eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹یکی از #ویژگی های بارز ایشون شوخ بودن و خنده رو بودن😍 ایشون بود. حتی گاهی اوقات که دردهای💔 ناشی از جراحات جنگ داشتن بازم اون #روحیه شوخ طبعی شون روداشتن.. 🔸اخلاق و شخصیت شون جوری بود که همه جور آدمی جذبشون💞 میشد و حتی پس از مدتی شاید صمیمی هم میشدن باهاش. اگر کسی #مشکلی داشت تاجایی که از دست شون برمیومد سعی میکردن که مشکل اون طرف رو حل کنن👌 🔹ایشون چون رئیس امور #ایثارگران دانشگاه علوم پزشکی ساری بودن حتی بعد از #شهادت شون مامتوجه شدیم اون هایی که بهشون بابت مشکلات کاریشون یا... رجوع میکردن👥 کارشون رو حل میکردن و اونا تازه به مامیگفتن و مامتوجه میشدیم... 🔸امکان نداشت مسافرت هامون🚙 رو بدون #آقامصطفی بریم، چون تو مسافرت ها وجودشون، #شوخی هاشون و... باعث میشد که هرجا میرفتیم بهمون خوش میگذشت☺️ و هنوز هم تک تک #خاطرات سفر هامون رو یادمون هست... به نقل از: یکی از بستگان شهید🌺 #شهید_سیدمصطفی_علمدار 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مراسم دومین سالگرد شهادت 🌷 زمان: پنجشنبه، هفدهم بهمن مکان: ساری، میدان امام حسین، بوستان ولایت، مسجد امام رضا(ع) عکس باز شود👆👆 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷آقای رضا به اتفاق رفقای دیگر 👥 و اقا سید مصطفی علمدار تو مقر لشکر ۲۵ کربلا واقع تو هفت تپه حضور داشتن😊 و با پیشنهاد اقا رضا علیپور تصمیم میگیرند برن آب هویج🥕بستنی🍦بگیرند و به اهواز بروند رفتن به نیاز به ماشین🚗و بوده که باید تهیه میشد و مجوز 📜 از منطقه،رضا علیپور بعد از اینکه ماشین رو تهیه کردند😊 به فکر بنزین برای ماشین افتادند ،سید مصطفی علمدار به دلیل خاصی که نسبت به بقیه رفقا داشت😍 ایشون رو برای تهیه سوخت انتخاب میکنن...👌 ماشین رو روشن میکنن و به سمت پمپ بنزین مقر حرکت میکنن، برای بنزین زدن باید یک تهیه میشد🔖 اما به محض رسید به پمپ بنزین ،نیرویی که متصدی این کار بود از اقای علیپور که راننده ماشین بود قبض رو میکنه اقا سید مصطفی جلو ماشین🚙 جای شاگرد نشسته بوده و اقای علیپور سید مصطفی رو به متصدی پمپ بنزین نشون میده🙋‍♂و میگه که حاج کهنسال (فرمانده وقت لشکر)هستند😅😂 ایشون ،متصدی پمپ بنزین تا اینکه سید مصطفی رو دید و چون سید خاصی داشت (لباس فرم سپاه تمیز به همراه عینک دودی مشکی😎)و زیبایی خاص سید مصطفی به جذبه ای😉 که داشت اضافه میکرد، متصدی پمپ بنزین خیلی دست پاچه شد 😄 و سریع باک ماشین رو پر کرد و عذر خواهی کرد که ایشون رو نشناخت 😬 رضا علیپور هم از مسئول پمپ بنزین کرد و سوار ماشین شدند و قهقه زنان به اتفاق رفقا به سمت آب هویج بستنی اهواز حرکت کردند....😂😂 بعد از چند دقیقه خود حاج کمیل با رانندش به پمپ بنزین میرند و درخواست بنزین برا ماشین میکنند 🚖 متصدی پمپ بنزین از اون ها درخواست🏷میکنه راننده حاج کمیل میگه ،فرمانده لشکر حاج کمیل کهنسال در ماشین هست ،متصدی پمپ بنزین یک نگاهی به چهره حاج کمیل میکنه (حاج کمیل چهره ای سبزه و قد تقریبا داشت و تازه هم از خط برگشته بود و بیشتر سوخته و خاکی شده بود)و فکر میکنه راننده داره دروغ میگه ...☹️☹️ بر میگرده به حاج کمیل میگه اگه تو حاج کمیلی منم محسن رضایی ام برو رد کارت بنزین خبری نیست ...😂😂 پ.ن ماه ها ازاین قضیه گذشت و بچه های لشکر دنبال شخصی که خودشو جای حاج کمیل جا زده بود میگشتن ...😐 چند سال اخیر در حضور سردار کهنسال و شهید سید مصطفی علمدار برای اولین بار این گفته شده بود که حاج کمیل خیلی خندید😂😂 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh