#خاطرات_شهید 🌷
♨️●جمعیت زیادی #روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون #آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج #محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.
♨️●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به #ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی #وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و #تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود #حضرت حیدر بهمون مدد کرد...💥
✍راوی: دوست شهید
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh