eitaa logo
❣️... خاکریز شهدا...طلائیه مازندران... 1403
297 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
44 فایل
امروزه زنده نگه داشتن یادوخاطره شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری "❣️و طابت الارض الذی فیما دفنتم، وفزتم فوزا عظیما❣️" 💚هر کی بی ادعاتر پَر....🕊💌 🩸اشک، تنها راه #شهادت ♡خداوندا مرا پاکیزھ بپذیر ♡ خادم الشهید @Madreseie_enghlabi56
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم پایان ختم قرآن وصلوات در چهارشنبه های امام رضایی اجر همگی با خدا وامامان وشهدا ب برکت صلوات بر محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن اعدائهم اجمعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیس جمهور من کسی که برای وجب به وجب خاک این مملکت دلش بسوزه ! رییس جمهور مقتدر میخواهیم که تحت هر شرایطی عقب نشینی نکنه و جلوی دشمنان این خاک مغرور و مقتدر باشه. نه به برجام ... نه به سند ۲۰۳۰ ... و ... ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
آیت الله رئیسی از سال ۱۳۹۱ تا سال ۱۴۰۰ با حکم مقام معظم رهبری، دادستان ویژه روحانیت نیز بود.در سال ۱۳۷۶، ایشان به پیشنهاد برخی اعضای مؤثر جامعة روحانیت مبارز از جمله آیت‌ الله مهدوی کنی و تصویب شورای مرکزی جامعه روحانیت به عضویت در آن شورا در آمد. در اسفند ۱۳۹۴، آیت االله رئیسی با حکم آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی) به تولیت آستان قدس رضوی منصوب شد. ایشان در سه سال فعالیت در سمت تولیت آستان قدس رضوی ، اقدامات موثری در چارچوب خدمت موثر به حرم نورانی حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع) و ارائه خدمات به زائران این بارگاه قدسی در پایتخت معنوی ایران اسلامی انجام داد. رسیدگی به امور زائران بارگاه مقدس امام هشتم(ع)، خدمت به مجاوران و به ویژه مستمندان و مستضعفان حرم رضوی، ترویج معارف قرآنی و مكتب اهل بیت(ع) در جهان اسلام، بهره‌ مند ساختن تهیدستان نقاطی از كشور كه موقوفات آستان قدس در آن قرار دارد و سامان بخشیدن به بنگاههای اقتصادی و خدماتی آستان قدس رضوی، موارد مورد تاكید رهبر معظم انقلاب اسلامی در منشور هفتگانه حكم انتصاب آیت الله رئیسی در سمت تولیت آستان قدس رضوی بودند. آیت الله رئیسی در ۱۶ اسفند سال ۱۳۹۷ با حکم رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی) به ریاست قوه قضائیه منصوب شدند. عملکرد دستگاه قضا در دوران ریاست جناب آقای رئیسی به دلایلی چند؛ تراز این دستگاه را در نظام حکمرانی جمهوری اسلامی بالا برد . آیت الله رئیسی با مدیریت میدانی و پیگیری و رسیدگی نزدیک به مشکلات قضائی مردم، برخورد قاطع و بدون اغماض با مفسدان اقتصادی ، تدوین و نهایی کردن سند تحول قضایی و هوشمند سازی قوه قضائیه، گام های جدی در جهت ارتقای عدالت قضایی برداشت تاجایی که رهبر معظم انقلاب انجام این تحول و ایجاد امید در دل مردم را ستودند . آیت الله رئیسی درسال ۱۴۰۰ با شرکت در سیزدهمین دوره ریاست جمهوری، با كسب بیش از ۱۸میلیون رای مردم درانتخابات ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، حالا رئيس جمهور ايران است. ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشاءالله چه صلابت نگاهی، چه صوت سوزنده حنجره‌ای فرزند شهید خدمت، مالک رحمتی استاندار شهید آذربایجان شرقی در حرم امام رضا علیه‌السلام ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی قشنگ و هنرمندانه بود. 🌹شهید سیدابراهیم رئیسی ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیس‌جمهور شهید برای اجرای قانون جوانیِ جمعیت چه کرد؟ 🔹در اجرای مادۀ ۱۱ این قانون شهید رئیسی وزارت اقتصاد را مکلف کرد از ابتدای سال ۱۴۰۰ سالانه و تا ۷ سال سهام ویژۀ نوزادان تخصیص یابد. ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
🔴‌آماده‌باش ۲۲۱ جنگنده اسرائیلی در شب حمله ایران 🔹سردار حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه:اسرائیل برای جلوگیری از پاسخ ایران، از طریق وزیر خارجه مصر پیام فرستاد که در جنگ غزه کوتاه خواهد آمد،‌ اسرائیل و آمریکا برای جلوگیری از آسیب پاسخ ایران کشور‌های منطقه را برای دفاع ‌‌تجهیز کردند. 🔹حدود ۲۲۱ جنگنده برای جلوگیری از حملات ایران آماده باش شدند، ‌حضرت آقا تاکید داشتند که عملیات وعده صادق قاطع باشد و با توکل به خداوند و بدون نگرانی این عملیات انجام شود.‌ 🔹برای عبور از گنبد آهنین اسرائیل نیاز به تعداد موشک و پهپاد زیادی بود؛ عملیات وعده صادق، تنبیهی، محدود و گسترده بود و دو پایگاه اطلاعاتی و عملیاتی که در شهادت سرداران نظامی ایران در سوریه نقش داشتند نابود شد. ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت سیزدهم بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت. داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد. حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه. زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن. این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم. تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد. تو اون اوضاع، یهو چشمم به علی افتاد. یه گوشه روی زمین، تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود. با عجله رفتم سمتش، خیلی بی حال شده بود. یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش. تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد. عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد، اما فقط خون بود. چشم های بی رمقش رو باز کرد. تا نگاهش بهم افتاد دستم رو پس زد. زبانش به سختی کار می کرد، - برو بگو یکی دیگه بیاد. بی توجه به حرفش، دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم. دوباره پسش زد. قدرت حرف زدن نداشت. سرش داد زدم، - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود، سرش رو بلند کرد و گفت، - خواهر، مراعات برادر ما رو بکن، روحانیه. شاید با شما معذبه. با عصبانیت بهش چشم غره رفتم، - برادرتون غلط کرده، من زنشم. دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم. محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم، تازه فهمیدم چرا نمیخواست من زخمش رو ببینم. علی رو بردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم. مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن. اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب. دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم. از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر، یا همسر و فرزندشون بودن. یه علی بودن. جبهه پر از علی بود. بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم. دل توی دلم نبود. توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم، اما تماس ها به سختی برقرار می شد. کیفیت صدای بد و کوتاه. برگشتم. از بیمارستان مستقیم به بیمارستان. علی حالش خیلی بهتر شده بود. اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد. به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود. - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای، اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی. خودش شده بود پرستار علی. نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم. چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه. تازه اونم از این مدل جملات. همونم با وساطت علی بود. خیلی لجم گرفت. آخر به روی علی آوردم، - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ من نگهش داشتم، تنهایی بزرگش کردم، ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم، باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه. و علی باز هم خندید. اعتراض احمقانه ای بود. وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم. (نویسنده شهید طاها ایمانی) ♦️ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍂| عاشقانـ شهادتــ |
📖 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت چهاردهم بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون. علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره. اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه. منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه، نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره. بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش. قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده. همه چیز تا این بخشش خوب بود. اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن، هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد. پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت. زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش. دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه. مراقب پدرم و دوست های علی باشم یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد. یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زینب و مریم رو دعوا کردم و یکی محکم زدم پشت دست مریم. نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن. قهر کردن و رفتن توی اتاق و دیگه نیومدن بیرون. توی همین حال و هوا و عذاب وجدان بودم. هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد. قولش قول بود. راس ساعت زنگ خونه رو زد. بچه ها با هم دویدن دم در و هنوز سلام نکرده، - بابا، بابا، مامان، مریم رو زد. علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد. اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم. به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد. تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن. اون هم جلوی مهمون ها و از همه بدتر، پدرم. علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت. نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت، - جدی؟ واقعا مامان، مریم رو زد؟ بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن و علی بدون توجه به مهمون ها و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه، غرق داستان جنایی بچه ها شده بود. داستان شون که تموم شد، با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت، - خوب بگید ببینم، مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد. و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن، با دست چپ. علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من. خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید و لبخند ملیحی زد، - خسته نباشی خانم. من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام. و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها. هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود. بچه ها دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن. منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین. از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود. چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد. اون روز علی، با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد. این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد و اولین و آخرین بار من. این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم. دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم. هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت. عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود. توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون. پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد. دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم. علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود. بعد از کلی این پا و اون پا کردن، بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد. مثل لبو سرخ شده بود، - هانیه، چند شب پیش توی مهمونی تون، مادر علی آقا گفت، این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه. جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم. به زحمت خودم رو کنترل کردم. - به کسی هم گفتی؟ یهو از جا پرید، - نه به خدا، پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم. دوباره نشست. نفس عمیق و سنگینی کشید. - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم. با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم. - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید، هر کاری بتونم می کنم. گل از گلش شکفت. لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد. توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود، موضوع رو غیرمستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن. البته انصافا بین ما چند تا خواهر، از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود. حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود. خیلی صبور و با ملاحظه بود، حقیقتا تک بود. خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت. اسماعیل، نغمه رو دیده بود. مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید. تنها حرف اسماعیل، جبهه بود، از زمین گیر شدنش می ترسید. (نویسنده شهید طاها ایمانی) ♦️ادامه دارد...
Hamed Zamani-Labaik [128].mp3
5.54M
آهنگ حامد زمانی   اصلا حرم ناموس ما شیعه است ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
درگیر بلاییم به حق الزینب ، عجل لولیک الفرج یا الله ؛ ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌دبیرستانی‌ها، شما بچه نیستید! 👈 از مدیرتون بهتر میتونید مدرسه رو اداره کنید. تا حالا کسی بهتون گفته اینارو؟ —————————- 🌱برشی از محتوای دوره «تربیت تقوا محور» 🔺سخن سدید؛ مرجع دوره‌های رایگان کاربردی @sokhanesadid ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اثرات ماندگار رییس جمهور خستگی ناپذیر در گوشه گوشه کشور ایران (مروری بر حضور رییس جمهور شهید آیت الله رییسی در جمع نخلداران تنگستان و دستور ساخت سد باهوش) ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دلتنگی مادران شهدا برای شهید جمهور ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
🌹شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 💠شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ ‌💢خاکریز_ شهدا _طلائیه 🔻 {♡أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج♡} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا با لینک انتشار دهید👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌┅─═इई 🌺🌼🌼🌺ईइ═ ━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━ https://eitaa.com/shahidnoorozi313 ━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا