eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
Reza Narimani - Az To Soriyeh Shahid Avordan Vase Ma.mp3
8.81M
🍂بازم از تو شهید آوردن😭 🎤 کربلایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☆بسم ربّ الزهرا(س)☆ 🍃عشق (ع) در بندبند وجودش و او را مجنون و شیدا کرده‌بود. این را از تلاش‌هایش برای رفتن هم میشد فهمید. وقتی دید نمی‌تواند از اعزام شود، خود را به پایگاه بسیج رساند. از آنجا به تهران و بعد به دمشق رفت. 🍃صبح روزی که از خانواده‌اش خداحافظی کرد، می‌دانست دیگر برگشتی در کار نیست، اما آنقدر آرام و مطمئن بود که گویی به خاص دعوت شده‌است. واقعیت هم همین بود. در میدان سفره‌ای گسترده شده‌بود برای بندگانی که زمین برای روح بلند آنان کوچک بود. 🍃در شام #۱۲صفر، در عملیاتی که در رقم خورد، عبدالحمید با تهذیب و هایی که در طول عمرش انجام داده‌بود، به بلندای اهدافش رسید.* 🍃با آمدن به خودش می‌آید و سریع روی پاهایش می‌ایستد. اشکی از گوشه چشمش می‌جوشد و گونه‌اش را خیس میکند. هنوز هم باورش برایش سخت است. یاد قول می‌افتد: آن روز در بندرعباس گفت تو یکبار دیگر آقا را می‌بینی. من قول میدهم. و او اکنون با دو یادگار همسر در چند متری ایستاده‌است. جایی که حتی در خواب هم خودش را آنجا نمی‌دید. *امام علی(ع): بر بلندای اهداف نرسند، مگر کسانی که اهل (نفس) و مجاهدت‌اند. ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۱۳۵۵ 📅تاریخ شهادت : ۳ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : هرمزگان 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📜خاطره ای از شهید مدافع حرم مهدی صابری 📝مهدی توی وصیت نامه اش نوشـته بود: رسیدن بـه سـن ۳۰ سال، بعد از عـلی اکبر(ع) برایم است 🔸مـادرش مـی گـفـت: آخرین بـارے ڪه از بــرگشت ایران🇮🇷بــاهم رفتـیم بــعد از زیارت دیدم مهدے ڪـنار ســقا خـونـه ایستـاده👤 ومـے خــنده.ازش پرســیدم:چـیه مـادر؟چرا میخـنـدی⁉️ 🔹گفت: ! امضای رو از امام رضا(ع) گرفـتم😍 بـهش گفـتم: اگـه تـو شهیـد بشی مــن دیـگه کسی رو نـدارم. 🔸مهدی دســتش رو بــه آسمـان بـلـنـد کرد وگفت: مادر هست منبع: کتاب خاطرات مدافعان حرم صفحات ۳۳ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
او ایستاد پای امام زمان خویش بسیجی، شهید میلاد بدری در تاریخ ۱۳۷۴/۱/۶📆 در خانواده ای از طبقه متوسط جامعه چشم به هستی گشود. نکته جالبی که در کودکی این به چشم میخورد آن بود که مادر بزرگوارشان مقید بودند که با به کودک خود شیر دهند🍃 در سنین جوانی به جهت علاقه شدید به وارد عرصه تبلیغ مسائل دینی گردید. با شروع جنگ در و درک عمیق از نقشه شوم آمریکا-صهیونیستی دشمن، شعله عشق♥️به جهاد در قلب میلاد شعله ور شد. سرانجام این سرباز در شب اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)🥀 به آرزوی دیرینه اش رسید و شهد شیرین شهادت نوشید🕊🌷 ✍دست نوشته شهید: وعده دیدار ما جاویدان الله “ان شاءالله” و در آخر دعا برای دیگران را فراموش نکنید و برای سلامتی و حضرت حجت “عجل الله تعالی فرجه الشریف” دعا کنید🤲و برای بنده حقیر طلب آمرزش کنید. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چندبار دیگر تقویم را چک می‌کنم، درست بود! انگار ذهنم درست می‌گفت او فرزند بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ آغاز می‌شود. 🍃سال‌ها با عجله جلو می‌روند و را با خود می‌برند. بزرگ می‌شود، مرد می‌شود و خودش را وقف کار می‌کند. از تکریم خانواده تا شب‌های که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بی‌هیچ گله و شکایتی، فقط برای ! و خدا چه زیبا آنها که از مال‌ها و جان‌ها و می‌گذرند را مژده داده... 🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پرونده‌اش تکمیل شد که هوای در سرش افتاد. نمی‌شد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا می‌گفت، را می‌خواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه می‌دانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی که این قاعده و قانون‌ها سرش نمی‌شد... 🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمی‌بینند بلکه پیکری خوابیده در را با نام می‌بینند. و قصه در سوریه همین‌گونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت بود. باز هم ! 🍃رزق‌هایی که از این شب‌ها به دستش می‌رسید تمامی نداشت! حالا رزق در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه می‌گذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمی‌دانم. ولی خوب می‌دانم شب جمعه بود که جام را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز سالی است که از پروازش می‌گذرد و امشب نیز شب جمعه‌ است. در شب زیارتی یادمان باش برادر... ♡ ♡ ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴ 🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃باد که می‌وزد، عطر لاله‌های خفته در خاک میان شهر می‌پیچد. و چشم‌های منتظر، هشیار می‌شوند که شاید عزیزشان در راه است. 🍃این انتظار سالیانِ سال طول می‌کشد حتی شاید و مادری در میان این انتظار با وصال فرزندشان‌ برسند و برای همیشه ساکن آسمان‌ها شوند. 🍃سید سجاد هم از همان لاله‌های خفته میان خاک بود که دوسال مهمان ماند و تمام این دوسال را پدر و مادرش در انتظار سپری کردند. 🍃جوانِ رشیدشان‌، در راه دفاع از ناموس آل‌الله_علیهم‌السلام_ و میان حق علیه باطل به سوی آسمان پر گشود. پسری دلیر و شجاع که از ابتدا عشق را در سینه داشت‌و همین عشق او را به قتلگاهِ عاشقان رساند. همان جایی که سر بر دامان ، به دیدار معبود می‌روند. 🍃اما انتظار همیشه ماندنی نیست و سید سجاد بازگشت. آمد برای روشنیِ چشم مادرش و برای قوتِ قلب پدرش. آمد تا شهر بویِ گیرد و همگان بدانند هنوز هم هستند عباس‌هایی که برایِ دفاع از زینب_علیه‌السلام_ جان را سپر کنند♥️ ؛ فدایی حرم🕊 ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۱۵ آذر ۱۳۷۰ 📅تاریخ شهادت : ٢۱ فروردین ۱٣٩۵ 🥀مزار شهید : بهشت فاطمه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡به نام او که روح را در کالبدِ خاکی دمید تا کنیم ساحتِ قدسی‌اش را. 🍃قلم بر تنِ کاغذ می‌رقصد و از می‌نویسد. ؛ که پس از چند صباحی بندگیِ خالصانه، روحِ پاکش را پیش‌کشِ حضرت معبود کرد، از زیباترین راه؛ . 🍃دی‌ماه ۶۲، زمین به آغوش کشید نوزادی را که طنین گریه‌اش زندگیِ دوباره را به جانِ جاری کرد و او قد کشید و را در جانش پرورش داد، و شوخ طبع بود و و دائم الذکر. با خود می‌گویم شاید قصه عاشقی را تسبیح می‌کرده و ذکر شهادت را به لب می‌خوانده. 🍃آرزویی که سرانجام به رسید بالهایش را گشود، از ، این دیارِ پر رمز و راز و عاشق پرور به سویِ آسمان، به سویِ . ☆☆ ✍نویسنده : 🌷 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : روستای پلک سفلی آمل 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه می‌گفت ها چشم شده بودند و او را به دقت می‌نگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های را به ذهن می‌سپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد. 🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش رسید که از گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه لبریز از انتظار شده. 🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا . 🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت * و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمی‌کرد. 