eitaa logo
کانال رسمی شهید امید اکبری
1.1هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
اِلهی به #اُمید تو ♡.. "خیلی به حضرت رقیه ارادت داشت.." شهــــیدمدافـع‌وطـــن امیداڪبری🍃🥀 از شهدای حادثه تروریستی میلـاد: ۶۸/۱۰/۰۲ اصفهــان شهــادت: ۹۷/۱۱/۲۴ خاش_زاهدان ارتباط با ما: @shahidomidakbariii
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید امید اکبری
#من_میترا_نیستم #پارت_چهار پدر و مادرم هر دو دوست داشتند که من قرآن یاد بگیرم. مکتب خانه در کپر آب
فرزند ششم سرِ بچه ششم باردار بودم که یک خانه شرکتی دو اتاقه در ایستگاه چهار فرح آباد ، کوچه ده، پشت درمانگاه شرکت نفت به ما دادند.خانه ما نبش خیابان بود. همه می دانستیم که قدمِ تو راهی خیر بوده که بعد از سالها از مستاجری و اثاث کشی نجات پیدا کردیم. از آن به بعد ، خانه ای مستقل دستمان بود و این آخر خوشبختی و راحتی برای خانواده هشت نفره ما بود. مدتی بعد از اثاث کشی به خانه جدید ، درد زایمان سراغم آمد. دو روز تمام درد کشیدم. جیران سواد درست و حسابی نداشت و کاری از دستش بر نمی آمد. برای اولین بار و بعد از پنج زایمان طبیعی در خانه، من را به مطب خانم دکتر مهری بردند. آن زمان ، آبادان بود و یک خانم دکتر مهری. مطب او در لِین یک احمدآباد بود. من تا آن موقع خبر از دکتر و دوا نداشتم ؛ حامله میشدم و نُه ماه تمام شب و روز کار می کردم؛ نه دکتری و نه دوایی، تا روزی که وقتش می رسید؛ جیران می آمد و بچه را به دنیا می آورد و میرفت.بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد. به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم. نزدیک اذان مغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد.در غروب یک شب گرم خرداد ماه برای ششمین بار مادر شدم و خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد. جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد . پسربزرگم ، مهران، بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم؛ جعفر، بابای بچه بود و حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادرشدن داشت و همه دلخوشی زندگی اش من و بچه هایم بودیم. نمی توانستم دل مادرم را بشکنم. او که خواهر و برادری نداشت ، من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچه های نداشته اش، نوه هایش را بغل کند. جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت. تقریبا هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست و حسابی نداشتیم. جعفر اسم پسراولم را مهران گذاشت، او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را می دانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه هارا از او نگیرد. جعفر اسم دختر اولم را مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت.جعفر اسم پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت. من نه خوب میگفتم نه بد . دخالتی نمی کردم.همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید . تنها راه برای سازش آن ها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت.کم ،کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم. بقیه ی پارت های 👇🏻👇🏻 ╭─┅─•❀♡❀♡•─┅─╮ ‌ @shahidomidakbari ╰─┅─•❀♡❀♡•─┅─╯