eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5830369141692828926.mp3
5.32M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۵۶ 🎤 حجت‌الاسلام 🔸«علت ندیدن امام زمان»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهیده صدیقه پروانه🌺✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃تقویم را نگاه میکنم. امروز است و دقیقا هفتاد و هفت روز دیگر تا سالگرد مانده. 🍃هوس می‌کنم کمی در آن سال ها بچرخم، در روز های پرشور . اینبار منبع سر و صدای انقلابیون در بود. مثل امروز در این ساعات در مسیر گرگان همین حال و هوا غالب بود. درست هفتاد و هفت روز تا بیست و دو بهمن مانده بود. فضا شدیداً متشنج بود. سربازان از هر طرف تیراندازی میکردند، آواز گلوله ها و شعارهای در هم آمیخته بود. 🍃تظاهرات تا آخرشب به همان شور قبل ادامه داشت. بیش از صد نفر شده بودند و دقیقا چهارده نفر به ضرب گلوله شدند. از بین این چهارده نفر همانی بود که به هوایش به آن سالها رفتم، البته تاریخ پنج آذر هم بهانه خوبی بود برای یاد کردن از او. 🍃اویی که در هزار و سیصد و بیست و هشت در گرگان متولد شد. به خاطر ارادت مادرش به (س) نامش را صدیقه گذاشتند. صدیقه پروانه! 🍃میگفتند در آن سالها صدیقه را یک جای مشخص پیدا نمیکردی! هرجا تظاهرات بود در شهر، خودش را میرساند تا به قول خودش به و دینی‌اش عمل کند و دیگران را هم آگاه کند. 🍃آن روز هم صدیقه رفته بود تا همگام با تظاهرکنندگان شعار دهد. میخواست مثل بقیه حضورش را، را ثابت کند. و ایستادگی‌ صدیقه با خونش تضمین شد... 🍃به وقت پنجم آذر هزار و سیصد و پنجاه و هفت صدیقه پروانه‌وار و با فراغ بال به سوی پروردگار خویش پرواز کرد. ♡سالگرد پروانه!♡ ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۸ اسفند ۱۳۲۸ 📅تاریخ شهادت : ۵ آذر ۱۳۵۷ 📅تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای امامزاده عبدالله 🕊محل شهادت : گرگان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 | 💠 روزهای جمعه می گفت:امروز میخوام یه کار خیر برات انجام بدم؛هم برای شما،هم برای خدا... وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه.هرچه می گفتم: نکنید این کار رو من ناراحت میشم، باعث شرمندگی منه...گوش نمیکرد، در راه می بست وآشپزخانه را می شست. ↩راوی: همسر شهید 📚 یادگاران/ ص ۷۲ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨یا فاطمه زهرا✨ گویند چرا دل به شهیـدان دادی؟ والله که مَن‌ ندادم‌ آنها بردنـد(:♥ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علیرضا مولایی❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃وقتى به مزار مى روم به تک تک مزار شهداء مى نگرم. خدایا! وقتى به عکسهایشان مى نگرم، ، اخلاقشان و خاطره هایشان در نظرم مجسم مى شود، وقتى بر سنگ مزار نگاه مى کنم، وقتى به عکس محمدم نگاه مى کنم، وقتى به آن چشمان گویاى مى نگرم، گویى فریاد مى زند که ، على، على، مگر تو همان کس نبودى که نیمه شب در قطار دست در دست من قرار دادى و گفتى: اگر شویم با هم مى شویم و اگر برگردیم با هم برمى گردیم. پس چه شد، چه شد، ها، چرا نیامدى؟ یا اصلا مى شود، گفت که مى گویند: چرا اصلا نتوانستى بیایى؟ 🍃و من جوابى ندارم جز اینکه سر به زیر افکنم و به حال آنها بخورم و به حال خود بنگرم و بگریم و در جواب بگویم: اى شهداء، اى محمد جان، اى محمدجان، جایى که شما رفتید، جایى نیست که همه کس بتواند بدانجا بیاید و اگر من هم نتوانستم در سر خود باشم، بدان که از خودم بود، از عملم بود، از کرده هاى خودم بوده و هست. 🍃 چرا که شما عمرى را در گذرانده بودید، ولى ما هنوز در لجن زار و بدبختى دست و پا مى زنیم و هر قدر بیشتر تلاش مى کنیم، بیشتر فرو مى رویم مگر نه، این چنین بود که شما خالص بودید که به رسیدید ولى، ولى ما ناخالصیهاى زیادى داشتیم و مطمئنا نمى توانستیم با شما باشیم ولى نه، نه، نه، هرگز از درگاه خداوندى که و است، ناامید نمى شوم، هیچ گاه از شفاعت شماها ناامید نیستم. هر چند بنده روسیاهم و و پستم، ولى، ولى، ولى، آن قدر در بخشش و لطف و کرم خدا را مى زنم، آن قدر آن در را مى زنم، تا در را به سوى ما نیز باز نمایند، زیرا خداوند ، زود راضى مى شود. ♡فرازی از وصیت نامه شهید علیرضا مولایی♡ 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۴ آذر ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : زنجان 🕊محل شهادت : منطقه دزفول 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش محمود هست🥰✋ *پلاک جنگی*🕊️ *شهید محمود مراد اسکندری*🌹 تاریخ تولد: ۳ / ۱ / ۱۳۶۶ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴ محل تولد: اهواز محل شهادت: سوریه *🌹خواهرش← زمانی که محمود ۱۴ ساله بود، مادرمان فوت کرد🥀و دوسال بعد پدرمان را از دست دادیم🥀از آن سال محمود سرپرست خانواده شده بود. روزها درس می‌خواند و شب‌ها کار می‌کرد🍂عاقبت او به سوریه رفت و شهید شد🕊️از محمود یک پلاک جنگی شکسته سهم‌مان شد💫قبل از گذاشتن سنگ قبر، یکی از خواهرانم خواب محمود دیده بود که محمود می‌گوید: «سنگ قبرم پلاک جنگی باشد💫 که از وسط به دو نیم باشد، نیمی عموی شهیدم و نیمی هم خودم»🍃و حتی در خواب گفته بود که رنگ سنگ قبرش تیره نباشد»🍃ماجرای شهادتش هم اینطور بود که محمود و تعدادی از همرزمانش در منطقه‌ای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار می‌گیرند💥 و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه منحوس را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی می‌کنند💥هنگامی که فرمان عقب نشینی تاکتیکی از سوی فرمانده می‌آید🍂او به سمت اسلحه‌ای که بر زمین افتاده بود می‌رود🍂و به همرزمش می‌گوید نمی‌خواهم اسلحه‌ای که با هزینه بیت المال تهیه شده به دست تکفیری‌ها بیفتد🍃در همین اثنا مورد اصابت گلوله تک تیرانداز دشمن قرار می‌گیرد🥀💥 و شربت شهادت را می‌نوشد*🕊️🕋 *شهید محمود مراد اسکندری* *شادی روحش صلوات*
📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۵۷) اون خانم اعظم خانم مادر سحر بود ... سرش و چرخوند سمت من کاملا از پشت شیشه عینک مشخص بود که به من خیره شده 😎😎😎😎 عینکشو در اورد و گفت فرزااانه توییییی؟؟ سلام بله خودم خوبی اعظم خانم ... ممنون دخترم شما چطورین ؟؟ مامانت چیکار میکنه؟ شکر خدا ماهم خوبیم میگذرونیم .... سحر چطوره خوبه ؟؟ اهی کشیدو سرشو اروم تکون داد نه اصلا خوب نیست روز به روز بدتر میشه اما خوب شدن نداره... چرا؟؟؟ مگه چیزیش شده؟؟. جاشو با بغل دستیه من عوض کردو گفت نپرس دخترم سحر بعد ازدواج با شاهین فکر میکرد خوشبخت شده اما اینطور نبود فرزانه ـ چطور ؟؟؟ اعظم خانم ـ اینجا نمیشه صحبت کرد الانه که ماشین به ایستگاه اخر برسه بهتره بریم یه جای مناسب از اتوبوس پیاده شدیم رفتیم تو یه فضای سبز روی نیمکت نشستیم اعظم خانم شروع کرد به تعریف کردن فرزانه جان خودت که متوجه ازدواج ناگهانی سحرو شاهین شدی ... بعد ازدواج مشکلات شروع شد اخه اعظم خانم تو مراسم عروسی به نظر میومد که خیلی عاشق هم هستن و میشد خوشبختی رو تو چهره شون دید.... هییییییی دخترم کدوم خوشبختی کدوم عشق همه ساختگی بود اون شب حتی شاهین بعد نامردیی که در حق سحر کرده بود حاضر نبود تاوان اشتباهشو به گردن بگیره به زور حکم قاضی مجبور شد روز عروسی فقط جلو مهمونا تظاهر به خوشبختی میکردن ... دقیقا از فردای عروسی مشکلات شروع شد شاهین اصلا به سحر اهمیت نمیداد مدام بیرون از خونه بود گاهی اصلا نمی یومد ... زمانیم که می یومد واویلا بود.. همش به سحر گیر الکی میداد به بهونه های مختلف با سحر دعوا و بحث میکرد حتی گاهی کار به کتک کاری هم میکشید ... یه روز اومد خونه به زور تمام طلاهای سحرو با یه خرده پولی که تو خونه بود با خودش برد تا یه مدت طولانی غیبش زد اما دوباره سروکلش پیداشد ... منم با تعجب و تأسف فقط گوش میدادم اعظم خانم با گریه گفت خدا ازش نگذره وقتی که برگشت دست یه دختر تو دستش بود با پرویی تمام گفت دوست دخترمه سحر ازمون پذیرایی کن سحر دیگه طاقت نیاورد باهاشون درگیر شد دختره گذاشت رفت اما شاهین تا میتونست سحرو کتک زد فرزانه جان این حالا کار خوبش بود یه روز اون بی غیرت چندتا از دوستاشو اورده بود خونه ... دوستاش قصد اذیت کردن سحرو داشتن بخاطر مشروبی که خورده بودن تو حال خودشون نبودن اگه من دیر رسیده بودم معلوم نبود چه بلایی سرش میومد... خاله الان سحر کجاست؟؟ بعد چی شد؟؟ همین طور که اشکاشو پاک میکرد گفت بمیرم برای دخترم بعد اون همه اذیت و ازار الان دچار مشکل عصبی شدید شده و تحت درمانه به هر زوری که بود از شاهین شکایت کردیم و با تأیید پزشک قانونی محکوم به چندسال حبس شده و قاضی با توجه به شرایط حکم طلاق و صادر کرد این بود ماجرای بدبختی ما ببخش سرتو درد اوردم خواهش میکنم امیدوارم سحر زودتر خوب بشه خب دخترم تو چی ازدواج کردی ؟؟ بله . ۵ ماه بعد ازدواجم شوهرم شهید شد، به طور خلاصه ماجرایه خودمو بهش گفتم بعد تموم شدن حرفام گفت فرزانه تو سربلند شدی اما سحر من بدبخت و سر افکنده .... دیگه داشت هوا تاریک میشد خاله اعظم ان شاالله که سحر خوب میشه منم خیلی دیرم شده باید برم به سحر سلام برسونید... چشم فرزانه جان توهم به مامان سلام برسون بزرگیتونو میرسونم ... ادامه دارد..... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 📗📘📙📔📕📓📒📘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه نمیخواهد سری که تن ندارد 😱 قربان آن آقا که انگشتر ندارد 😢 روضه باز هستش لطفا با حال مناسب گوش کنید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
حقش رو نمیتونی ادا کنی گوش نده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤚🌸 🤚❤️ 🤚💐 با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان شرم دارم خجلم من زِ شما آقا جان چه کریمانه به یاد همه‌ی ما هستی آه از غفلت روز و شب ما آقا جان 🤲🏻 💐 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
غَمَش را غیر دل سر منزلے نیست ولے آن هم نصیبِ هر دلے نیست ❤️ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹وقتی میخواست وارد سپاه شود ماه طول کشید! وزنش نسبت به وزن ایده آل سپاه کم بود، چند وقتی شروع کرد به زیاد غذا خوردن ولی باز وزنش آنقدر بالا نرفت روزی که باید برای تست وزن میرفت، چاره ای اندیشید!! 🔸پوتین های سنگین دوران سربازی ارتش را پوشید و چند میله آهنی بیست سانتی را زیر جوراب به پاها بست و لباس زیاد پوشید و توی جیبهایش سکه های ۲۵ و ۵۰ تومانی را جاسازی کرد، تا وزنش را به وزن ایده_آل سپاه برساند...! و بالاخره با زحمت زیاد در سپاه قبول شد...! شهید روح الله صحرایی به روایت همسر بزرگوار شادی روحش صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ظهور نزدیک است.mp3
3.29M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۵۷ 🎤 حجت‌الاسلام 🔸«ظهور نزدیک است»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌱 وَ إنّي أحَبَّکَ أَکْثَرُ اِتِّسٰاعَاً مِنَ السَّمٰاءِ و وسیع‌تر از آسمان‌ دوستت‌ دارم ☁️💙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علیرضا قلی پور 🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃شهید علیرضا سال ۱۳۶۴ در شهر قیر‌کارزین دنیا آمد.تحصیلاتش را تا مقطع گذراند.سال دوم‌دانشگاه،وارد سپاه پاسداران در شد. سال ۸۶ ازدواج کرد و دو فرزند از هدیه گرفت. 🍃از زمان ورود جهانی به و با عنوان داعش، شد و عزم خود را برای از حرم خانم رقیه سلام الله علیها و خانم زینب کبری سلام الله علیها جزم کرد و با وجود داشتن دو فرزند خردسال، به نبرد با تروریست جهانی داعش پرداخت. سرانجام تاریخ ۹۴.۹.۶ در منطقه سوریه به رسید. 🍃شهید علیرضا در وصیتنامه اش نوشته است: بنده به نهاد مقدس سپاه، قلبی داشته و همیشه به این نهاد افتخار می کرده ام. چرا که پیرو است و از خط ولایت جدا نمیشود... بنده دارم شهادت در راه خدا نصیبم شود. گرچه خود را لایق این فیض عظیم نمیدانم ولی به دارم. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت :۶ آذر ۱۳۹۴ 📅تاریخ انتشار :۶ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید :فارس 🕊محل شهادت :سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh