم چرا اینجوری شیفتش شده بودم....
چند روز گذشته بود.
دیگه نشد تو مراسم های بابای ریحانه شرکت کنم.
از وقتی هم که کنکورم رو دادم خانواده ی آقا رضا هر روز زنگ میزدن و کلی سوال پیچم میکردن.
مصطفی هم ۱۲ بار از صبح تا الان زنگ زده بود .
از شدت بیکاری و دلتنگی فقط میتونستم به خواب پناه ببرم .
کلافه ب گوشی روی میز خیره بودم و آرزو میکردم دیگه اسم مصطفی رو روی صفحه نبینم
وقتی چند دقیقه گذشت و خبری نشد خوشحال کف اتاق لم دادم
و سعی کردم چهره خندون محمد رو تو ذهنم ترسیم کنم .
چشام رو بسته بودم و تمامحواسم به حالت چشماش بود ک در اتاق با شدت باز شد و مامان تلفن به دست با اخم بهمنزدیک شد
تلفن و چسبوند به پاش و با همون اخم که حالا غلظتش بیشتر شده بود گفت:
+مصطفی است چرا جوابش و نمیدی؟؟؟
با نگاهی که پر از درد شده بودتلفن رو ازش گرفتم چند ثانیه بعد اروم گفتم
_سلام
+سلام فاطمه خانم.چطوری؟
خوشحال شدم از اینکه لحن صمیمی قدیم رو نداشت
فکر کنمدلخور شده بود
_خوبم شما خوبید؟
+صدای شمارو بشنوم و خوب نشم؟
پووفف خیال کرده بودم حرف زدنش درست شده!
سکوتم باعث شد خودش ادامه بده:
+میخوام حرف بزنم باهات.از بابات اجازه گرفتم شام بریم بیرون
با کف دستم زدم رو پیشونیم
سعی کردم بهانه بتراشم با یه خورده من و من گفتم :
_باشه واسه یه وقت دیگه حالم خوب نیست زیاد.
+حس نمیکنی زیادی انتظار کشیدم ؟!
راست میگفت باید جوابش و میدادم و همچی رو تموم میکردم
ولی مشکل این بود که چجوری میگفتم اصلا چی میگفتم ؟ بگم یکی دیگه رو میخوام ؟ته نامردی نیست ؟ هست! ولی اگه بهش نگم و سر خونه زندگی ک رفتیم تمام حواسم جای دیگه میبود بیشتر در حقش نامردی کرده بودم.
قبول کردم باهاش برم بیرون
تمام فکرم پیش محمد بود
الان خوبه ؟کجاست؟چیکارمیکرد؟تونسته با نبود پدرش کنار بیاد ؟
تنهاست یا ریحانه پیششه؟
به مامانم گفتم و مامان با ذوق گفت:
+فاطمه مراقب باش رفتار زشتی از خودت نشون ندی اگه چیزیم بهت داد، ندید بدید بازی در نیار .سنگین و متین باش ،بی ادبی هم نکن .
پوکر نگاش کردم و ترجیح دادم نگم که چه جوابی میخوام بهش بدم .
رفتم تو اتاقم و رو تختم نشستم
پاهامو تو بغلم جمع کردم و به ساعت خیره موندم.
داشتم تمرین میکردم با چه جمله ای بهش بگم چجوری بعدش میتونم به چشماش نگاه کنم ؟
فرصت داشتم هنوز .
رفتم مفاتیح و باز کردم و روبه قبله نشستم
نذر کرده بودم هر روز زیارت عاشورا بخونم
این اواخر ناخودآگاه وقت خوندش گریم میگرفت
نماز مغربم رو که خوندم
شونه گرفتم و موهامو شونه زدم وبا گیره پشت سرم جمعشون کردم
مانتو سرمه ایم رو که بلندیش تا بالای زانوم بود و پوشیدم
شال بلند مشکیم رو هم سرم کردم
شلوار لیم رو هم پوشیدم
نگاهم به چادرم قفل بود
مردد بودم
بعد چند ثانیه با فکر به محمد تردیدم از بین رفت و چادرم و سرم کردم
جیب مانتوم بزرگ بود
گوشیم و تو جیبم گذاشتم
کمتر از همیشه عطر زدم
برق اتاقم و خاموش کردم و رفتم بیرون.
در جواب لبخند گرم مادرم یه لبخند ساختگی تحویلش دادم
حدس میزدم بعد این ملاقات با مصطفی شاید برای مدتی طولانی این لبخند گرم و رو صورتشون نبینم.
یه لیوان آب ریختم ویه نفس خوردم
استرس زیاد مانع آرامشم بود
دلم برای خودم ومصطفی کباب بود
اون دلش با من بود
من دلم با محمد
شایدم محمد دلش با یکی دیگه
کاش زمونه باماها انقدر بد تا نمیکرد
ولی این قانون طبیعت بود!
یه لبخند با چاشنی پوزخند رو لبام نشست
کاش میتونستم کاری کنم واسه مصطفی
کاش میتونستم مثل محمد دوستش داشته باشم
کاش منی وجود نداشت که اینهمه بدبختی درست میکرد
با صدای بوق ماشین مصطفی با مامان خداحافظی کردم
کفش مشکی تختم رو پوشیدم و رفتم بیرون
مصطفی از ماشین پیاده شد
پیراهن چهار خونه با زمینه ی زرد که چهارخونه هاش به رنگ سبز چریکی بود پوشیده بود
یه تیشرت مشکی هم زیر پیراهنش داشت
وچون پیراهنش باز بود
مشخص بود
شلوار کتان مشکی هم پاش بود
ترکیب رنگ لباساش قشنگ بود
در ماشین روباز کردتابشینم
نزدیکش که شدم بدون نگاه کردن بهش سلام کردم
مثل خودم بهم جواب داد
نشستم توماشین
ماشین دور زد و نشست
بدون اینکه چیزی بگه پاش رو گذاشت روگازوشیشه هارو آورد پایین
برگشتم سمتش زل زدم به چهرش تا ببینم تو چه حالتیه
یه نیمچه لبخندی رولباش نشسته بود
بادستگاه ور میرفت و تراک رویکی یکی عوض میکرد
یه آهنگ شادگذاشت وسرعتش رو زیادکرد
سرم رو ازپنجره بردم بیرون
از برخوردبادباصورتم حس خوبی بهم دست میداد
یه لبخند زدم وسعی کردم فعلافراموش کنم پیش کی نشستم و قراره چی بهش بگم
با توقف ماشین چشم هام رو باز کردم وبرگشتم سمتش
با لبخندی که قبلنا تو اوج ناراحتی باعث خندم میشد نگام میکرد
الانا این لبخندش باعث میشد اشک تو چشام پرشه و بدبختیام یادم بیافته
مصطفی عالی بود
واقعا هیچی کم نداشت ولی..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh