🌷شهید نظرزاده 🌷
نگاهت اُفق را به زندگیَم نشان میدهد... زندگے ڪه نهایتش #خداوندست نگاهت آنقدر #مطمئن هست که دلم با
#خاکریز_سرنوشت_ســاز
💠گوشه ای از رشادت های رزمندگان در دوران جنگ
🔹در عملیات رمضان #احمد_کاظمی فرمانده تیپ ۸ نجف که شب🌖 سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته بود، همچنان در تلاش بود که این صد متر #خاکریز را به هم وصل کند.
🔸«کاظمی» چند راننده نفربر🚁، لودر و بولدوزر #داوطلب_شهادت از میان بچه های تیپ انتخاب کرد.
🔹او به راننده #نفربرها مأموریت داده بود تا در حد فاصل یک صد متر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید👀 دشمن به چپ و راست 🔁حرکت کنند و گرد و خاک🌫 به پا کنند
🔸تا #دشمن نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده ودستگاههای #مهندسی را هدف🎯 قرار دهد.
خودش هم بلندگویی📣 دست گرفته و بدون ترس در #وسط این یک صد متر به چپ و راست میدوید
🔹در حالی که گاهی #دعای_فرج میخواند گاهی به دستگاهها دستور میداد گرد و خاک🌪 کنند. او علی الدوام میدوید🏃 و دعا میخواند
🔸میگفت: «نفربر گرد و خاک کن، لودر بیل بزن🚜، بیلت را بالا بیاور، بالاتر، بارکالله لودر! آفرین #لودرچی! نفربر خاک کن خاک کن. #اللهم_کن_لولیک الحجه بن الحسن العسگری».
🔹تمامی این کارها در جلو دید #دشمن انجام میگرفت. همه سینه به سینه ی #تانکهای دشمن، جسورانه✊ در فکر ادامه کار و #تکمیل خاکریز بودند، صحنه ی غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت😍 به اسلام و ایثار و فداکاری.
🔸در این حین راننده یک لودر از فرط خستگی😓 از #حال_رفت و به پایین افتاد. بچهها فورا دور و برش را گرفتند، آبی💧 به صورتش زدند. #ردانی_پور نیز که در آنجا حضور داشت سریعا به بالینش رفت و او را تشویق کرد 👏و از زحمات او قدردانی نمود
🔸اما کس دیگری برای جایگزینی وی نبود ❌ناچار دوباره برخاست و کار را #ادامه داد. چند دقیقه بعد گلوله توپ💥 به کنار لودر خورد و آن را به آتش🔥 کشید.
🔹راننده لودر نیز #زخمی شد و به عقب منتقل گردید. در همین لحظات چند #دستگاه_مهندسی با راننده از راه رسیدند. با تلاش بی وقفه اینها خاکریزها به هم وصل شد✅ و نزدیک ظهر کار تمام شد. هر چند چندین تن از رانندگان این وسایل و مدافعان آنها به #شهادت رسیدند🕊.
📚منبعــ/عملیات رمضان / خاکریز سرنوشت ساز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 5⃣9⃣ 💠صبحانه خطری 🔸با حسین تازه آشنا شده بودم و از خصوصیات او اطلاعی نداشتم. بعد از م
🌷 #طنز_جبهه 6⃣9⃣
💠موشک جواب موشک😂
🔸مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه #عملیاتی می گذاشت.
از آن آدم هایی بود که فکر می کرد #مأمور شده است که انسان های گناهکار، به خصوص عراقی های فریب خورده را به #راه_راست هدایت کرده، کلید #بهشت را دستشان بدهد.
🔹شده بود مسؤول تبلیغات #گردان. دیگر از دستش #ذله شده بودیم. وقت و بی وقت بلندگوهای خط اول را به کار می انداخت و صدای #نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش می شد و عراقی ها #مگسی می شدند و هر چی مهمات داشتند سر مای #بدبخت خالی می کردند.
🔸از رو هم نمی رفت.تا این که انگار طرف مقابل، یعنی عراقی ها هم دست به #مقابله_به_مثل زدند و آنها هم بلندگو آوردند و نمایش #تکمیل شد. مسؤول #تبلیغات برای اینکه روی آنها را کم کند، نوار «کربلا، کربلا، ما داریم می آییم» را گذاشت.
🔹لحظه ای بعد صدای #نعره_خری از بلندگوی عراقی ها پخش شد که: «آمدی، آمدی، خوش آمدی جانم به قربان شما. قدمت روی چشام. صفا آوردی تو برام!»
تمام بچه ها از #خنده ریسه رفتند و مسؤول تبلیغات رویش کم شد و کاسه کوزه اش را جمع کرد و رفت.😂😂
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh