🌹ابراهیم میگفت:
🌹بهتره که شبها زود بخوابیم تا نماز صبح رو اول وقت و سرحال بخونیم. کسی که نماز ظهر و مغرب رو اول وقت بخونه هنر نکرده چون بیدار بوده. آدم باید نماز صبح هم اول وقت بخونه.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شمسایی قهرمانی آسیا را به «شهید غیرت» اهدا کرد
⚽️ «وحید شمسایی» سرمربی تیم ملی فوتسال در سالروز شهادت شهید حمیدرضا الداغی، قهرمانی تیم ایران در رقابتهای قهرمانی آسیا را به «شهید غیرت» اهدا کرد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر به معروف کننده بهره اش از شهدا بیشتره..!
🎙آیت الله جاودان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
~♡~
مادر شهید:
چند بار وقـــتی تــصاویر جنایتهای داعش را
در تلویزیون پـخش میکردند، نوید رو به من
میکرد و میگفت من هم دوست دارم بروم
ســــوریه. مامان راضی باش. مـــن مـــیگفتم
چطور دلم رضایت بدهد به رفتنت 💔 ؟
میگفت اگر ما نرویم پای اجنبی به کشور ما
مـــــیرسد. به نامــوس ما رحــــم نمیکند.🥷
دوباره حــــرف اعـزام به سوریه را مطرح کرد و
دوباره دنــبال رضــــایت گرفتن از من بود.🙏
من گفتم اگر رضایت نـــدهم چه ؟ گفتم نوید
جان، ما از سهم خـــــودمان شهید دادیم، هم
عمویت شهید است، هم داییات، خانواده ما
دیـــگر طاقت از دست دادن یک جوان دیگر را
ندارد.🥺😢
نــوید خــــندید و گـــــفت نـــــه مامان. این ســـهم مادرانتان است. آنها سهم خودشان را دادهاند.
گفتم خــب من هم خــــواهر شهیدم دیگر 🤗
گفـــت نه تو باید ســــــهم خــــودت را بدهی😉
بالاخره آن قدر اصـــــــرار کرد که مــــــن رضــــایت
دادم✋🌸
#شهید_نوید_صفری♥️
...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
.
🌹🍃
#بـشیـممثـلشهـدا
اگرشهادتنصيبمانشدآنرادودستیمیگيريم...
وخداكندزانوهايمانسستنشود
شهادتچيزینيستكهنصيبهركسبشود
هركسكهشهيدمیشودبهكمالرسيدهاست
شهدایشمانمردهاندبلكهزندهاند
وناظراعمالشماهستند ...
#شهیدحساماسماعیلیفرد🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶حالا امام زمان عج میگه
من هر روز دارم.....
🍃🍃🍃🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
احتیاط کن؛
توی ذهنت باشد که یکی دارد مرا میبیند!
دست از پا خطا نکنم!
مهدیِ فاطمه خجالت بکشد،
وقتی میرود ،خدمتِ مادرش که گزارش بدهد،
شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد...!
احتیاط کن؛
•| شهید سید مجتبی علمدار |•
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بهشت و جهنم صحرای خالیست!!!
🔰#استاد_مطهری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چہ ڪسانۍ سوختند
تا من و تو بایستیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹شهید ابراهیم ابراهیم آبادی🌹
🔹شادی روح شهدا صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
⚪️فرازی از وصیتنامه شهید:
پیامی هم به برادران و خواهرانم و دیگر اقوام دارم که شما فقط به خدا متکی باشید و این انقلاب را حفظ کنید؛ چون تمام دشمنان در پی این هستند که این انقلاب را از پای در بیاورند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر
#آیتاللهفاطمۍنیا:
بعضۍ از اعمالوگناهانمون مانـع
اجابت دعان....❗️❗️
یڪۍ از اونا #دلشڪستنه💔
متاسفانه بعضۍازما
بہراحتۍدل میشڪنیم و توفیقاتو
از خودمون دور میڪنیم..😞
#بیایدمواظبِحرفزدنامونباشیم🙂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
⚫️تقدیم به بانوان چادری سرزمینم
بفرستید برای بانوان چادری✔️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امر به معروف کننده بهره اش از شهدا بیشتره..!
🎙آیت الله جاودان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍂
هر کی میخواد به #امام_زمان برسه خوب گوش بده...
🎙استاد_پناهیان❤️
__________
#امام_زمان
#توسل_به_امامزمان
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر⚠️
از فردا دیگه گناه نمی کنم✋
دیگه سیگار نمیکشم❗️
بدهی هام رو صاف میکنم✋
از فردا بیشتر به بزرگترا سر می زنم❗️
فکر کردی به اینکه شاید فردایے نباشه؟!😢
"امروزت رو از دســت نده"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
👈 پندار غلط
هستند کسانی که هر گناهی را مرتکب میشوند و بعد میگویند: «خدا کریم است، خدا رحیم است!»
اگر هم خیلی هنر کنند، یک دور تسبیح، استغفار میگویند و خیالشان راحت میشود.
اما این، پندار غلط و خیال باطل است؛
چون تا زمانی که شخص در مسیر معصیت است،
در جادۀ رحیمیت الهی نیست.
باید توبه کند تا به جادۀ رحیمیت برگردد
و در معرض الطاف نورانی "رحیم" و "کریم" قرار گیرد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#ادبستان_نماز
نماز زبان مکالمه با خداست،نماز کارت عبور از گذر گاه قیامت است،
نماز مانعی از عذاب و آتش الهی است ،نماز توشه مومن و مونس او در خانه قبر است ،✿⊱
نماز تاج افتخار در قیامت است ،نماز عامل درخشش چهره در محشر است ،نماز نردبان ترقی انسان به در جات برتر است ،نماز عامل روسیاهی شیطان است ،✿⊱
#نمازاول_وقت
#پیامکی_از_بهشت 💐
اکنون که این وصیتنامه را می خوانید من دیگر میان شما نیستم ولی ناظر بر کارهای شما هستم و از شما خواهشی که دارم ، دست از پشتیبانی حسین زمانمان ، امام عزیزمان ، بر ندارید و ما نباید مانند اهل کوفه باشیم که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند .
🌹 #شهید_والامقام
🌴 #حسین_زمانیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌حسود نباشید!
داستان تکاندهنده در مورد حسادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸اتفاقی جالب در لحظه ی شهادتِ شهید تورجی زاده از زبان خودش‼️
#متن_خاطره|شهیدتورجی زاده مداح بود و عاشقِ حضرتِ زهرا«س». آیت الله میردامادی نقل می کرد: بعد از شهادتِ محمد رضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم: محمدرضا ! این همه از حضرت زهرا«س» گفتی و خوندی، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی زاده بلافاصله گفت: همین که در آغوشِ فرزندش حضرت مهدی «عج» جان دادم؛ برام کافیه...
👤خاطره ای از زندگی مداح شهید محمدرضا تورجی زاده
📚منبع: کتاب یا زهرا سلام الله علیها ، صفحه ۱۸۸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال عجیبی داشت ، زودتر از همه بلند شد ، وضو گرفت و قبل از اذان رفت حرم🕌
از صحن گوهرشاد وارد شد و خودش را به ضریح رساند دائم اشک می ریخت انگار روبروی امام رضا (ع) ایستاده ، اشک می ریخت و حرف میزد ، بعد هم رفت یه گوشه و مشغول نماز و زیارت شد🤲 می گفت ،
خواب امام رضا(ع) را دیدم ، فرمودند ، بیا حرم و حاجت بگیر ❤️
عملیات کربلای 10 حاجتش راگرفت🕊
#شهید محمدرضاتورجیزاده
📕 خط عاشقی ، ج3
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#قسمت_صد_و_چهل_و_شش
#ناحله🌱✨
_نیست که خیلی حرف میزدین ، من کاملا با صداتون آشنا بودم
خندید و چیزی نگفت که گفتم:خب؟
+خب؟
_بخونین دیگه!
+چی بخونم؟
_هرچی خواستین.
+فاطمه خانوم
میخواستم بگم جانم ولی خجالت می کشیدم،به جاش گفتم:بله؟
+چرا اون و رو آهنگ زنگت گذاشته بودی ؟
_آرامش بخش بود!
+آها.پس میشه صدام و تحمل کرد
بعد چند لحظه مکث گفتم: صداتون خیلی خوبه!مخصوصا وقتی نوحه میخونید!
+عه؟خب پس با جلسه هفتگی دونفره موافقی ؟
نفهمیدم منظورش و گفتم: یعنی چی؟
+یه روز تو هفته، جای اینکه بریم هیات،تو خونه،خودمون مراسم بگیریم!یه هفته من سخنرانی میکنم یه هفته شما!
بعد این حرفش باهم خندیدیم و گفتم:عالیه!
انقدر که لبخند زده بودم احساس میکردم فکم درد گرفته.
بودن کنار محمد انقدر شیرین بود که یک لحظه هم لبخند از لبام محو نمیشد.
+راسی آبجوش نداری؟صدام گرفته که!
دوباره خندیدم و گفتم :ببخشید دیگه امکاناتمون کمه.
خندید و صداش و صاف کرد.بعد یهو برگشت و گفت:شما اینجوری نگام کنی،تمرکزم بهم میریزه خب!
_بله چشم .شما بخونین من نگاتون نمیکنم.
نگاهش به جاده بود.جدی شد و خوند:اشکای روضه،آبرومونه
نوکریه تو،آرزومونه
(بهش خیره شدم،با تمام وجود میخوند،طوری که نفهمه ضبط گوشی و روشن کردم )
چی میشه،هم رکاب حر و وهب باشیم؟
برای تو،تو روضه ها جون به لب باشیم
رو سیاهم اما آقا،تو روی منم حساب کن
بیا و محاسنم رو، با خونِ سرم خَضاب کن
میدونم با نگاهِ تو رو سفید میشم،
ایشالله، آخرش یه روزی شهید میشم
حسین...
محو نگاه کردنش بودم،به این جمله که رسید ناخوداگاه گفتم: خدانکنه
سکوت کرد و ادامه نداد
برگشت طرفم و نگران نگام کرد.
چهرش جدی شده و بود و از چشماش،نگرانی فریاد میزد.
+فاطمه خانوم، من اگه یکی و خیلی دوست داشته باشم،براش از خدا، شهادت میخوام!
بدون اینکه نگام کنه ادامه داد:یه حرفی داشتم که میخواستم قبل جاری شدن خطبه ی عقدمون،بزنم .
میخواستم بگم، حتی اگه تو گوشه و کناره های قلبت ،جایی برای من هست،این خواهشم و قبول کن.اگه میشه ،سر سفره عقد قبل از اینکه بله رو بگی،دعا کن به آرزو هام برسم.دعا ی شما اون لحظه مستجاب میشه.
من و یادت نره.
آروم چشمی گفتم و نگاهم و ازش گرفتم.
____
چادر سفیدی که ریحانه بهم داده بود ،روی سرم مرتب کردم.
نگاهم به سفره ی عقد،آبی و سفید خوشگلی بود که به شکل ستاره تو اتاق عقد جمکران چیشده شده بود.
به تابلوی یا مهدی آبی رنگی که وسط سفره قرار داشت خیره شدم.
گریه ام گرفته بود و هر لحظه اشک چشام و پر میکرد،ولی سعی میکردم جلوی گریه ام و بگیرم تا کسی متوجه نشه.نگام و به سمت قرآنی که تو دست منو و محمد بود چرخوندم.
سوره نور و آورده بود.شروع کردم به خوندن.آروم زیر لب زمزمه میکردم
عاقد برای اولین بار ازم اجازه گرفت که ریحانه گفت :عروس خانوم داره قرآن میخونه!
برای دومین بار پرسید
که دوباره ریحانه گفت :عروس خانوم داره دعا میکنه...!
واقعا هم همین بود.آرزو کردم همیشه عاشق و پایبند به هم بمونیم و هیچ وقت از هم جدانشیم.آرزو کردم همه جوون ها خوشبخت شن و به کسی که میخوان برسن.از امام زمان خواستم محمدم همیشه برام بمونه.
برای سومین بار اینطوری خوند:
دوشیزه مکرمه سرکار خانوم فاطمه موحد آیا وکیلم شما را به عقد آقای محمد دهقان فرد با مهریه معلومه یک جلد کلام الله مجید،یک سفر به عتبات عالیات و۱۱۴ سکه بهار آزدی در بیاورم ؟
با تعجب به پدرم نگاه کردم که با لبخند نگام میکرد.من گفته بودم مهریه ۱۴ تا سکه باشه.مادرم سرش و با لبخند تکون داد و آروم گفت :بگو
برگشتم طرف محمد که داشت نگام میکرد.اونم با لبخند پلک زد.
با دیدن لبخندشون خیالم جمع شد و ترجیح دادم اعتراضی نکنم. لبخند زدم میخواستم بله رو بگم که محمد کنار گوشم گفت :یک دقیقه صبر کن
با تعجب نگاش کردم
چرا صبر کنم؟من اینهمه مدت منتظر این لحظه بودم چرا باید صبر میکردم؟دلم آشوب شد .باخودم گفتم نکنه ناراحت شده از اینکه پدرم مهریه رو بالا برده؟
محمد به ریحانه اشاره زد.ریحانه یه جعبه گنده و شیک چوبی به محمد داد.
محمد آروم و بااحترام طرفم گرفت.
در مقابل نگاه منتظر همه جعبه رو گرفتم وبازش کردم.با دیدن سکه هابا تعجب به بابا نگاه کردم که لبخندش از قبل بیشتر شده بود
ریحانه گفت:مبارکت باشه عزیزدلم
نگاهم و از ۵ تا سکه تو جعبه برداشتم
که محمد، طوری که فقط من بشنوم گفت:یادت نره من و...!
چشم هام و بستم و با تمام وجودم از خدا خواستم که محمد و به آرزوش برسونه.درحالی که پرده ی اشک چشمام و پوشونده و بغض گلوم و فشرده بود،با نگاه به تابلوی یا مهدی جلوی چشمام بی اختیار گفتم: بااجازه آقا امام زمان وپدر و مادرم...بله
صدای صلواتشون بلند شد.با اینکه مراسم عقدم اونطوری که قبلنا خیال میکردم نبود،ولی خیلی حالم خوب بود واز انتخابم راضی بودم. حس میکردم به همه ی آرزوم رسیدم و دیگه چیزی از خدا نمیخوام.از ته دلم خداروشکر کردم.