صفحہ ۵۰ استاد پرهیزگار .MP3
1.12M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه آل عمران✨
#قرائت_صفحه_پنجاه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍شب شد منطقه خیلی خطرناک واطرافمون #داعش بود و #آزادسازی هنوز انجام نشده بود ❤️✨حسین نظری لوح پستی
#رفتـن ِ بعضی ها
💥یا نــه!
اینطـور بگویـم:
👈بعضــی رفتـن ها؛
#فـــرق می کنـد جنـسش...
انگار #خـدا برای بعضی بنده هایش!
آغوشـش💞 را بـاز کـرده...
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفتـن ِ بعضی ها 💥یا نــه! اینطـور بگویـم: 👈بعضــی رفتـن ها؛ #فـــرق می کنـد جنـسش... انگار #خـدا
7⃣8⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰یک روز قبل از سالگرد #شهادت بابک بود، هرطور برنامه ریزی میکردم نمیتوانستم🚷 خودم را به #مراسم برسانم. ازاینکه کارها پیچیده شده بودن خیلی ناراحت بودم😔 باخودم میگفتم شاید #بابک دوست نداره به مهمونیش برم.
🔰شب موقع خواب دوباره یادم افتاد💭 و گفتم: خیلی بی معرفتی، دلت نمیخواد من بیام⁉️ باشه ماهم خدایی داریم ولی بابک خیلی #دوستت_دارم بااینکه ازت دلخورم..😔
🔰توی همین فکرا💬 بودم که خوابم برد. خواب #بابک رو دیدم، بهت زده شده بودم، زبونم بندامده بود😧 بابک خونه ی ما🏡 بود. میخندید و میگفت: چرا ناراحتی⁉️
🔰گفتم: بابک همه فکر میکنن تو #مُردی. گفت: نترس، اسیر شده بودم، ازاد شدم🕊 باهیجان بغلش💞 کرده بودم و به خانوادم میگفتم: ببینید بابک #نمرده، اسیر شده بود. بابک گفت: فردا بیا م#همونیم. گفتم:چه مهمونی!؟
🔰گفت:جشن سالگرد #ازادیم. گفتم: ینی چی!؟ گفت: جشن ازادیم از اسارت دنیـ🌍ـا بغضم گرفت شروع به گریه کردم😭از شدت اشک صورتم خیس شده بود، از #خواب بیدار شدم. با چشمام پراز اشک #نماز صبح خوندم.
🔰برخلاف انتظار تمام #مشکلات حل شد ونفهمیدم چطوری رسیدم به مراسم بابک😍 گفتم: بابک خیلی مَردی.
راوی:دوست شهید
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید #بابک_نوری_هریس
🎤باصدای سیدرضانریمانی
#پیشنهاد_دانلود👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_مشلب در سال 1995 میلادی در شهر تبطیه #لبنان در یک خانواده #ثروتمند به دنیا آمد، او پسری شوخ ط
📜فرازی از وصیتنامه شهید مشلب
بخدا #پایان زندگی
❌جز #شهادت نمی شود❌
#شهید_احمد_مشلب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۴۰۴.attheme
176K
• #مدیونین_شهدا
• #تم_مذهبی
• #تم 📲
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 این کلیپ کوتاه رو فقط به عشق #امام_زمان علیه السلام ببین و نشر بده👌
🎤 #استاد_شجاعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
May 11
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 🔻 #استاد_پناهیان * #لذت_آغوش_خدا.... * 58 💕◈•══•💖💞🌺 #مدیریت_رنج_ها 57 💢 مگه کسی که عصبان
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 59
💕◈•══•💖💞🌺
#مدیریت_رنج_ها 58
🌺 کسی که ایمان رو دوست داشته باشه، امیر مؤمنان رو هم حتما دوست خواهد داشت.
💖عاشق امیرالمؤمنین (ع) میشه...😊
🌷 دیدید وقتی عروس رو میارن توی خونۀ خودش، دورش رو میگیرن که احساس تنهایی نکنه؟
یا وقتی کسی بیمار میشه اطرافش حلقه میزنن تا تنها نباشه؟😌
⭕️ ای وای بر ما که هیچ وقت طعم ایمان رو نچشیدیم که خداوند بزرگ بیاد اطراف ما رو بگیره...😭
💢 طرف، قرآن میخونه میبینه که خداوند متعال میفرماید: «هُوَ مَعَکُم اَینَما کُنتُم... او هر جایی که باشید همراه شماست...»
🔹اینو میخونه بعد احساس تنهایی میکنه!!!
🙄
معلومه هنوز حلاوت ایمان رو نچشیده...
🔻 آدم خلق نشده برای اینکه تنها زندگی کنه.
نیاز داره به اینکه اطرافش رو بگیرن...
✅ هیچ کس واقعا نمیتونه اطراف آدم رو بگیره غیر از خدا... ☺️❤️🕋
فقط خدا میتونه دور آدم رو بگیره...
🔶 یه روزی به این خواهی رسید...
خدا کنه موقع مرگمون نباشه...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مهندسی فکر_23.mp3
6.41M
#مهندسی_فکر 23
یکبار بدون #حجاب عادت؛
میوه بخورید!
🍇جواهری زیباتر از یک دانه انگور سراغ دارید؟!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸وقتی به خانه پدرم🏡 میآمدیم، در عین سادگی و بیآلایشی بسیار #شوخطبع بود. لحظاتی که #صالح میآمد، ف
#عِشق
همین خندههای
ساده توست😍
وقتی با تمام #غصههایم
به خندههای #تو نگاه میڪنم
از همه غمهایم💔 رها میشوم
#شهید_عبدالصالح_زارع
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
#رمان
#مثل_هیچکس ♥️
#قسمت_اول 1⃣
🍂اکبر آقا صاحب دکه روزنامه فروشی سر کوچه مان بود، مهم ترین و به روز ترین اتفاقات دهه ۷۰ را باید از روزنامهها و چند نوبت اخبار تلویزیون پیگیری می کردیم. نه شبکه خبری بود که ۲۴ ساعته ریز ترین اتفاقات دورترین نقاط جهان را به گوش مردم برساند و نه اینترنت و فضای مجازی📲 اعلام کرده بودند نتایج کنکور صبح فردا در روزنامه چاپ می شود.
🌿آن شب تا صبح راحت نخوابیدم. این فکر💬 که نتیجه زحمات چندین ساله و درس خواندن های شبانه روزی هم فردا مشخص میشود رهایم نمی کرد. نمی دانستم اگر قبول نشوم یا رتبه خوبی نیاورم با چه واکنشی از خانوادهام مواجه میشوم⁉️ جواب ما در تمام سال اخیر حوزه حضور نداشتن در مهمانی ها؛ را با جمله "پسرم داره خودشو برای کنکور آماده میکنه" و پدر که تا چیزی نیاز به تعمیر داشت حواله به "آقای مهندس خانه" میداد را چه دهم
🍂دلم روشن بود اما اضطراب رهایم نمی کرد که نفهمیدم کی خوابم برد. صبح با صدای مادر بیدار شدم
_رضا ... آقا رضا
مگه نتایج کنکور امروز نمیاد؟
🌿سراسیمه بلند شدم، ساعت هشت و نیم بود بدون معطلی لباس پوشیدم و خودم را به دکه اکبر آقا رساندم. صفحه ملت مداد به دست تا یکی دو متر ادامه داشت روزنامه🗞 تازه آمده بود و همه بین مردم پیچیده بود این حجم از استرس را تا آن روز کمتر تجربه کرده بودم
🍂شاید آخرین باری که آنقدر اضطراب داشتم به دو سال قبل برمی گشت وقتی مراقبه مراقب سر امتحانات خرداد خرداد ماه تقلب مرا گرفت😱 و پس از احضار شدن به دفتر قرار شد خانوادهام به مدرسه بیایند آن مسئله با گرو گذاشتن ریش پدرم پیش مدیر حل شده. اما حالا اگر قبول نمی شدند چه می شد چه کسی می خواست پیش پدرم ریش گرو بگذارد؟؟؟ نمیدانم شاید هم رفتاری منطقی نشان میدادند.
🌿در همین افکار بودم که کسی با چهره درهم کشیده روی شانه ام زد و گفت: بیا داش ما که شانس نداریم😞 تو یه نگاه بنداز ببین اسمت را پیدا می کنی روزنامه را گرفتم و تشکر کردم از جمعیت فاصله گرفتم دوست داشتم زودتر تکلیف مشخص شود اما از جستجو کردن اسم میترسیدم😰 بالاخره دلم را به دریا زدم و دنبال اسم گشتم ...
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#مثل_هیچکس
#قسمت_دوم 2⃣
🍂الف...
احمدی ایمان
احمدی بهروز
احمدی دانیال
با آن همه استرس تمرکز کردن سخت بود، پیش خودم گفتم فامیلی را از این زیاد تر هم داریم🙄 همینطور که پایین می اومدم و توی دلم غر می زدم ناگهان چشمم به اسم آشنایی خورد، #احمدی_رضا شماره داوطلب را با شماره خودم تطبیق دادن عدد به عدد درست بود😍 خودم بودم.
🌿از دور شو سرم گیج می رفت بدون مکث به سراغ رتبه هم رفتم خوب بود. می دانستم اگر درست انتخاب کنم می تونم رشته خوبی قبول شوم. روزنامه را با خوشحالی به نفر بعدی👥 دادم و به شیرینی فروشی رفتم یک کیلو شیرینی خریدم🍱 و به سرعت خودم را به خانه رساندم
🍂همین که در را باز کردم مادرم آمد و با دیدن جعبه شیرینی مرا محکم در آغوش گرفت، چون شیرینی گرفتم فهمیده بود خبر خوشی دارم. شروع کرد به قربان صدقه رفتن و #مهندس صدا زدنم. کم کم همه فامیل با خبر شدند یکی یکی تماس گرفتند و تبریک گفتند.
🌿خلاصه انتخاب رشته را با وسواس زیاد و به کمک عمو به نام انجام دادم👌 عمو به نام مشاور تحصیلی و دوست پدر بود. دایره وسیع دوستان پدرم تقریبا شامل تمام تخصصها و رشته ها می شد بیشترین ارتباطات و آشنایی ها به واسطه روابط عمومی بالای پدر و شرایط کاری اش بود. چند صباحی به چشم انتظاری گذشت تا بالاخره نتایج انتخاب رشته آمد حاصل زحمات و درس خواندن های این چند سال قبول شدن در رشته عمران دانشگاه تهران بود
🍂از آن روز تا شروع ترم هر شب با فکر دانشگاه به خواب می رفتم. از این بعد از اینکه توانسته بودم رضایت خانواده ام را جلب کنم خوشحال بودم🙂 می دانستم مهندس شدنم چقدر برای پدر و مادرم مهم است. روز موعود فرا رسید و بعد از ثبت نام اولین کلاسم آغاز شد مادر با دود اسپند بدرقه ام کرد و پدرم مرا تا جلوی دانشگاه رساند بعد از یک مکث کوتاه جلوی در وارد دانشگاه شدم و این آغازی بود برای آنچه که هرگز فکرش را هم نمیکردم ...
✍ نویسنده: فائزه ریاضی
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_5827858587279426773.mp3
7.12M
🎧🎧
🎵 شور | دفعه آخری یه جور دیگه بود
🎤🎤 سید رضا #نریمانی
👈تقدیم به #همسران صبور #شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh