#خاطراتشهدایے
میگفت: وارد معراج الشهدا که شدیم، نشستم بالاسر روحالله...
با اشک چشمام غسلش دادم!
داشتم آروم آروم صورتش رو نوازش میکردم و باهاش حرف میزدم.
تو حال خودم بودم که چشمم به موهاش افتاد، تو انفجار موهاش سوخته بود!
دلم گرفت، اما این آرزوی روحالله بود.
نمیدونم شاید شبِ سوم محرم تو روضهها از #حضرترقیه(سلام الله علیها) خواسته بود.
.
آخه.... میگن.... موهای.... بانوی.... سه ساله... هم... تو.... آتیش.... دشمن.... سوخته... بود😭💔
.
خوش به حالت آقا روحالله
که به عشق #سهسالهارباب، در دفاع از حرمش، همونجوری که دوست داشتی شهید شدی...
.
به نقل از: همسر شهید
#شهیدروحاللهقربانے
#السلامعلیکیااباعبدالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#خاطراتشهدایی
گفتم: دارم از استرس میمیرم
√گفت: یہ #ذڪر بهت میگم هر بار #گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم: √گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت)
گفتم: باشہ داداش بگو،
√گفت: تسبیح داری؟
گفتم: آره،
√گفت: بگو "#الهی_بالرقیہ سلام الله علیها"...
√حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها...✨
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا‼️،
توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد،
√اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...💔
مدافع حرم
#شهیدحسینمعزغلامے
#السلامعلیکیااباعبدالله
#السلامعلیکیارقیهبنتالحسین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
∞🌹∞
#خاطـــراتشهــدایے
🌹 شهیدی که قمقمه اش بعد ۱۲ سال آب گوارا داشت...
🔹 در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی #شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت.
او در حالی روی زمین افتاده بود که دو #قمقمه ی پلاستیکی آب در دستان استخوانی اش بود.
یکی از قمقمه ها #ترکش خورده و سوراخ شده بود.
ولی قمقمه ی دیگر، #سالم و پر از آب بود.
🔹 درِ قمقمه را که باز کردیم، با وجود این که حدود ۱۲ سال از #شهادت این بسیجی #سقا می گذشت، آب آن بسیار #گوارا و خنک مانده بود..
منبع :دلهای خدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh