کانال رسمی شهید امید اکبری
اسمش فاطمه بود... گفت بچهای زهرا دلشون میسوزه یاد مادرشون می افتن... به من نگید فاطمه... اسمش شد ام
نامِ تو از بس دلربا و دلنشیــــن است
آرامِ جان، وردِ زبان، نقشِ نگین است
باید تو را أم الوفاء، ام الأدب خواند
بانو! ادب از بوستانت خوشه چین است
ای نامِ تو یادآورِ داغ مدینه
-با آنکه نام فاطمه زیباترین است-
گفتی تو را اینگونه نامیدن ادب نیست
گفتی پس از این نام من أم البنین است
باید قمرهای تو را خورشید نامید
الحق که دامان تو خورشید آفرین است
ای کربلایِ خفته در خاک مدینه
از علقمه تا مرقدت، یک سرزمین است
بارانِ غربت میچکد از دیدگانش
هر کس که با غم، در بقیعت همنشین است
داغ غم مرگِ جوان دیدی نه یک بار
بر شانهات بارِ مصیبت بیش از این است
سخت است گفتن، از زبان مادری که
خورشیدهای آسمانش بر زمین است
من از زبانت روضه میخوانم، ولی ...نه...
مادر! گریزِ روضهام تنها همین است
لا تدعونی... من که فرزندی ندارم
یا لیت شعری... قصه آیا اینچنین است؟
باور کنم آیا شب و شق القمر را
باور کنم عباس، مقطوع الیمین است ؟
بی جعفر و عثمان و عبدالله و عباس
مردم چگونه نام من أم البنین است؟
#محمد_موحدی