🍃رزم‌آورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با ره آسمان می‌پیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما نه!♡ 🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به ختم می‌شود، عقیده ای که را خط مقدم انقلاب و بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد. 🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه شود و منعکس‌کننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣ ✨ *نهال: اسم دختر شهید♡ ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃اینبار می‌خواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است. 🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد. 🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جان‌بازی بود ، آماده . به اینجا که میرسم خسته و ناتوان می‌مانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند. 🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم و انقلاب، کلمات خجل زده‌اند و کنار هم قرار نمی‌گیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته... 🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینه‌اش های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک‌ کرده و هرگز از یاد نمی‌برد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و... 🍃افتخاراتش طوماری می‌شود که قدمت مبارزاتش را به رخ می‌کشد و این پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند! 🍃چون هنوز رجزخوانی‌اش در قلب در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان می‌گیرند و آماده خدمت می‌شوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم می‌زنند! ✨ ✍نویسنده: 📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن 🕊محل شهادت : سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
برپا شده است جبهه و سربند دیگری شد برایِ تو اروند دیگری ... سردار حاج : بنده مخالف اعزام حسین بودم. امّا او با پافشاری و اصرار، ۴۰ روز بر سرِ قبر شهید یوسف‌الهی🌷چله گرفت و مشغول راز و نیاز شد؛ هنوز نمی دانم که روزِ وقتی با خنـده به من نگاه ڪرد چی شد تا به آمدن بادپا راضی شدم‼️ ▫️جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس ▫️شهادت: ۹۴/۰۱/۳۱ بصری‌الحریر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ 💟میروم تا مادر بگیرم 💢این جمله را به همراه عکسی از خودش📸 زمانیکه در پرواز ایران به بود در فضای مجازی منتشر کرد. این جمله عجیب بوی میداد. از آن خداحافظی های بی برگشت🚷 💢طوری که خودش گفته بود اینبار آب نریزید❌ و دیگران را خبر نکنید. ساعاتی قبل از ، زمانی که همرزمش از او پرسید کجا میروی؟ چنین پاسخ داد: 👈پیش به سوی بغل مادر💞 حضرت زهرای مرضیه (س) 💢باشد که ماهم به دچار شویم که چه حالیست این عاشقانه ♥️ ! ⇜اکنون که در آغوش مادری بگو از چه خبر؟ از پهلوی شکسته اش😭 از جگر گوشه هایش⁉️ راستی از (ع) خبر داری؟ یا که باید سراغش را از نخلستان🌴 و چاه گرفت؟ این بر تو چه میگذرد؟ کمی برایمان بگو...😭😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
جانبازی که یک برادر خود را در زمان جنگ و دیگری را در جبهه فدا نمود و خود نیز به‌علمدار حسین اقتدا کرد💔 📸تصویر جانباز مدافع‌حرم برادر شهید مدافع‌وطن مسعود و شهید مدافع‌حرم ریحانه‌خانم دختر جانباز مدافع‌حرم سلامتی روزاَفزون جانبازان اسلام و شادی ارواح مطهر شهدا 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 🔺گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید مدافع حرم 🍃نماز خوندنش📿 با صفا بود و با عشق به نماز اول وقت اهمیت میداد. تو جمعی اگر کسی غیبت می کرد با ی نکته طنز حرف رو عوض می کرد باب غیبت🚫 رو می بست 🍃تو سخن گفتن بسیار بود به خاطر همین خصلتش خیلی سریع افراد رو جذب می کرد و لوتی صفت بود😄 🍃فوق العاده به فکر کمک به قشر ضعیف بود بسیار تا بسیار سختی کش بود. عاشق اردو در سخترین مناطق بود واعتقاد راسخ داشت که اگر اردو جهادی بره و ساخت و ساز انجام بده برات زیارت رو می گیره🤲 🍃وقتي بود هرچي بهش ميگفتيم پسر برگرد پيش خانوادت ميگفت اينجا مهمتره. اينجا كارها دارم. بچه اش👶 دوماهه بود نديده بودش. دوهفته پيش خانوادش رفتن زيارت اونجا واسه اولين بار بچه اش رو ديد😍 🍃اخرين مكالمه بيسيمش📞 بعد از مجروح شدنش ميگفت سلام من رو به آقا برسونيد. سلام من رو به برسونيد. و بعد ميان و تير خلاص ميزنن بهش😭 🍃بيش از ٣سال تلاش كرد تا بتونه بره سوريه. تا اخرش رفت و به معشوق رسيد🕊💔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☀️✨☀️✨☀️ می گفت: چه می شود روزی امن و امان شود کاروان راهیان نور💫 مثل شلمچه و فکه، به سمت حلب و راه بیافتند👥 🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍امضای شهادت🌷 💠مهدی توی اش نوشته بود: رسیـدن به سن سے سال برایـم ننگ است. آخرین بار ڪہ از برگشت با هم رفتیم مشهـد. بعد از زیارت دیدم مهدے ڪنار سقاخونه ایستاده میخنده😍 🔰ازش پرسیدم چیـه مادر چرا می خنـدے؟؟؟ گفت ، امضای شهادتم رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم🕊 🔰 بهش گفتم اگه تو شهید بشے من دیگه ڪسی رو ندارم😢 دستش رو به آسمون ڪرد و گفت مادر خدا♥️ هست... 📚برگرفته از کتاب فاطمیون. اثر گروه شهید هادی ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
رفیق شهید : یه شب من بیمار شدم و بابڪ نورے هم منو رسوند بعد از درمانگاه. باهم دیگه رفتیم یه آبمیوه فروشے و باهم یه چیزے خوردیم در همون حال که داشتیم باهم صحبت میکردیم برگشت به من گفت داداش من برم دیگه برنمیگردم این به من الهام شده... من اولش جدے نگرفتم و گفتم انشاالله صحیح و سالم برمیگرده ولے به فیض بزرگ نائل شد .. 🕊 هنوز که دارم میسوزم.. :) •♥️• ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
این خالکوبی یا فردا پاک می‌شود یا خاک می‌شود🚫 🔹شهید مجید قربانخانی به خاطر خالکوبی‌هایش طوری در سوریه وضو می‌گرفته که معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می‌شود و راحت می‌گیرد. یکی از بچه‌ها که تازه مجید را در شناخته بود به او می‌گوید: مجید جان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری؟ مجید هم در جوابش می‌گوید: این خالکوبی یا فردا پاک می‌شود، یا خاک می‌شود. 🔹 می‌گوید: «مجید بچه زبر و زرنگی بود و درآمد خوبی داشت. اما عجیب دست و دلباز بود و اگر مستمندی را می‌دید، هرچه داشت به او می‌بخشید. فکر هم نمی‌کند که شاید یک ساعت بعد خودش به آن پول نیاز پیدا کند. گاهی در یک روز کلی با کار می‌کرد، اما روز بعد پول بنزینش را از من می‌گرفت! ته توی کارش را که در می‌آوردی میفهمیدی کل روزش را بخشیده است. واقعاً دل بزرگی داشت و همیشه تکه کلامش این بود که «خدای بزرگ می‌رساند» . ••[📜🦋]••   ~~|🕌🌱|~~ ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهید : یه شب من بیمار شدم و بابڪ نورے هم منو رسوند بعد از درمانگاه. باهم دیگه رفتیم یه آبمیوه فروشے و باهم یه چیزے خوردیم در همون حال که داشتیم باهم صحبت میکردیم برگشت به من گفت داداش من برم دیگه برنمیگردم این به من الهام شده... من اولش جدے نگرفتم و گفتم انشاالله صحیح و سالم برمیگرده ولے به فیض بزرگ نائل شد .. 🕊 هنوز که دارم میسوزم.. :) •♥️• ‌‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh با دوستات بیا اینجا👆🏻🥰
🚨 ♦️شهادت دو پاسدار در سوریه توسط رژیم صهیونیستی 🔹روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه‌ای از شهادت پاسداران رشید اسلام شورچه و حین انجام ماموریت مستشاری در جبهه مقاومت اسلامی سوریه، توسط رژیم صهیونیستی خبر داد. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♦️اقامه نماز رهبر انقلاب بر پیکر سردار شهید سید رضی موسوی 🔹حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز(پنج‌شنبه) با حضور در کنار پیکر سردار شهید سید رضی موسوی و قرائت فاتحه، بر پیکر آن شهید سرافراز نماز اقامه کردند. 🔹رهبر انقلاب با تسلیت به خانواده شهید و قدردانی از جهاد خستگی ناپذیر شهید سیدرضی موسوی برای این شهید همنشینی با اوصیاء و اولیاء الهی و علو درجات مسئلت کردند./ایرنا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
27.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حضور یکی از پدران شهدا مدافع حرم و همسر شهید در مقتل شهید در حلب سوریه ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♦️شهید سعید آبیار 🔹غلغله‌ای گشته فراسوی عشق می‌رسد از سمت حلب بوی عشق 🔹شهید آبیار از مستشاران سپاه پاسداران در سوریه بود که در شامگاه یک‌شنبه در حمله هوایی جنگنده‌های رژیم‌صهیونیستی به اطراف شهر حلب در شمال سوریه به شهادت رسید | | 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🇸🇾 سفر سوریه کمتر از ۶ تومن 😃 ✈️ اونم دو سر هوایی! 😳 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💯 تنها برگزار کننده ی تور های ارزان به سوریه 👌 ✅ آماده همکاری با هیئات مذهبی و موسسات فرهنگی ✅ اعزام های گروهی و تخصصی تاریخ های اعزام را در کانال دنبال کنید👇 🔻کانال زیارت ارزان سوریه🔻 @ziaratearzansuriye ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹✨🌹🍃✨🍃🌹✨🌹 ✨🍃 🌹 سال اول از عراق می رفت ، مدت کوتاهی در بود . ازش می پرسن: اهل کجایی ؟ میگه جدم ☺️🌹 بهش میگن :معلوم بود اهل کاظمین هستی. این و و از خصوصیات فرزندان علیه السلام است.🌹👏 ان شاء الله ما هم مانند این شهید عزیز از پیروان راستین امام موسی کاظم علیه السلام باشیم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
~🕊 🌴✨ ☘یکبار حاج حبیب مأموریتی به رفته بود و در آنجا فردی که ظاهراً مشکلی با حفاظت اطلاعات داشته، به حاج حبیب که خودش هم از نیروهای حفاظت بود، اصرار می‌کند که باید از اینجا بروید! حاجی می‌گوید بگذارید صبح شود، بعد می‌روم اما آن آقا پافشاری می‌کند که شبانه باید از اینجا بروید. حاجی هم چیزی نگفته و برمی‌گردد. ☘می‌گذرد تا اینکه حاجی در مأموریت ، فرمانده‌ی یک بخشی می‌شود و برحسب اتفاق، آن آقا هم در همان بخش بوده است. وقتی به آن آقا می‌گویند قرار است زیردست کسی شوی که از لبنان وی را برگرداندی، فکرش را هم نمی‌کرده که در زیردستش شود اما بعد از معرفی‌شدن به همدیگر، حاج حبیب او را بخشید و این بخشندگی یکی از خصوصیّات بارز حاجی بود. ✍🏻به روایت همسر ♥️🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh